- عقیده ي اسلامی
- /
- عقيده واعجاز
سپاس خداوند جهانیان را و درود وسلام بر پیامبرمان محمد راستین وعدهی امانت دار، بار خدایا ما را از تاریکیهای جهل و توهم به نور شناخت و دانش و از لجنزار شهوت به بهشت برین در پیشگاه خود بیرون ببر.
برادران بزرگوار! با درس نوزدهم از دروس عقیده و اعجاز در خدمت شما هستیم، اما پیش از آغاز موضوع درس، چارچوب این موضوعات را خدمتتان عرض میکنم.
چارچوب موضوعات اعجاز:
در اولین درس تأکید نمودم که علت وجود انسان این است که خداوند را بپرستد. عبادت هم یک فرمانبرداری داوطلبانهی آمیخته به محبت قلبی مبتنی بر شناخت یقینی است که به خوشبختی ابدی میانجامد. بنابراین: علت وجود ما این است که او را بپرستیم و تنها زمانی ما را دستور به پرستش داده که ارکان این عبادت را به ما ارزانی داشته است. اولین رکن از ارکان عبادت همین هستی است که از یگانگی و کمال خداوند سخن میگوید. این اصل اول است. قرآنی خاموش است و قرآن هستی ناطق است و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قرآن متحرک است.
ما تأملات بسیاری در هستی داشتیم. رکن دوم عقل است و عقل شرط تکلیف است و بیان کردیم که چگونه در عقل سه اصل علیت، غائی و عدم تناقض جای دارد و مأموریت عقل پیش از نقل اطمینان از صحت آن روایت است و پس از نقل ماموریت آن درک آن روایت است و امکان ندارد که عقل داور نقل باشد و درسهای زیادی دربارهی عقل گذرانیدیم.
سپس به فطرت پرداختیم و اینکه چگونه انسان بر اساس فطرت سالمی آفریده شده است. این فطرت انطباق کامل و تام با برنامهی الهی دارد، پس عقل معیار علمی، فطرت معیار روانی و هستی دلیل حسی است.
سپس به شهوت رسیدیم و بیان کردم که شهوت نیروی حرکت دهنده است و بی طرفانه میباشد و میتواند به عنوان نردبانی برای پیشرفت باشد یا اینکه ما را به پرتگاه سقوط بکشاند و در درسهای بسیاری تفاوت میان فطرت و صبغه [رنگ] را بیان نمودم و گفتم که چگونه انسان مؤمن از عدالت و حفظ بهره میبرد و چگونه اگر راه شهوتش را بپیماید در معرض مراحل آزمایش الهی قرار میگیرد که نخست هدایت بیانی و سپس تادیب تربیتی و اکرام تدریجی و سپس نابودی است و همچنان در موضوع شهوت هستیم.
امروز میخواهم تفاوت ریز میان لذت و خوشبختی و فاصلهی بسیار زیاد میان آن دو را برایتان بیان کنم.
تفاوت میان لذت و خوشبختی:
1 – جنبهی لذت حسی است:
لذت حسی است و جنبهی حسی نیازمند ماده است. لذت نیازمند خوردن یک غذا است، نیاز به صحنهی زیبایی دارد که چشمانتان از آن لذت ببرند، نیازمند پناهگاه گسترده و گرم دارد، نیازمند یک خودرو برای سواری است، نیازمند به همسری برای ازدواج است و نیاز به پول برای خرج کردن دارد. پس لذتها طبیعتی حسی دارند. از درون نمیآیند، بلکه از بیرون میآیند. به خانه، به پول، به وسایل خانه، به خوردنی، نوشیدنی، همسر ونوشیدنی و... نیاز دارید.
همسر نیاز به شوهر دارد واینجا همسطحی مطرح میشود.
2 – لذت مقطعی است:
اما سبحان الله! بنا به حکمتی والا خداوند نخواسته است همیشه لذت برقرار باشد، بلکه آن را مقطعی قرار داده است. هر لذتی فوران و شدتی دارد، اما پس از آن برای انسان تبدیل به یک چیز عادی میگردد و مزه اش را از دست میدهد. بنابراین کسانی که در زندگی موفق بوده اند پس از موفقیت احساس خلأ میکنند؛ زیرا در درون جای خالیای وجود دارد که نه مال، نه همسر، نه پست و مقام و نه شادیهای زندگی جای آن را پر نمیکند.
باید این حقیقت را روشن ساخت. شما ای انسان برای شناخت الله آماده هستید. طبیعت نفس شما بی پایان است. خطر بزرگ این است که هدف کوچکی را ازنتخاب کنید. پیش از رسیدن به آن در آرزوی آن هستید و وقتی به آن رسیدید و آن را در اختیار گرفتید احساس راحتی وصف ناپذیری خواهید داشت؛ زیرا شما محدود را برگزیدهاید، در حالی که برای نامحدود آماده بوده اید. چیزی نابودشدنی را برگزیده اید در حالی که برای خدایی بزرگ و زنده و جاودان آفریده شدهاید.
من به جوانان میگویم: چیزی که هنوز به آن نرسیده اید به نظرتان بسیار بزرگ میآید و آن را میخواهید، اما وقتی به آن رسیدید مزه اش از بین میرود و به چشم نمیآید و ممکن است در یک مرحله بگویید: این ناچیز است. پس لذتها نمیتوانند شما را به بهرهی دائمی برسانند، بلکه بهرهی آنها ناقص است. این در حلال مطرح است، اما اگر در حرام باشد پس از لذت افسردگی، احساس گناه، عدم تعادل و فرومایه دانستن خود، میآید.
