حالت سیاه
16-04-2024
Logo
عقیده - عقیده و اعجاز - درس (02-36) عبادت - علت وجود انسان -2
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

 سپاس خداوند جهانیان را و درود وسلام بر پیامبرمان محمد راستین وعده ی امانت دار.
پروردگارا، ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏ اى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم. پروردگارا، آن‌چه به نفع ماست به ما بیاموز، آن‌چه را به ما آموختی برای ما سودمند بگردان و بر علم ما بیفزا. حق را چنان‌که هست به ما بنما و پیروی از آن را به ما ارزانی کن و باطل را چنان‌که هست به ما نشان ده و دوری از آن را نصیب ما نما. ما را از کسانی بگردان که سخنان را می‌شوند و از بهترین آن پیروی می‌کنند و با رحمت خود ما را از زمره ی بندگان صالح خود قرار ده. ما را از تاریکی های جهل و توهم به نور شناخت ودانش و از لجنزار شهوت به بهشت برین در پیشگاه خود بیرون ببر.

عبادت:

1 – عبادت علت وجود انسان است:

 با درس دوم از درس‌های عقیده و اعجاز در خدمت شما هستیم. موضوع درس امروز عبادت است. عبادت علت وجود ما بر روی زمین است. اگر دانشجویی به یک کشور غربی برود تا مدرک دکترا بگیرد و هدفی جز گرفتن مدرک در آن کشور نداشته باشد، به این دانشجو می‌گوییم: علت وجود تو در این کشور گرفتن مدرک دکتری است. هر چیزی که در این کشور او را به هدفش نزدیک کند، روا است و هر چیزی که او را از این هدف باز دارد، ناروا است.

2 – به کار بردن وسایل مشروع برای محقق نمودن هدف مشروع:

 وقتی دانستید که عبادت، علت وجود شما بر روی زمین است، و این همان هدف بزرگ است، بنابراین باید از جزئیات زندگی و داده‌های محیط پیرامونتان چیزهایی را انتخاب کنید که با این هدف مرتبط باشد و موفقیت، رستگاری و پیروزی واقعی همین است. علت وجود شما این است که خدا را عبادت کنید، چنان‌که علت وجود یک دانشجو، این است که به این مدرک برسد. 

 با روشن شدن اهداف، ابزار و وسایل هم مشخص می‌شوند و باید بگویم که با کمال تأسف نود و هفت درصد از جوانان در کشورهای در حال توسعه اصلاً هدفی در زندگی ندارند و هر یک بنا به بودنش در این دنیا و بر اساس موانع، جاذبه‌ها و بازدارنده‌ها زندگی می‌کند؛ بنابراین هیچ چیز والاتر از این نیست که راز و هدف وجودتان را بشناسید یا هیچ چیز والاتر از این نیست که علت وجودتان را بشناسید. قرآن کریم دلیل وجود ما عبادت خداوند می داند و دلیل آن آیه ی زیر است که اگر این دلیل نمی‌بود، هر کسی هر چه می‌خواست می‌گفت. خداوند متعال فرموده است:

﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (56) ﴾

«من جن ها و انسان‌ها را جز برای پرستش خود نیافریده‌ام.»

[ سوره ذاریات ]

3 – مفهوم گسترده ی عبادت:

 اما ممكن است از کلمه ی عبادت مفهوم بسیار محدودی برداشت شود و این فاجعه ی بزرگی است و ممکن است که مفهوم بسیار گسترده‌ای از آن برداشت شود و مهم نیز همین است.
مثلاً: هر چیزی که راه می رود، خودرو نامیده می شود. خداوند متعال فرموده است:

﴿وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ (19) ﴾

«و كاروانى آمد پس آب ‏آور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده اين يک پسر است»

[ سوره یوسف ]

 در مفهوم گسترده هر چیزی که حرکت کند و راه برود معنای کلمه‌ی خودرو هست. یعنی هر چیزی که راه برود. اما در مفهوم محدود، خودرویی است دارای چهار چرخ با موتوری که با سوخت مایع کار می کند. پس اگر مسلمانان عبادت را فقط محدود در نماز و روزه و حج و زکات و گفتن شهادتین بدانند، از زمین تا آسمان از فهم حقیقت و ماهیت دینشان دور شده‌اند؛ زیرا اسلام چنان که پیامبر  فرموده است، عبارت است از:

(( بُنِيَ الإسلامُ عَلَى خَمْسٍ ))

«اسلام بر پنج چیز استوار است.»

[ به روایت بخاری از ابن عمر ]

 اسلام یک چیز است و ارکان پنجگانه‌ چیز دیگری است. ارکان، ستون‌ها هستند، اسلام یک ساختمان، قانون، مجموعه‌ای از ارزش‌های اخلاقی و اصول، زنجیره‌ای از فرامین، ومجموعه‌ای از هسته‌ها است. اسلام این است. اسلام یک قانون مفصل است. باور کنید مبالغه نیست، اگر بگویم: این قانون حدود پانصد هزار بند دارد: درباره ی کسب مال، ازدواج، طلاق، تربیت فرزندان، تعامل با مردم، با قوی ترها، با ضعیف ترها، با هم طرازان، در اقامت، در جا به جایی، در سفر، در حضر، در بینوایی وبی نیازی‌، در زمان صلح وجنگ. قانونی مفصل است، پس چگونه مسلمانان آن را در پنج عبادت آیینی محصور کرده‌اند؟

4 –دین، فقط در مسجد نیست!

