- عقیده ي اسلامی
- /
- عقيده واعجاز
سپاس خداوند جهانیان را و درود وسلام بر پیامبرمان محمد راستین وعدهی امانت دار، بار خدایا ما را از تاریکیهای جهل و توهم به نور شناخت ودانش و از لجنزار شهوت به بهشت برین در پیشگاه خود بیرون ببر.
مال و زن دو شهوت است که خداوند در وجود انسان نهاده است:
با درس بیست و دوم از درسهای عقیده واعجاز در خدمت شما هستیم. موضوع امروز ادامهی درس پیشین و پیرامون شهوت مال است. برایتان بیان نمودم که مال چگونه پایه و اساس زندگی و محبوب دل هاست و نیز بیان نمودیم که چطور مال بی طرف است و میتوان از آن به عنوان نردبانی برای پیشرفت استفاده کرد و یا میتواند وسیله ای برای سقوط در پرتگاه باشد. هم چنین بیان شد که چگونه انفاق مال از بزرگترین عوامل نزدیک شدن به خداوند بزرگ است. این موضوع، با زندگی انسان ارتباط تنگاتنگی دارد و حتی نه دهم احکام فقهی مربوط به مال و زن است؛ زیرا این دو قوی ترین شهوتهایی هستند که خداوند در وجود انسان نهاده است.
خداوند میخواهد که مال در میان مردم دست به دست شود:
اولین و روشنترین حقیقت این است که خداوند بزرگ خواسته که مال و ثروت میان مردم دست به دست شود و آیهی زیر، مؤکد این معناست:
﴿ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ (7) ﴾
﴿ تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد ﴾
اگر ثروت میان ثروتمندان بچرخد امت نابود میشود. تمام داراییها در اختیار ثروتمندان بوده و تنها آنان قادر به رفع نیازهای خود خواهند بود و بقیهی مردم در فقر شدید به سر خواهند برد، چون آنان مال و ثروتی در اختیار ندارند. این حقیقت را این گونه بیان کرده اند که یک نفر یک میلیون دارد و یک میلیون نفر یک لیره ندارند. وضعیت طبیعی، سلامتی، وضعیتی که خداوند را خشنود میسازد و وضعی که منافع تمام مردم را محقق نماید تنها چرخش ثروت در دستان تمام امت است. اگر معیاری واقعی برای سطح پیشرفت در دنیا خواستید، نگاه کنید که هر چه فاصلهی میان ثروتمندان وفقرا وناتوانان کمتر شود اوضاع جامعه خوب است و هر چقدر فاصلهی میان فقیر و ثروتمند و ناتوان بیشتر شد بدانید که یک بدی وستم حکمفرماست و خطرهایی در کمین امت است.
مال اگر اندوخته شود و به کار گرفته نشود نفعش را از دست میدهد:
اولین حقیقت این است که ثروت میان تمام افراد جامعه دست به دست شود نه اینکه فقط میان ثروتمندان بچرخد. خداوند بزرگ میخواهد ثروت میان همهی مردم در حال گردش باشد. یک مثال، چرا خداوند زکات را بر مسلمان فرض کرده است؟ یا حکم زکات چیست؟ شما صد هزار دارید و هر ساله دو و نیم درصد باید زکات بدهید. اگر این مال را بیندوزید و ذخیره کنید و به کار نیندازید و به چرخش نیفتد و کسی از آن سودی نبرد چه میشود؟ زکات در چهل سال همهاش را میخورد.
با اموال یتیمان تجارت کنید تا توسط زکات خورده نشود. حکمت زکات این است که این مال و ثروتی که در اختیار دارید باید آن را به گردش بیندازید. شخصی که یک میلیون لیره دارد و بازنشسته شده و درآمد بازنشستگی اش برایش کافی است. وی خیالش راحت است. آن مقدار پولی که دارد را در مکانی امن ذخیره میکند. اگر فرض کنیم جوانی در آغاز زندگی بسیار پر شور و نشاط است و مدرک و تخصصی هم دارد و تجربه کافی دارد و مدرک تحصیلی عالی هم دارد و در یک پروژه یک میلیون لیره لازم دارد. صاحب این یک میلیون آن را به این جوان بدهد تا از این رهگذر آن جوان صاحب شغل شده و تجربهی خویش را استفاده کند. اگر مهندس کشاورزی باشد و با این اموال طرح وی به سود چهار صد هزار برسد و دویست هزار برای صاحب مال باشد و دویست هزار برای آن مهندس باشد که علم
ویش را به کار گرفته است چه میشود؟
صاحب مال سود برده است. این مهندس در آستانهی بیکاری بوده و از این مال استفاده نموده است. چون به سود رسید ازدواج کرد. از یک دختر جوان خواستگاری کرد. مشکل یک خانواده که دختری دم بخت داشت نیز حل شد و برای زندگی خانه ای اجاره نمود و در اینجا صاحب خانه سود برد و نیازهای فرزندان خود را تامین کرد. میبینید که چرخه در حال گردش است. تا زمانی که این میلیون را به این مهندس امانت دار و دستکار و با تجربه بپردازد و او با این میلیون کار کند و چهارصد هزار سود نماید و آن را با صاحب مال تقسیم نماید، این سود بنابراین میان طرفهای مختلفی به چرخش در میآید.
پروژه نیازمند فروشگاه تجاری است. یک فروشگاه تجاری اجاره میکنند. صاحب فروشگاه بهره میبرد. فروشگاه نیازمند حسابدار است و بنابراین حسابداری را استخدام میکنند و فرصت شغلی ایجاد مینملیند. پروژه نیاز به انبار دارد، لذا انباری را اجاره میکنند. نیازمند چاپ وتکثیر هستند بنابراین چاپخانه به راه میافتد.
