- عقیده ي اسلامی
- /
- عقيده واعجاز
سپاس خداوند جهانيان را و درود وسلام بر پيامبرمان محمد راستين وعدهي امانت دار.
پروردگارا، ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته اى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم. پروردگارا، آنچه به نفع ماست به ما بياموز، آنچه را به ما آموختي براي ما سودمند بگردان و بر علم ما بيفزا. حق را چنانکه هست به ما بنما و پيروي از آن را به ما ارزاني کن و باطل را چنانکه هست به ما نشان ده و دوري از آن را نصيب ما نما. ما را از کساني بگردان که سخنان را ميشوند و از بهترين آن پيروي ميکنند و با رحمت خود ما را از زمرهي بندگان صالح خود قرار ده. ما را از تاريکي هاي جهل و توهم به نور شناخت ودانش و از لجنزار شهوت به بهشت برين در پيشگاه خود بيرون ببر.
برادران گرامي، با درس نهم از دروس عقيده و اعجاز در خدمت شما هستيم. در درس هاي گذشته به عناصر تکليف پرداختيم و از جهان هستي شروع کرديم، سپس به عقل و اکنون به فطرت مي پردازيم.
فطرت، از عناصر تکليف است:
آياتي که به فطرت اشاره دارند:
آيهي اول:
خداوند متعال در کدام آيات به فطرت اشاره کرده است؟
//وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا //
«و سوگند به نفس آدمي، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است (7) سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است»
نفس، با فطرتش گناه و تقوايش را مي شناسد:
اين نفس از سرشت والايي آفريده شده است، به گونهاي که اگر نيکي کند به طور طبيعي از همان ابتدا و بدون هيچ گونه آموزشي احساس مي کند نيکي کرده است و اگر بدي هم کند، بدون توجيه يا آموزش احساس مي کند که بدي کرده است. خداي تعالي ميفرمايد:
//وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا //
«و سوگند به نفس آدمي، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است»
چه مرتکب گناه شود و چه تقوا پيشه کند آن را احساس مي کند ، تو با فطرتت متوجه اشتباهت مي شوي بدون اين که به تو هشدار داده شود. با عقلت پروردگارت را مي شناسي و با فطرتت به اشتباهت پي مي بري. خداي تعالي مي فرمايد:
//وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا //
«و سوگند به نفس آدمي، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است (7)) سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است»
برادران، اگر اين فطرت نمي بود انسان از هيچ گناهي رنج نمي برد. اگر فطرت بر اساس معصيت آفريده مي شد، با هر بار سرکشي از فرمان پروردگار به آسايش و راحتي بيشتري مي رسيد، اما از آن جايي که بر فطرتي والا، فطرتي آکنده از کمال، رحمت، انصاف، عدالت، صداقت و امانت آفريده شده اي، فطرت، ساختار نفس و طبيعتت رحمت و مهرباني را دوست مي دارد، پس هنگامي که نسبت به ديگر مخلوقات مهرباني کني، آسوده خاطر، آرام و خوشحال مي خوابي.
بدين ترتيب اي برادران، به محض اين که به درگاه خداوند متعال توبه کرده و با او آشتي کنيد، در حقيقت با خودتان آشتي کرده ايد، نفستان آرام مي گيرد و آسوده خاطر و خوشحال مي شويد.
//وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا //
«و سوگند به نفس آدمي، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است»
خداوند عز وجل چگونه آن را آفريده است؟ خداوند به گونه اي نفس را درست کرده که اگر مرتکب گناه شود، مي داند که گناه کرده و اگر استقامت ورزد، مي داند که پايداري نموده است.
از ويژگي هاي انسان بدکار و گنهکار: فروپاشي دروني است:
روانشناسان حالت انسان بدکار را با صفات بيشماري توصيف کرده اند، از جمله:
احساس فروپاشي دروني: اگر انسان کاخ عظمتش را بر آوار مردم بسازد، با فقر مردم ثروتمند گردد، با ايجاد ترس در مردم به امنيت و آرامش برسد، با تحقير مردم باعزت شود، سرانجام از درون فرو مي ريزد، احساس خفت مي کند و افسرده مي شود حال آن که افسردگي بيماري اين زمانه است. هر نفسي که از مسير برنامهي الهي خارج شود در واقع از مسير فطرت، ارزش ها و سرشتش خارج شده است.
برخي از ويژگي هاي نفس:
براردان، از مهمترين ويژگي هاي نفس اين است که بر سرشت کمال آفريده شده و همسو با برنامهي الهي است. پس فطرتتان از هر چه خداوند متعال بدان فرمان داده ، به آرامش مي رسد و از هر چه نهي فرموده ، رنج مي کشد. خداوند متعال مي فرمايد:
//وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا//
«و سوگند به نفس آدمي، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است (7( سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است»
فطرت کاملا با منهج خداوند هماهنگ است، همان طور که عقل با قوانين هستي کاملا همخواني دارد. جهان بر اساس سببيت آفريده شده و عقل هم چيزي را جز با سببش درک نمي کند، جهان بر مبناي هدف گرايي استوار است، حال آن که عقل هم هيچ چيزي را بدون هدف درک نمي کند. هم چنين برنامهي الهي نيز بر صداقت، امانتداري، عدالت، انصاف، رحمت استوار است و اگر نفس آدمي، سرکش و گنهکار باشد جز با صداقت، امانتداري، عدالت و انصاف آرام نمي گيرد:
//وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا//
«و سوگند به نفس آدمي، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است (7) سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است»
برادري که به يکي از کشورهاي غربي سفر کرده بود برايم تعريف کرد که در هتلي که در آن اقامت داشت، بالاي تختش تابلويي ديد که بر آن نوشته شده بود: اگر امشب خوابت نبرد، مشکل از رختخواب ما نيست، رختخواب گرم و نرم است، اما مشکل از بار سنگين گناهانت است.