 چرا اسلام یعنی فقط کسی که نماز می خواند؟ این فاجعه ی بزرگی است. تا زمانی که درک درستی از عبادت نداشته باشیم، و آن را به عنوان یک قانون مفصل و فراگیر درک نکنیم و تا زمانی که آن را صرف نظر از عبادت آیینی، فقط باید ونباید بدانیم، از حقیقت دین به دور هستیم و طرف دیگر همیشه قصد محدود کردن دین در مسجد را دارد. شما در این جا مسلمان هستید، اما بیرون از مسجد می‌خورید، می‌آشامید، با مردم دیدار می‌کنید، جشن می‌گیرید و تمام خواسته ها را برآورده می کنید، وتمام جشن‌های پسندیده و ناپسند را بر پا می کنید. اسلام در مسجد هست. اما آن‌چه من می‌گویم، بر عکس است: شما در مسجد آموزه‌های سازنده را دریافت می‌کنید. شما در مسجد بها را دریافت می‌کنید، اگر در مجلس علم حضور یابید، آموزه‌های سازنده را دریافت می‌کنید، اما اگر وارد مسجد شدید تا نماز بخوانید، خداوند در مسجد برشما تجلی می یابد، بنابراین از شما خشنود می شود، حکمت را به شما ارزانی می‌کند، قرب و نزدیکی را به شما می‌بخشد، سعادت و خوشبختی را به شما می‌دهد و به شما آرامش می‌دهد. مسجد مکان دریافت آموزه‌هاست، مسجد محل حصول نتیجه است. دین شما در دفتر کارتان است، دینتان در مطب شما است، دین شما در اتاق عمل است، دین شما در دفتر وکالتتان است، دین شما در کشت وکارتان است، آیا از هورمون‌های سرطان‌زا استفاده می‌کنید؟ دین شما در شغل شما است، آیا چوب لای چرخ شهروندان می‌اندازید تا اموالشان را به جیب بزنید یا به آنان خدمتی می کنید، در حالی که آنان مالیاتشان را پرداخت می‌کنند؟ دین شما در کار شماست، دین شما در خانه ی شما است، دین شما در جشن‌هایتان است، دین شما در کسب مال شما است، دین شما در انفاق مالتان است، دین نصیحت است. فاجعه زمانی است که درک ما از عبادت محدود وبسته باشد و آن را منحصر به نماز و روزه بدانیم.
پیامبر علیه الصلاة والسلام از یاران گرامی‌اش پرسید: بینوا کیست؟ از ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است که فرمود:

(( أتَدْرُونَ مَنْ الْمُفْلِسُ ؟ قَالُوا: الْمُفْلِسُ فِينَا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ لَا لَهُ دِرْهَمَ وَلَا دِينَارَ وَلَا مَتَاعَ، قَالَ: الْمُفْلِسُ مِنْ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ يَأْتِي بِصَلَاةٍ وَصِيَامٍ وَزَكَاةٍ، وَيَأْتِي قَدْ شَتَمَ عِرْضَ هَذَا، وَقَذَفَ هَذَا، وَأَكَلَ مَالَ هَذَا، وَضَرَبَ هَذَا، فَيُقْعَدُ فَيَقْتَصُّ هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ وَهَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ، فَإِنْ فَنِيَتْ حَسَنَاتُهُ قَبْلَ أَنْ يُقْضَى مَا عَلَيْهِ أُخِذَ مِنْ خَطَايَاهُمْ، فَطُرِحَ عَلَيْهِ، ثُمَّ طُرِحَ فِي النَّارِ ))

«آیا می‌دانید بینوا کیست؟ گفتند: ای رسول خدا، شخص بینوا نزد ما کسی است که هیچ درهم و دینار و کالایی نداشته باشد، پیامبر فرمود: بینوا در امت من کسی است که با نماز و روزه و زکات بیاید و در حالی بیاید که به ناموس این یکی دشنام داده، به این یکی تهمت زده، مال این را خورده، آن را زده، پس او می‌نشیند و این یکی از حسنات و نیکی هایش بر می‌دارد و آن یکی از نیکی‌هایش بر می‌دارد و اگر قبل از این که دینش را نسبت به آنان پرداخت کند، نیکی‌هایش تمام شود از گناهانشان برداشته می‌شود و بر او انداخته می‌شود سپس در آتش افکنده می‌شود.»

[ مسلم، ترمذی ]

 ای برادران، دلیل وجود شما در دنیا عبادت است، دلیل وجودت در دنیا این است که الله را بشناسید، قانونش را بشناسید، بلکه خدا را به گونه‌ای بشناسید که شما را به اجرای اوامر و فرامینش وا دارد، این که آخرت را به گونه‌ای بشناسید که شما را از آزار و اذیت هر مخلوقی باز دارد و با هر آن چه به شما ارزانی داشته، سرای آخرت را بجویید و مال، شغل، وقت، آگاهی، توانمندی‌ها و مهارت‌هایتان را در راه خداوند بزرگ به کار گیرید.
عبادت مفهوم بسیار گسترده ای است و از خداوند بزرگ می خواهم که در این درس به من توانایی لازم را بدهد تا مفهوم عبادت را توضیح دهم.

معنای عبادت چیست:

 برادران گرامی، یکی از تعریف‌های جامع ومانع عبادت این است که: عبادت فرمانبری است، پس کسی که از خدا اطاعت نکند، او را عبادت نمی‌کند، به طور خلاصه عبادت، اطاعت است.
در زندگی اسلامی ما پرستش منفی وجود ندارد. ما شاء الله یک دین شگفت انگیز، متمدن و فطری است، ولی شما به آن عمل نمی کنید.
در یک کشور غربی، پسری عاشق دختری شد. از پدر خود اجازه گرفت تا با آن دختر ازدواج کند. پدرش آشوب به پا کرد و او را تهدید به عاق نمودن، کرد. پسر چه می‌کند؟ بعد از یک ماه به او پیشنهادی می‌دهد، پدرجان، اگر دختر مسلمان شد، چه؟ پاسخ پدر مثبت است. و به او می‌گوید: مانعی ندارد. این جوان از فرط شادی از خود بی‌خود شد. به کتابفروشی رفت و کتاب‌هایی به زبان انگلیسی برای دختر خرید تا بخواند و اسلام را فرا گیرد و مسلمان شود، و به این ترتیب پدرش با ازدواج با او موافقت کند. کتاب‌ها را به دختر داد اما دختر بسیار باهوش بود. از پسر چهار ماه فرصت خواست تا به تدریج و به دور از فشارها وخواسته های وی کتاب‌ها را بخواند. این چهار ماه مانند چهار سال بر پسر گذشت، گذر زمان را با دقیقه و ثانیه می‌شمرد. وقتی چهار ماه گذشت، به دختر زنگ زد و سخنی از او شنید که وی را از شادی از خود بی‌خود کرد. دختر به او گفت: من مسلمان شدم. بنابراین: پسر به هدف خود رسید، اما دختر سخن دیگری هم گفت. به او گفت: من هرگز با تو ازدواج نمی‌کنم، چون بر حسب آن‌چه مطالعه کرده‌ام، تو مسلمان نیستی. به خدا سوگند مبالغه نمی‌کنم، به خدا سوگند مبالغه نمی‌کنم، به خدا سوگند مبالغه نمی‌کنم، اوضاع و احوال بسیاری از مسلمانان این گونه است. پدرش مسلمان است، مادرش مسلمان است، نماز می‌خواند، حج می‌کند اما در خانه، شغل، کسب مال، انفاق مال، گذراندن اوقات فراغت، سرگرمی‌ها، لهو و لعب، اصول، ارزش‌ها، آرمان ها و آرزوهایش مسلمان نیست. بدین ترتیب مسلمانان اوامر الهی را نادیده گرفتند و خداوند هم آنان را خوار ساخت، خدای تعالی می‌فرماید:

﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً (59)﴾

« آنگاه پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پيروى كردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند ديد »

[ سورة مریم ]

خلاصه‌ی عبادت:

 عبادت، اطاعت است، اطاعت داوطلبانه. هر انسانی به اجبار از قوی تر از خود فرمانبرداری می‌کند، اما آیا اطاعت اجباری، عبادت نامیده می‌شود؟ هرگز، اطاعت باید داوطلبانه باشد، الله عز وجل از ما می‌خواهد که به خواست خودمان و داوطلبانه به سویش برویم، با عشق و علاقه به سمت او برویم، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ (256) ﴾

«اجبار و اكراهی در دین نیست»

[ سوره بقره ]

﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ(29) ﴾

«پس هركس كه می‌خواهد ایمان بیاورد و هركس می‌خواهد كافر شود.»

[ سوره كهف]

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً (3)﴾

«ما راه را بدو نموده‌ایم، چه او سپاسگزار باشد یا بسیار ناسپاس.»

[ سوره انسان ]

﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ (148)﴾

«هر ملّتی را جهتی است كه بدانجا رو می‌كند. پس به سوی نیكی‌ها بشتابید.»

[ سوره بقره ]

 فرمانبری داوطلبانه، گاهی اوقات کافی نیست که خودتان را به تنظیم وقت، قانع کنید، زود بخوابید، صبح زود بیدار شوید و درس بخوانید، به این دلیل که ساعات آغازین صبح چند برابر ساعات روز ارزش دارد. بلکه به این دلیل که طبق سنت خوابیدید، مطابق با سنت بیدار شدید و امیدوارید که در امتحان بالاترین نمره را کسب نمایید. اطاعت داوطلبانه، آمیخته با محبت و علاقه قلبی است. بنده‌ای که خدا را دوست دارد، ولی از او اطاعت نمی‌کند، او را عبادت نکرده است. هم‌چنین کسی که از خدا اطاعت می‌کند، ولی او را دوست ندارد او را عبادت نکرده است، چون عبادتش داوطلبانه و آمیخته با محبت قلبی نبوده است.
برخی علما می‌گویند: عبادت، نهایت خضوع و فروتنی و اوج محبت، تسلیم شدن کامل است. اطاعتی داوطلبانه، آمیخته با محبت قلبیِ مبتنی بر شناختی یقینی که منجر به سعادت ابدی گردد. این اطاعت دارای بعد شناختی، بعد رفتاری، و بعد زیبایی است. و اصل بعد رفتاری است. تا زمانی که به اجرای فرامین الهی پایبند نباشیم نخواهیم توانست از دین بهره ای ببریم. می توان گفت: می‌توان دین را در یک کلمه خلاصه کرد: استقامت و پایداری. همان طور که می‌توان تجارت را در یک کلمه خلاصه کرد: سود. پس اگر سود نکردی، تاجر نیستی و اگر استوار و پایدار نماندی، دیندار نیستی.
یک نوع اسلام اجدادی هم وجود دارد. زمینه‌ی اسلامی، سابقه ی اسلامی، گرایش اسلامی، علاقمندی‌های اسلامی، اشکال هندسی اسلامی، نقش و نگار اسلامی، رسم و نقاشی اسلامی، آرمان های اسلامی، فرهنگ اسلامی و هزارن مورد اسلامی دیگر، اما تمام این‌ها یک چیز است و اسلام چیزی دیگر است، ترک یک سکه ی ناچیز از حرام بهتر از هشتاد حج بعد از حج فرض است.
 بنابراین گرانیگاه سه خط است، رنگ قرمز بر کلمه‌ی رفتار، فرمانبری داوطلبانه ی مبتنی بر شناخت یقینی است. حرفی پهن، حرفی سیاه، حرفی قرمز، متمرکز شدن بر عبارت اطاعت داوطلبانه‌ی آمیخته به محبت قلبی مبتنی بر شناخت یقینی است.

ستاره شناس و طبیب هر دو ادعا کردند که مردگان محشور نمی‌شوند، من به شما می‌گویم
اگر سخن شما درست باشد، من زیان نمی‌کنم، اما اگر سخن من درست باشد؛ شما زیان می‌کنید.
***

 ایمان این نیست، ایمان معرفت و شناخت یقینی است، اگر تمام ساکنان زمین کافر شدند، ساکنانی که تعدادشان شش ملیارد نفر است و شما یکی از آن‌ها هستید، اگر شش ملیارد نفر همه به جز یک نفر کافر شدند، شما یقیناً کافر نمی شوید، در تمام سلول‌های بدن شما، در هر قطره از خونتان ایمان را می یابید، ایمان به موجودیت و یگانگی و کامل بودن الله، ایمان به نامه‌های نیک الله و صفات برترش، ایمان به روز قیامت، ایمان به فرشتگان، ایمان به کتاب‌ها، ایمان به پیامبران، ایمان به خیر و شر تقدیر که از جانب الله تعالی است.
ای برادران، اساس آن شناخت یقینی است، اما من کسی را نمی‌شناسم که شب بخوابد و صبح با مدرک دکترا بیدار شود. به شما می‌گوید: من سی و سه سال طعم راحتی را نچشیدم، خواب راحت نداشتم، با دوستانم دیدار نکردم، تفریح و گردش نکردم. برای این که حرف دال به اسمش اضافه شود. او اسمش را بدون هیچ پیشوندی می‌نوشت، اما اکنون با حرف دال می‌نویسد. سی و سه سال تحصیل. انسان گمان می‌کند که مؤمن است، کی در جلسه‌ی درس حضور داشتید؟ کی کتابی خریدید؟ کی کتابی خواندید؟ کی قرآن خواندید؟ کی سنت را مطالعه کردید؟ کی به دستورات خداوند نسبت به خود، اندیشیدید؟ کی با خودتان گفتید چرا من در این دنیا هستم؟ راز وجود من و هدف از وجودم چیست؟ کی اندیشیدید؟ کی فکر کردید؟ کی خواندید؟ چه وقت به مسجد رفتم؟ چه وقت در جلسه‌ی درس حاضر شدم؟ من مؤمنی هستم که ایمانم از ایمان تو قوی‌تر است در حالی که او غرق در معاصی و گناهان است، سبحان الله!!! هر حرفه و هنری، افراد متخصص خود را دارد، هر حرفه‌ای صاحبانی دارد، افراد خبره‌ای در آن زمینه دارد، جز دین که نزد مردم، عمومی وزمینه ای مشترک دارد. هر کسی بر اساس سلیقه‌ی خودش از دین سخن می‌گوید که من به این قناعت رسیدم. تو کی هستی؟