وضعیت درستی که امت را تقویت میکند کم کردن فاصلهی سطح معیشتی میان ثروتمندان و فقرا است:
از کسی آغاز کردیم که یک میلیون در اختیار دارد و آن را به جوانی شاداب و فعال میدهد که تخصص و تجربه دارد. این جوان سود برد و ازدواج کرد و خانه ای اجاره نمود و مبلمانی برای خانه و اتاق خواب خرید، بنابراین نجار سود برد. دست اندرکاران خدمات بهداشتی سود میبرند. سازندگان ظروف آشپزخانه سود میبرند. یعنی صد یا دویست پروژه از این میلیون سود میبرند. فروشگاه تجاری، انبار، دفتر واردات، چاپخانه و تبلیغات و آگهی سود بردند. این میلیون تعداد زیادی را به جنبش واداشت و این سود میان افراد بسیاری به گردش در آمد.من باور دارم که اصل طرح الهی در مورد ثروت برای این است که میان افراد جامعه در گردش باشد. پس وضعیت سلامت طبیعی که امت را قوی میکند این است که از نظر معیشتی میان ثروتمندان و فقرا فاصلهی کمتری وجود داشته باشد. همهی مردم خانه خواهند داشت. در یک کشور تصمیم بر این شد که هر شخصی باید یک خانه داشته باشد. کسی که خانه داشته باشد مشکل وی حل میشود و مستاجر این خانه را با بهای 25 برابر اجارهی سالیانه اش به دست میآورد. دولت نیز این مبلغ را یک باره به صاحب خانه میپردازد و آن را از کسی که مالک خانه شده است به صورت قسطی باز پس میگیرد. بنابراین همه خانه دار هستند. همه میتوانند فرزندشان را نزد پزشک ببرند. همه میتوانند غذای با کیفیت و بهداشتی دارای پروتئین و ویتامین و مواد قندی تهیه کنند. خداوند میخواهد که ثروت میان افراد جامعه در گردش باشد و این وضع متناسبی است. اکنون همه چیز وجود دارد ولی با قیمتی بالاتر از توان طبقهی متوسط عرضه میشود. مثال روشن این مورد این است که مثلا میوه نایاب باشد و یکی از انواع میوهها کیلویی دویست لیره باشد. شام که پنج میلیون نفر جمعیت دارد، هر خانواده چقدر از این میوه میخرند؟ به باور من پانصد هزار از این پنج میلیون خواهند خرید. اگر کیلویی صد لیره باشد یک میلیون نفر میخرند و اگر پنجاه لیره باشد دو میلیون و اگر سی لیره باشد سه میلیون و اگر ده لیره باشد چهار میلیون میخرند و اگر پنج لیره باشد پنج میلیون آن را میخرند. هر چقدر قیمت پایینتر باشد دایرهی افرادی که سود میبرند گسترده تر میشود. پس اگر قیمتها متعادل باشد و مواد غذایی موجود باشد همهی مردم در وضع مناسبی به سر خواهند برد و خداوند میفرماید:
﴿ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ (84) ﴾
﴿ به راستى شما را در نعمت مى بينم ﴾
در یک داستان، دانشمندان گفته اند: منظور از خیر وجود مواد و ارزانی قیمت آن است.
انفاق اموال بزرگترین عامل تقرب الهی است:
بنابراین حقیقت اول این است که مالی را که خداوند محبتش را در ما نهاده و آن را اساس زندگی و بی طرفانه آفریده و نردبانی برای ترقی یا پرتگاه سقوط گماشته و انفاق آن را بزرگترین وسیلهی تقرب به خود نموده، او خواسته تا این ثروت ومال میان تمام مردم دست به دست گردد. گاهی به شهری سفر می کنید که از وضعیت دینی اش خوشتان میآید. در این شهر فاصلهی طبقاتی میان ثروتمندان وفقرا اندک است. یعنی تمام افراد این شهر برای درمان به پزشک مراجعه میکنند، با خودروی شخصی میروند. خانه ی گرم، خوراک، نوشیدنی، پوشاک و وضعیت طبیعی دارند. هر چقدر فاصله میان ثروتمندان وفقرا و ناتوانان از نظر معیار مادی و یا فرهنگی کمتر باشد، وضعیت امت به خیر خواهد بود و تا زمانی که افرادی را بیابی که مراسم ازدواج را در هتل هشتاد و پنج میلیونی برگزار می کند درحالی که هشت میلیون جوان حتی یک اتاق برای نشیمن ندارند، در این حالت مشکل وجود دارد. فاصله بسیار زیاد است. شخصی مهمانی با قیمتهای نجومی میدهد درحالی که میلیونها نفر حتی پول لقمه ای برای خوردن را ندارند. مشکل این جاست.
حکمت فرض شدن زکات:
بنابراین اولین آیه این است که:
﴿ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ (7) ﴾
﴿ تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد ﴾
شریعت زکات را برای ما فرض نموده است؛ زیرا اگر این مال را به کار نبرید زکات همهی آن را از بین میبرد. زکات برای این است که مال و ثروت را نیندوزید و از سودرسانی به مردم باز نماند.
مثلا، چه چیز مانع این است که فرد ثروتمندی با اموال فراوان در یک پروژه ای که باعث توسعه می شود، سرمایه گذاری ایجاد کند. بگوید من تا پنج سال به این پنج میلیون نیازی ندارم و آن را برای پروژههای منطقی قرض بدهد. اما گاهی انسانی به پانصد هزار نیاز دارد. شخصی یک میلیون نیاز دارد تا مغازه ای کوچک بخرد. یک پروژه احداث کنید. از این اموال انسانهای زیادی سود خواهند برد و به او نیز سود خواهد رساند. اگر به این افکار تعاونی نیندیشیم و به آیندهی جوانان، ازدواج، مسکن و فرصتهای شغلی آنان نیندیشیم با خطر مواجه خواهیم شد؛ زیرا جوانان پتانسیل بزرگی هستند، نماد آینده اند، ستون امت و اساس حرکت امت هستند و باید نقش پیشگامانهی گذشتهی امت را به آن باز میگردانند.
سرمایه گذاری باعث رشد سرمایه و سود رساندن به دیگران میگردد:
پس زکات انسان را وادار به سرمایه گذاری اموالش میکند. وقتی ثروت سرمایه گذاری شود زیاد میشود. وقتی افزایش یافت زکات واجب میشود. این زکات به چه کسی داده میشود؟ به فقرا. یک مثال کوتاه می آورم. شخصی یک میلیون لیره دارد، یک مهندس کشاورزی جوان نیز با او همراه و با یکدیگر پروژه ای را ایجاد میکنند و طبعا شش صد هزار سود میکنند. دویست هزار برای هزینههای اجارهی فروشگاه، تجهیز آن، خودور حمل کالاها مثلا، انبار، چاپ تبلیغات و آگهی صرف میشود. این پروژه صدها فرصت کاری ایجاد میکند. در یک مقاله خواندم که یک شرکت خودرو سازی در فرانسه دویست هزار قرارداد با شرکتهای متعددی به منظور تامین نیازمندیهای این خودروها بسته است. میتوانید از تاجران بپرسید، گاهی اوقات هزینهها نصف تمام سود است. هزینههایی مانند نیاز به برقکار، سنگ کار، نقاش، کارمند و غیره. شما فرصت شغلی موقت یا دائمی را ایجاد میکنید، در شغلهای دائمی کارمند استخدام میکنید و در موقت نیاز به چاپ فاکتور دارید.بنابراین الله بزرگ وقتی زکات را بر ما فرض کرده است هدف این بوده که اموال را نیندوزیم؛ چراکه اگر آن را ذخیره کنیم صدها نفر از جامعه را از آن محروم ساخته ایم. من نمی گویم آن را صدقه بدهید، خیر، آن را به کار بیندازید و سود کسب کنید.
درآمد مشروع و درآمد نامشروع:
یک حقیقت روشن داریم. دربارهی درآمدهای حلال وحرام سخنان فراوانی وجود دارد. به نظر شما یک اصل روشن برای تعیین درآمد حلال و یک اصل برای دسته بندی انواع درآمدهای حرام وجود دارد؟ اصولی کلی؟ پاسخ، مثبت است. هر گونه سود و منفعت کلی غالب، درآمد آن مشروع است و هر سودی که به طور کلی در غالب بر اساس زیان پایه گذاری شده باشد، درآمد آن نامشروع است. منافع مشترک، شما در یکی از محلههای دمشق ساکن هستید. یک مغازهی کوچک در یکی از محلهها اجاره کرده اید، به صاحب آن اجاره میدهید، خوب است، شما درآمدی برای صاحب این مغازه ایجاد کرده اید. شما کالایی خریده اید، به عنوان مثال مواد غذایی است. به محل تولید کالا رفته و آن را خریده اید، این کالاها را به این محله آورده اید. همسایههای این مغازه نیازمندیهای خود را در دو متری، پنج متری، یا ده متری خود دیده اند. در وقتشان صرفه جویی ایجاد کرده اید و نیازی دیگر مجبور نیست برای خرید این کالاها به مکانی دورتر برود.. خانه هم نیاز به شیر، تخم مرغ، پنیر و خوراکی دارد. شما مبلغی را بر سرمایه افزودید و سود به دست آوردید، خوراکی برای خانواده تان خریده اید. پسرتان نیاز به پرداخت قسط دارد و شما این را برایش فراهم نمودید. به هزینه ای برق نیاز دارید و آن را بدست آورده اید. شما سود نموده اید، صاحب مغازه سود کرد، به همسایهها نفع رساندید، نیازمندیهای آنان را در نزدیکی خانه شان فراهم نمودید. همسایهها بهره بردند. صاحب مغازه بهره برد و شما نیز سود بردید. این روابط را منافع مشترک و دو طرفه مینامیم، این یک پروژه است. روشن ترین نوع منافع مشترک مضاربه است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با مال خدیجه مضاربه نمود. اولین کسی که در اسلام به مضاربه پرداخت، اولین شریکی که در اسلام تلاش نمود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بود. اولین شریک مالی سیده خدیجه بود. هم او و هم پیامبر از این تجارت سود بردند و تمام هزینهها عبارتست از شریک نمودن عدهی بزرگی در این سود است.
درآمد مشروع، منفعت مشترک و درآمد نامشروع دزدی است:
شما صاحب مزرعه ای هستید که به آفت گرفتار شده است و باید با آن مبارزه کنید. به یک مرکز کشاورزی میروید. از آنجا تقاضای یک مهندس کشاورزی میکنید تا این آفت را بررسی کند. با یک آفت مواجه هستید. این مهندس از ادارهی کشاورزی حقوق میگیرد تا آفت را شناسایی کند. نام آفت کش مورد نیاز را برایتان مینویسد و شما میروید و میخرید. وارد کننده آن را میفروشد و بهره میبرد. یعنی سود این مزرعه میان مهندس و فروشندهی آفت کش تقسیم میگردد. خداوند بزرگ با این روش سود را تقسیم مینماید. تعداد زیادی از صاحبان مشاغل از آن سود میبرند. این را چرخه مینامند، چرخهی اقتصادی به گردش افتاد.
باری از صاحب یک رستوران پرسیدم: وضع شما چطور است؟ گفت: به خدا سوگند خراب است. دلیل چیست؟ به من گفت: باران اندک است. باران چه ربطی به رستوران دارد؟ به من گفت باران کم است بنابراین محصول کم است و طبیعتا سود و درآمد کم است و مردم همه در خانه هایشان غذا میخورند و کسی به رستوارن نمی آید.
باران که زیاد باشد، غلات زیاد میشود، وضعیت سود خوب است و گاهی مردم برای خوردن غذا به رستوران میروند و یا غذای آماده میگیرند. این یک چرخه است.
شخصی به من گفت: من از همکاران کارگاه گلدوزی که بی ربط ترین کارخانه به نیازهای روزمره کارخانهی ملیله دوزی است، سخنی شنیدم. زن در عمر خودش یک بار لباس گلدوزی شده میگیرد و آن هم لباس عروسی است. یعنی نیاز روزمره نیست، شیر، خوراکی ونوشیدنی نیست. در عمر یک بار لازم است. شندیم که به دیگری میگوید: فروش چشمگیری داشته ایم. گوید: به چه دلیل؟ گفت: باران در حسکه زیاد بوده است. سبحان الله باران زیاد بوده پس محصولات هم زیاد بوده است. کشاورز مبلغ نجومی دریافت کرده است. شخصی به من گفت: کشاورزی پنجاه وهشت میلیون بهای گندم خود را از دولت آن هم با قیمت پایین گرفته است. چون باران زیاد باریده است، غلات بسیار بوده و سود فراوان است. کشاورز ازدواج میکند. به لباس عروسی ملیله دوزی شده نیاز دارد بنابراین کارگاه لباسهای ملیله دوزی بیشتری را میفروشد. زندگی همه با هم در ارتباط است.
بنابراین درآمد مشروع به هر شکلی منافع مشترک را در بر دارد و درآمد نامشروع نوعی دزدی است.
حلال، منفعت مشترک و حرام منفعتی زیانبار است:
شخصی هشت ماه زمینی را زیر کاشت داشت. کاشت، آبیاری، هرس و مبارزه با آفات کشاورزی به وسیله ی دارو و تحمل خستگی هشت ماه تا برداشت محصول. آن را به بازار میبرد و میفروشد و بر فرض دو هزار درهم در جیب خود دارد. حاصل هشت ماه تلاش شبانه روزی او و همسر و فرزندانش. شخصی میآید و آن را میدزدد. این یکی هزار بار مرده و زنده شده و دومی بدون هیچ زحمتی آن را بر میدارد. این حرام است؛ زیرا سودی بر پایهی زیان است. من اصول ثابت را به شما میدهم، حلال منفعت مشترک است اما حرام منفعتی بر پایهی زیان است. بیایید دایره را بازتر کنیم، شخصی از راه زنا با یک دختر نیازش را برطرف میکند. او را فاحشه میکند، فاسد میسازد. وقتی رسوا میشود از ترس اینکه براساس عرف و رسم، خانواده اش او را بکشند، فرار میکند. تا زمانی که اندک زیبایی برایش بماند به روسپی گری میپردازد. وقتی زیبایی اش به پایان رسید، طرد شده و تبدیل به یک گدا میگردد.
شخصی که نیاز خود را بر طرف کرد باعث سقوط، نابودی، رسوایی و بدبختی، اینده ای تاریک و گدایی یک زن شده است، شخصی که نیاز خود را با پایمال کردن حساب این دختر جوان برآورده کرده، این کار او حرام است. اکنون ازدواج کرده است، همسر و فرزندانی دارد. دخترانش بزرگ شده اند. آنان را عروس کرده و چهار داماد دارد. زن عمو مقام و جایگاهی دارد، فرزندانی دارد. فرزند خیلی مهم است. آن زن چهار یا پنج فرزند دارد، چهار دختر، چهار داماد، شوهر دوستش دارد، پا به سن میگذارد، زیبایی اش رو به افول است، این مرحلهی دوم و مهمتر است. اکنون او مادر است، ابتدا یک همسر جوان بود، اکنون مادر و پس از آن مادربزرگ خواهد بود. به شما میگوید یک تکه نور. به جایگاه زن در نظام ازدواج بنگرید در هر مرحله جایگاه خاصی دارد. ابتدا همسر جوان، زیبا و مرغوب شوهر خود بود. پس از آن مادری مهربان شد. سپس پا به سن گذاشت و بزرگ تمام خانواده شده است سپس مادربزرگ میشود، رئیس خانواده. چون وقتی شوهر سود برد همسر نیز سود کرد. شوهر به خاطر خشنودی خداوند بزرگ نیازش را از این همسر برآورده کرد و همسر نیز نیاز خود را که خداوند در او نهاده است از راه حلال برآورده ساخت. از شوهرش خجالت نمی کشد و شوهر نیز از او خجالت نمی کشد. این امر روشن است. صاحب فرزندانی شدند که خانه را پر از شادی کرد و دامادهایی برایشان آمد و پسران را نیز زن دادند و عروس دار شدند و عروس خود را دوست دارند. عروس، شوهر، داماد و میگوید من اکنون بیست و پنج نوه دارم.
نظام الهی، نظامی زیبا و مبتنی بر ترس از خدا و اجرای اوامر اوست:
به دیدار یک عالم قرآن ـ خداوند بر عمر او بیفزاد ـ رفتم. گفت سیزده تا از نوههای من دکتر شده اند. یک خانواده با منافع مشترک. همسر آینده دارد، در خانواده مقام و جایگاهی دارد. فلانی خداوند از او خشنود باد، شوهری بسیار محترم دارد ، هیچ هول و هراسی ندارد. شوهر است نه دوست پسر. زن به او افتخار میکند، صاحب فرزندانی است همین طور دامادها. پدر، عروس دار شده است، همه به او اهمیت میدهند. این نظام الهی منافع مشترک را به همراه دارد درحالی که راه شیطان مبتنی بر زیان و ضرر است.
ثروتمندی به ایتالیا سفر کرد. به نظر میرسید در هتل خلافی انجام میگیرد. ساعت یک نیمه شب کسی در اتاقش را زد. در را باز کرد و مرتکب فحشا شد. سپس خوابید وقتی بیدار شد یادداشتی را در روی آینهی اتاق خواب خود مشاهده کرد که نوشته بود: به جمع ما در باشگاه ایدزیان خوش آمدی. وی فوری خودکشی کرد. این کار حرام است. چه بسا یک دقیقه لذت شهوت یک عمر پشیمانی بیافریند. به باشگاه ایدزیان خوش آمدی. آن زن مبتلا به ایدز بود. آن مرد فکر کرده بود زرنگ است و خود را ارضا کرده است اما آن زن او را به جمع مبتلایان به ایدز وارد کرده بود. تصور کنید مبتلا به ایدز شده بود.
شخصی به من گفت به یک کشور دور سفر کردم و مرتکب اشتباه شده و بعد از آن به بیماری جنسی مبتلا گشتم. پنهان کردن آن بیماری از همسر و فرزندانم مرا نابود کرد. او جایگاه خودش را داشت اما بیماری جنسی را با خود آورده بود، زنا کرده بود. بطور کلی حلال منفعت مشترک است و حرام منفعت مبتنی بر زیان وضرر میباشد.
برادران، اگر جزئیات شریعت از همه نظر شگفت انگیز نمی بود، به مشکل بر میخوردیم اما این دین خداوند عز وجل است. انسان را آفرید، بسیار زیبا وپیشرفته او را طراحی نمود. یعنی همهی ما ان شاء الله صاحب خانواده و فرزند و دختر و داماد هستیم. اهل خانواده با عشق و محبت کنار هم هستند. گاهی پدر بیمار می شود در این هنگام ده نفر دور او را میگیرند. پسر اول و دوم و عروس و همسرش میآیند. همه اهمیت می دهند و پزشکی را میآورند. همه با هم همکاری دارند؛ زیرا خانواده ای وجود دارد و اگر خانواده نمی بود انسان را بر سر راهی میانداختند.
کسی که اموال خود را سرمایه گذاری میکند زکات خود را از سود آن میدهد:
قصد من از این دیدار مبارک این بود که بیان کنم مال و ثروت اساس و پایهی زندگی و بی طرف میباشد و میتوانیم به عنوان نردبانی برای پیشرفت یا پرتگاهی برای سقوط بکار ببریم. بزرگترین نوع تقرب به الله انفاق مال است. اما مالی که خداوند میخواهد باید میان تمام مردم در گردش باشد. خداوند زکات را برای این که ثروت در دستان همه بگردد، فرض نمود و این سخن را زیبا بیان کرده اند که: اموال یتیمان را به کار بیندازید و گرنه زکات همهی آن را میخورد. اگر این مال را به کار نیندازید و سرمایه گذاری نکنید آن را در طول چهل سال زکات میدهید اما اگر آن را سرمایه گذاری کنید بیشتر میشود و زکات آن را از سودش پرداخت میکنید.
﴿ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا (71) ﴾
﴿ و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان برد قطعا به رستگارى بزرگى نايل آمده است ﴾
خداوند بزرگ میفرماید:
﴿ يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ (276) ﴾
﴿ خدا از (بركت) ربا مى كاهد، و بر صدقات مى افزايد ﴾
کسی که نسبت به برنامهی الهی بی توجهی کند، در گمراهی بزرگی میافتد:
باری این فرموده ی خداوند متعال را به یاد آوردم:
﴿ أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ (5) ﴾
﴿ آنانند كه از جانب پروردگارشان از هدايت برخوردارند ﴾
حرف «علی» افادهی برتری میکند. هدایت، برنامه و روشی است که باید و نباید دارد. در این برنامه حرام هم وجود دارد، زنا حرام است هم چنین شراب و غیبت. این برنامه جزئیاتی دارد که مراعات آن در کنار این قید و بندها بر پیروانش واجب است. در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده که فرمود:
(( إِنَّ الْإِيمَانَ قَيْدُ الْفَتْكِ، لَا يَفْتِكُ مُؤْمِنٌ ))
(( ایمان بند کشتن است، مومن نمی کشد ))
اگر فروشنده در محاسباتش با شما اشتباه نمود و هزار لیره بیشتر به مشا داد درحالی که شما مومن هستید، آیا میتوانید آن را نادیده بگیرید؟ نمی توانید بلکه باز میگردید و آن را به وی پس میدهید. اگر انسان برنامهی الهی را نادیده بگیرد:
﴿ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (22) ﴾
﴿ آنان در گمراهى آشكارى اند ﴾
برنامهی الهی قید وبندی برای انسان نیست بلکه حامی سلامت او است:
گمراهی همه اش بی بندوباریست، سراسر خلاصی از قید و بند و آزادی است. اگر قید و بندی نباشد وارد قید افسردگی و یا بند زندان میشوید. انسانی دزدی کرده است، فردی آزاد دزدی کرده است.
این داستان را فراموش نمی کنم، جوانی بسیار فقیر به اندازه ای که تکه پارچهها را در پیاده رو بازار حمیدیه میفروخت. پارچه ای پهن کرده بود و سی تکه پارچه هر یک به بهای یک دلار (پنجاه لیره) روی آن افتاده بود. زنی خارجی که ایرانی بود، از تکه پارچه ای خوشش آمد، پولش را پرداخت و جوان آن را در جیب خود گذاشت. پس از یک یا دو دقیقه یا دو دقیقه دید اسکناس صد دلاری در جیب او است. این صد دلار از کجا آمده است؟ او یک دلار گرفته بود. او فکر کرد یک دلاری است اما صد دلار بوده است. به مغازهی روبه رویی خود گفت حواستن به پارچههای من باشد و بلافاصله به دنبال آن زن دوید. پس از دویست متر دویدن خود را به او رساند و گفت این صد دلاری است و من یک دلار بیشتر نمی خواهم. آن زن از صمیم قلب از او تشکر کرد و صد دلار را پس گرفت و یک دلاری به او داد. صاحب مغازه دید که او امانت دار است. صد دلار پنج هزار لیره میشود اما او فقط پانصد لیره میخواست. مغازه که صرافی بود و به دنبال کار دومی میگشت به این پارچه فروش گفت آیا با من شریک میشوی؟ گفت امیدوارم. پارچه فروش چند برابر درآمدش در مغازه ای در حمیدیه جنس می فروشد که صاحب مغازه برایش مجهز نموده و سرمایهی کلانی به او سپرده بود. این شخص ازدواج کرد و در طبقهی دوازدهم یکی از بهترین خانه ها، ساکن شد. اکنون خودروی آمریکایی دارد و در شادمانی و ثروت زندگی میکند؛ زیرا به دنبال صاحب صد دلار رفت تا پولش را بازگرداند و بنابراین نظر همسایه اش را جلب کرد و او نیز وی را شریک خود نمود و خداوند او را موفق گردانید.
باور کنید داستانی برعکس این داستان در مکانی به نام سیده رقیه اتفاق افتاده است. شخصی تکه پارچه میفروخت. یک زن ایرانی نزد او آمد و پارچه ای انتخاب کرد و به اشتباه صد دلار به او داد. جوان هم چیزی نگفت و مجذوب آن شد. آن زن در حین شمارش پول هایش متوجه شد صد دلار کم دارد. به پلیس شکایت کرد و آنان را نزد آن جوان پارچه فروش برد. آنان او را آوردند. اما او انکار کرد، وی را به شدت زدند آنگاه اعتراف کرد. صد دلار را از او گرفتند و حتی او را به دادستانی نیز کشاندند و پنج هزار لیره هم او را جریمه کردند و کتک هم خورد.
به خدا سوگند همین داستان برای شخص مومنی نیز اتفاق افتاد که در پیاده رو پارچه فروشی میکرد و تبدیل به یک تاجر پارچه شد، صاحب خانه و خودرو شد و خداوند او را اکرام نمود؛ زیرا صد دلار را به صاحبش بازگرداند و دومی هم صد دلار را گرفت و چیزی نگفت و خود را با هوش فرض کرد اما به دام افتاد.
﴿ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا (71) ﴾
﴿ و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان برد قطعا به رستگارى بزرگى نايل آمده است ﴾
هر مشکلی در روزی زمین به دلیل مخالفت با برنامهی الهی است:
برادران گرامی، بنابراین نُه دهم گناهان در کسب اموال و ارتباط با زنان است. نه دهم نافرمانیها و نه دهم احکام فقهی در بارهی کسب درآمد و انفاق اموال و ارتباط با زنان است. اگر کسی به تاریخ بشر نگاهی بیندازد چیزی به نام رسوایی داریم، رسوایی چیست؟ یا رسوایی جنسی بوده و یا رسوایی مالی. غیر از این نبوده است. مومن این روزنه را میبندد و خود را از انحراف در کسب درآمد یا انفاق و یا گناه در ارتباط با زنان حفظ میکند.
برادران، اولین خطبه ای که در سال هفتاد و چهار در این مسجد خواندم. پس از پایان خطبه مردی پنجاه و پنج ساله در مقابل من داشت گریه میکرد. خیر است ان شاء الله. گفت همسرم به من خیانت می کند. گفت با چه کسی؟ گفت با همسایه ام. گفتم چگونه با این همسایه آشنا شده است؟ گفت: به خدا سوگند یک بار این همسایه برای شب نشینی نزد ما آمد. با خودم گفتم همسرم تنها حوصله اش سر میرود و به او گفتم مادر فلانی بیا نزد ما بنشین و این مرد مانند برادر تو است و بدین ترتیب با او آشنا شد. به او گفتم اگر در یک جلسه کلاس درس شرکت میکردی این کار را نمی کرد. بفرما، خودت بهای آن را پرداختی.
به هر حال، از زمان آدم تا قیامت هر مشکلی که در روی زمین رخ میدهد تنها به دلیل مخالفت با برنامهی الهی است و هر مخالفت وانحرافی از برنامهی الهی به دلیل نادانی است و نادانی بدترین دشمن انسان است.
یک رئیس زندان که دوست من بود کتابی را تالیف کرده و آن را به من هدیه داد. در این کتاب شصت و سه نوع زندانی وجود داشت. حالتهای مختلف جنایت ها، مجازات ها، آیه و حدیثهایی که این جرایم را حرام میدانست. یک برنامه و منهج روشن و کامل بود. شخصی به دلیل نادانی گناهی را مرتکب میشود. فلان مادهی قانون او را به چند سال زندان محکوم میکند؛ زیرا او با برنامهی الهی در این آیه و در آن حدیث مخالفت نموده است.
مال و ثروت نباید تنها در دست ثروتمندان بگردد:
مال و ثروت پایه و اساس زندگی است، محبوب و بی طرف است، نردبانی برای پیشرفت یا پرتگاهی برای سقوط است. عنوانی که امت را به پیشرفت میرساند این است که فاصله میان ثروتمندان و فقرا و ناتوانان کم باشد و نشانهی عقب ماندگی جامعه این است که میان ثروتمندان و فقرا و قدرتمندان و ناتوانان فاصلهی زیادی باشد.
به یک کشور آفریقایی سفر کردم به خدا سوگند قلب مرا به درد آورد. میگویند ثروتمندترین کشور در آفریقاست. اولین کشوری که دارای معادن الماس، اورانیوم و طلا است ولی فقیرترین ملت در آفریقا میباشند. ثروتمندترین کشور و فقیرترین ملت. این یک مشکل بسیار بزرگ است. بنابراین:
﴿ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ (7) ﴾
﴿ تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد ﴾
خداوند جهانیان را سپاسگزاریم.
کسی که در پی دانش نباشد سطح انسانیت او به حدی ناشایست پایین میآید:
کنون به موضوع علمی می پردازیم، انسان بر اساس این آیات شریفه:﴿ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3) الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ﴾
﴿ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد * انسان را از علق آفريد * بخوان و پروردگار تو كريمترين [كريمان] است * همان كس كه به وسيله قلم آموخت * آنچه را كه انسان نمى دانست [بتدريج به او] آموخت ﴾
اولا: اولین واژه ای در اولین آیه از اولین سوره، با آن آغاز میشود، «بخوان». یعنی یاد بگیر و خداوند بزرگ چنان که میدانید قدرت ادراک را در انسان نهاده است و انسان تا زمانی که در پی کسب دانش نباشد از سطح انسانیت خود به سطح ناشایستی نزول پیدا میکند. به شما گفته است بخوان، یاد بگیر. اکنون شما در این جلسه راز وجود خود را در شناخت خداوند محقق میکنید. هیچ چیزی مهم تر از شناخت خداوند نیست.
(( ای فرزند آدم مرا بخوانی مرا خواهی یافت و چون مرا یافتی همه چیز را یافته ای و اگر مرا از دست دادی همه چیز را از دست میدهی))
کسی که خداوند بزرگ را بشناسد در دنیا و آخرت خوشبخت میشود:
خداوند بزرگ میفرماید:﴿ الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ (46) ﴾
﴿ مال و فرزندان زيور زندگى دنيايند و نيكی هاى ماندگار ﴾
شخصی میلیاردر، خانه ای بزرگ و بهترین خودرو را دارد، از بهترین تجهیزات استفاده میکند و هر ساله به گردش و تفریح میرود. زندگی باورنکردنی ای دارد. دقت کنید:
﴿ الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ (46) ﴾
﴿ مال و فرزندان زيور زندگى دنيايند و نيكی هاى ماندگار ﴾
منظور از نیکیهای ماندگار این است که مال باقی نمی ماند. برخی گفته اند منظور از نیکیهای ماندگار، اعمال نیک است و برخی گفته اند منظور سبحان الله و الحمدلله ولا إله إلا الله والله اکبر است. یعنی وقتی شما او را تسبیح بگویید و مدح وثنا کرده به یگانگی یاد کنید او را شناخته اید. و وقتی او را شناختید همه چیز را شناخته اید و اگر او را بشناسید در دنیا و آخرت خوشبخت میشوید. اگر او را بشناسید دربارهی از دست دادن چیزی از دنیا نگران نمی شوید.
عقل ابزاری بسیار دقیق است که نیازمند وحی الهی است:
خداوند بزرگ میفرماید:
﴿ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) ﴾
﴿بخوان به نام خدایت که آفرید ﴾
خواندن پژوهشی وایمانی. بخوانید تا ایمان بیاورید و پناه بر خدا گاهی انسانی میخواند اما کافر میشود، چرا؟ چشم انسان بدون نوری که میان چشم و آن چیز مورد نظر قرار گیرد هیچ ارزشی ندارد. چشمان انسانی بینا در یک اتاق تاریک هیچ ارزشی ندارد. انسانی نابینا در اتاقی پر نور، این نور هیچ ارزشی ندارد. نور و چشم دو شرط اند که هر کدام به تنهایی لازم است اما کافی نیست. اکنون عقل و وحی نیز این گونه اند. نیاز عقل به وحی مانند نیاز چشم به نور است. عقل بدون وحی مانند آن کسی است که اندیشید و سنجید. شخصی فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد سپس کتابی را در لبنان تالیف نمود که می گفت خداوند محمد سرکوبگر است؛ زیرا لا إله إلا الله نمی پذیرد که خدایی دیگر با او شریک باشد. اما خدایان قریش دموکراسی داشتند و همه یکدیگر را قبول داشتند. جامعه ای دموکراسی به دلیل وجود چندین معبود:
﴿ إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ (18) فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (19) ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (20) ثُمَّ نَظَرَ (21) ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ (22) ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ (23) فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ (24) إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ (25) سَأُصْلِيهِ سَقَرَ (26) وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ (27) لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ (28﴾
﴿ آرى [آن دشمن حق] انديشيد و سنجيد * كشته بادا چگونه [او] سنجيد * [آرى] كشته بادا چگونه [او] سنجيد * آنگاه نظر انداخت * سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشيد * آنگاه پشت گردانيد و تكبر ورزيد * و گفت اين [قرآن] جز سحرى كه [به برخى] آموخته اند نيست *اين غير از سخن بشر نيست * زودا كه او را به سقر در آورم * و تو چه دانى كه آن سقر چيست﴾
یعنی عقل بدون وحی مانند چشم بدون نور بی ارزش است. پس عقل ابزاری بسیار دقیق است و نیازمند وحی و نوری از جانب الله بزرگ است.
هر انسانی باید بخواند تا به خداوند بزرگ ایمان آورد:
﴿ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) ﴾
﴿بخوان به نام خدایت که آفرید ﴾
بخوانید تا ایمان آورید:
﴿ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) ﴾
﴿بخوان به نام خدایت که آفرید ﴾
نزدیک ترین چیز به آن جسم شما است:
﴿ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (2) ﴾
﴿ انسان را از علق آفريد﴾
آفرینش انسان یکی از نشانههای عظمت خداوند است:
معقول است که سیصد میلیون اسپرم از شوهر جدا میشود حال آنکه تخمدان تنها به یک اسپرم نیاز دارد؟ این اسپرم چگونه دیوارهی تخمک را میشکافد؟ به خدا شگفت آور است. این اسپرم در خود مایعی کمیاب دارد. وقتی روی دیوارهی تخمک قرار میگیرد آن را ذوب کرده و وارد میشود. این مایع پوسته ای دارد که وقتی با تخمک برخورد میکند آن پرده پاره میشود و مایع بر روی دیوارهی تخمک ریخته میشود و سوراخی باز میکند و وارد میشود و سپس روزنه بسته میشود و کار پایان مییابد. از سیصد میلیون تنها یک عدد لازم است. تخمک از تخمدان وارد لولهی فالوپ میشود و این تخمک وارد شده در طول مسیر خود به رحم به ده هزار بخش تقسیم میشود بدون آنکه به حجم آن افزوده شود. اگر حجم آن بیشتر شود از حرکت باز میایستد؛ زیرا لوله تنگ است.
اما پرسش بسیار شگفت آور برای هرکس این است که چگونه این تخمک به لولهی فالوپ میرود؟ آیا چرخ دارد یا دستگاهی آن را هل میدهد؟ باور کردنی نیست. در کف این لوله پرزهایی وجود دارد که در حال حرکت است و اگر این موها نبود این جلسه، دمشق، سوریه، بحران خاورمیانه یا جنگ و جهان و انسانی وجود نداشت. وجود ما در گرو این موهایی است که در کف لولهی فالوپ در حرکت است. و تخمک که گرد است میلغزد. تصاویر میکروسکوپی وجود دارد که نشان میدهد چگونه تخمک از لولهی فالوپ از روی این موها عبور میکند
و به رحم میرسد و در دیوارهی رحم کاشته میشود. این را علوق [لخته شدن] میگویند. اگر این تخمک کاشته نشود، زن حیض شده و حاملگی صورت نگرفته است. وقتی که عادت ماهیانه تمام شود معنایش این است که تخمک لقاح شده به ده هزار بخش تقسیم شده است و آن بخشی که در سر موجود میکروسکوپی وجود دارد مادهای کمیاب است که دیوارهی تخمک را ذوب میکند و پرده ای نازک دارد که هنگام برخورد با دیواره پاره شده و مایع روی دیوارهی تخمک ریخته وآن را ذوب میکند و وقتی به رحم رسید بدون هیچ دست و پایی به دیوارهی رحم میچسبد و حفره ای برای خود میکاود و در آن جای گرفته و شروع به رشد میکند. نه ماه پس از آن تبدیل به نوزادی داری چشم میگردد.
چشم انسان از نشانههای دال بر بزرگی الله است:
چشم دارای 130 میلیون رنگدانه و سلول مخروطی است. در شبکیه یک و یک چهارم میلی صدم در صد و سی میلیون رنگدانه و مخروط وجود دارد. شبکیه ده لایه ای است. قرنیه شفاف است. عنبیه هویت انسان است. آب چشم دارای یک ماده ضد یخ است. عضلههای چشم شامل عضلهی چپ و راست و بالا و پایین و نیز عضلات منحنی، عضلات ابرو، حدقه، اشک ها، پلکها و مژهها میشود.
﴿ أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (8) ﴾
﴿آیا دو چشم برای او نیافریدیم ﴾
سپس تصویر فوری حاضر می شود نه این که برو فردار بیا.. اگر مانند عکسبرداریهایی بودیم که برو فردا بیا و درس را ببین. امروز چشمانتان را ببند و فردا درس را مشاهده کن. باید هر چه سریعتر فیلم را ظاهر کنیم، عکس فوری. چشم هشت میلیون رنگ را درک
میکند و اگر یک رنگ هشتصد هزار بار در چشم انسان تکرار سود باز هم چشم تفاوت میان دو رنگ را درک میکند.
درجه حرارت در فنلاند هفتاد درجه زیر صفر است یعنی هر کسی که در آنجا زندگی میکند باید نابینا شود چون در چشم آب است. آبی که با هفتاد درجه زیر صفر تماس مییابد. چه کسی مادهی ضد یخ در چشم قرار داده است؟ قدرت چه کسی بوده است؟ چه کسی قرنیه را شفاف قرار داده است؟ چه کسی عنبیه را با خصوصیت تنگ و گشاد شدن آفریده است؟ در تاریکی گشاد و در نور شدید تنگ میشود. نامش را دریچه نامیده اند، گشاد و تنگ میشود. بنابراین چه کسی فاصلهی میان چشم و شیء موجود را اندازه گرفته و به عدسیه دستور میدهد که بر یک در هزار میکرون فشار وارد آورد تا تصویر بر روی شبکیهی چشم کاملا واضح بیاید؟
نشانههای الهی بسیار است باید در آن بیندیشیم تا به آفریدگار سبحان برسیم:
به خدا سوگند در چشم نشانههایی از قدرت الهی وجود دارد که اگر تمام زندگی را به تحقیق این آیه بگذرانید هرگز به پایان آن نخواهید رسید:
﴿ أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (8) ﴾
﴿آیا دو چشم برای او نیافریدیم ﴾
عنبیه هویت انسان است. در حال حاضر در بیشتر فرودگاهها از چشم افراد تصویر برداری می کنند. در دبی این امر اجرا شده است، در پروما، واشنگتن، لندن همه از عنبیهی چشم تصویربرداری میکنند. امکان ندارد شخصی به جای کسی دیگر بیاید؛ در میان شش میلیارد نفر هیچ دو نفری وجود ندارد که عنبیهی چشمشان با هم یکی باشد، این هویت انسان است.
﴿ أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (8) ﴾
﴿آیا دو چشم برای او نیافریدیم ﴾
بنابراین:
﴿ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3) الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ﴾
﴿ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد * انسان را از علق آفريد * بخوان و پروردگار تو كريمترين [كريمان] است * همان كس كه به وسيله قلم آموخت * آنچه را كه انسان نمى دانست [بتدريج به او] آموخت ﴾