آرامش دروني، اطمينان و سکينه اي در دل مؤمن است که اگر در ميان ساکنان يک شهر توزيع شود، به همه ميرسد، زيرا مؤمن توبه کننده با خودش هماهنگ هست، با خود آشتي نموده است و مسيرش با ويژگيهايش همسو است. اين يکي از نشانههاي فطرت است:
//وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا //
«و سوگند به نفس آدمي، و به آن كه او را ساخته و پرداخته كرده است (7) سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است»
آيهي دوم:
//فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً //
«روي خود را خالصانه متوجّه آئين كن»
اين که برخيزي و بايستي، يعني اين مسئله بسيار حائز اهميت است. گاهي اوقات انسان در حالت نشسته است، اما وقتي با مسئله اي مواجه مي شود يا از آن احساس نگراني مي نمايد يا با مشکلي برمي خورد، مي ايستد. خداوند متعال مي فرمايد:
//فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً //
«روي خود را خالصانه متوجّه آئين كن»
با تمام وجودت، با تمام توانت، با تمام حرکات و سکناتت رو به خدا کن، خداوند متعال مي فرمايد:
//فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً //
«روي خود را خالصانه متوجّه آئين كن»
اين که خالصانه رو به دين کني. اين استمرار خالصانه بر راه دين، همان فطرتي است که بر مبناي آن آفريده شده اي. خداوند متعال مي فرمايد:
//فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا //
«روي خود را خالصانه متوجّه آئين كن . اين سرشتي است كه خداوند مردمان را بر آن سرشته است»
برادران گرامي، اين ها واقعيت هايي است که در هر مکان و زماني يکسان است. اشتباه هميشه اشتباه و درست همواره درست است. بلکه يکي از شگفتي هاي اين دين بزرگ آن است که خداوند کردار زشت را در ترازوي شريعت، منکر مي خواند، زيرا فطرت سالم، از همان ابتدا آن را انکار مي کند و اعمال نيک را در ترازوي شريعت معروف مي خواند، زيرا فطرت سليم از همان ابتدا آن را مي شناسد. خداوند متعال مي فرمايد:
//فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا //
«روي خود را خالصانه متوجّه آئين كن . اين سرشتي است كه خداوند مردمان را بر آن سرشته است»
اين گونه ما را آفريده است، بر اطاعت خداوند، صداقت، امانتداري، نيکوکاري، انصاف، عدالت، رحمت و گذشت. خداوند متعال مي فرمايد:
//فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ //
«روي خود را خالصانه متوجّه آئين كن . اين سرشتي است كه خداوند مردمان را بر آن سرشته است . نبايد سرشت خدا را تغيير داد. اين است دين و آئين محكم و استوار، ولي اكثر مردم نمي دانند .»
اين دومين آيه است. اگر با تمام امکانات، توجه و نيرويت به اين دين رو کردي، در واقع اين توجه، همان سرشت و فطرتي است که بر اساس آن آفريده شدي و مايهي آسودگي خاطرت است.
آيهي سوم: خداوند متعال مي فرمايد:
//بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ (14) وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَه //
«اصلاً انسان خودش از وضع خود آگاه است در حالي كه عذرهايي براي [دفاع از] خود مي آورد .»
نمي توان همواره مردم را فريب داد:
شايد بتوان بعضي ها را هميشه و بعضي ها را براي مدتي فريب داد، اما اين که همهي مردم را هميشه فريب دهي، هزاران بار غير ممکن است، ولي فريب دادن خودت حتي براي يک ثانيه هم امکان پذير نيست، زيرا خداوند عز وجل مي فرمايد:
//بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ (14) وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ //
«اصلاً انسان خودش از وضع خود آگاه است در حالي كه عذرهايي براي [دفاع از] خود مي آورد .»
شخص گناهکار، حتي اگر اعتراف هم نکند، يقين دارد که گنهکار است. ممکن است انکار کند و سرباز زند اما در ژرفاي درونش مي داند که گنهکار است. فطرت تو اين گونه است. خداوند متعال مي فرمايد:
//بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ (14) وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ //
«اصلاً انسان خودش از وضع خود آگاه است در حالي كه عذرهائي براي [دفاع از] خود مي آورد .»
آيهي چهارم:
//حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ //
«اما خداوند ايمان را در نظرتان گرامي داشته است و آن را در دلهايتان آراسته است و كفر و نافرماني و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است»
شرح اين مطلب: چرا وقتي گلي بسيار معطر و خوشبو را استشمام مي کني، بسيار احساس راحتي مي کني؟ چون علاقه به بوي خوش در سرشت توست، اما جانوراني هستند که در لجنزار زندگي مي کنند، گويي در گلزار خوشبويي به سر مي برند. اين که از چيزي زيبا لذت ببري در حقيقت فقط به خاطر زيباييش نيست، بلکه اين امر در فطرتت نهفته است. لذت از بوي خوش فقط بدين سبب نيست که گل بوي خوشي دارد، بلکه علت فطرت تو است که بر پذيرش اين بو آفريده شده است. دليل: موجودات ديگري هستند که از بدترين بوها لذت مي برند. لذيذترين و محبوب ترين غذاي خوک، لاشهي مردار گنديده ي خوک ديگري است، محبوب ترين غذايش گوشت گنديده است.