یقولون هذا عندنا غیر جائز فمن أنتم حتى یكون لكم عندُ
می گویند: این نزد ما جایز نیست، حال شما که هستید که نظر بدهید.
***

 گاهی اوقات در وزارت امور خارجه هستید، مستخدم به شما می‌گوید: فلانی را به عنوان سفیر تعیین کردیم. شما کیستید که سفیر تعیین کنید؟ سمت وزیر را به خود اختصاص می دهد. او را سفیر تعیین کردیم.
بنابراین برادران، عبادت یک فرمانبری داوطلبانه آمیخته با محبت و علاقه‌ی قلبی مبتنی بر شناخت یقینی است. از خودتان بپرسید: آیا به کسب دانش پایبند بودید؟ آیا کتابی خواندید و از آن بهره‌ای بردید؟ آیا آن را خلاصه کردید؟ آیا سخن حق را به دیگران هم رساندید؟ پیش از آن باید شناختی یقینی باشد که منجر به سعادت و خوشبختی ابدی شود، نیاز شما به زیبایی یک نیاز اساسی است، شما احتیاج دارید که خوشحال و خوشبخت باشید تا زندگی زیبایی داشته باشید، تا این که با الله در ارتباط باشید، تا در بهشتی باشید که وسعت آن به اندازه‌ی آسمان‌ها و زمین است، به همین خاطر آن کسانی که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند، با انگیزه ی عشق به زیبایی در وقتی نامناسب، حرکت کردند.

ما در سرای کار و تلاش و خستگی هستیم نه در سرای رفاه و آسایش و نعمت:

 دانش آموز در مدرسه است، نیمکت چوبی است، زاویه‌ی آن قائمه است، هوا رو به سردی می رود، تکالیف بسیار است، تخته پر شده است، معلم صحبت می‌کند، این جا، محل درس خواندن است، این جا محل طلب علم است، این جا محل تحصیل است، این جا محل ریاضت است، این جا محلی است که باید گرسنگی بکشید، چون سیری، هوش و ذکاوت را از بین می‌برد.
اگر دانش آموزی بخواهد صندلی گرم و نرم و راحتی مانند صندلی هواپیما داشته باشد که تبدیل به تخت شود و جلویش انواع نوشیدنی‌ها، قهوه، چای، آجیل، میوه، بازی‌ها، رادیوی کوچک و صفحه‌ی کوچک مانیتور باشد و بخواهد راحت و آسوده باشد، اما این جا محل آسایش نیست، این جا محل کار است، اما بعد از این که مدرک دکترا را گرفتید، پیشرفت می کنید، دفتری مخصوص ایجاد خواهید کرد، کتابخانه ای ويژه، اتاق پذیرایی، اتاق خواب راحت و منظره‌ای طبیعی خواهید داشت.
ما در سرای کار و تلاش هستیم نه در سرای امید و آرزو، ما در سرای تکلیف هستیم نه در سرای تشریفات، ما در سرای مسئولیت هستیم، ما در سرایی هستیم که خود را برای سرای ابدی آماده می‌سازیم، ای کاش برای زندگی‌ام چیزی پیش می‌فرستادم، این دنیا سرای پیچ و خم است نه سرای هموار و صاف. بنا به حکمتی بسیار والا، بر وفق مراد هیچ کس نیست. منزلگاه غم و اندوه است نه منزلگاه شادمانی و سرور، کسی که این دنیا را بشناسد، از آسایش و راحتی‌اش شادمان نمی‌گردد و از سختی وبدبختی‌اش غمگین نمی‌شود؛ زیرا خوشی‌ ها وسختی ها زودگذر است. خداوند آن را سرای بلا و فتنه و آخرت را سرای سعادت قرار داده است. پس بلای دنیا را سببی برای بخشش آخرت نموده است و بخشش آخرت را در پاداش جایگزین بلایا قرار داده است، پس می‌گیرد تا ببخشد و می آزماید تا پاداش دهد.
در حدیثی از معاذ بن جبل آمده است که رسول الله صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وقتی او را به یمن فرستاد به او فرمود:

 

(( إِيَّاكَ وَالتَّنَعُّمَ، فَإِنَّ عِبَادَ اللَّهِ لَيْسُوا بِالْمُتَنَعِّمِينَ ))

 

«از ناز و نعمت برحذر باشد، زیرا بندگان خدا افراد رفاه طلبی نیستند»

(مسند الإمام أحمد)

 ممکن است در خریدن خانه، یا در ازدواج یا همراه با خانواده آسوده وشادمان باشید، اما هدف خشنودسازی الله است، مقصود، تحقق یک هدف است، بارالها، تو مقصود و غایت من هستی، هدف من خشنودی توست، الله بزرگ در بخشش نعمت وآسایش به من بخل نمی‌ورزد، شما از نعمت و رفاه استفاده می‌کنید، اما آن را تنها هدفتان نمی دانید.
امروز مشکل مردم این است که رفاه را تنها هدف خود قرار داده‌اند، از فیلسوفان بپرسید که وقتی لذت هدف باشد؛ تبدیل به درد می‌شود، پس هر چه خواستید از دنیا بگیرید تا به همان اندازه غم واندوه نصیبتان گردد. کسی که از دنیا بیش از حد نیازش بگیرد، در واقع بدون این که احساس کند از عمر خویش کاسته است. از عبدالله بن محصن خطمی روایت شده است که گفت: رسول الله صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فرمود:

(( مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِي سِرْبِهِ، مُعَافًى فِي جَسَدِهِ، عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ، فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا ))

((كسى كه در ميان قوم خود به حالت امن و اطمينان صبح كند و تنش سالم بوده و معاش آن روزش را داشته باشد، مانند آنست كه همه ی دنيا براى او فراهم و برقرار باشد))

[ به روایت ترمذی ]