من از لذتی سخن میگویم از راه حلال دنبال آن بوده اید و اکنون از آن خسته شده اید. دنیا فریب دهنده است و وقتی فریب میدهد به این معناست که چند برابر کنونی خود به نظر میرسد.
این داستان را بسیار تعریف کرده ام: جوانی در فروشگاه تجاری کار میکند. او انسان شوخی است. او در حال جارو زدن فروشگاه بود و چیزهای متروکه را در جعبه ای بزرگ میریخت و سپس آن را با برگهی کادوی بسیار گران میپوشاند و نوار قرمز رنگی بر روی آن میچسباند به طوری که گویی در این جعبه قطعه ای الماس بسیار گران وجود دارد. آن را در گوشه ای از فروشگاه میگذاشت. کسی از کنار آن میگذرد و فکر میکند الماس است. آن را بر میدارد و سریع میگریزد. صاحب فروشگاه او را تعقیب میکند. دویست متر آن طرف تر نوار را باز میکند و دویست متر آن طرف تر از آن برگهی کادو را باز میکند و در دویست متر سوم قوطی را باز میکند و میبیند که آشغالهای فروشگاه در آن ریخته شده است. شروع به لعن و نفرین و امثال آن میکند. این ناکامی نصیب او شده است. به خدا سوگند هر کس دنیا را میخواهد برایش حاصل میشود اما فرشتهی مرگ به سراغش خواهد آمد.
﴿ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي (24) فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ (25) وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ (26) ﴾
﴿ كاش براى زندگانى خود [چيزى] پيش فرستاده بودم * پس در آن روز هيچ كس چون عذاب كردن او عذاب نكند * و هيچ كس چون دربندكشيدن او دربند نكشد﴾
﴿ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ ﴾
﴿پروردگارا مرا بازگردانيد. شايد من در آنچه وانهاده ام كار نيكى انجام دهم﴾
دنیا میفریبد، زیان میرساند و گذرا است. نابود شدنی است. در سخنی از سیدنا علی آمده است: « ای دنیا غیر مرا فریب بده. من تو را سه طلاقه نمودم، غیر مرا فریب بده» معنای سخن من این نیست که دنیا را رها کنید. درس بخوانید، کاری در پیش بگیرید، ازدواج کنید، ازدواج سنت است. معنای کلام من این است که فریب آن را نخوریم، آن را پایان آرزوها ندانیم، آن را مقصد سفر ندانیم، بلکه دنیا امانتی است که باید بازگردانده شود.
به خدا سوگند حدیثی وجود دارد که کمر انسان را میشکند: از ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت است که فرمود:
(( بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سَبْعًا، هَلْ تَنْتَظِرُونَ إِلَّا فَقْرًا مُنْسِيًا ؟ أَوْ غِنًى مُطْغِيًا ؟ أَوْ مَرَضًا مُفْسِدًا ؟ أَوْ هَرَمًا مُفَنِّدًا ؟ أَوْ مَوْتًا مُجْهِزًا ؟ أَوْ الدَّجَّالَ ؟ فَشَرُّ غَائِبٍ يُنْتَظَرُ، أَوْ السَّاعَةَ ؟ فَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ))
((پيش از هفت چيز به انجام اعمال صالحه بشتابيد، آيا انتظار میکشيد، مگر فقری را که شما را بفراموشی وادارد، يا ثروتی که شما را طغيانگر سازد، يا بيماريای که وجود تان را فاسد کند، يا پيريای که شما را خرف کند، يا مرگی که شما را بشتاب دريابد يا دجال را که بدترين غايبی است که انتظارش را میکشند و يا قيامت که حقا قيامت بزرگترين آزمون و تلخ ترين شان است.))
این سخن علمی است. آیا یکی از ما و من خودم را نیز میگویم، میتواند هر روز مانند روز پیش از خواب برخیزد؟ محال است. سالن خروجی در هواپیما وجود دارد و شما از این سالن خارج میشوید. خداوند نیز دروازههایی دارد. ورم یک درب است. سکته یک درب است. پرخوری یک درب است. لختهی خون مغز یک دروازه است. نارسایی کلیه یک درب است. سیروز کبدی یک درب است و تصادف رانندگی هم یک درب خروجی است.
((پيش از هفت چيز به انجام اعمال صالحه بشتابيد، آيا انتظار میکشيد، مگر فقری را که شما را بفراموشی وادارد
ـ نزدیک است فقر به کفر بیانجامد ـ
يا ثروتی که شما را طغيانگر سازد، يا بيماريی که وجود تان را فاسد کند، يا پيريی که شما را خرف کند، يا مرگی که شما را بشتاب دريابد يا دجال
ـ کسی که به سرزمین مسلمانان میآید تا آزادی و دموکراسی برقرار کند، اما اموال مردم را غارت میکند و آنان را میکشد ـ
که بدترين غايبی است که انتظارش را میکشند و يا قيامت که حقا قيامت بزرگترين آزمون و تلخ ترين شان است))
دنیا این است پس در آن بنگرید. شاید در این دنیا به بالاترین مقام رسیدید، پس از آن چه؟ مرگ، مرگ همه چیز را پایان میدهد. شاید در دنیا بیشترین ثروت را اندوختید اما پس از آن چه؟ مرگ، شاید از تمام لذتهای زندگی برخوردار شدید، اما پس از آن چه؟ مرگ، شاید تمام دور دنیا را گشتید، پس از آن چه؟ مرگ، بنابراین مرگ به نیروی نیرومند و ناتوانی ناتوان پایان میدهد. سلامتی سالم، بیماری بیمار، ثروت ثروتمند، فقر بینوا، شکوه شکوهمند و فرومایگی فرومایه همه و همه را مرگ پایان میدهد.