گاهي اوقات انسان در دشتي قدم مي زند و از احساس راحتي در پوست خود نمي گنجد. لاشهي از هم پاشيدهي يک جانور غذاي محبوب خوک است، خوشمزه ترين غذايي که از درونش بويش را احساس مي کند، مردار، گوشت هاي گنديده و موش هاي مرده است. يعني هنگامي که از غذايي لذيذ يا نوشيدني گوارا لذت مي بري يا بوي خوشي استشمام مي کند، لذت بردن از اين چيزها فقط به خاطر بوي خوشش نيست، بلکه در اصل بر دوست داشتن چنين بويي آفريده شده اي و اين از جمله اکرام هاي خداوند نسبت به توست.
به مرغ نگاه کن که هر چيزي مي خورد حتي فضلهي انسان. خداوند متعال ميفرمايد:
//وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً //
(ما آدميزادگان را گرامي داشته ايم، و آنان را در خشكي و دريا [بر مركبهاي گوناگون] حمل كرده ايم، و از چيزهاي پاكيزه و خوشمزه روزيشان نموده ايم، و بر بسياري از آفريدگان خود كاملاً برتريشان داده ايم .)
//حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ //
«اما خداوند ايمان را در نظرتان گرامي داشته است و آن را در دلهايتان آراسته است و كفر و نافرماني و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است»
چهار آيه در کتاب خدا پيرامون فطرت سخن مي گويد. در حديث صحيحي که امام بخاري و مسلم از نواس بن سمعان انصاري روايت کرده اند، آمده است که گفت: از رسول الله صلي الله عليه وسلم در مورد نيکي و گناه پرسيدم. فرمود:
(( الْبِرُّ حُسْنُ الْخُلُقِ، وَالْإِثْمُ مَا حَاكَ فِي صَدْرِكَ، وَكَرِهْتَ أَنْ يَطَّلِعَ عَلَيْهِ النَّاسُ ))
«نيکي، اخلاق نيکوست و گناه چيزي است در درونت صورت گيرد و دوست نداشته باشي مردم از آن مطلع گردند»
هرگز از انجام زشتي ها احساس راحتي نمي کني بلکه از انجام آن به شدت نگران هستي. از دعوتگران به سوي خدا پرسش هايي مي شود که خود پرسشگر از آن احساس راحتي نکرده است. هزاران کار را با خاطري آسوده انجام مي دهي چون موافق با فطرتت است، اما چيزي هست که مايهي نگراني توست پس درباره اش مي پرسي، چون مخالف فطرت تو است. بنابراين آيات کريمه و حديث صحيح تأکيد دارند بر اين که انسان بر اساس فطرت والايي آفريده شده است.
از جمله ويژگي هاي نفس:
برادران ارجمند: اگر بخواهيم ويژگي هاي نفس را دنبال کنيم: مهمترين ويژگي نفس که من اميدوارم علما براي درمان آن تلاش کنند، موضوعاتي با عنوان: روانشناسي اسلامي است.
1 – هر نفسي چشندهي مرگ است:
اولين واقعيت در مورد ويژگي هاي نفس آن است که هر نفسي مرگ را خواهد چشيد. چشنده به اين معنا نيست که نفس مرگ را مي چشد، چرا که انسان از نفسي تشکيل شده که در دورنش قرار دارد، نفس است که ايمان مي آورد يا کافر مي شود، نفس است که دوست مي دارد يا متنفر مي شود، نفس است که اوج مي گيرد يا غفلت مي ورزد، اوست که فرمانبردار يا سرکش است، اوست که ايمان مي آورد يا انکار مي ورزد، نفس نمي ميرد بلکه سرنوشتش يا بهشتي با نعمت هاي همواره جاودان و يا آتشي با غذاب پايان ناپذير است.
//يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ //
«اي نفس [انسانِ] آسوده خاطر»
//وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ //
«و به نفس سرزنشگر سوگند !»
يا:
//إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ //
«چرا كه نفس به بديها و نابكاريها مي خواند »
ذات تو، تو کيستي؟ اين نفس تو ظرف بدن و ظرف نفس است. از درون بدن با دو چشم که به اطراف در حرکتند، مي بيند، صدا را با گوش مي شنود، با زبان خود را معرفي مي کند، با پاها از مکاني به مکان ديگر حرکت مي کند، با دست دفاع مي کند، از سيستم فکر استفاده مي کند، نفس است که مورد خطاب قرار ميگيرد و سرزنش مي شود. ذات تو همين است، اوست که ايمان مي آورد يا کفر مي ورزد. خداوند متعال مي فرمايد:
//قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (9) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا //
«كسي رستگار مي گردد كه نفس خويشتن را پاكيزه دارد و بپيرايد و كسي نااميد و ناكام مي گردد كه نفس خويشتن پنهان بدارد و [به معاصي] بيالايد»
کسي که او وادار به معصيت خداوند نمايد، کسي که او را از ياد خدا غافل نگه دارد. بدين جهت: «قد أفلح » در قرآن به معناي اوج موفقيت، رستگاري و کاميابي وبرتري است، اين که نفست را تزکيه کني يعني آن را آمادهي رفتن به بهشت نموده اي. تزکيهي نفس بهاي دستيابي به بهشت است. خداوند متعال مي فرمايد:
//قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (9) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا //
«كسي رستگار مي گردد كه نفس خويشتن را پاكيزه دارد و بپيرايد و كسي نااميد و ناكام مي گردد كه نفس خويشتن پنهان بدارد و [به معاصي] بيالايد»
2 – انسان ها از يک نفس آفريده شده اند:
از جمله شاخصه هاي نفس آن است که خداوند متعال بشريت را از يک نفس آفريده است، از ويژگي هاي يکسان. انسان در هر مکان و زماني انسان است:
(( يا داود، ذكر عبادي بإحساني إليهم، فإن النفوس جبلت على حب من أحسن إليها ))
«اي داوود، نيکي و احسان مرا به بندگانم يادآور شو، چون انسان ها براساس محبت به نيکوکاران [به خود] آفريده شده اند.»
ويژگي هاي انسان ها يکسان است. هر انساني روي زمين زيبايي، کمال و بخشش را دوست دارد. ويژگي ها ثابت است، فرقي ندارد مسلمان باشد يا غير مسلمان، کافر يا بي دين، دور و يا نزديک. نفس هر انساني کمال را دوست دارد. شايد کسي که علاقمند به کمال باشد، شخصي ناقص باشد يا جنايتکار يا دزد باشد. دزد به همدستانش مي گويد: عادلانه تقسيم کنيد. فطرتش بر اساس عدالت است اما او بر خلاف فطرتش عمل مي کند.
برادران، ويژگي هاي نفس در همه يکسان است. کمال را دوست داري، اين که کمال را دوست داشته باشي با اين که کامل باشي تفاوت دارد. دوست داشتن مهرباني با مهرباني ورزيدن متفاوت است. فطرت يعني کمال، عدالت، انصاف، بخشندگي، سخاوت و خرسندي را دوست بداري. ويژگي هاي بشريت يکسان است. کمال، بعدي اخلاقيست که وفاداري در آن است. زيبايي، گل زيبا، کودک زيبا، منظرهي زيبا، درياي زيبا و کوه سرسبز زيبا. نفس هر چيز زيبايي را دوست دارد و بخشندگي، دادن است. اگر شخصي کوتاه قد، سبزه، با چشماني فرورفته و گونه هاي برآمده، چلاق و با چانه اي کج که زشت ترين شخص دنياست، خانه اي به تو بدهد، با وجود قيافهي زشتش عاشقش مي شوي. بخشندگي، وهمين طور کمال و زيبايي را دوست داري. کمال اخلاقي است و زيبايي احيانا حسي است و بخشندگي، دادن است. اين ها خصلت هاي نفس بشريت است.
3 –انسان ناشکيبا آفريده شده است:
از ديگر خصلت هاي نفس بشريت اين است که ناشکيبا آفريده شده است. ناشکيبا به چه معناست؟ قرآن ناشکيبايي را توضيح مي دهد. خداوند متعال مي فرمايد:
//إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً (19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً //
«آدمي كم طاقت و ناشكيبا، آفريده شده است. هنگامي كه بدي به او رو مي كند، سخت بي تاب و بيقرار مي گردد .»
تحمل نمي کند:
پزشکي، بيماري سرطاني را که غده اي بدخيم در تمام بدنش منتشر شده بود، معاينه کرد و به او گفت: فقط چهار ماه ديگر زنده هستي، از وقتت نهايت بهره را ببرد، وصيتت را بنويس و کارهايت را سر و سامان بده. روز بعد او مُرد. خداوند متعال مي فرمايد:
//إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً //
«آدمي كم طاقت و ناشكيبا، آفريده شده است.»
انسان نگران زندگي، روزي و افراد تحت تکفل خود مي باشد. خداوند متعال مي فرمايد:
//إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً //
«آدمي كم طاقت و ناشكيبا، آفريده شده است.»
اگر ناشکيبا نمي بود، به درگاه خداوند باز نمي گشت. اگر انسان نمي ترسيد وقتي او را از وجود غدهي بدخيمي در بدنش مطلع مي ساختند، مي گفت خير است ان شاء الله، مشکلي نيست و به درگاه خدا توبه مي کرد، اما اگر ـ خداي ناکرده ـ شبح مشکلي بر زندگي انسان سايه افکند ـ خداوند همگي شما را معاف بدارد، به خدا قسم يکي از دعاهايي که بر من بسيار تأثير مي گذارد، اين دعاست: «پروردگارا، از بيماري صعب العلاج، از سرزنش دشمنان و از گرفتن نعمت بعد از بخشيدنش، به تو پناه مي بريم» صاحب عزتي که در ميان قومش خوار گشته، ثروتمندي که فقير گشته و عالمي که ميان جاهلان سرگشته شده، را اکرام کنيد. بنابراين انسان ناشکيبا آفريده شده است. اين ناتواني و ضعف در راستاي منافع وي در او نهاده شده است. آيا برخي دستگاه هاي بسيار گرانقيمت را نديده اي که کليد بسيار ضعيفي به نام فيوز در آن ها تعبيه شده است. قيمت کامپيوترهاي صنعتي سي مليون است، اگر برق فشار قوي به آن متصل شود، آنها را مي سوزاند، اما فيوز بسيار ضعيف در آن نصب شده است که وقتي برق با فشار بالا به دستگاه متصل شود، اين فيوز مي پرد و جريان برق قطع شده و دستگاه در امان مي ماند. وجود اين ضعف در طراحي دستگاه در واقع براي مصلحت دستگاه است. انسان نيز اين گونه است. خداوند متعال مي فرمايد:
//إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً //
«آدمي كم طاقت و ناشكيبا، آفريده شده است.»