 پادشاهی از وزیرش پرسید و گفت: پادشاه کیست؟ گفت: تویی سرورم، هیچ پادشاهی جز تو نیست. پادشاه به او گفت: پادشاه کسی است که ما او را پادشاه نمی‌شناسیم و او هم ما را پادشاه نمی‌شناسد. خانه‌ای دارد که به آن پناه می‌برد، زنی دارد که اسباب رضایتش را فراهم می‌کند و روزی کافی دارد. اگر او ما را بشناسد، در جهت رضایت ما تلاش می‌کند و اگر ما او را بشناسیم، برای گرفتار کردن تلاش می‌کنیم. به این خاطر:

(( مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِي سِرْبِهِ، مُعَافًى فِي جَسَدِهِ، عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ، فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا ))

((كسى كه در ميان قوم خود به حالت امن و اطمينان صبح كند و تنش سالم بوده و معاش آن روزش را داشته باشد، مانند آنست كه همه ی دنيا براى او فراهم و برقرار باشد))

 عبادت، اطاعت داوطلبانه و آمیخته با محبت قلبی مبتنی بر شناخت یقینی است که منجر به سعادت ابدی می شود.
ای برادران گرامی، در دنیا بهشتی است که هر کس وارد آن نشود، به بهشت آخرت راه نمی‌یابد و دلیلش این فرموده‌ی خدای تعالی است:

﴿وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ (6) ﴾

«و آنان را به بهشتی داخل خواهد كرد كه آن را بدیشان معرفی كرده است.»

[ سوره محمد ]

 آن بهشتی در دنیا است، که مقداری از آن را چشیده‌اند. آن بهشت تقرب و نزدیکی است. به همین خاطر برخی علمای شاعر چنین سروده‌اند:

فلو شاهدت عیناك من حسننا الذی رأوه لمـــا ولیت عنا لغیرنا
و لو سمعت أذناك حسن خطـابنا خلعت عنا ثیاب العجب وجئتنا
و لو ذقت من طـعم المحبة ذرة عذرت الذی أضحى قتیلاً بحبنا
و لو نسمـت من قربنا لك نسمة لمت غریباً واشتیاقاً بقربنــا
ولو لاح من أنوارنا لك لائــح تــركت جمیع الكائنات لأجلنا
اگر چشمانت از زیبایی ما که آنان دیده‌اند؛ ببیند، هرگز به سوی غیر از ما روی نمی‌گرداندی،
اگر گوش‌های تو سخنان ناب و نیک ما را می‌شنید؛ لباس خودپسندی را از تن به در می‌کردی و نزد ما می‌آمدی،
اگریک ذره طعم محبت را می‌چشیدی، کسی راکه به خاطرعشق و علاقه به ما خود را قربانی کرده است؛ معذور می‌دانستی،
اگر نسیمی از نزدیکی ما به تو می‌رسید، از اشتیاق به قرب و نزدیکی ما می‌مردی؛
و اگر از نور و درخشش ما پرتویی به تو می‌رسید، همه‌ی موجودات و مخلوقات را به خاطر ما رها می‌کردی.
***

 ای برادران، نیاز به زیبایی در وجود انسان یک نیاز اساسی و ضروری است و اولین ثمره ی دین، خوشبختی است، به همین خاطر در قلب مؤمن سعادت و خوشبختی‌ای است که اگر میان ساکنان سرزمینش تقسیم شود؛ برایشان کافی است. در قلب مؤمن آرامشی است که اگر در میان اهل سرزمین تقسیم شود؛ آنان را آرامش می بخشد. و در وجود ما نقصی وجود دارد که نه مال می‌تواند آن را برطرف کند، نه ازدواج، نه زن، نه منصب، نه لذت، وتنها ایمان آن را بر طرف می‌کند و این چیزی است که انسان در اواخر عمرش به دنبال آن می‌گردد و آرزو داشت که ای کاش خیلی پیش تر از این، به دنبالش می‌گشت. 

انواع عبادت:

1 – عبادت آیینی:

 برادران گرامی: به موضوع دیگری می‌پردازیم. عبادت، به عبادت آیینی و عبادت تعاملی تقسیم می‌شود.
عبادت آیینی:
نماز: می‌ایستید و سوره ی فاتحه و چند آیه از قرآن کریم را می‌خوانید، سجده می‌کنید، می‌نشینید و سلام می‌دهید.
روزه: خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها را از طلوع فجر تا غروب خورشید ترک می‌کنید همراه با آن چه خداوند از آن منع می‌کند.
حج: به زیارت بیت الله الحرام می‌روید، طواف می‌کنید، سعی می‌کنید، در عرفات می‌ایستید و مناسک حج را ادا می‌کنید.
زکات: زکات مالت را پرداخت می‌کنید.
اقرار به شهادت: می‌گویید: شهادت می‌دهم که معبودی جز الله نیست. این‌ها عبادات شعایری و آیینی است.

2 –عبادات تعاملی:

 اما بیشترین و مهم ترین عبادات، عبادات تعاملی است. بزرگ ترین گواه این مطلب، نجاشی پادشاه حبشه است که از مسلمانانی که به نزد او هجرت کرده بودند و در رأسشان از سیدنا جعفر؛ پرسید: از اسلام برای من بگو. او گفت ای پادشاه:

(( أَيُّهَا الْمَلِكُ، كُنَّا قَوْمًا أَهْلَ جَاهِلِيَّةٍ، نَعْبُدُ الْأَصْنَامَ، وَنَأْكُلُ الْمَيْتَةَ، وَنَأْتِي الْفَوَاحِشَ، وَنَقْطَعُ الْأَرْحَامَ، وَنُسِيءُ الْجِوَارَ، يَأْكُلُ الْقَوِيُّ مِنَّا الضَّعِيفَ، فَكُنَّا عَلَى ذَلِكَ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْنَا رَسُولًا مِنَّا، نَعْرِفُ نَسَبَهُ وَصِدْقَهُ، وَأَمَانَتَهُ وَعَفَافَهُ، فَدَعَانَا إِلَى اللَّهِ لِنُوَحِّدَهُ، وَنَعْبُدَهُ، وَنَخْلَعَ مَا كُنَّا نَعْبُدُ نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ الْحِجَارَةِ وَالْأَوْثَانِ، وَأَمَرَنَا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ، وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ، وَصِلَةِ الرَّحِمِ، وَحُسْنِ الْجِوَارِ، وَالْكَفِّ عَنْ الْمَحَارِمِ وَالدِّمَاءِ، وَنَهَانَا عَنْ الْفَوَاحِشِ، وَقَوْلِ الزُّورِ، وَأَكْلِ مَالَ الْيَتِيمِ، وَقَذْفِ الْمُحْصَنَةِ...))