نکتهی ظریف دیگری است دربارهی مردی صحرا نشین که همیشه بیان میکنم. وی در شمال جده زمینی داشت. وقتی جده گسترش یافت به زمینهای او رسید. زمین او گرانقیمت شد. صاحب این زمین آن را به یک بنگاه فروخت و آن بنگاه آن را به یک چهارم قیمت از او خرید و در این زمین ساختمانی دوازده طبقه ساخت. صاحبان دفتر بنگاه سه تن بودند. اولی از بالای ساختمان پرت شد و گردنش شکست و دومی زیر ماشین کشته شد و سومی به خود آمد و شش ماه به دنبال صاحب زمین میگشت و بالاخره او را یافت و سه برابر سهمش به او پول نقد داد. آن صحرانشین به او گفت: تو پی به کار خویش بردی.
پس،
(( بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سَبْعًا، هَلْ تَنْتَظِرُونَ إِلَّا فَقْرًا مُنْسِيًا ؟ أَوْ غِنًى مُطْغِيًا ؟ أَوْ مَرَضًا مُفْسِدًا ؟ أَوْ هَرَمًا مُفَنِّدًا ؟ أَوْ مَوْتًا مُجْهِزًا ؟ أَوْ الدَّجَّالَ ؟ فَشَرُّ غَائِبٍ يُنْتَظَرُ، أَوْ السَّاعَةَ ؟ فَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ))
((پيش از هفت چيز به انجام اعمال صالحه بشتابيد، آيا انتظار میکشيد، مگر فقری را که شما را بفراموشی وادارد، يا ثروتی که شما را طغيانگر سازد، يا بيماريی که وجود تان را فاسد کند، يا پيريی که شما را خرف کند، يا مرگی که شما را بشتاب دريابد يا دجال را که بدترين غايبی است که انتظارش را میکشند و يا قيامت که حقا قيامت بزرگترين آزمون و تلخ ترين شان است.))
بنابراین: لذتها نمیتوانند بهرهی دائم به شما برسانند، بلکه بهرهی آنها ناقص است. اگر این بهره ولذت در گناه باشد پس از آن افسردگی و بیماری روانی نصیب میشود:
﴿ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (22) ﴾
﴿ آنان در گمراهی آشکاری هستند ﴾
گرفتار بیماری روانی، افسردگی، دلتنگی، ناکامی، بی هدفی و سرگردانی میشود، اما مومنان:
﴿ أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ (5) ﴾
﴿ آنانند كه از جانب پروردگارشان از هدايت برخوردارند ﴾
هدایت آنان را والایی میبخشد. هدایت شدگان بر و گمراهان در. در افسردگی یا در زندان. جرمی مرتکب میشود، یا افسرده میشود، یا بیمار روانی میگردد و یا به زندان میرود، اما مومنان:
﴿ أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ (5) ﴾
﴿ آنانند كه از جانب پروردگارشان از هدايت برخوردارند ﴾
هدایت آنان را به بالاترین مقامها میرساند.
یک نکتهی بسیار ریز وجود دارد. خداوند سلامتی وهوش و مال و زیبایی را به بسیاری از آفریدههایش ارزانی میکند اما آرامش را تنها به دوستان مومن خود میدهد. این آرامش ارتباط با خداست. احساس آرامش وخشنودی و موفقیت وتایید و حمایت است. اگر لذت از راه حلال باشد ناقص است و انسان از آن خسته میشود و اگر در گناه و نافرمانی باشد پس از آن افسردگی میآید و نیازمند یک چیز بیرونی یعنی مال و ثروت است.
لذت به یک چیز بیرون نیاز دارد:
به همین مناسبت یکی از روانشناسان میگوید: لذت به سه چیز نیاز دارد: به وقت، مال و سلامتی. سبحان الله! در آغاز زندگی وقت وجود دارد و سلامتی رو به راه است، اما مال و ثروت نیست. به شما میگوید: جوانی پرکنده که دستانش خالی است. در میانسالی کاری به دست میآورد و اموالی میاندوزد و سلامتی دارد، اما وقت ندارد و هر روز سر وقت به محل کار میرود تا امورش منظم باشد.
شخصی که کارگاه بافتنی دارد برایم به خدا قسم خورد و گفت: به خدا سوگند من سی سال از دمشق بیرون نرفتم و تنها یک بار به لاذقیه رفتم تا خودروی خودم را تحویل بگیرم. یک بار در کل زندگی ام. تمام عمر خود را در یک فروشگاه تجاری چنبره زده است. اموال و سلامتی وجود دارد، اما وقت نیست. سپس به کهنسالی رسید و کارگاه را تحویل فرزندانش میدهد. اکنون اموال و وقت دارد اما سلامتی در کار نیست. پنجاه بیماری در بدن دارد. اسید اوریک، چربیهای سه گانه، التهاب مفاصل و دیسک کمر، طاقت فرسا است. برای هر بیماری داروهای زیادی را به همراه خود دارد. پیش از غذا، پس از غذا، ناشتا، پیش از این دارو فلان چیز و پس از این دارو فلان چیز باید خورده شود و پس از اینها مرگ میآید.