معناي عبارت: اگر بدي به او برسد، بي تاب و به شدت مضطرب مي گردد، به تکاپو مي افتد، شب خوابش نمي برد و اگر خيري به او برسد، مَن مَن مي کند. وقتي خير و برکتي به تو برسد، خودخواه مي شوي. با اين که ثروت بسيار محبوب است اما با صدقه دادن اوج مي گيري. خداوند متعال مي فرمايد:
//زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْث //ِ
«براي انسان، محبّت شهوت ها آراسته شده است، از قبيل: عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و مليون ها طلا و نقره و اسب هاي نشاندار و چهارپايان و كشت و زرع.»
از آن جايي که مال دوست داشتني است، پس با انفاق آن، اوج ميگيرد، ولي آيا با انفاق چيزي که دوست ندارد هم به مقام والا مي رسي؟
تو يک لباس کهنه و قديمي داري که اصلاً آن را نميپوشي، برايت بار است و چون در خانه جايي ندارد آن را صدقه ميدهي. آيا با اين صدقه اوج ميگيري؟ با صدقه دادن يک چيز نو، غذاي خوب و انفاق مال اوج ميگيري. خداوند متعال ميفرمايد:
//إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً (19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (21) إِلَّا الْمُصَلِّينَ //
«آدمي كم طاقت و ناشكيبا، آفريده شده است. هنگامي كه بدي بدو رسد، سخت بي تاب و بيقرار مي گردد و زماني كه خوبي بدو رسد، سخت [از نيکي وخير دست مي کشد] دريغ مي ورزد مگر نمازگزاران.»
شايد نمازگزار از اين ضعف خلقتش نجات يابد، ضعفي که در اصل آفرينش انسان وجود دارد اما به صلاح انسان است. آيهي دوم:
//وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً //
«اصلاً انسان هميشه شتابگر بوده است.»
آدمي چيزهاي در دسترش را مي خواهد، اما اگر آخرت را برگزيند، مخالف فطرتش عمل کرده است و هنگامي که مخالف فطرتش عمل کند، نزد خداوند اوج مي گيرد. انسان چيزهاي فوري و آماده را مي خواهد. گاهي اوقات شغلي با حقوق بالا به او پيشنهاد مي شود، اما هزاران شبهه در آن است، شبهه در خود شغل و شبهه در حقوق. او مي خواهد خيلي زود ثروتمند شود. مؤمن مي گويد: پناه بر خدا، او پروردگارم است که جايگاهم را بسيار نيکو گردانيده است، او در پي هر چيزي است که بعد از مرگ سودي به وي برساند، هدفي دور از دسترس اختيار کرده و انسان با چنين انتخابي ارج مي يابد، چون او بسيار عجول است، لذا اگر هدف والايي برگزيند، با اين انتخاب ارتقا مي يابد. اگر در اصل قوي بود، هرگز با انتخاب آخرت اوج نميگرفت.
4 – «و انسان ضعيف آفريده شده است»:
آيهي سوم:
//وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفاً //
«و انسان ضعيف آفريده شده است»
انسان ضعيف آفريده شده است تا با ضعفش نيازمند گردد و نيازش مايهي خوشبختي اش گردد. اگر قدرتمند آفريده مي شد، با قدرتش بي نياز ميشد و بي نيازي اش مايهي بدبختي اش مي گشت. به همين خاطر در برخي حالات انسان بسيار قدرتمند مي گردد، و با قدرتش احساس بي نيازي از خدا مي کند. شايد خيلي ثروتمند باشد پس با ثروتش خود را از خداوند بي نياز مي داند. آيه بسيار واضح است.
//كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى (6) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى //
«قطعاً انسانها سركشي و تمرّد مي آغازند .اگر خود را دارا و بي نياز ببينند .»
خود را بي نياز از خداوند عز وجل مي بيند. بنابراين شجاعت مؤمن آن است که همواره نيازمند خداي عز وجل است. پس: از ويژگي هاي نفس آن است که مرگ را مي چشد اما نمي ميرد. از ديگر ويژگي هاي نفس آن است که از يک نفس با ويژگي ها و خصلت هاي مشترک بين تمام بشريت آفريده شده اند. از جملهي اين ويژگي ها:
//إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً (19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (21) إِلَّا الْمُصَلِّينَ //
«آدمي كم طاقت و ناشكيبا، آفريده شده است. هنگامي كه بدي بدو رسد، سخت بي تاب و بيقرار مي گردد و زماني كه خوبي بدو رسد، سخت [از نيکي وخير دست مي کشد] دريغ مي ورزد مگر نمازگزاران.»
از ديگر ويژگي هاي نفس:
//وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً //
«اصلاً انسان هميشه شتابگر بوده است.»
از ديگر ويژگي هاي نفس:
//وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفاً //
«و انسان ضعيف آفريده شده است»
اين سخنان شبيه چيزي به نام روانشناسي اسلامي است.