«ای پادشاه: ما در جاهلیت قومی بودیم که بت می‌پرستیدیم، گوشت مردار را می‌خوردیم، فحشا انجام می‌دادیم، صله ی رحم را قطع می‌کردیم، به همسایه بدی می‌کردیم، قوی تر حق ضعیف‌تر از خود را می‌خورد، اوضاع ما بر این منوال بود تا این که خداوند از میان ما رسول و فرستاده‌ای مبعوث کرد، کسی که از نسب، صداقت، امانتداری و پاکدامنی آگاهیم، پس او ما را به سوی خدا فراخواند، تا او را یگانه برشماریم و عبادت کنیم، و دست از عبادت سنگ ها وبتانی که خود و پدرانمان می‌پرستیدیم، برداریم و تنها او را بپرستیم. او ما را به راستگویی، امانتداری، برقراری صله‌ی رحم، نیکی به همسایه، دوری از حرام و خونریزی فرمان داد، ما را از انجام زشتی ها، سخن دروغ، خوردن مال یتیم و تهمت به زن شوهر دار و .... بازداشت»

[ به روایت احمد ]

ماهیت عبادت تعاملی:

 عبادت شعائری، ارزش اخلاقی است یا اول انضباط و دوم انجام کارهای خیر.
عبادت تعاملی استقامت و پایداری و عمل صالح است. استقامت منفی است و عمل صالح مثبت است. عبادت آیینی این است که نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج کنید و عبادت تعاملی این است که دروغ نگویید، چیزی به ناحق نگیرید، و در حق هیچ انسانی نه از لحاظ مادی و نه از لحاظ معنوی و و نه از هر لحاظی دیگر، تجاوز نکنید.
فاجعه اینجا است که مسلمانان گمان می کنند که عبادت تنها همان عبادات شعائری است، پس اگر نماز بخواند، روزه بگیرد، حج کند، و زکاتش را بدهد، تمام کارها را انجام داده است و به این حد اکتفا می‌کند.

زمانی نتیجه ی عبادت شعائری را خواهید دید که عبادت تعاملی درست انجام گیرد:

 مهم ترین نکته ی این درس عبارت است از اینکه: زمانی نتیجه ی عبادت شعائری را خواهید دید که عبادت تعاملی درست انجام گیرد. از من دلیل بخواهید، چون اگر دلیل و برهان نباشد؛ هر کس هر چه بخواهد، می‌گوید.

نماز:

 از ثوبان از پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ روایت شد که فرمود:

(( لَأَعْلَمَنَّ أَقْوَامًا مِنْ أُمَّتِي يَأْتُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِحَسَنَاتٍ أَمْثَالِ جِبَالِ تِهَامَةَ بِيضًا، فَيَجْعَلُهَا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ هَبَاءً مَنْثُورًا، قَالَ ثَوْبَانُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، صِفْهُمْ لَنَا، جَلِّهِمْ لَنَا، أَنْ لَا نَكُونَ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَا نَعْلَمُ، قَالَ: أَمَا إِنَّهُمْ إِخْوَانُكُمْ، وَمِنْ جِلْدَتِكُمْ، وَيَأْخُذُونَ مِنْ اللَّيْلِ كَمَا تَأْخُذُونَ، وَلَكِنَّهُمْ أَقْوَامٌ إِذَا خَلَوْا بِمَحَارِمِ اللَّهِ انْتَهَكُوهَا ))

«اقوامی از امتم را می شناسم که روز قیامت با نیکی‌هایی به سفیدی کوه‌های تهامه می‌آیند اما خداوند عز وجل آن‌ها را غباری پراکنده می‌گرداند. ثوبان گفت: ای رسول خدا، آنان را برای ما توصیف کن، آنان را برای ما نشان بده تا ندانسته از زمره‌ی آنان نباشیم. فرمود: آنان برادرانتان هستند، از جنس خودتان، مانند شما شب‌ها می‌خوابند، اما وقتی در برابر محارم الهی قرار می‌گیرند؛ آن را زیر پا می‌گذارند.»

[ به روایت ابن ماجه ]

 عبادات شعائری در والاترین درجه است.

لطیفه‌ای از یک مرد اهل ترکیه که میهمانی برگزار کرده بود و مقدار زیادی گوشت خرید و گربه‌اش این گوشت‌ها را خورد و گربه صدای خرخری دارد که عوام آن اوراد می‌گویند، این مرد ترک که از شدت خشم نزدیک بود منفجر شود، به گربه نگاه کرد و گفت: اوراد چوک ام ات یوک: صدای خرخر زیاد است اما گوشت نیست.
مشکل این جاست، شخصی که به عنوان امام مسجدی در شهر لندن تعیین شده بود، به منچستر شهری در لندن منتقل شد. این داستان واقعی است. او هر روز مجبور بود که همراه همان راننده سوار شود. روزی سوار ماشین شد و اسکناس درشتی به راننده داد، راننده بقیه ی پول را به او برگرداند، وقتی آن را شمرد فهمید که راننده بیست پنی بیشتر به او برگرداند. مسلمان پرهیزگار که حق و حقوق را می‌داند، وقتی روی صندلی نشست، با خود گفت: وقتی پیاده شدم، باید پول اضافه را به راننده برگردانم، اما کمی تاخیر کرد و گفت: این یک شرکت بزرگ است، درآمد نجومی دارد و این مبلغ ناچیز است و من به این مبلغ نیاز بسیار دارم، پس ایرادی ندارد اگر آن را بردارم. در قضاوت بر این امام عجله نکنید. اما وقتی خواست از ماشین پیاده شود ناخواسته دستش را وارد جیبش کرد و بیست پنی را به راننده پس داد. راننده لبخندی زد وگفت: آیا تو امام این مسجد نیستی؟ گفت: بله. گفت: دو روز پیش به خودم گفتم به این مسجد می‌آیم و نزد تو الله را عبادت می‌کنم، اما خواستم قبل از این که نزدت بیایم تو را امتحان کنم.
کسی که این نامه را با ایمیل برایم فرستاد، گفت: این امام در جا غش کرد؛ زیرا بزرگی جنایتی که در صورت نگه داشتن این مبلغ در جیبش اتفاق می‌افتاد، را تصور کرد، وقتی به هوش آمد گفت: نزدیک بود تمام اسلام را به بیست پنی بفروشم.
 دست روی این مشکل مسلمانان گذاشتم. مسلمان دینش را با قسم دروغ می‌فروشد، باسخنان دروغ دینش را می‌فروشد، با غصب کردن یک خانه، دینش را می‌فروشد، با غصب کردن یک شرکت دینش را می‌فروشد، با تجاوز به ناموس دیگران دینش را می‌فروشد، در حالی که مسلمان است. بنابراین برادرانم، دین در کلمه‌ی استقامت خلاصه شده است، اگر نتوانیم استقامت و پایداری کنیم، دین تنها در حد یک میراث و یک دستاورد زمینی، فرهنگ عمومی و فلکلور، وعادات و رسوم باقی می ماند. واقعیت مسلمانان این گونه است و حقیقت تلخ هزار بار از توهم آرامش بخش بهتر است.