لذت این است. به مال و سلامتی و وقت نیاز دارد که عوامل بیرونی است و جنبهی حسی و نقص آمیزی دارد. اگر گناه باشد افسردگی به دنبال دارد.
3 – خوشبختی از درون سرچشمه میگیرد:
اما خوشبختی از درون سرچشمه میگیرد. پس به چیزی نیاز ندارد. نیاز به پایبندی به دستورات الهی دارید. نیاز به ارتباط به او دارید. نیاز به یاد الله دارید. باید شب نماز بپا دارید. نیاز به خواندن قرآن کریم دارید. نیازمند چشم فروهشتن از حرامهای الهی دارید. باید زبان در کشید، نیازمند مال و سلامتی و وقت هستید. نیازمند توبه اید.
برادرانم! به خدا قسم اگر نگویید: من خوشبختترین انسان هستم، مگر اینکه کسی از من باتقواتر باشد، پس در ایمان نقص وجود دارد. شما با خدا ارتباط دارید و نگران هستید. با خدا ارتباط دارید و میترسید. با خدا ارتباط دارید و خوار میشوید. با خدا ارتباط دارید و نا امیدید. با خدا ارتباط دارید و احساس ناتوانی میکنید. این محال است.
خوشبختی از درون سرچشمه میگیرد و در دسترس همهی ما است. همگی نمیتوانیم در خانههای شکوهمند و چهارصد متری و با قیمت هشتاد میلونی زندگی کنیم. این در دسترس نیست. خودوری آخرین مدل در دسترس نیست. اما همگی میتوانیم در اوج خوشبختی باشیم.
با ایمان شما خوشبخت ترین فرد هستید، گرچه دنیا را نداشته باشید:
به خداوند یگانه سوگند میتوانید در زندان هم به اوج خوشبختی برسید و این سخن من مبالغه نیست.گر تو با شی در هر دم و هر لحظه با من، من بی نیازم در هر دم از توشه اندوختن
***
کاش تو خوش باشی و زندگی تلخ کام باشد و کاش تو خشنود باشی و مردم خشمگین باشند
کاش حلقهی وصل من وتو باشد آباد و کاش وصل من و جهانیان باشد بر باد
***
گر زیبایی رخ ما در چشم تو آویزد چون آنانکه دیدند از غیر ما بگریزد
ور زیبا کلام ما در گوش تو افتد غرور بگذاری، راهم در هوش تو افتد
ور بچشی تو ذره ای از طعم محبت کشتهی عشق ما روا بدانی به جرأت
گر نسیم تقرب به درگاه ما بر تو وزد ز غربت و شوق ما ملامت بر تو گزد
***
خوشبختی سیدنا ابراهیم در آتش:
ابراهیم در میان زبانههای آتش آرامش، خوشبختی و تابندگی یافت:
﴿ قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ ﴾
﴿ گفتيم اى آتش، براى ابراهيم سرد و بىآسيب باش ﴾
خوشبختی اصحاب کهف در غار:
اصحاب کهف خوشبختی و آرامش و تابندگی را در غار یافتند.
خوشبختی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غار ثور:
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غار ثور آرامش، خوشبختی و تابندگی را درک نمود. از پیامبر روایت است که فرموده است:
(( يَا أَبا بَكْرٍ مَا ظَنّكَ بِاثْنَيْنِ الله ثَالِثُهُمَا ؟ ))
(( ای ابوبکر دربارهی دو تن که سومین آنان خداست چه میاندیشی ؟ ))
به خدا سوگند اگر خداوند طعم قربت را به ما بچشاند دنیا و آنچه در دنیاست را فراموش میکنیم و کسی که خداوند را بشناسد از دیگران فراموش میکند.
خوشبختی آرایشگر دختر فرعون:
آرایشگر دختر فرعون:
(( و هِيَ تُمَشِّطُ ابْنَةَ فِرْعَوْنَ ذَاتَ يَوْمٍ، إِذْ سَقَطَتْ الْمِدْرَى مِنْ يَدَيْهَا، فَقَالَتْ: بِسْمِ اللَّهِ، فَقَالَتْ لَهَا ابْنَةُ فِرْعَوْنَ: أَبِي ؟ قَالَتْ: لَا، وَلَكِنْ رَبِّي وَرَبُّ أَبِيكِ اللَّهُ، قَالَتْ: أُخْبِرُهُ بِذَلِكَ، قَالَتْ: نَعَمْ، فَأَخْبَرَتْهُ، فَدَعَاهَا، فَقَالَ: يَا فُلَانَةُ وَإِنَّ لَكِ رَبًّا غَيْرِي ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، رَبِّي وَرَبُّكَ اللَّهُ، فَأَمَرَ بِبَقَرَةٍ مِنْ نُحَاسٍ فَأُحْمِيَتْ، ثُمَّ أَمَرَ بِهَا أَنْ تُلْقَى هِيَ وَأَوْلَادُهَا فِيهَا، قَالَتْ لَهُ: إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً، قَالَ: وَمَا حَاجَتُكِ ؟ قَالَتْ أُحِبُّ أَنْ تَجْمَعَ عِظَامِي وَعِظَامَ وَلَدِي فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ وَتَدْفِنَنَا، قَالَ: ذَلِكَ لَكِ عَلَيْنَا مِنْ الْحَقِّ، قَالَ: فَأَمَرَ بِأَوْلَادِهَا فَأُلْقُوا بَيْنَ يَدَيْهَا وَاحِدًا وَاحِدًا، إِلَى أَنْ انْتَهَى ذَلِكَ إِلَى صَبِيٍّ لَهَا مُرْضَعٍ، وَكَأَنَّهَا تَقَاعَسَتْ مِنْ أَجْلِهِ، قَالَ: يَا أُمَّهْ اقْتَحِمِي، فَإِنَّ عَذَابَ الدُّنْيَا أَهْوَنُ مِنْ عَذَابِ الْآخِرَةِ، فَاقْتَحَمَتْ ))
(( او درحال شانه زدن موهای دختر فرعون بود که شانه از دستش افتاد و گفت: بسم الله. دختر فرعون گفت: پدرم؟ گفت: خیر، ولی پروردگار من و پدرت الله است. گفت: این را به او میگویم. گفت: بگو. وی این موضوع را به پدرش گفت. فرعون آن زن را به حضور فرا خواند و به او گفت: ای فلانی، آیا غیر از من خدایی داری؟ گفت: بله، پروردگار من و تو الله است. وی دستور داد گاوی مسی را آوردند و آن را گداختند. سپس دستور داد او و فرزندانش را در میان مس گداخته انداختند. زن به او گفت: من درخواستی دارم. گفت: درخواستت را بگو. گفت: دوست دارم استخوانهای من و فرزندانم را در یک کفن قرار دهی و دفن کنی.. گفت: این حق توست. گفت: دستور داد فرزندانش را یکی یکی نزد او بیندازند. تا آنکه نوبت به بچهی شیرخوار او رسید. گویا به خاطر همان بچه آن زن خود را میکشید و نمیرفت. نوزاد گفت: ای مادر، برو و خودت را دال بینداز که عذاب دنیا از عذاب آخرت بسیار آسان تر است. به این ترتیب آن مادر خود را در میان گدازهها انداخت))
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در هنگام معراج:
(( لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ مَرَّتْ بِهِ رَائِحَةٌ طَيِّبَةٌ ))
(( وقتی او را به معراج میبردند بوی خوشی به مشام او رسید ))
فرمود: ای جبرئیل این بوی خوش از چیست؟ جبرئیل گفت: این بوی خوش، رایحهی آرایشگر دختر فرعون است.
در پی جهان جاویدان باشید. این دنیا زیان میرساند، فریب میدهد و گذرا است. آیا جنازهها را نمیبینید؟ تمام لذتها پایان یافته است. آن جنازه به سوی گور میرود. حال این گور میتواند باغی از باغهای بهشت باشد یا کوره ای از کورههای جهنم که سوزان است. این خوشبختی در اختیار شماست. به مال نیازی ندارید. به خودروی با شکوه نیاز ندارید. به خانه و فروشگاه بزرگ و زن زیبا نیاز ندارید. به ارتباط با خدا نیازمندید. بنابراین خوشبختی از درون سرچشمه میگیرد.
4 – خوشبختی در حال رشد است و آرامش به دنبال دارد:
سعادت رو به کمال است و نقص پذیر نیست و پس از آن آرامش میآید. تعادل، آرامش، اعتماد، خوشبینی، یقین و درون آسوده میآید. زیرا با خدا ارتباط دارید. این آیه دقیق است. به معنایش دقت کنید:
﴿ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً ﴾
﴿ كسانى كه [با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده اند اگر مى دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست ﴾
چه نیرویی؟ چرا حرام خوردن؟ به خاطر ازدواج با زنی بسیار زیبا، مهریهی سنگین، درخواستهای زیاد او، خانه ای با شکوه میخواهد، بنابراین: شوهر به خاطر آن زن مال حرام میخورد.
﴿ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً ﴾
﴿ كسانى كه [با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده اند اگر مى دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست ﴾
نیروی زیبایی که شما را از خود بی خود کرده ذره ای از زیبایی الله است. میل به مال که شما را فریفته است بخششی از سوی خداست. خداوند دارای زیبایی، کمال و بخشش است و ما همگی زیبایی، کمال وبخشش را دوست داریم.
بنابراین: خوشبختی رو به رشد است و به خداوند یگانه سوگند نمودار مومن است. نموداری رو به بالا و در حال رشد. مرگ نقطهای روی این خط است. صعود همیشگی است. اگر این را بدانید شما در خوشبختی رو به رشد خواهید بود و اگر ذره ای از کمال الله برای شما نمودار گردد میگویید: الله بزرگتر است. بزرگتر از آنچه گمان میکنید. بزرگتر از هر چیزی که میشناسید. این خوشبختی است. خوشبختی شاید در آلونک کوچکی باشد. شاید به بیماری لاعلاجی مبتلا باشید، ولی خوشبخت باشید.
برادران! به خدا سوگند پزشکی داستانی نادر را برایم تعریف کرد. گفت: بیماری مبتلا به یک بیماری تومور بدخیم روده نزد من آمد. این تومور در درون رودهی او بود و از دردی رنج میبرد که هیچ کس قادر به تحمل آن نبود. گفت: هر کس به عیادت او میرود او را شادمان میبیند. میگوید: گواهی میدهم که من از خداوند خشنودم. ای خدا تو را سپاس. خویشتن داری عجیبی داشت.
در حقیقت باری پژوهشی را خواندم که به مشکل برخوردم. چرا بیماری به حدی شخصی را به درد میآورد که سخنان کفر آمیزی میگوید و شخصی دیگر با همان بیماری یک درصد او درد ندارد؟ دانشمندان پاسخی ناقص داده اند، گفته اند: درد آستانه ای دارد. شما آستانهی آن را درک کرده اید. دم درب قطعهی مرمرین بلندی قرار دارد. آستانه ای بزرگ که دردهای زیاد نامیده میشود. اما در آستانهی پایین دردی وجود ندارد. این سخن پزشکان است. اما پس از این ثابت شده است که راه دردها ورودیهایی دارد. راه دردها از اعصاب پیرامون طناب نخاعی مخچه آغاز و به مخ و پوست سر سرایت میکند. این راه ورودیهایی دارد. این ورودیها اگر باز شود دردها صد برابر میشود و اگر بسته باشد دردها یک درصد میگردد. مقاله ترجمه شده بود و من فکر میکنم نویسندهی مقاله خدا را نمیشناخت. میگوید: یک حالت روانی از بیمار این ورودیها را کنترل میکند و اگر بیمار به خدا ایمان داشته باشد این ورودیها بسته میشود و این دردها بسیار کاهش مییابد. این منطقی است.
این بیمار هر وقت کسی به عیادت او میرفت، به او میگفت: من گواهی میدهم که از خداوند خشنودم. ای خدا تو را سپاس. پزشک به من میگوید: وقتی زنگ را میزند پرستاران نزد او میشتابند و پزشکان فورا میآیند. در اتاق نور و جذبه و معنویتی مشاهده میکنند. شخصی که تومور بدخیم دارد، ولی فریاد نمیزند، بلکه میگوید: ای خدا تو را سپاس. به من گفت: هفت روز نشست و پس از آن مرد. اما در حالتی بسیار زیبا مرد. در حالتی بسیار معنوی مرد. به من گفت: بنا به حکمتی والا بیماری با همان بیماری به این اتاق آمد. به تومور بدخیم در روده مبتلا بود. به من گفت: تمام پیامبران را دشنام میداد. ای خداوند مهربان. او بسیار کفر گویی میکرد. فریاد میزد و دشنام میداد. هر کس به عیادت او میرفت او را ناسزا میگفت. وقتی زنگ را میزند کسی نزد او نمیآمد. اتاق ترسناک و تاریک است. اتاق کفر و گستاخی، با آنکه بیماری همان بیماری است.
خوشبختی از درون سرچشمه میگیرد و به مادیات نیازی ندارد و چه بسا شما در آلونکی کوچک خوشخت ترین انسان باشید.
باری در یک کنفرانس اسلامی در مغرب بودم و در یکی از بزرگترین هتلهای الدار البیضاء در هنگام پگاه دیدم کسی قرآن میخواند. به خدا سوگند گریه ام گرفت. از بالکن نگاه انداختم دیدم کارگری نمازش را سر وقت میخواند و صدایی بسیار عالی دارد. گفتم: ای خدا، شاید این مرد کارگر از تمام اعضای کنفرانس هم به تو نزدیک تر باشد. کنفرانس اسلامی. ارتباط با خدا بهایی دارد. بهایش این است که عاشق خداوند باشید و به انجام دستوراتش پایبند باشید.
اگر شهوت هدف قرار گیرد دردناک خواهد بود:
به خوشبختی چنگ بزنید. فیلسوفی مصری میگوید: اصل لذت اگر هدف باشد تبدیل به درد میگردد. تصور کنید کسی در آمدی یک میلیونی در ماه دارد، اما افسرده است و پس از آن خودکشی میکند. بالاترین درصد خودکشی در ثروتمندترین کشورهاست. کسی که دومین پل طولانی جهان را طراحی میکند که سیصدهزار خودرو از آن میگذرند یک مهندس ژاپنی است. در هنگام بریدن روبان خودش را در تنگهی بوسفر میاندازد. به اتاق او میروند، میبینند که یادداشتی از خود به جا گذاشته با این مضمون: «طعم همه چیز را در زندگی چشیدم، ولی طعم آن برایم تکراری بود. میخواستم ببینم مرگ چه مزه ای دارد».
زندگی چیزی ندارد. تقریبا باید بگویم: به کشورهای زیادی در شرق و غرب سفر نموده ام و یک ويژگی مشترک در غرب و شرق دیدم. انسانی بی هدف. ثروتمند و مشکلی ندارد، ولی چون مشکلی ندارد همین بزرگترین مشکل است. زندگی خسته کننده و هزار چیز دیگر، خوردن، نوشیدن، مشاهدهی فیلمها و پس از آن چه؟
به خدا سوگند این کسانی که در زندگی مادی خود موفق میشوند، زمانی میرسد که نه تحمل میکنند و نه تحمل میشوند و در خستگی و تنگدلی و ستوه به سر میبرند.
حقیقت این است که انسان تا خداوند را نشناسد اصل شهوت نزد او تبدیل به اصل درد میگردد. چرا؟ زیرا بی برنامه است. تجاوز خواهد کرد. وقتی تجاوز کنی، تو همسری داری و اگر همسری نداشته باشی معشوقهای داری. این معشوقه ممکن است مادر فرزندانی باشد. دامادهایی داشته باشد. پس او مادری بزرگوار است. همسری بزرگوار است. ولی این جوان آن را به فساد کشیده است و او را از زنی بزرگوار تبدیل به زنی فاسد کرده است. آن جوان وجدانی دارد. فطرت پاکی دارد. این فطرت او را عذاب میدهد. بنابراین هر انسانی از برنامهی الهی منحرف شود از بیماریهای روانی رنج میبرد. اولین بیماری روانی افسردگی است. دومین بیماری عدم تعادل است.
﴿ وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ (74) ﴾
﴿ و به راستى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند از راه [درست] سخت منحرفند ﴾
﴿ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى ﴾
﴿ و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم ﴾
مصیبتها نتیجههای حتمی نافرمانیها هستند:
یک مورد را بیان نمودم: مصیبتهای دنیا عذاب نیست، انتقام نیست و کفاره نیست، بلکه نتیجههای علمی نافرمانی و گناه است. همان طور که علت ساخت خودرو، راه رفتن است ناگزیر باید ترمزی داشته باشد که با علت رفتن آن در تناقض باشد. ترمز ضروری است و مهمترین چیزی است که در خودرو است. با اینکه این خودور برای رفتن ساخته شده است و ترمز با این هدف وعلت تناقض دارد. به این دلیل وقت انسان شهوت حرام را بر میگزیند در مقابل او زنجیرهای از امتحانات و بلایایی که در درس پیش سخن گفتیم، وجود دارند از جمله هدایت بیانی، تادیب تربیتی، اکرام تدریجی و نابودی.
5 – لذت شهوت زایل میشود و مسئولیت باقی است و تلاش در اطاعت از خداوند از بین میرود اما اکرام الهی ماندگار است:
لذت نافرمانی از بین رونده است و مسئولیت باقی است. چه بسا شهوت یک ساعته اندوه زیادی به بار آورد.
اکنون تلاش در عبادتها از بین میرود، ادامه ندارد و پایان پذیر است، ولی اکرام جاودان است. لذت آنی و از بین رونده است و مسئولیت باقی است. تلاش در راه عبادات از بین رونده است و اکرام باقیست.
اما دقیق ترین سخن این است که در درون ما جایی خالی وجود دارد که تنها با شناخت الله کامل میشود و مال آن را پر نمیکند و مقام ومنصب آن را کامل نمیکند و لذت و بهره هیچ یک آن را جبران نمیکند و چیزی که ما به دنبال آن هستیم برای پر کردن این خلأ موجود در درون ماست.
باری در یکی از ایالات آمریکا بودم. در شهر همسایهی شهر محل اقامت من که تولیدو نام داشت با من تماس گرفتند و درخواست ملاقات داشتند. در سال اول عذرخواهی کردم و سال دوم وسوم هم نتوانستم وعذرخواهی کردم، ولی در سال چهارم رفتم. پس از پایان سخنرانی به خدای یگانه سوگند برادری به من گفت: من برادر فلانی هستم و فلانی دوست من است. گفت: میدانید چه مسافتی را پیموده و رانندگی کرده ام تا این سخنرانی را بشنوم؟ گفتم: چقدر؟ گفت: ششصد مایل. یعنی هزار کیلومتر. در آفتاب سوزان شخصی هزار کیلومتر میپیماید تا به سخنرانی گوش دهد. ما به فضل خدا در شام درس، خطبه و جلساتی داریم. دانش بسیار گران بهاست. وقتی خداوند را شناختید به همه چیز رسیده اید و اگر حقیقت ایمان را نیافتید به هیچ چیز نمیرسید و همه چیز را از دست داده اید.
باری دیگر، ای خدا، کسی که تو را به دست آورد چه از دست داد و کسی که تو را به دست نیاورد چه به دست آورد؟ اگر خداوند با شما باشد، چه کسی بر علیه شما است؟ و وقتی خداوند بر علیه شما باشد چه کسی توان یاری شما را دارد؟
موضوع علمی: سلولهای بدن همه تجدیدپذیر اند به جز...
1 – سلولهای مغز:
به موضوع علمی تازه ای منتقل میشویم. همه میدانید که بدن هر پنج سال کامل تغییر میکند؛ زیرا طولانی ترین عمر سلول بزرگ پنج سال است و کوتاه ترین عمر سلولی از پُرزهای دیوارهی روده است. عمر آن چهل هشت ساعت است. پرزهای روده هر چهل و هشت ساعت یک بار عوض میشوند و سلولهای بزرگ هر پنج سال یک بار عوض میشوند. اما شما ای انسان هر پنج سال کامل تغییر میکنید. پوست شما پوست قدیم نیست. موهای شما موهای گذشته نیست. هیچ چیز در بدن همان قدیمی خود نیست. همه چیز تغییر میکند به جز سلولهای مغز و قلب.
در مغز، حافظه، تجربیات، مهارتها، دانشها و همهی دستاوردهای زندگی شما است و همه در مغز نهاده شده است. دانش شما، فرزندانتان، دوستانتان، نزدیکانتان و تخصص شما. شما پزشک هستید تمام دانش شما در مغز شماست. اگر مغز تغییر میکرد چکار میکردید؟ من پزشک بودم و اکنون بیسوادم. این امکان ندارد. حافظهی شما از بین رفته است. فرزندانتان را نمیشناسید. دانش هایتان را از یاد برده اید. تخصص خود را فراموش کرده اید. دکترای خود را از دست داده اید.
مردی از آمریکا آمده بود که حافظه اش را از دست داده بود. پسرش نزد او رفت، به او گفت: تو کیستی؟
یکی از دوستان بزرگوار ما خداوند جانش را گرفت. پیش از آنکه بمیرد از کارخانه اش به سمت خانه اش میرفت. جهت خانه اش را فراموش کرده بود. دو ساعت منتظر بود اما میدانست که خانهی فرزندش در کنار پل است. نزد او رفت. گفت: فرزندم، خانهی من کجاست؟ او حافظه اش را از دست داده بود.
اگر مغز شخصی عوض شود همه چیز را از دست میدهد. سی سال کوشش و تحقیق را از دست میدهد. پس مغز تغییری نمیکند و حکمت این مانند روز، بسیار روشن است و این را پیشتر بیان کرده ام.
2 – سلولهای قلب:
مورد تازه تر این که قلب هم تغییری نمیکند، چرا؟ نمیدانستم اما اکنون ثابت شده که قلب مکان احساسات و سلایق و امیال است. این را از کجا دانسته اند؟ پس از آن که انسان توانست قلب یک انسان را در بدن انسانی دیگر پیوند دهد. مردی هشتاد ساله قلبش از کار افتاده است. جوانی در یک حادثه کشته شد. قلب این جوان را برداشتند و در بدن آن انسان کهنسال پیوند زدند. این مرد کهنسال در دههی چهل زندگی میکرده است. زمانی که موسیقی کلاسیک بوده است. الآن فکر میکند موسیقی جاز را دوست دارد. این منطقی نیست. تغییر امیال شگفت آور است. میبیند به غذاهای خاصی تمایل دارد که پیش تر آن را دوست نمیداشت.
در جهان هفتاد و سه مورد پیوند قلب وجود دارد. داستانهایی که از این افراد تعریف میشود بسیار شگفت انگیز است.
برای شخصی قلب شخصی دیگر گذاشته شد. اکنون او سخنان بی معنا میزند. سخنان نامفهوم. از شدت نگرانی به همسر صاحب قلب زنگ میزند و آن زن به او میگوید: این رمز میان ما بوده است. یعنی همه چیز بر وفق مراد است. برخی از اشخاص موسیقیها وترانههایی را دوست دارند که پیش تر دوست نداشته اند. طبعا داستانها بلند و لذت بخش است و تمام آنها را از منبع اصلی آن میتوان دریافت.
قلب مرکز احساسات و سلیقه هاست. اگر تغییر میکرد انسان قرآن دوست اکنون دوست دار چیزی دیگر میشد. اما خداوند سلولهای قلب را ثابت قرار داده است.
میگفتم: این قلب مخروطی شکل یک پمپاژ است. اما قلبی که در قرآن آمده است قلب درون است. اکنون ثابت شده است که قلبی که در قرآن آمده همین قلب است. این مکان احساسات و هیجانات وسلیقه هاست. سخن دراز است و میتوانم هفتاد و سه داستان از کسانی که پیوند قلب داشته اند برایتان تعریف کنم که احساسات دیگران و امیال وخواسته هایشان به این اشخاص منتقل شده است.
مهمترین چیز در این موضوع این است که خداوند ثابت نموده که در اطراف قلب سلولهای عصبی وجود دارد که درک میکنند و توان آنها پانصد برابر است و این سلولها به مغز دستور میدهند و مغز تحت فرمان قلب است. این مقاله را میتوانید در اینترنت ببینید و کسانی این مطلب را کشف کرده اند که هیچ ارتباطی با دین ندارند.
﴿ سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ ﴾
﴿ به زودى نشانه هاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود ﴾
سلولهای عصبی پیرامون قلب توان چندین برابری سلولهای مغز را دارا میباشند و حتی به سلولهای مغز دستور میدهند.
یکی از دانشمندان دین و دنیا به دیدار ما آمد و این اطلاعات را بیان نمود. من در اینترنت به دنبال آن گشتم و آن را همان طور که میگفت صحیح یافتم.
هر چه علم پیشرفت کند تنها بخشی کوچکی از عظمت این قرآن را کشف میکند. هر چه علم پیشرفت کند مشخص میشود که آفرینندهی هستیها کسی است که قرآن را نازل نموده است.
﴿ فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴾
﴿ نه [چنين است كه مى پنداريد] سوگند به جايگاه هاى [ويژه و فواصل معين] ستارگان ﴾
نتیجه:
ستارگانی وجود دارد که بیست و چهار هزار میلبون سال نوری یا بیست و چهار میلیارد سال از ما فاصله دارند. نور در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر میپیماید. در دقیقه ضرب در شصت و در ساعت نیز ضرب در شصت و در روز ضرب در بیست وچهار و در سال ضرب در سیصد و شصت و پنج و این عدد را در بیست و چهار هزار میلیون سال ضرب کنید.
﴿ فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ ﴾
﴿ نه [چنين است كه مى پنداريد] سوگند به جايگاه هاى [ويژه و فواصل معين] ستارگان * اگر بدانيد آن سوگندى سخت بزرگ است ﴾
جواب قسم:
﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77)﴾
﴿ كه اين [پيام] قطعا قرآنى است ارجمند ﴾
اعجاز علمی محور آن است که هر کس هستیها را آفرید او همان کسی است که قرآن را نازل نموده است.
ان شاء الله در درسهای آینده در ده دقیقهی پایانی از هر درسی یک موضوع در اعجاز علمی را بررسی میکنیم.