ويژگي هاي انسان بي طرفانه است:
اما برادران: نکتهي بسيار دقيقي هست: تمام ويژگي هاي انسان بي طرفانه است. يعني مي تواند به وسيلهي آن به والاترين جايگاه اوج گيرد يا به بدترين پرتگاه سقوط کند.
به عنوان مثال: انسان تقليد کردن را دوست دارد. اگر از يک مؤمن تقليد کني، ارتقا يافته واگر از فاسق و بدکاري تقليد کني، به هلاکت مي افتي. تقليد، کاري بي طرفانه است. انسان تعصب دارد. اگر نسبت به مؤمني که حافظ کتاب خداست، احساس غيرت کند، پيشرفت مي کند، اما اگر نسبت به انساني زناکار احساس غيرت کند، به هلاکت مي افتد، چون غيرتمندي امري بي طرفانه است.
شايان ذکر است از آن جايي که انسان مختار است پس تمام ويژگي هايش نيز بي طرفانه هستند. تقليد يک ويژگي است. کودکي از پدرش که در حال نماز است، تقليد مي کند و کودکي ديگر از پدرش که در حال گناه است تقليد مي کند. تقليد امري بي طرفانه است. از ويژگي هاي مؤمنان آن است که غالبا فرزندانشان مؤمن هستند و اين يکي از ويژگي هاي کفار و منافقان هم مي باشد. خداوند متعال مي فرمايد:
//وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً //
«جز فرزندان بزهكار و كافرِ سرسخت به دنيا نمي آورند.»
کودک از هر چه مي بينيد، تقليد مي کند. تقليد يکي از صفات انسان است که هم در خير از آن بهره گرفته مي شود و هم در شر. اگر با مؤمنان هم نشين شوي، آرزو مي کني مثل آنان باشي و اگر با فاسقان و فاجران هم صحبت شوي، آرزو داري مانندشان باشي. به همين جهت خداوند متعال مي فرمايد:
//يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ//
«اي مؤمنان ! از خدا بترسيد و همگام با راستان باشيد.»
در فضايي ايماني و همراه با مؤمنان زندگي کن. جز با مؤمنان هم نشين مشو و جز با کسي که احوال و سخنانش تو را به سوي الله سوق مي دهد، هم صحبتي مکن. تمام خصلت هاي انسان بي طرفانه است، تمام ويژگي ها بي طرفانه هستند که يا نردباني مي شوند تا به وسيله اش اوج گيرد يا پلکاني که به تَه پرتگاه افتد. بنابراين تقليد از ويژگي هاي انسان مؤمن است.
خداوند متعال مي فرمايد:
5 –تقليد:
//لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْم الآخر //
پيغمبر خدا سرمشق و الگوي زيبائي براي شما است. براي كساني كه اميد به خدا داشته و جوياي قيامت باشند»
اما غير مؤمنان از فاجران، منحرفان، فاسقان و سرکشان تقليد مي کنند.
پس تقليد از خصلت هاي انسان است. پيامبر عليه الصلاة والسلام در روايتي که امام بخاري روايت کرده، مي فرمايد:
(( لا حَسَدَ إلا على اثْنَتيْنِ: رجلٌ آتَاهُ اللَّهُ القرآنَ فقام به آناء اللَّيل وَآنَاءَ النَّهارِ، ورجلٌ أعْطاهُ اللَّهُ مالا، فَهوَ يُنْفِقِهُ آنَاءَ اللَّيلِ وآناءَ النَّهارِ ))
«حسادت تنها نسبت به دو نفر جايز است: مردي که خداوند قرآن را به او ارزاني داشته و شب و روزش را با قرآن برپا مي دارد و مردي که خداوند ثروت بسيار به او عطا کرده و شب و روز به انفاق آن مي پردازد.»
تقليد اين گونه است. اگر در خصلتي نيکو از مؤمني تقليد کردي، در پرهيزگاري، پايداري، انفاق و عبادتش، نزد خداوند ارج مي يابي و کسي که از بدکاري تقليد کند، هميشه و تا ابد از چشم خدا مي افتد. ستارگان سينما، سرشناسان، رهبران، مدير بيمارستان، مدير مدرسه و معلم کلاس اگر در برابر شاگردانش سيگار بکشد، آنان را به اعتياد واداشته است و دو بار بازخواست مي شود: يک بار به خاطر اشتباه خودش و بار ديگر به اين دليل که کساني که وي در نظرشان فرد بزرگ و محترمي بوده است، از او تقليد کرده اند.
برادران گرامي: يک مثال ديگر مانند حسادت. حسادت آن است که در آرزوي داشته هاي ديگران باشي. اين يک ويژگي است، اما بي طرفانه است. با مؤمني ديدار مي کني، جايگاه و ادبش، عشقش به خدا، چهرهي درخشان و پرهيزگاري اش، علم و پايداري اش و اعمال نيکويش را مي بيني، آرزو مي کني مانند او باشي. در دو چيز حسد نيست. يعني غبطه خوردن نسبت به دو نفر جايز است: انساني که شب و روز مالش را انفاق مي کند و انساني که شب و روز علمش را انفاق مي کند. ويژگي همان ويژگي است. اگر به زندگي يک انسان گنهکار بينديشي، فاجري که هر روز در يک کلوپ است، هر روز در يک هتل، هر روز با يک دوست دختر، اگر خصلت تقليد را به کار گيري، آرزو مي کني مانند آنان باشي. بنابراين: تقليد صفتي بي طرفانه است.
حسادت يعني آرزو کني نعمت برادرت از بين برود تا به تو برسد. اين يک درجه است. درجهي بدتر از اين هم هست: اين که آرزو کني داشته هاي برادرت بدون اين که چيزي از آن به تو برسد، از بين برود و بدتر از همهي اين ها، اين که گزارشي به رئيسش بنويسي تا او را نسبت به وي بدگمان سازي.
پس برادران عزيز، تمام ويژگي هاي نفس بي طرفانه است. يا نردباني براي اوج گرفتن و پيشرفت يا پلکاني براي سقوط است. شايد باور نکني که حيوانات هم چنين فطرتي دارند. دليل: تکه گوشتي را جلوي گربه بيانداز، در برابرت آن را مي خورد، اما اگر آن را برداشت و فرار کرد تا دور از چشم تو بخورد، دليلش اين است که گمان برده دزدي کرده است.
تفاوت بين فطرت و صبغه:
1 – فطرت:
اکنون به موضوع فطرت و صبغت مي پردازيم. فطرت يعني دوست داشتن خير در حالي که ممکن است انسان خيّري نباشي، فطرت يعني دوست داشتن عدالت، حال ممکن است عادل نباشي. فطرت يعني علاقه به مهرباني کردن که البته ممکن است مهربان نباشي. فطرت اين است، دوست داشتن کمال با کامل بودن متفاوت است.
2 – صبغه:
اما وقتي با پيوندي مستحکم با خداوند جل جلاله ارتباط برقرار کني، کماليات در وجودت استقرار مي يابد. خداوند رحيم است و هر مؤمني که با او ارتباط برقرار کند، مهربان مي گردد. خداوند عز وجل عادل است و هر مؤمني که به او متصل گردد را عادل مي يابي. خداوند عز وجل لطيف است و هر مؤمن مرتبط به او، لطف و مهرباني در خود دارد. در حالت اول فطرت تو سالم است، اما حالت دوم صبغه است:
//صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً //
«اين رنگ و زينت خدا است و چه كسي از خدا [مي تواند] زيباتر بيارايد.»
فطرت آن است که کمال را دوست بداري، اما صبغه يعني آراستگي به کمال. فطرت يعني علاقه به مهرورزي، اما صبغه يعني مهربان بودن. فطرت يعني دوست داشتن عدالت، اما صبغه يعني عدالتگري. صبغه از ويژگي هاي مؤمنين است، چون آنان متصل به خداوند عز وجل گشته اند. پس خداوند متعال مي فرمايد:
//فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ //
«از پرتو رحمت الهي است كه تو با آنان نرمش نمودي و اگر درشتخوي و سنگ دل بودي از پيرامون تو پراكنده مي شدند.»
يعني: اي محمد به خاطر رحمتي که در دلت جاي گرفت، با ايشان نرمخو و مهربان بودي و اگر سنگدل مي بودي، از پيرامونت پراکنده مي شدند. پس اگر از خدا دور شوي، سنگدل و اگر به او نزديک شوي، مهربان مي شوي. خداوند متعال مي فرمايد:
//فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ //
«واي بر كساني كه دلهاي سنگيني دارند و ياد خدا بدانها راه نمي يابد»
ما يک صبغه داريم و يک فطرت. فطرت يعني دوست داشتن کمال اما صبغه يعني کامل بودن. فطرت از ويژگي هاي تمام انسان هاست، اما صبغه فقط از صفات مؤمنان است.
ارتباط بين سرشت و تکليف:
مسئلهي ديگري هم هست: ما هم سرشت داريم و هم تکليف، سرشت که به جسم نزديک تر است. سرشت اقتضا مي کند تا بعد از طلوع خورشيد بخوابي، اما تکليف فرمان مي دهد پيش از طلوع بيدار شوي. سرشت اقتضا مي کند که به زيبايي هاي زنان بنگري، اما تکليف به تو فرمان مي دهد ديده ات را فروهشته داري. طبيعت اقتضا مي کند پول پس انداز کني، اما تکليف فرمان مي دهد آن را انفاق کني. سرشت اقتضا مي کند به شرف و ناموس مردم بپردازي و از آن لذت بري، اما تکليف به تو فرمان مي دهد خودداري کني.
برادران ارجمند، طبيعت و سرشت مخالف با تکليف است. حاصل تعارض طبيعت با تکليف، بهاي بهشت است. خداوند متعال مي فرمايد:
//فَأَمَّا مَنْ طَغَى (37) وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (38) فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى (39) وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى //
«امّا آن كسي كه طغيان و سركشي كرده باشد و زندگي دنيا را برگزيده باشد و بر آخرت ترجيح داده باشد. قطعاً دوزخ جايگاه [او] است. و امّا آن كس كه از جاه و مقام پروردگار خود ترسيده باشد و نفس را از هوي و هوس بازداشته باشد. قطعاً بهشت جايگاه [او] است.»
بنابراين: تنها زماني نزد خدا ارج مي يابي که بر خلاف طبعت رفتار کني، به همين دليل طاعت الله با فطرت هماهنگ اما با طبع در تناقض است و نتيجهي تناقض طبيعت با تکليف، بهاي بهشت است.
از جمله اعجاز علمي در قرآن: خداوند آسمان ها و زمين را از زوال حفظ مي کند:
برادران گرامي: اکنون به موضوع اعجاز علمي مي پردازيم. همه مي دانيد که زمين در مداري بيضي شکل به دور خورشيد مي گردد. بيضي دو قطر دارد، يکي بزرگ و يک کوچک. زمين در يک ثانيه سي کيلومتر از مسير گردش به دور خورشيد را مي پيمايد. اگر زمين در سمت کشيده و بلند قرار داشته و روي مدارش در حرکت باشد سپس به قسمت قطر کوچک برسد، چه اتفاقي مي افتد؟ جاذبه با فاصله در ارتباط است.
جاذبه با جرم در ارتباط دارد. جرم ثابت است اما هنگامي که مسافت بين زمين و خورشيد کم مي شود، احتمال اين که زمين جذب خورشيد شود وجود دارد و اگر به سمت خورشيد کشيده شود در يک ثانيه بخار شده و زندگي به پايان مي رسد، چون حرارت درون خورشيد به يک مليون درجه مي رسد و زمين بلافاصله بخار مي شود، پس چه اتفاقي مي افتد؟ آيا زمين عاقل است، زمين يک موجود بي جان است، وقتي به قطر کوچک مدار نزديک مي شود سرعتش را زياد مي کند و وقتي سرعتش را زياد کند نيروي گريز از مرکزش افزايش مي يابد که بالطبع بر نيروي جديد جاذبه غلبه کرده و زمين روي مدارش باقي مي ماند. خداوند متعال مي فرمايد:
//إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا //
«خداوند آسمانها و زمين را نگهداري مي كند و نمي گذارد [از مسير خود] خارج و نابود شوند»
از ديگر نشانه هاي دال بر عظمت خداوند اين است که وقتي زمين به قطر کوچک مدارش نزديک مي شود بر سرعتش مي افزايد و حاصل اين سرعت ناگهاني، نيروي گريز از مرکزي است که نيروي جاذبهي حاصل از کاهش فاصلهي بين زمين و خورشيد را دفع مي کند. دست چه کسي در پس اين کار است؟ اين ساختهي کيست؟ طراحي کيست؟ خداوند متعال مي فرمايد:
//وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ//
«آنان آن گونه كه شايسته است خدا را نشناخته اند، در روز قيامت سراسر كره زمين يكباره در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راست او در هم پيچيده مي شود.»
اما هنگامي که زمين به مسيرش ادامه داد و به قطر بزرگ مي رسد، فاصله اش افزايش يابد و نيروي جاذبه ضعيف گردد احتمال دارد که زمين از مدار جاذبه خارج شده و به فضا پرتاب شود، در اين صورت تبديل به قبرستاني يخي با دويست و هفتاد درجه زير صفر شده و زندگي از بين مي رود. اين دست باعظمت خداوند است، زمين اينجا چه مي کند؟ از سرعتش مي کاهد تا با کاهش سرعت ناگهاني، نيروي گريز از مرکز کمتري براي دفع جاذبهي کمتر ايجاد کند و هم چنان بر مدارش باقي بماند. خداوند متعال مي فرمايد:
//إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا //
«خداوند آسمانها و زمين را نگهداري مي كند و نمي گذارد [از مسير خود] خارج و نابود شوند»
خارج نشدن زمين از مدارش از نشانه هاي دال بر عظمت خداست.
دانشمندي مي گويد: «اگر زمين به فضا پرتاب شده و از مدارش خارج گردد، براي بازگرداندن آن به مدار خورشيد به يک ميليارد ميلهي فولادي با قطر پنج متر احتياج داريم. ميله هاي فولادي با قطر پنج متر مي تواند به اندازهي دو ميليون تن از نيروي کشش بکاهد، پس زمين با نيروي کششي معادل يک ميليون ضرب در يک ميليون به خورشيد متصل است يعني دو با هجده صفر.
اين همه نيرو فقط براي اين که زمين به اندازهي سه ميليمتر در ثانيه از مدارش خارج نشود و مدار هم چنان بسته بماند. آفرينش خداوند اين گونه است، پس آفريده هاي ديگران را به من نشان بدهيد. اين دانشمند مي گويد: اگر بخواهيم زمين را به مدار خورشيد بازگردانيم و يک ميليارد ميلهي فولادي را روي سطح زمين تقسيم کنيم، فاصلهي هر ميله پنج متر خواهد بود و ما با جنگلي از ميله هاي فولادي مواجه خواهيم شد، پس نه دريايي خواهد ماند، نه دريانوردي، نه کشتي اي، نه جاده اي، نه ساختماني و نه کشاورزي. هيچ چيز باقي نمي ماند.
به اين آيه توجه کنيد:
//اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا //
«خدا همان كسي است كه آسمانها را چنان كه مي بينيد، بدون ستون برپا داشت»
يعني با ستون هايي که براي شما غير قابل مشاهده است و همان نيروي جاذبه مي باشد. بنابراين دو آيه:
//إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا //
«خداوند آسمانها و زمين را نگهداري مي كند و نمي گذارد [از مسير خود] خارج و نابود شوند»
آيهي دوم:
//اللَّهُ الَّذِيرَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا //
«خدا همان كسي است كه آسمانها را چنان كه مي بينيد، بدون ستون برپا داشت»
پس از کشف ماهيت نيروي جاذبه و مدار ستارگان و ماهيت زمين، روشن شد که اين دو آيه از جمله اعجازات علمي دال بر عظمت خداوند عز وجل مي باشند.
برادران گرامي، در جلسهي بعد به ادامهي اين موضوع خواهيم پرداخت.