«اقوامی از امتم را می شناسم که روز قیامت با نیکی‌هایی به سفیدی کوه‌های تهامه می‌آیند اما خداوند عز وجل آن‌ها را غباری پراکنده می‌گرداند. ثوبان گفت: ای رسول خدا، آنان را برای ما توصیف کن، آنان را برای ما نشان بده تا ندانسته از زمره‌ی آنان نباشیم. فرمود: آنان برادرانتان هستند، از پوستتان، مانند شما شب‌ها می‌خوابند، اما وقتی در برابر محارم الهی قرار می‌گیرند؛ آن را زیر پا می‌گذارند.»

روزه:

(( مَنْ لَمْ يَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ فَلَيْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ فِي أَنْ يَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ ))

«روزه داری که سخن دروغ و عمل به آن را رها نکند، خداوند هیچ نیازی به خودداری او از خوردن و آشامیدن ندارد»

[ به روایت بخاری، ترمذی ابو داود، ابن ماجه، أحمد ]

 چه بسا روزه داری که جز گرسنگی و تشنگی از روزه اش هیچ بهره ای ندارد، اولین بند یعنی نماز، تمام شد. بند دوم یعنی روزه نیز تمام شد.
بند سوم:

حج:

 کسی که با مال حرام حج کند و پا در رکاب بگذارد و بگوید: اللهم لبیک، ندا سر داده می‌شود که نه پاسخی در کار است و نه فرمانی برده ای، حج تو قبول نیست.
حج تمام شد.

زکات:

 حال نوبت زکات است، خدای تعالی می‌فرماید:

﴿قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فَاسِقِينَ (53)﴾

«بگو : چه از روی اختیار و چه از روی اجبار به بذل و بخشش بپردازید، در هر حال از شما پذیرفته نمی‌گردد، چرا كه شما قوم فاسقی هستید.»

[ سوره توبه: 53]

شهادتین:

 گفتن شهادتین: رسول الله علیه الصلاة والسلام فرمود:

(( من قال: إله إلا الله بحقها دخل الجنة، قيل: وما حقها ؟ قال: أن تحجزه عن محارم الله ))

«کسی که بگوید: معبودی جز الله نیست و حقش را ادا کند، وارد بهشت می‌شود، گفته شد: حقش چیست: فرمود: این که او را از محارم الله باز دارد.»

[ روایت ماثور ]

 بنابراین: عبادات شعائری از جمله نماز، روزه، حج، زکات و گفتن شهادتین تنها در صورتی پذیرفته می‌شود که عبادات تعاملی هم درست ادا شود.

نسبت به حقوق خود و برادرتان آگاه باشید:

 معنای این فرموده ی خداوند متعال چیست:

﴿لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ (10) ﴾

«تا گناهانتان را ببخشاید»

[ سوره ابراهیم ]

 کلمه ی «من» برای تبعیض است، یعنی برخی از گناهانتان را بیامرزد، کدام گناه را بیامرزد؟ فقط آن چه بین تو و بین الله بوده است. اما گناهی که بین تو و دیگران بوده است؛ جز با ادای حق یا بخشش آمرزیده نمی‌شود، به همین خاطر بیشتر مسلمانان گمان می‌کنند که اگر ماه رمضان را با ایمان و نیت ثواب روزه بگیرند و اگر تمام این ماه را به قیام بپردازند، خداوند تمام گناهانشان را می‌آمرزد و علما اتفاق نظر دارند که خداوند گناهانی که بین آنان و الله است را می‌بخشد، اما گناهانی که در حق بندگان روا داشته‌اند؛ جز با ادای حق یا بخشش آمرزیده نمی‌شود؛ زیرا حقوق الله عز و جل مبنی بر گذشت و مسامحه است، در حالی که حقوق بندگان مبنی بر حرص و بخل است.
بیشتر مسلمانان گمان می‌کنند که اگر حج خانه‌ی خدا را به جای آورند، گناهانشان مانند روزی که از مادر متولد می‌شوند، آمرزیده می‌شود. بله، گناهانی که بین آنان و بین الله است در حج آمرزیده می‌شود، اما آن چه میان آنان و مردم است، آمرزیده نمی‌شود.
برادران گرامی، آیا بطور کلی عملی بزرگتر از این هست که انسان زندگی خود را در راه خدا تقدیم کند؟ بخشیدن جان، والاترین نوع بخشش است. آیا عملی والاتر از این هست که انسان نفسش را در راه خدا تقدیم کند؟ این فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم را بشنوید:

(( يُغْفَرُ لِلشَّهِيدِ كُلُّ ذَنْبٍ إِلَّا الدَّيْنَ ))

«تمام گناهان شهید آمرزیده می‌شود جز قرض و دین»

[ به روایت مسلم، احمد ]

 از جابر روایت شده که گفته است:

(( تُوُفِّيَ رَجُلٌ فَغَسَّلْنَاهُ وَحَنَّطْنَاهُ، وَكَفَّنَّاهُ، ثُمَّ أَتَيْنَا بِهِ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّي عَلَيْهِ، فَقُلْنَا: تُصَلِّي عَلَيْهِ، فَخَطَا خُطًى، ثُمَّ قَالَ: أَعَلَيْهِ دَيْنٌ ؟ قُلْنَا، دِينَارَانِ، فَانْصَرَفَ فَتَحَمَّلَهُمَا أَبُو قَتَادَةَ فَأَتَيْنَاهُ، فَقَالَ أَبُو قَتَادَةَ: الدِّينَارَانِ عَلَيَّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أُحِقَّ الْغَرِيمُ، وَبَرِئَ مِنْهُمَا الْمَيِّتُ، قَالَ: نَعَمْ، فَصَلَّى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ بِيَوْمٍ: مَا فَعَلَ الدِّينَارَانِ ؟ فَقَالَ: إِنَّمَا مَاتَ أَمْسِ، قَالَ: فَعَادَ إِلَيْهِ مِنْ الْغَدِ، فَقَالَ: لَقَدْ قَضَيْتُهُمَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: الْآنَ بَرَدَتْ عَلَيْهِ جِلْدُهُ ))

«مردی درگذشت، او را غسل دادیم، خوشبو کردیم، کفنش کردیم، سپس او را نزد رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بردیم و گفتیم: بر او نماز بخوان. پیامبر چند گام برداشت سپس فرمود: «آیا قرضی بر گردن او هست؟» گفتیم: دو دینار. پیامبر منصرف شد و رفت تا این‌که ابوقتاده آن را به گردن گرفت، نزد او رفتیم، ابوقتاده گفت: دو دینارش را من متقبل می‌شوم. رسول الله  فرمود: اکنون این دو دینار حق قرض دار است و بر گردن مرده نیست. گفت: بله، پس بر او نماز خواند، سپس یک روز بعد از آن ماجرا فرمود: دو دینار چه شدند؟
او گفت: او دیروز مرده است. گوید: فردا نزد او بازگشت، او گفت: آن‌ها را ادا کردم. رسول الله  فرمود: الان پوستش سرد شد.»

[ به روایت مسلم، احمد ]

 از عایشه روایت شده است که گفت: شنیدم رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

(( لَيَأْتِيَنَّ عَلَى الْقَاضِي الْعَدْلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سَاعَةٌ يَتَمَنَّى أَنَّهُ لَمْ يَقْضِ بَيْنَ اثْنَيْنِ فِي تَمْرَةٍ قَطُّ ))

«روز قیامت بر قاضی عادل ساعتی می‌گذرد که آرزو می‌کرد ای کاش هرگز در یک دانه خرما بین دو نفر قضاوت نمی‌کرد.»

[ به روایت احمد ]

 حقوق بندگان مبنی بر حرص و بخل است و حقوق الله مبنی بر مسامحه و گذشت.
برادران، اولین حقیقت در این دیدار نیک، این است که عبادات شعائری پذیرفته نمی‌شود و درست نیست تا زمانی که عبادات تعاملی درست انجام شود.

باید در تعامل ها استقامت داشت:

 در عبادات تعاملی راستگو بودن، کفایت می کند. اگر به برادرتان سخنی بگویید که او باور کند در حالی که شما به او دروغ می‌گویید، خیانت است.
از ابوامامه روایت شده که گفته است: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

(( يُطْبَعُ الْمُؤْمِنُ عَلَى الْخِلَالِ كُلِّهَا إِلَّا الْخِيَانَةَ وَالْكَذِبَ ))

«مؤمن به همه‌ی خصلت‌ها موصوف می‌شود مگر خیانت و دروغ.»

[ به روایت احمد ]

 این که امانتدار باشید، امانت نسبی نیست، بلکه مشخص است. یعنی نزد مؤمن طلا و خاک یکسان است. یک لیره و یک ملیارد لیره‌ی حرام، حرام است. مؤمن امانتدار است، مؤمن صادق و راستگوست، مؤمن پاکدامن است، به ناموس دیگران تجاوز نمی‌کند، چشم به حرام نمی‌دوزد، مؤمن رحیم است، مؤمن باانصاف است، مؤمن متواضع است، ایمان مجموعه‌ای از ارزش‌های اخلاقی است. من معلم مبعوث شدم، من مبعوث شدم تا ارزش‌های اخلاقی را کامل کنم. ایمان بخشش و عطا است، نه گرفتن، بخشندگی شما به دادن است نه به گرفتن.
شخصی در مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم کتابی تألیف کرد و آن را به وی تقدیم کرد و چنین گفت: ای کسی که به زندگی آمدی و همواره بخشیدی و چیزی نگرفتی، ای کسی که تمام هستی و کیان را پاک نمودی، و انسانیت را پاس داشتی، ای کسی که عقل سالاری را والا شمردی و غریزه ی حیوانی را دور نمودی، ای کسی که والا بودنت تو را آماده کرد که تنها و فراتر از همه باشی، ولی تو به عنوان یک نفر در میان همه زیستی، ای کسی که رحمت اصل تو، عدالت شریعت تو، عشق فطرت تو و مشکلات مردم عبادت توست.
ماهیت تعاملی این است: که پایبند باشید، صادق، امانتدار، پاکدامن، عادل، متواضع، بردبار و مهربان باشید. من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم. ایمان، خلق و رفتار است، کسی که در اخلاق از شما والاتر باشد، ایمانش از شما بیشتر است.
برادران گرامی: اصل، عبادت تعاملی است، به همین خاطر سیدنا ابن عباس رضی الله عنهما در مسجد رسول الله صلی الله علیه وسلم در ماه رمضان در اعتکاف بود. شخصی غمگین را دید. به او گفت: چرا ناراحتی؟ گفت: به خدا سوگند، قرض و دین بسیار دارم، توان پرداختش را ندارم. گفت: به چه کسی بدهکار هستی؟ گف: به فلانی. ابن عباس گفت: دوست داری به خاطر تو با او صحبت کنم؟ گفت: اگر دوست داری چنین کن. ابن عباس از اعتکافش برخاست، مردی توجهش را به خود جلب کرد که می‌گفت: ای ابن عباس، آیا فراموش کردی که معتکف هستی؟ گفت: به خدا سوگند فراموش نکردم، اما من شنیدم که صاحب این قبر - و با دستش به قبر پیامبر اشاره کرد - که اندکی پیش تر وفات کرده بود و اشک از چشمانش جاری شد، به خدا قسم اگر حاجت و نیاز برادری را برآورده سازم برای من بهتر از روزه‌ی یک ماه و اعتکافم در این مسجد است.
 با یک مقایسه می‌گویم: مادری که الله را بسیار دوست می‌دارد، ساعت چهار صبح از خواب بیدار می‌شود، نماز شب را برپا می‌دارد، گریه می‌کند، قرآن تلاوت می‌کند و ساعت شش صبح خسته می‌شود، او پنج فرزند دارد و به آن‌ها بگوید: فرزندانم، خودتان به کارهایتان رسیدگی کنید و می‌رود و می‌خوابد، در حالی که اتاق سرد است، غذایی حاضر نیست، یکی از فرزندانش تکالیفش را انجام نداده است، دومی درسش را حفظ نکرده است، لباس سومی کثیف است، کفش چهارمی تمیز نیست، پنجمی هم ساندویچی درست کرده است، اما آن را خوب نپیچی

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر