حالت سیاه
28-03-2024
Logo
عقيده - عقيده واعجاز - درس (05-36) ارکان تكليف : هستی -1- هستی راهی برای شناخت الله
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

 سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد امین. بارخدایا تنها آنچه به ما آموختی را می دانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آنچه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمره ی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرامى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند و با رحمت خود ما را از جمله ی بندگان صالح خود قرار بده و ما را از تاریکی های نادانی و گمان به سوی انوار دانش ومعرفت و از لجنزارهای شهوت به باغ های بهشت پیشگاه خود بیرون ببر.
با درس پنجم از دروس عقیده واعجاز در خدمت شما هستیم.

مقدمه ی يادآوری :

 در درس های گذشته بیان نمودم که انسان آفریده ی درجه یکم است و از آنجا که امانت را پذیرفت خداوند آنچه در آسمان ها و زمین بود را تماما در اختیار او قرار داد. و مکلف به پرستش خداوند شد و خداوند تنها زمانی او را مکلف به پرستش خود نمود که ارکان عبادات را به او بخشید. در جلسه ی پیش درباره ی این ارکان به شکل مختصر بیان نمودیم. درباره ی هستی، عقل، فطرت، شهوت، آزادی اختیار، بازه ی زمانی کار سخن گفتیم و اکنون به شرح ارکان می پردازیم ودر راس این ارکان هستی است. 

دو نفر با وجود اختلاف در دین، بر سر هستی هیچ اختلافی ندارند:

 می خواهم تصویری دقیق برایتان ارائه دهم. هستی اولین رکن است. هیچ کس نمی تواند خورشید را انکار کند. چه مسلمان وچه نامسلمان، چه منافق، چه مومن وچه غیر مومن، چه کمونیست و چه ملحد همه آن را پذیرفته اند. خورشید عیان است. و در آن حقایقی نهفته است که همه ی انسان ها تابع آن اند. و از پنج میلیارد سال پیش همچنان نورانی است و با برآورد علما تا پنج میلیارد سال دیگر خواهد درخشید. حجم آن یک میلیون وسیصد هزار برابر زمین است. زبانه های آتشی خارج شده از آن تا یک میلیون کیلومتر آن طرف تر می رود. حرارت آن شش هزار درجه سانتیگراد است. و گرمای هسته ی آن به بیست میلیون درجه می رسد و اگر کره ی زمین را در آن بیندازید در یک ثانیه بخار می شود.
 مسلمان وغیر مسلمان ، کافر وملحد وکمونیست همه، این حقایق را پذیرفته اند. اگر دنبال چیزی بودید که در دین بزرگترین اصل ثابت به شمار رود، آن اصل هستی است؛ زیرا هستی نماد عظمت الله است و برداشتی از نام های نیک خداوند است. و با تدبر در هستی قدرت الله را درک می کنید. رحمت خداوند را در می یابید. لطف ومهربانی خداوند را می یابید. بنابراین اگر انسان در اختلافات سرگردان شود، هر کس خود را به لیلی می چسباند و ادعا می کند بر حق است. این هستی که خداوند آن را به تسخصر انسان در آورده است، تسخیر شناخت واکرام است. این اولین چیز ثابت است. چه کسی خورشید را انکار می کند؟ چه کسی روز، زمین، کوه ها و دشت ها و رودخانه ها و دریاها و پرندگان و ماهی ها وگیاهان را انکار می کند؟ و آفرینش انسان را؟ اگر خواستید گردشی کنید و برگردید و دل شما لبریز از ایمان شده باشد و اگر خواستید از تمام این اختلافات روی زمین رهایی یابید، همین معجزه ی هستی شما را کافیست. هر چیزی در هستی دلالت بر وجود الله می کند.

در هر چیزی نشانه ای از یگانگی خداوند نهفته است
***

 عنوان جلسه ی پنجم هستی است. و نیاز به چند جلسه دارد.

 

با هستی خداوند را می شناسید:

 

 با هستی خداوند را می شناسید؛ بنابراین قرآن را بازکنید و سوره های مکی را پیگیری کنید، خداوند متعال می فرماید:

﴿وَالْفَجْرِ (1) وَلَيَالٍ عَشْرٍ (2) ﴾

﴿ سوگند به صبحدم * و شب های ده گانه ﴾

[ سوره فجر ]

﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1)﴾

﴿ سوگند به خورشید و تابندگى‏ اش ﴾

[ سور شمس ]

﴿وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا﴾

﴿ سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد ﴾

[ سوره شمس ]

﴿قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾

﴿ بگو بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست ﴾

[ سوره يونس ]

﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ﴾

﴿ پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد ﴾

[ سوره عبس ]

﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ﴾

﴿ پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است ﴾

[ سوره طارق ]

 این سوره های مکی لبریز از آیات هستی است، چرا؟ زیرا راه شناخت خداوند تفکر و تدبر در آفرینش آسمان ها و زمین است و دلیل آن این است که خداوند می فرماید:

﴿فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ﴾

﴿ پس به كدام سخن بعد از قرآن ايمان مى ‏آورند ﴾

[ سوره اعراف ]

 هیچ راهی به ایمان وجود ندارد مگر تفکر در آفرینش آسمان ها و زمین که خداوند متعال می فرماید:

﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72)﴾

﴿ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود ﴾

[ سوره احزاب ]

 آیا به خاطر برداشتن امانت ستمگر ونادان بود؟ وقتی آن را پذیرفت اگر حق آن را ادا می کرد نه ستمگر بود و نه نادان.

 

هستی دو بار در تسخیر انسان قرار گرفته است:

 بنابراین هستی دوبار به تسخیر انسان در آمده است؛ یک بار تسخیر شناخت و یک بار تسخیر اکرام. این نکته ی بسیار مهمی است. هر چیزی که در پیش روی شما قرار دارد. لیوان آب، فرزندتان، همسرتان، خوراک شما، کوهی که در پیش روی شماست، گلی که در پیش رو شماست. هر چیزی که در هستی وجود دارد در تسخیر شماست. هر چیزی دو بار در تسخیر شماست؛ تسخیر شناخت و تسخیر اکرام. شما با نظر به خورشید وماه، شب و روز، ستارگان وکهکشان ها، شبه ستاره ها، و ستاره های دنباله دار خداوند را می شناسید و نیز از خلال نگریستن در کوه ها و رودخانه ها، دریاها وپرندگان، و خوراک و فرزندتان پی به شناخت او می برید. و به یقین می دانید که یک سلول چگونه با سلول دیگر لقاح می یابد و به سان کودکی با رشد کامل می گرددو می گوید، می اندیشد و دو چشم و دو گوش و بینی واسکلت استخوانی، و ماهیچه، و پوست و دستگاه گوارش و دستگاه قلب وگردش خون و سیستم عصبی و سیستم ترشح و دو کلیه و موهای بدن همه نشان هایی دال بر وجود خدا هستند.
وقتی مردم سرگردان می شوند و در اختلافات بی پایان غرق می شوند در این حالت اولین اصلی که پرده از عظمت خداوند و وجود او و یگانگی و کمال او بر می دارد و موجودیت وکمال ویگانگی اش را بیان می کند، هستی است. بنابراین می فرماید:

﴿قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾

﴿ بگو بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست ﴾

[ سوره يونس ]

موضع شما در برابر آیات امر ونهی:

 نکته ای بسیار مهم است امیدوارم روشن باشد. وقتی قرآن را می خوانید که کلام یگانه ی بی همتاست و آیه ی امری را می خوانید، باید چکار کنید؟ دستور را اجرا کنید. این قرآن سخن آفریننده ی هستی هاست. محال است آن را بخوانید و از خواندن آن قصدی نداشته باشید. و یا نسبت به آن موضع نگیرید. آیه ای را می خوانید که امری است. خداوند می فرماید:

﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾

﴿ به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند ﴾

[ سوره نور ]

 وقتی آیه ای امری را خواندید باید چکار کنید؟ باید دستور را اجرا کنید. خداوند متعال می فرماید:

﴿وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً﴾

﴿ و بعضى از شما غيبت بعضى نكند ﴾

[ سوره حجرات ]

 و وقتی آیه ی نهی را بخوانید، موضع شما چیست؟ موضع این است که خودداری کنید. و اگر آیه ای در توصیف بهشت و نعمت هایش یا جهنم و عذاب هایش خواندید، باید چه کنید؟ برای رسیدن به بهشت تلاش کنید. و حتی با صدقه دادن نیم خرما خود را از آتش دور کنید، خداوند می فرماید:

﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ (19) إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ (20) فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ (21) فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ (22) قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ (23) كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئاً بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ (24)﴾

﴿ اما كسى كه كارنامه‏اش به دست راستش داده شود گويد بياييد و كتابم را بخوانيد «19» من يقين داشتم كه به حساب خود مى‏رسم«20» پس او در يك زندگى خوش است«21» در بهشتى برين«22» [كه] ميوه هايش در دسترس است«23» بخوريد و بنوشيد گواراتان باد به [پاداش] آنچه درروزهاى گذشته انجام داديد ﴾

[ سوره حاقه ]

﴿وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ (25) وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ (26) يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ (27) مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهْ (28) هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ (29) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30) ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ (31)﴾

﴿ و اما كسى كه كارنامه‏اش به دست چپش داده شود گويد اى كاش كتابم را دريافت نكرده بودم«25»

و از حساب خود خبردار نشده بودم«26» اى كاش آن [مرگ] كار را تمام مى‏كرد«27» مال من مرا سودى نبخشيد«28» قدرت من از [كف] من برفت«29» [گويند] بگيريد او را و در غل كشيد«30» آنگاه ميان آتشش اندازيد ﴾

[ سوره حاقه ]

 موضعگیری شما چه خواهد بود؟ باید برای بهشت تلاش کنم و از دوزخ بپرهیزم و اگر آیه ای در باره ی نابودی امت های پیشین خواندید، خداوند می فرماید:

﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾

﴿ بگو او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى [ديگر] بچشاند ﴾

[ سوره انعام ]

 باید پند بگیرید. 

موضع گیری شما نسبت به آیات هستی چیست؟

 چکیده ی سخن من: هر آیه ای را که می خوانید باید نسبت به آن یک موضع گیری داشته باشید. اگر هزار آیه در باره ی هستی خواندید موضع شما باید چه باشد؟ این است که در این آیات تدبر کنید. بنابراین: وقتی قرآن می خوانید و آیه ی هستی به چشم شما می خورد برنامه ی شما باید تدبر در آن باشد تا خداوند را بشناسید. چشم ها از دیدن خداوند ناتوان اند. محال است. خداوند می فرماید:

 

﴿قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسَى صَعِقاً﴾

﴿ و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض كرد پروردگارا خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهى ديد ليكن به كوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود آن را ريز ريز ساخت و موسى بيهوش بر زمين افتاد ﴾

[ سوره اعراف ]

 بنابراین: محال است و هزار هزار بار محال است که خداوند را در دنیا ببینیم. اما عقل ما ممکن است به آن برسد. پس هستی دو بار برای ما تسخیر شده است؛ یک بار تسخیر شناخت و یک بار تسخیر اکرام. 

موضع انسان نسبت به تسخیر هستی از نظر شناخت واکرام:

 دقت کنید، اگر شخصی به شما هدیه ای بدهد. یک دستگاه تلفن پیشرفته. دارای حافظه و مکانیزم پاسخگویی خودکار به طوری که گویی مانند یک کارمند در استخدام شماست. به شما می گوید: چه کسی در چه ساعتی با شما تماس گرفته است و یا پیام داده است و هشدار پیام به شما می دهد. شخصی این دستگاه را به شما می دهد و خودش آن را اختراع کرده است. شما چه می کنید؟ این دستگاه به شما هدیه شده است. و اختراع هدیه دهنده است. شما دو احساس خواهید کرد. نخست بزرگداشت این دستاورد بزرگ علمی و دوم سپاسگزاری از کسی که آن را به شما هدیه داده است. خداوند آنچه در آسمان ها وزمین است را برای شناخت واکرام در تسخیر ما در آورده است. عکس العمل شناخت این است که ایمان بیاورید و عکس العمل اکرام این است که سپاسگزاری کنید. دقت کنید اگر ایمان آوردید و سپاسگزاری نمودید در حقیقت هدف از وجود خود را محقق نموده اید. حال به این آیه گوش فرا دهید:

﴿مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ﴾

﴿ اگر سپاس بداريد و ايمان آوريد خدا مى‏ خواهد با عذاب شما چه كند ﴾

[ سوره نساء ]

 به محض این که ایمان آوردید و سپاسگزاری نمودید هدف از وجودتان را محقق نموده اید. آنگاه آزمایش ها پایان می یابد، چگونه؟ شخصی که کلیه اش از کار افتاده است و پزشک سونوگرافی می کند و می بیند که از کار افتاده است. به او می گوید: باید کلیه را برداشت. دو هفته دیگر مهلت دارد. به ذهن پزشک خطور می کند که دوباره پیش از عمل جراحی یک بار دیگر سونوگرافی کند. سونوگرافی را انجام می دهد. می بیند که کلیه کار می کند، آیا باز هم عمل جراحی را انجام می دهد؟ به محض این که ایمانی آوردید که شما را به فرمانبرداری از خداوند واداشت وبه محض سپاسگزاری هدف از وجودتان را محقق نموده اید و اینجاست که تمام انواع آزمایش های الهی پایان می پذیرد. دقت کنید:

﴿مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ﴾

﴿ اگر سپاس بداريد و ايمان آوريد خدا مى‏ خواهد با عذاب شما چه كند ﴾

[ سوره نساء ]

 آیا دوست دارد ما را عذاب کند؟ آیا دوست دارد ما را بینوا سازد؟ آیا دوست دارد ما را بیمار کند؟ محال است. او از عذاب ما بی نیاز است.

از ابوذر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از خداوند متعال روایت است که فرموده است:

(( يَا عِبَادِي، إِنِّي حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِي، وَجَعَلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُحَرَّمًا، فَلَا تَظَالَمُوا، يَا عِبَادِي، كُلُّكُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَيْتُهُ، فَاسْتَهْدُونِي أَهْدِكُمْ، يَا عِبَادِي، كُلُّكُمْ جَائِعٌ إِلَّا مَنْ أَطْعَمْتُهُ، فَاسْتَطْعِمُونِي أُطْعِمْكُمْ، يَا عِبَادِي، كُلُّكُمْ عَارٍ إِلَّا مَنْ كَسَوْتُهُ، فَاسْتَكْسُونِي أَكْسُكُمْ، يَا عِبَادِي، إِنَّكُمْ تُخْطِئُونَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَأَنَا أَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا، فَاسْتَغْفِرُونِي أَغْفِرْ لَكُمْ، يَا عِبَادِي، إِنَّكُمْ لَنْ تَبْلُغُوا ضَرِّي فَتَضُرُّونِي، وَلَنْ تَبْلُغُوا نَفْعِي فَتَنْفَعُونِي، يَا عِبَادِي، لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ، وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ، كَانُوا عَلَى أَتْقَى قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْكُمْ مَا زَادَ ذَلِكَ فِي مُلْكِي شَيْئًا، يَا عِبَادِي، لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ، وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ، كَانُوا عَلَى أَفْجَرِ قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي شَيْئًا، يَا عِبَادِي لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ، وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ قَامُوا فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، فَسَأَلُونِي فَأَعْطَيْتُ كُلَّ إِنْسَانٍ مَسْأَلَتَهُ مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِمَّا عِنْدِي إِلَّا كَمَا يَنْقُصُ الْمِخْيَطُ إِذَا أُدْخِلَ الْبَحْرَ، يَا عِبَادِي، إِنَّمَا هِيَ أَعْمَالُكُمْ أُحْصِيهَا لَكُمْ، ثُمَّ أُوَفِّيكُمْ إِيَّاهَا، فَمَنْ وَجَدَ خَيْرًا فَلْيَحْمَدْ اللَّهَ، وَمَنْ وَجَدَ غَيْرَ ذَلِكَ فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ ))

((اي بندگان من! ظلم و ستم را بر خود حرام نمودم و ميان شما نيز آن را حرام كردم ؛ پس، به همديگر ظلم و ستم نكنيد. أي بندگان من! همه شما گمراه هستيد مگر كسی كه من او را هدايت نموده ام ؛ پس، از من راه راست بخواهيد تا شما را به آن راهنمايی كنم. ای بندگان مـن! همه شما گرسنه ايد مگر كسی كه من او را غذا داده ام ؛ پس، از من غذا بخواهيد تا شما را اطعام كنم. ای بندگان من! همه شما برهنه ايد مگر كسي كه مـن او را پوشانده ام ؛ پس، از من لباس بخواهيد تا شما را بپوشانم. ای بندگان من! در حقيقت همه شما شب و روز خطا می كنيد و من گناهــان را می آمرزم ؛ پس، از من آمرزش بخواهيد تا شما را بيامرزم. ای بندگان من! شما هرگز نمی توانيد به من زيان برسانيد، و هرگز نمی توانيد به من فايده و سودی برسانيد. ای بندگان من! اگر از نخستين شما تا آخرين شما و اِنس و جن شما، همه بر پرهيزكارترين قلب باشيد، مانند اين كه يک به يک شما پرهيزكار باشيد، اين تقوا و پرهيزكاری شما، بر ملک من نمی افزايد. ای بندگان من! اگر اول و آخرتان و انس و جنّ شما همه بر بدترين و ناپاک ترين قلب باشيد، اين بدی شما، از ملک من چيزي كم نخواهد كرد. ای بندگان من! اولين فردتان تا آخرين فردتان از انس گرفته تا جنّ، همه در ميدانی ايستاده و از من خواهش كنند و من به هر يک از شما آن چه خواهد بدهم، اين خواهش و خواسته، از آن چه در نزد من است نمی كاهد چنان كه هرگاه سوزن به دريا فرو برده شود، كم نخواهد شد. ای بندگان من! اين همان است كه می بينيد، درو شده كردارتان است كه برای شما به وفا و تمام می شمارم و به شما می رسانم پس كسی كه خوبی را يافت، بايد خدا را ستايش كند، و كسی كه غير از آن يافت، نبايد غير خود ديگری را سرزنش نمايد))

[ به روایت مسلم]

 به شما می گویم: هستی با آسمان ها و زمین خود و با تمام نمادهای دال بر وجود الله و یگانگی اش و کمال او و نماد نام های نیک او و صفات برترش همه این هستی اولین اصل در عقیده است. اگر مردم سرگردان شوند، آواره شوند، اختلاف پیدا کنند، متفرق شوند و یا اتهام تکفیر به یکدیگر بزنند یک چیز ثابت است. این هستی دال بر وجود الله است. خداوند می فرماید:

﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (191)﴾

﴿ مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه‏ هايى [قانع كننده] است * همانان كه خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مى كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى‏ انديشند [كه] پروردگارا اينها را بيهوده نيافريده‏ اى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار ﴾

[ سوره آل عمران ]

 این اولین اصل است. هستی را مسخر ما گردانیده چون ما امانت را بر دوش کشیده ایم. خداوند متعال می فرماید:

﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ﴾

﴿ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود ﴾

[ سوره احزاب ]

 از آنجا که ما امانت را پذیرفته ایم پاداش ما تسخیر شدن آسمان ها وزمین برای شناخت و اکرام او است. عکس العمل شناخت این است که ایمان بیاورید و عکس العمل تکریم این است که سپاس گزارید. پس اگر ایمانی آوردید که شما را وادار به پیروی از فرامین الهی کند و نعمت های بیشمارش را سپاس گزاردید، در این هنگام هدف بزرگ وجود خود را محقق ساخته اید.

تسخير شناخت:

 اکنون به جزئیات می پردازیم. شناخت و اکرام. یعنی از ماه سود می بریم. ماه تقویم آسمان است. پیش از اختراع ساعت و تقویم ها روز اول، دوم، سوم، چهارم،... چهاردهم ماه کامل، تقویم انسان بود. خداوند متعال می فرماید:

﴿لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾

﴿ تا شماره سالها و حساب را بدانيد خدا اينها را جز به حق نيافريده است نشانه‏ ها[ى خود] را براى گروهى كه مى‏ دانند به روشنى بيان مى ‏كند ﴾

[ سوره يونس ]

 تقویمی که از آن بهره می بریم. و آیه ای که ما را به وجود الله راهنمایی می کند. چه ماموریتی بزرگ تر است؟ ماموریت ی شناخت، بسیار بزرگ و مهم تر است. ماموریت بزرگ این است که خداوند را بشناسید و ماموریت دوم این است که در دنیا از آن سود ببرید. 

غرب از جنبه ی کاربردی هستی بهره برده است:

 به همین تناسب، جهان غرب به شکل معجزه آسایی ماموریت دوم را محقق نموده است و از دنیا بهره برده است. از سر تا پا از آن بهره برده است. و مومنان باید از ماموریت اول بهره ببرند و خداوند را بشناسند و مانعی ندارد که علاوه بر شناخت خداوند از این هستی بهره نیز ببرند. آنان کوتاهی می کنند. بنابراین چند علم وجود دارد؛ علم به آفرینش او، که اصل منافع دنیوی است و علم به امر او که اصل فرمانبری اوست و علم به خودش و برای همین است که مومنان باید از ماموریت بزرگتر این هستی بهره ببرند و در دنیای خود نیز از آن سود ببرند. اما کسانی که از خداوند دور گشته اند تنها ماموریت دوم را به انجام می رسانند.
 برای بیان بیشتر: مردی بسیار بینوا و درآمدش بسیار اندک است و حتی توان خرید یک شیشه عسل را ندارد. و مردی دیگر حتی طعم عسل را در زندگی اش نچشیده است. اما درس خوانده است. و کتابی درباره ی عسل مطالعه کرده است. خوانده و اشک از چشمانش سرازیر شده است. منطقی است. در عسل شفاء مردم نهفته است. یک دارو خانه ی کامل. یک کتاب مفصل. یک بحث طولانی درباره ی عسل و فوائد آن. وآیات. وی به خاطر این شناخت وعلمی که خداوند به او ارزانی داشته به سجده می افتد. دقت کنید. این بینوایی که حتی یک بار هم مزه ی عسل را نچشیده توانسته است هدف بزرگ از آفرینش عسل را محقق سازد و به گویش محلی انسان در عسل غرق است اما در باره ی این بخشش بزرگ نمی اندیشد و بنابراین یکی از مهمترین اهداف آفرینش او مهمل رها می شود.
گاهی انسانی در خیابان می رود و از کنار گل فروشی رد می شود. زندگی، سبک زندگی، درآمدش اجازه نمی دهند که فقط چند گل برای مناسبت های مختلف بر دارد. و افراد بسیار ثروتمندی وجود دارند که گل یکی از پایه های زندگی شان می شود و همیشه دسته گل کنارشان گذاشته است. فقرا این امکانات را ندارند. اما اگر فقیری از کنار گلفروش رد شود و زنبق را مشاهده کند و رنگ ها و بوهای مختلفی را بچشد و نسبت به خداوند فروتن باشد، هدف از خلقت خویش را محقق نموده است با این که گل ها را نچیده اید.

ناگزیر نعمت انسان را به نعمت دهنده می رساند:

 امیدوارم که انسان مانند چهارپایان نباشد که می خورد و می نوشد و پروردگارش را نمی شناسد. مهم این است که نعمت شما را به صاحب نعمت برساند و قلب شما از این نعمت ها نرم گردد.
به خدا سوگند می گویند: شدت تقرب خود مانعی است. شما بیدار می شوید. قضای حاجت می کنید. این نعمت بسیار بزرگی است. رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: سپاس خداوندی که آزار را از من دور ساخت. سپاس ای خداوند. لذت خوراک را به من بچشان. توانایی مرا از من نگرفتی و آن را در همان حالت باقی گذاشتی و من احساس شادمانی نمودم. آزار را از من دور نمودی. راه ها همه رفتنی است و تنها زمانی مومن مطلوب خداوند خواهید بود که نعمت هایش را بشناسید.
می خوابید، خواب از نعمت های بزرگ است. غرق خواب می شوید. اعصاب آرام می گیرد. جریان عصبی از کار می افتد. از جهان دور می شوید. تمام خستگی ها از تن شما بیرون می رود. مانند اسب تازه نفسی بیدار می شوید، آیا می گویید: سپاس خداوندی که ما را پس از میراندن، دوباره زنده نمود و به سوی او باز خواهیم گشت؟
شما به عنوان یک مومن مهم برای شما این است که نعمت ها شما را به نعمت دهنده برساند. در حالی که اهل دنیا در نعمت ها می مانند و از آن بهره می برند و نمی دانند چه کسی این نعمت ها را داده است.
 تصور کنید اگر وارد یک خانه شدید و خوراکی بسیار دوست داشتنی و با ارزشی را دیدید. طرف مانند حیوان وحشی آن را می خورد و بیرون می رود . کسی که شما را دعوت کرده صاحب خانه است به او بگو: سپاسگزارم. خداوند شما را پاداش خیر دهد. غذای خوبی بود. لطف نمودید. بسیار لطف کردید. منطقی است که انسان از دنیا چون چهارپایان لذت ببرد؟ به بیانی دیگر لذت بجوید و برتری بجوید، بهره ببرد و دین را دشنام دهد. بهره ببرد و مردم را خوار کند. بهره ببرد و مردم را تابع خواسته های خود کند. این یک وحشی است. به همین دلیل در روز قیامت چنین کسی از روی ننگ و عارمی گوید: ای پروردگار در آتش افکندن من برایم از این خواری وننگ آسان تر است.
وقتی انسان پی به فرومایگی خود می برد از این هستی لذت می برد و همسر اختیار می کند و صاحب فرزندان می شود و از خوراکی های لذیذ می خورد و نماز نمی خواند و خداوند را نمی شناسد و بندگان او را آزار می دهد. خداوند را از صبر بندگان بر عذاب اینان خوش می آید.
 می فرماید:

﴿فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ﴾

﴿ پس به راستى چه اندازه بايد بر آتش شكيبا باشند ﴾

[ سوره بقره ]

 بنابراین نعمت ناگزیر باید نعمت دهنده را بشناساند. و باید خداوند را سپاس گویید. شخصی خورده وسیر می شود. خدا را شکر می گوید. سیدنا عمر مهمانی از آذربایجان داشت، گفت: ای مادر عبدالله، غذا چه داریم؟ گفت: تنها نان ونمک داریم. گفت: آن را برای ما بیاور. خورد و نوشید. و گفت: سپاس خداوندی را که ما را خوراند و سیر نمود و نوشاند و سیراب نمود.
امروزه پیش از غذا، آب میوه و نوشیدنی آورده می شود و پس از آن پیش غذا و دسر و چیپس وسوپ وپس از آن هم نوع اول و نوع دوم و برنج و سبزی و کباب و سپس میوه و شیرینی می آوردن اما انسان می خورد و لگد می زند.
مساله ای بسیار مهم است که نعمت دهنده را بشناسید. خانه ای دارید. پناه گاهی دارید. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: سپاس خداوندی که مرا پناه داد و چه بسیارند که پناهی ندارند.
شما کلید خانه را در اختیار دارید. به خانه وارد می شوید. می خوابید. غسل می کنید. می خورید. همسرتان و فرزندانتان همراه شما هستند. مهم نیست که خانه کوچک یا بزرگ باشد. این یک خانه ی موقتی است. خبرهای مرگ را بخوانید. جنازه ی فلانی تشییع خواهد شد. قیمت خانه صد وسی میلیون است. آخرت او منتهی به آرامگاهی با ورودی کوچکی است. یک متر ونیم و نیم متر خاک را تصور کنید.
 به خدا سوگند مدتی پیش شخصی مرد. من در تشییع جنازه حضور داشتم. سنگفرش ها را ده سانتیمتر کوچک تر از لحد دیدم. گورکن سنگ هایی را بدون اندازه گیری این جاهای خالی در روی آن قرار داده بود و با خاک روی آن را پوشاند. من فکر می کردم دو کیلو خاک از سوراخ ها روی میت ریخت. میت انسان بسیار پاکیزه و شیک ومرتبی بود. این زندگی است. بنابراین انسان پیش از ترک دنیا نباید خداوند را بشناسد؟ آیا نباید او را سپاس بگوید؟ نعمت ها گرچه کوچک اما از نظر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بسیار با ارزش بود.
همین لیوان، یک نکته ی بسیار ریز، یک وزیر از هارون الرشيد پرسید: ای امیرالمومنین اگر بی آب مانده باشی این لیوان آن را به چه بهایی می خری؟ گفت: با نیمی از پادشاهی ام. گفت: اگر نتوانی آن را دفع کنی آن وقت چقدر می پردازی؟ گفت: نیم دیگر پادشاهی ام را می دهم.
باری پادشاهی درگذشت. در درس گفتم که اگر به این پادشاه پیشنهاد شد که در قصر خود به عنوان یک نویسنده کار کند تا بیماری لاعلاجش درمان یابد و برای این کار پادشاهی اش را رها کند. به خدا سوگند لحظه ای درنگ نمی کرد تا بیماری اش بهبود یابد و بتواند حتی به عنوان کارمند کوچکی در قصر خود کار کند تا سلامتی اش را بیابد و حواس او کامل باز گردد. سیستم بدن او کامل و حرکات او نیز خوب باشد. تا دیگر بیماری لاعلاج نداشته باشد. من همیشه می گویم:

 

(( مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِي سِرْبِهِ، مُعَافًى فِي جَسَدِهِ، عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا ))

 

((كسى كه در ميان قوم خود به حالت امن و اطمينان صبح كند و تنش سالم بوده و معاش آن روزش را داشته باشد، مانند آنست كه همه ی دنيا براى او فراهم و برقرار باشد))

[ترمذی از عبد الله بن محصن ]

کاملا.
 پادشاه از وزیر خود پرسید: پادشاه کیست؟ گفت : تو. گفت: خیر، پادشاه کسی است که او را نمی شناسیم و او ما را نمی شناسد. سر پناهی دارد و همسری دارد که او را خشنود می کند و روزی به قدر بسندگی در اختیار دارد. اگر ما را بشناسد تلاش می کند ما را خشنود سازد و اگر ما او را بشناسیم تلاش می کنیم او را به سختی بیفکنیم.
مهمترین نکته ی این درس این است؛ خداوند این هستی را به دو منظور شناخت و اکرام به تسخیر ما در آورده است. موضع شما نسبت به شناخت این است که ایمان بیاورید و نسبت به اکرام این است که سپاسگزار باشید. و وقتی ایمان آوردید و سپاسگزاری نمودید هدف از وجود خود را محقق نموده اید و در هنگام تمام آزمایش ها پایان می یابد، خداوند متعال می فرماید:

﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ﴾

﴿ و هر [گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسيارى درمى‏ گذرد ﴾

[ سوره شورى ]

(( ما من عثرة، ولا اختلاج عرق، ولا خدش عود إلا بما قدمت أيديكم، وما يغفر الله أكثر ))

((هیچ لغزشی اتفاق نمی افتد، هیچ رگی جهش نمی کند و هیچ خراشی بر بدن ایجاد نمی شود، مگر بخاطر کار های خودتان و بیشتر موارد خداوند می آمرزد))

[ابن عساكر از براء ]

((إِنَّمَا هِيَ أَعْمَالُكُمْ أُحْصِيهَا لَكُمْ، ثُمَّ أُوَفِّيكُمْ إِيَّاهَا، فَمَنْ وَجَدَ خَيْرًا فَلْيَحْمَدْ اللَّهَ، وَمَنْ وَجَدَ غَيْرَ ذَلِكَ فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ ))

((هرچه که هست، اعمال و کارهای شماست که من برايتان ذخيره می کنم، آن گاه (پاداش و نتيجۀ) آن را به طور کامل و تمام به شما باز می گردانم، پس کسی که (پاداش) خير را یافت، باید الله را سپاس و ستايش گويد، و کسی که غير از آن يافت، نباید غیر خود، کسی دیگری را ملامت و سرزنش کند))

[روایت مسلم]

برای دعوت باید از آیات هستی آگاهی داشت:

 بنابراین هستی اصل اول است. هر چند مردم اختلاف داشته باشند، متفرق شوند، به یکدیگر تهمت بزنند، هر کدام ادعایی کنند و خود را بر حق بدانند، باز این هستی اصل اول است. مسلمان ونامسلمان همه آن را می پذیرند و نابغه و غیر نابغه و ملحد وکمونیست آن را به عنوان یک اصل ثابت پذیرفته اند. بنابراین دعوت تنها در صورتی موفقیت آمیز است که با دانش و آگاهی باشد؛ زیرا همه در پیشگاه علم ودانش سر فرود می آورند.
موضوعی را در جامعه ای مطرح کنید که آن را نمی پذیرند. آشوب به پا می کنند. یک موضوع دینی مطرح کنید. بگویید: ربا حرام است، چه کسی این را گفته است؟ ثروت نباید بلوکه شود. بگویید: این حرام است. این آزادی است. هر موضوعی را در هر جامعه ای که آن را قبول ندارند، اگر مطرح نمایید با اعتراض شدید مواجه می شوید. اما اگر به آنان بگویید خورشید یک میلیون وسیصدهزار بار از زمین بزرگتر است و میان زمین وخورشید صد وپنجاه وشش میلیون کیلومتر فاصله است و ستاره ای در برج عقرب به نام قلب عقرب وجو دارد که گنجایش آن از زمین وخورشید و فاصله ی میان آن دو نیز بیشتر است. این منطقی است. فلسفه بافی نکردید. ساکت می شوند. این چیست که می گوید: هیچ معبودی جز الله وجود ندارد.
من اکنون قوی ترین راه دعوت به سوی الله را استفاده از آیات هستی می دانم که همه آن را پذیرفته اند و بنابراین هستی بزرگترین اصل ثابت ایمانی است و اگر آن طور که خداوند خواسته در آن بیندیشید، قلبتان لبریز از ایمان به خدا شده و سر تعظیم فرود می آورید.

مراتب تدبر در آیات قرآنی، هستی وتکوینی:

 به همین تناسب، خداوند دارای آیات هستی است که همین هستی می باشد، وآیات تکوینی دارد یعنی افعال او، آتشفشان ها، زلزله ها، آذرخش ها، فوران ها، گردبادها، هوای معتدل، باران های معتدل. آیات هستی دارد مانند آفریده هایش. و نیز آیات تکوینی دارد که همان افعال اوست. و آیات قرآنی دارد که کلام اوست. و اگر بخواهید او را بشناسید باید در آیات هستی او بسیار تدبر کنید و آیات تکوینی او را مورد بررسی قرار دهید، خداوند می فرماید:

﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (11)﴾

﴿ بگو در زمين بگرديد آنگاه بنگريد كه فرجام تكذيب ‏كنندگان چگونه بوده است ﴾

[ سوره انعام ]

 و برای شناخت او باید در آیات قرآنی تدبر کنید. باید در آیات هستی او بیندیشید و آیات تکوینی او را از نظر بگذرانید و درآیات قرآنی او بیندیشید. این ها راه های شناخت خداوند است. ناگزیر باید بسیار دقیق ستایش شود. باید از آیات هستی آغاز کنید. و باید آیات قرآنی او را بستایید. قرآن راه روشن را می نمایاند. و آیات تکوینی اش را در مرحله ی سوم قرار دهید. اما اگر از آیات تکوینی اش آغاز کنید مانند این است که در منقطه ی مین گذاری شده وارد شده اید. برخی از ملت ها را می بینید که غرق در گناه و نافرمانی اند ولی بسیار ثروتمند اند وامنیت دارند. و ملت هایی دیگر که بسیار در رنج وسختی اند و مسلمان اند. و شما تنها در یک حالت ممکن است حکمت خداوند را در یابید. محال است مگر زمانی که دانشی مانند دانش خداوند داشته باشید. خداوند متعال می فرماید:

﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (4) وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ (5) وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ (6) ﴾

﴿ فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت طبقه‏ اى از آنان را زبون مى‏ داشت پسرانشان را سر مى ‏بريد و زنانشان را [براى بهره‏ كشى] زنده بر جاى مى‏ گذاشت كه وى از فسادكاران بود * و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست‏ شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم * و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند بنمايانيم ﴾

[ سوره قصص ]

 شما تنها در یک حالت محال می توانید حکمت الهی را بیابید و آن این که علمی هم وزن علم خداوند داشته باشید؛ بنابراین من ترجیح می دهم تدبر در آیات تکوینی را به مرحله ی سوم موکول کنید. اما اندیشه در آفریده های او بسیار روشن است. هر چقدر بیشتر بیندیشید یقین ما به نام های نیک او بیشتر می شود و صفات برتر او را با یقین بیشتری در می یابیم اما افعال او نیاز به اندکی درنگ وتامل دارد.
به عنوان مثال: شما به درس یک معلم خوب گوش می دهید. او دانش آموزی را کتک می زند. اگر بچه بودید می گفتید: این معلم ستمگر است. اگر همکار آن معلم بودید می گفتید این پسر خودش است و بسیار کوتاهی نموده و کتک خورده است. چون شما به او نزدیک شده اید و او را می شناسید حکمت این کار او را می فهمید و من امیدوارم که انسان تفکر در آفرینش آسمان ها و زمین را آغاز کند و به تدبر در قرآن بپردازد و در پایان به افعال خداوند برسد و در آن بیندیشد.
به عنوان مثال مشکلی بزرگ در یک جامعه پیش می آید، جنگ داخلی و ممکن است شما آن را درک کنید.
باری در راه می رفتم. شخصی مرا نگه داشت و به من گفت: شخصی سر کار خود می رود و مغازه اش را باز می کند و صدای گلوله می شنود و سرک می کشد. ناگهان گلوله به ستون فقراتش اصابت کند در دم فلج می شود. گناه این شخص چیست؟ در یکی از بازارهای دمشق راه می رفتم. شخصی از مغازه اش بیرون آمد و سر راه من ایستاد و گفت: شما خطیب هستید و گفت: آیا کار عبادت نیست؟ گفتم: آری. گفت: گناهش چیست؟ گفتم: نمی دانم.
 یکی از برادران گرامی ما پس از بیست روز مراوده با من به من گفت: ما همسایه ای در طبقه ی بالایی خود داریم که خانه ی فرزندان یتیم برادرش را غصب کرده است و سال های زیادی است از دادن خانه به آنان خودداری می کند در حالی که این خانه از آنان است و به آن نیاز بسیار زیادی دارند. و آنان به یکی از علمای دمشق از محله ی المیدان شکایت کرده اند. آن عالم او را فراخواند ولی وی به شدت مساله را رد کرد. این عالم –خداوند رحمتش کند وفات یافته است- شیخ القراء بود. کودکان یتیم را فرا خواند و گفت این عموی شماست شایسته نیست از او شکایت کنید. از دست او به خداوند شکایت کنید. وی این سخن را در ساعت نُه شب به آنان گفت و ساعت نُه صبح آن مرد فلج شده بود.
تعریف کردن نیمه ی دوم داستان بی معناست. شخصی بی گناه می رود درب مغازه اش را باز کند تا به کسب روزی بپردازد صدای گلوله را می شنود و سرک می کشد ناگهان گلوله به ستون فقرات او می خورد و او فلج می شود.
من نمی دانم که چه کسی برایتان تعریف کرده است اما اگر نیمه ی اول داستان را هم می دانستید این امر روشن می شد.
افعال تکوینی خداوند به آسانی قابل درک نیست. پس تسلیم شوید. هر چه خداوند بخواهد همان می شود. و هر چه نخواهد نمی شود. این حکمت والایی است.

 

 بنابراین ما آیات هستی و آیات تکوینی وآیات قرآنی داریم. آیات هستی را باید در آن اندیشید. دلیل آن هم این است:

﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (191)﴾

﴿ مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه‏ هايى [قانع كننده] است * همانان كه خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مى كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى‏ انديشند [كه] پروردگارا اينها را بيهوده نيافريده‏ اى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار ﴾

[ سوره آل عمران ]

 این هستی تکوینی است، خداوند می فرماید:

﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾

﴿ بگو در زمين بگرديد آنگاه بنگريد كه فرجام تكذيب ‏كنندگان چگونه بوده است ﴾

[ سوره انعام ]

 برادری به من می گفت: من وکیل هستم. مشغول دفاع از یک دادخواست بودم. شاهدی دروغین آوردم و گفتند باید شهادت دهد وپیش از شهادت باید سوگند بخورد و دست روی قرآن بگذارد. موضوع قیمت ویلایی بود که پنجاه میلیون برآورد می شد. می توان با این شاهد دروغین آن را غصب کرد. وی شهادت داد. دست روی قرآن گذاشت. و به خداوند سوگند خورد که فقط حقیقت را بگوید. ولی حقیقت را نگفت و دروغ بست. گفت: به خدا سوگند در مقابل من دستش را بالا برد. کنار میز را گرفت و سوگند خورد و دستش را بالا برد و دستش همین طور ماند. قاضی ناراحت شد و به او گفت: دستت را پایین بیاور. او مرده بود. وقتی دستش بی حس شد پایین افتاد. گفت: به خدا سوگند پیش روی من این اتفاق افتاد. خداوند متعال می فرماید:

﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾

﴿ بگو در زمين بگرديد آنگاه بنگريد كه فرجام تكذيب ‏كنندگان چگونه بوده است ﴾

[ سوره انعام ]

 اما به تناسب، امیدوارم و از صمیم وجودم آرزو دارم به این نکته توجه کنید. شاید هزاران داستان بی سر وته را بشنوید که هیچ معنایی نداشته باشد. اما بر اساس تمایل مشخص خودتان ممکن است پنج داستان کامل را شنیده باشید. به خدا سوگند باید برای عدالت الله به او سجده کرد. عدالت مطلق. اما مشکل ما این است که همه چیز را ناقص می شنویم و به همین دلیل بی معناست. تسلیم خداوند وعدالت او شوید. تسلیم رحمت او شوید. پروردگار شما به هیچ کس ستم روا نمی دارد.
عبارت و ما کان الله ليظلمهم، ساختاری زبانی است که نفی شأن ومقام می نامند و حالتی داریم که نفی حدث نامیده می شود. ما نفی شأن ومقام داریم اگر کسی از کسی دیگر بپرسد: آیا گرسنه ای، او می گوید: خیر، نفی رویداد گرسنگی. اگر به او بگوید: آیا شما دزد هستی؟ در حالی که او انسان بسیار محترمی است. آیا به می گوید: خير، فقط، منطقی نیست. به او می گوید: چرا باید دزدی کنم، این برخلاف سرشت و اصول و ارزش های من است و من نمی پذیرم و به آن اعتراف نمی کنم و خوشم نمی آید و آن را رد می کنم و دزد را حقیر می دانم. این نفی شأن و مقام است. ساختار نفی مقام است. وماکان الله، می گوید: تا به آنان ستم کند. محال است و هزاران بار محال است که خداوند بخواهد به انسان ستم کند. خداوند می فرماید:

﴿لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾

﴿ امروز هیچ ستمی نیست ﴾

[ سوره غافر ]

﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7) وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ (8)﴾

﴿ پس هر كه هموزن ذره‏ اى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد * و هر كه هموزن ذره‏ اى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد ﴾

[ سوره زلزله]

﴿فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ﴾

﴿ خدا بر آن نبود ك

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر