- عقیده ي اسلامی
- /
- عقيده واعجاز
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد امین. بارخدایا تنها آنچه به ما آموختی را میدانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آنچه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمرهی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرا مىدهند و بهترين آن را پيروى مى كنند و با رحمت خود ما را از جملهی بندگان صالح خود قرار بده و ما را از تاریکیهای نادانی و گمان به سوی انوار دانش و معرفت و از لجنزارهای شهوت به باغهای بهشت پیشگاه خود بیرون ببر.
مقدمهی يادآوری:
با درس چهارم از جمله درسهای عقیده و اعجاز در خدمت شما هستیم. در درس گذشته مفهوم گستردهی عبادت را به پایان بردیم و گفتیم که چگونه عبادت باید داوطلبانه و آمیخته به محبت قلبی مبتنی بر شناخت یقینی منجر به خوشبختی همیشگی، باشد و اینکه چگونه عبادت در تمام امور زندگی انسان و در تمام اوقات و در همه جا و در تمام حرکات و سکنات وی، با او همراه است. هم چنین گفتیم که عبادت آیینی داریم مانند نماز و روزه و حج و نیز عبادات تعاملی داریم مانند راستگویی، امانت داری، پاکدامنی و سپس عبادت شخصی را بیان نمودیم. ثروتمند عبادتی مخصوص خود دارد. دانشمند عبادتی ويژه خود دارد. حاکم عبادتی خاص دارد و زن عبادتی مخصوص دارد. همچنین عبادت موقعیتی نیز داریم. مثلا شما مهمان دارید، یکی از خویشان نزد شما آمده است. یا بیماری در خانه دارید و یا امتحانات پسر شما در آستانهی فرا رسیدن است. همچنین عبادت دوره و زمان را داریم. اگر دشمن بخواهد ما را فقیر سازد عبادت ما استخراج معادن، اصلاح زمینها و تامین پروژهها خواهد بود تا بتوانیم امت را از اینکه دست به سوی دشمنان خدا دراز کنند، نجات دهیم. همچنین چگونگی عبادتهای دوران، موقعیتی و شخصی را بیان کردیم و گفتیم این عبادتها برنامه و قانونی مفصل است که از روابط زناشوئی آغاز و به روابط بین المللی خاتمه مییابد.
ارکان و مبادی تکلیف:
اکنون به موضوعی تازه میپردازیم و آن این است که خداوند متعال وقتی ما را مکلف میکند که او را عبادت کنیم، ارکان تکلیف را نیز به ما میآموزد. ارکان تکلیف چیست؟ با چه چیزی او را بپرستیم؟ در جلسهی گذشته گفتیم: ما با هستی او را میشناسیم و با شریعت او را میپرستیم. درسهای زیادی را در موضوع اولین رکن از ارکان تکلیف، خواهیم گذراند اما در این درس تمام ارکان را با اختصار بیان میکنم و جزئیات را در درسهای آینده خواهم گفت.
رکن اول: هستی:
چیزی که هیچ کس بر سر آن اختلافی ندارد همین هستی است. خورشید، خورشید است. ماه، ماه است. شب، شب است و روز، روز است. کوهها، دریاها، دریاچهها، رودخانهها، ماهیها، پرندگان، گیاهان، جمادات، فلزات، شبه فلز و آفریدگان، این هستی اولین رکنی است که به وجود الله و یگانگی و کمال او اذعان دارد. این هستی قرآن خاموش است. این هستی را هر کس میتواند بخواند، عرب یا غیر عرب. هیچ کس بر سر این هستی با کسی اختلاف نظر ندارد. همهی انسانها از این هستی سود میبرند. بنابراین هستی بزرگترین اصل ایمان است. هستی دلیل بر وجود خداوند است. در هستی حکمتی دال بر خداوند حکیم وجود دارد. در هستی رحمتی دال بر وجود خداوند بخشنده وجود دارد و در هستی حرکتی نشان از وجود حرکت دهنده، مخلوقاتی دلیل بر وجود خالق، مهربانیهایی دلیل بر آفرینندهی مهربان و زیباییهایی دلیل بر وجود آفرینندهی زیبا وجود دارد. گویی این هستی نمایندهی نامهای نیک و صفات برتر خداوند است. این هستی اصلی متفق علیه است و همه آن را میپذیرند. بنابراین در عصر فشارهای روانی، در زمان فتنه و گمراهیها هستی یک اصل ثابت میماند. هر چند که انسان لجباز و سرسخت و یا متکبر باشد، چگونه نشانههایی که عقل را به خود جلب میکند، نخواهد پذیرفت؟ چگونه میتواند کهکشانی که بیست میلیارد سال نوری از ما دور است، را نپذیرد؟ چگونه میخواهد نپذیرد که سرعت نور سیصد هزار کیلومتر در ثانیه است و چقدر در دقیقه است؟ در ساعت چقدر است؟ در روز و در ماه و در سال چقدر است؟ در بیست میلیارد سال، خداوند میفرماید:﴿ وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ (20) ﴾
﴿ روى زمين براى اهل يقين نشانه هايى [متقاعدكننده] است ﴾
آب:
در این آب یک ويژگی است که اگر نبود نه این کلاس درس ما بود و نه این شهر و کشور و نه انسانی بر روی زمین وجود میداشت. آب مانند هر عنصر دیگری با حرارت منبسط میشود و با سرما منقبض میشود و اگر آن را سرد کنیم انقباض پیدا میکند و تا بیش از چهار درجه منقبض میشود و با مکانیزم شگفت انگیزی این نشانه بر عکس میشود، لذا حجم آب بیشتر میشود و هر چه حجم آن بیشتر شود تراکم آن کم تر میشود و هر چه تراکم آن کمتر شود زودتر بر روی آب میافتد و مانع یخ زدن دریاها میشود. اما اگر انقباض آن بیشتر میشد، تراکمش بیشتر میشد و در اعماق دریاها فرو میرفت و دریاها یخ میزد و در نتیجه بارانی وجود نداشت و گیاهان خواهند خشکید و حیوانات خواهند مرد و انسان نابود خواهد شد. این ويژگی آب است.
به خدایی که جز او خداوندی نیست، سوگند میخورم که میتوانیم تمام عمر خود را در تفکر به آفرینش آسمانها و زمین بگذرانیم. آیا این خدایی است که سزاوار نافرمانی باشد؟ آیا نباید در پی محبت او بود؟ آیا نباید دنبال بهشت او بود؟ آیا نباید از آتش او ترسید؟ بنابراین هستی یک چیز ثابت است
این کوهها را چه کسی برافراشته است؟ چه کسی در قلههای کوه چشمه ایجاد نموده است؟ معنای وجود چشمه در قلهی کوه چیست، باید امداد رسانی به کوه بلندی باشد تا بزهای کوهی بتوانند در قلههای آنها زندگی کنند.در برخی از مناطق اندونزی هفده هزار جزیره وجود دارد. در هر جزیره چشمهی آبی متناسب با مساحت همان جزیره وجود دارد. بارانهای این جزیرهها برای جریان این چشمه کافی نیست. بنابراین این آب از منطقهی خشک گستردهای که بارانهای فراوان دارد به اینجا میآید. چه کسی این جریانها را ایجاد کرده است؟
به خدا سوگند اگر در آفرینش آسمانها و زمین بیندیشیم در مقابل عظمت و بزرگی خداوند قرار خواهیم گرفت. هستی سراسر سخن از وجود خداوند و یگانگی و کمال او میگوید. وقتی انسان در قیل و قال سرگردان میماند و در بحرانهای روانی گیر میکند و در گمراهیها وانحرافات و اختلافات بی پایان سرگردان میشود، هستی اولین رکن است. کسی که هستیها را آفریده است، خدایی بزرگ است. دارای کمال مطلق است. کسی که هستیها را آفریده همان کسی است که قرآن را نازل فرموده است، میفرماید:
﴿ فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77) ﴾
﴿ نه [چنين است كه مى پنداريد] سوگند به جايگاه هاى [ويژه و فواصل معين] ستارگان * اگر بدانيد آن سوگندى سخت بزرگ است * كه اين [پيام] قطعا قرآنى است ارجمند ﴾
اندیشه در هستی عبادت است:
بنابراین هیچ عبادتی بزرگ تر از عبادت تفکر و اندیشیدن نیست. تفکر راه رسیدن به خداست. بلکه اندیشه در آیات هستی خداوند و آیات تکوینی او و آیات قرآنی او تنها راه رسیدن به الله است و بیشتر سورههای مکی با آیات هستی آغاز میشوند. خداوند متعال میفرماید:
﴿ وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا (3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا (4) ﴾
﴿ سوگند به خورشيد و تابندگى اش * سوگند به ماه چون پى [خورشيد] رود * سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند * سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد ﴾
﴿ وَالْفَجْرِ (1) وَلَيَالٍ عَشْرٍ (2) وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ (4) هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ (5) ﴾
﴿ سوگند به سپيده دم * و به شبهاى دهگانه * و به جفت و تاق * و به شب وقتى سپرى شود * آيا در اين براى خردمند [نياز به] سوگندى [ديگر] است ﴾
آیههای بسیاری ما را به امری روشن و بسیار واضح دعوت میکند، خداوند متعال میفرماید:
﴿ قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (101) ﴾
﴿ بگو بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست ﴾
﴿ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ (5) خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ (6) ﴾
﴿ پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است * از آب جهندهاى خلق شده ﴾
﴿ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (24) ﴾
﴿ پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد ﴾
آیات فراوانی با ( أولم يرَ: آیا ندیده است) آغاز میشود.
آیات هستی در قرآن کریم قانون وبرنامهای برای ماست. موضوعاتی کلی برای تفکر است. این آب را چه کسی برایتان در کوهها ذخیره میکند؟ خداوند میفرماید:
﴿ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ (22) ﴾
﴿ و شما خزانه دار آن نيستيد ﴾
ما توقف تأمل انگیزی در هستی داریم. اما در این درس به صورت گذرا ارکان تکلیف را از نظر میگذرانیم.
هستی اصل اول است. هیچ دو نفری با هم بر سر هستی اختلاف نظر ندارند. تمام ساکنان زمین از عظمت آفرینندهی هستی، در شگفت هستند؛ بنابراین این هستی در روزی که انسان امانت را پذیرفت، در اختیار او گذاشته شد.
خداوند متعال میفرماید:
﴿ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ(72) ﴾
﴿ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت ﴾
روزی که انسان امانت را بر دوش کشید خدایش آسمانها و زمین و هر آنچه در آن دو بود، را در اختیار او گذاشت. از آنجا که شما فرزند آدم هستید، آفریدهای محترم و گرامی هستید. جایگاه اول را دارید. کسی که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است. چون شما فرزند آدم هستید و چون انسان هستید، سرور انسانها هستید، بنابراین آفریده ای گرامی هستید. این آفریدهی مقام اول میتواند از فرشتگان هم بالاتر رود و نیز میتواند از حیوان هم پست تر شود. فرشتگان عقل بدون شهوت دارند و حیوانات از شهوتی بدون عقل برخوردارند، ولی انسان هم عقل دارد و هم شهور. اگر عقل خود را بر شهوت خود ترجیح دهد از فرشتگان هم والاتر میشود. خداوند متعال میفرماید:
﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ (7) ﴾
﴿ در حقيقت كسانى كه ایمان آوردند و كارهاى شايسته كرده اند آنانند كه بهترين آفريدگانند ﴾
بهترین چیزی که خداوند آفریده است.
آیا فکر میکنید شما جرم کوچکی هستی، در حالی که در خود جهانی بزرگ را نهفته دارید!
***
آیا میدانید اگر خداوند خود را بشناسید، آن گاه بالاتر از فرشتگان خواهید بود؟!
خداوند دارای آیات هستی است که باید در آن بیندیشیم و نیز آیاتی تکوینی دارد که افعال او هستند و باید به آن نظر بيفکنیم. آیهی شریفه این مفهوم را تاکید مینماید:
﴿ قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (11) ﴾
﴿ بگو در زمين بگرديد آنگاه بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است ﴾
تمام امیدها در اسلام است:
کسانی که در جبههی مقابل پیامبر ایستادند، کجایند؟ در زباله دان تاریخ. کسانی که در کنار رسول الله جنگیدند، آنان کجایند؟ در والاترین جایگاهها. کسانی که قصد براندازی اسلام را داشتند، کجایند؟ هزاران سرکش که میخواستند اسلام را براندازند، مردند و اسلام جاودان ماند. تا آنجا که یکی از دانشمندان میگوید: «من باور نمیکنم که جهان اسلام امروزی بتواند حداقل در حال حاضر، آسیبی به غرب بزند؛ زیرا فاصلهی آن دو بسیار است، اما من کاملا مطمئنم که جهان سراسر در مقابل مسلمانان، سر تعظیم فرود خواهد آورد، نه به خاطر اینکه آنان نیرومنداند، بلکه به این دلیل که راز رهایی جهان و نجات آن در اسلام نهفته است».
همهی نظامهای قراردادی به سقوط انجامیده است و در عرصهی اصول و ارزشها تنها اسلام به عنوان پناه همه باقی مانده است.
در هستی بیندیشید و در افعال خداوند تامل کنید. حالتهای بسیار تنش آمیز را تصور کنید. فرعون بسیار ستمگر، کینه توز و قدرتمند و دارای لشکری بزرگ بود و سلاحهای قوی در اختیار داشت. او کینهی پنهانی داشت. پیروان اندک سیدنا موسی را تعقیب میکرد و ناگهان آنان خود را در مقابل دریا دیدند، آیا امیدی وجود دارد؟ به طور کلی امید صفر بود. خداوند متعال میفرماید:
﴿ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ (61) قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ (62) ﴾
﴿ چون دو گروه همديگر را ديدند ياران موسى گفتند ما قطعا گرفتار خواهيم شد * گفت چنين نيست زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد ﴾
عبارتی که از تکرار آن سیراب نمیشوم این است که اگر خداوند با شما باشد چه کسی بر علیه شما خواهد بود؟ چه کسی در هستی میتواند به شما آسیبی برساند؟ اگر خداوند بر ضد شما باشد چه کسی میتواند شما را نجات دهد؟ تصور این امر سخت است بنابراین:
با خدا باش، خدا را با خود خواهی دید و همه را رها کن و از طمع خود دور شو.
وقتی ببخشد چه کسی مانع میشود و وقتی مانع شود چه کسی میتواند بدهد.
***
﴿ وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِي (12) ﴾
﴿ و خدا فرمود من با شما هستم اگر نماز برپا داريد و زكات بدهيد و به فرستادگانم ايمان بياوريد﴾
بنابراین: سیدنا موسی به دریا ضربه زد. دریا به سان راه خشکی گشوده شد. این داستان از کیست؟ برای ماست یا برای او؟ برای ماست. قرآن بعد از سیدنا موسی نازل شد. این داستان برای ماست. مبادا که ناامید شوید. مبادا تسلیم شوید. مبادا احساس شکست کنید. خداوند متعال میفرماید:
﴿ وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (139) ﴾
﴿ و اگر مؤمنيد سستى مكنيد و غمگين مشويد كه شما برتريد ﴾
موضع درست نسبت به آیات هستی و تکوینی و قرآنی:
بنابراین: در آیات هستی او باید بیندیشیم. در آیات تکوینی او باید بنگریم. تدبر کنید، بیندیشید، بنگرید و تأمل کنید تا خداوند را بشناسید. اگر او را شناختید همه چیز را خواهید شناخت و اگر به او رسیدید به همه چیز رسیدهاید و اگر خشنودی او را کسب نمودید همه چیز را به دست آوردهاید و بنابراین همیشه یک سخن تاثیرگذار میگویم: پروردگارا، آن که تو را یافت، چه چیزی از دست داد؟ و آنکه تو را از دست داد، چه چیزی به دست آورد؟ هیچ چیزی نیافته است. اموالی که آتش نمیسوزاند، خانهها، خودروهای کنترل شده با نبض قلب. اگر قلب بایستد همه چیز از دست میرود و همه چیز را از دست میدهد. خداوند متعال میفرماید:
﴿ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ (15) ﴾
﴿ در حقيقت زيانكاران كسانى اند كه روز قيامت خودشان و كسانشان را دچار زيان كردهاند ﴾
بنابراین: در آیات هستی باید بیندیشیم و در آیات تکوینی باید بنگریم و در آیات قرآنی باید تدبر کنیم. راه شناخت خداوند از راه آیات هستی، تکوینی و قرآنی میگذرد. اصل دین شناخت خداوند است و در روایت ماثور آمده است:
(( ابن آدم، اطلبني تجدني، فإذا وجدتني وجدت كل شيء، وإن فتك فاتك كل شيء، وأنا أحب إليك من كل شيء ))
(( ای فرزند آدم، مرا بخواه تا بیابی و وقتی مرا یافتی همه چیز را یافتهای و اگر مرا از دست بدهی همه چیز را از دست دادهای و من از همه چیز برای تو محبوبترم))
هستی ثابت است. هزار و سیصد آیه در قرآن کریم از هستی سخن میگوید. یک ششم قرآن سخن از هستی دارد تا ما در آفرینش آسمانها و زمین بیندیشیم. آیهی اصل در این زمینه، این آیه است:
﴿ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (191) ﴾
﴿ مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه هايى [قانع كننده] است * همانان كه خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مى كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند [كه] پروردگارا اينها را بيهوده نيافريدهاى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار ﴾
رکن اول هستی است. اصل اول که در میان ملتهای روی زمین بر سر آن هیچ اختلافی وجود ندارد و هر کس میتواند در زمین هستی را مورد مطالعه قرار دهد. خداوند میفرمادی:
﴿ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3) الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (5) ﴾
﴿ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد * انسان را از خونپاره آفريد * بخوان و پروردگار تو كريمترين [كريمان] است * همان كس كه به وسيلهی قلم آموخت * آنچه را كه انسان نمى دانست [بتدريج به او] آموخت ﴾
رکن دوم: عقل:
خداوند بزرگ عقل را به ما ارزانی داشته است، میفرماید:
﴿ وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ (7) ﴾
﴿ و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت ﴾
برای تقریب به ذهن: شخصی از تمام دنیا فقط یک خانه دارد. اما این خانه بسیار گران قیمت است. وی آن را نقدا فروخته است و در جیب خود دستگاهی دارد که اسکناسهای تقلبی را شناسایی میکند. ناگهان همهی اسکناسها را جعلی مییابد. او زیان بس بزرگی متحمل شده است. اما دلیل این کار خود اوست که دستگاه شناسایی اسکناسهای تقلبی را استفاده نکرده است. مانند این که عدد اسکناسها را نیز نخوانده است. اعداد شریعت است و دستگاه عقل است. بنابراین عقل دومین رکن بزرگ از ارکان تکلیف و علت تکلیف است.
اصول عقل: علّی، غائی، و عدم تناقض:
عقل سیستمی بسیار پیچیده و مبتنی بر سه اصل است. اصل علّیت، اصل غائی و اصل عدم تناقض. یعنی شما ای انسان با عقل خود چیزی را بدون علت و سبب آن درک نمیکنید و بدون غایت و هدف نمیتوانید با عقل چیزی را درک کنید و با عقل امکان ندارد چیزی متناقضی را درک کنید. شخصی در یک زمان در دمشق و حلب، حاضر و غائب است. این از نظر عقلی محال است. اما مسالهی دقیق این است که سیستم هستی سیستم علّی است و در جهان هستی هیچ چیز بدون دلیل ایجاد نمیشود و هیچ چیز بی هدف خلق نشده و در هستی تناقضی وجود ندارد. در عقل شما اصل علیت و غائی و عدم تناقض وجود دارد، بنابراین: عقل دومین رکن است.نقش عقل در شناخت خداوند:
وظیفهی عقل کسب اطمینان از صحت منقولات و سپس درک آن است:
اما نقش عقل در شناخت خداوند چیست؟ عقل دو وظیفه دارد: اصل دین نقل و روایت است. وحی منزل و قرآن کریم. وحی غیر منزل سنت نبوی است. اصل دین شناخت خداوند است. عقل از نقل مقدم تر است و وظیفه اش کسب اطمینان از صحت نقل است. سپس وظیفه اش درک آن نقل است. اما اصل در دین نقل و روایت است و عقل ارزیاب نقل نیست. عقل پنجاه سال پیش باور نمیکرد که یک سی دی هفت هزار کتاب را در خود جای داده است. هر عنوان هم چهل بخش و هر بخش چهارصد صفحه و هر صفحه هشتاد سطر دارد و در هر سطری سی و پنج واژه وجود دارد و هر کلمه پنج حرف دارد و تمام حروف حرکت گذاری شده اند. این یک سی دی است و هفت هزار عنوان را در خود دارد. عقل با واقعیت در ارتباط است. اما وحی با آفریدگار در ارتباط است. بنابراین اصل وحی است و عقل ابتدا برای کسب اطمینان از صحت نقل و در درجهی دوم برای درک آن نقل به کار میرود.
عقل بر قوانین هستی منطبق است:
زیباترین نکتهی این موضوع انطباق کامل عقل با قوانین هستی است. و اگر این انطباق نمیبود عقل هیچ ارزشی نداشت.
در هستی هر چیزی علتی و هر چیزی هدفی دارد و در هستی تناقض وجود ندارد و عقل شما هیچ چیزی را بدون علت آن درک نمیکند.
برای تقریب به ذهن: به لاذقیه مسافرت کردید، لامپها را خاموش کردید، درب را قفل نمودید و کلید این درب را به هیچ عنوان کسی دیگر ندارد. پس از یک هفته باز گشتید و لامپها روشن بود. چرا میترسید؟ چرا میلرزید ؟
به عنوان مثال: اگر یک گفتگوی نامناسب میان زن و شوهر برقرار شود. شوهر به او بگوید: لامپها روشن است. زن بگوید آن را خاموش کرده ام. موضوع خاموش کردن آن نیست. اما در نبود من چه کسی وارد خانه شده است؟ امکان ندارد باور کنید که لامپها خود به خود روشن شده است. عقل این گونه است. عقل علت تکلیف است. عقل ابزار شناخت خداوند است. اصول عقلی با اصول هستی متناسب است . بنابراین خداوند متعال میفرماید:
﴿ أَفَلَا يَعْقِلُونَ (68) ﴾
﴿ آیا نمیاندیشند ﴾
﴿ أَفَلَا يَنْظُرُونَ (17) ﴾
﴿ آیا نمیبینند ﴾
﴿ أَنَّى يُصْرَفُونَ (69) ﴾
﴿ تا كجا [از حقيقت] انحراف حاصل كرده اند ﴾
﴿ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (154) ﴾
﴿ شما را چه شده چگونه داورى مى كنيد ﴾
اما عقل – اکنون دقت فرمایید - دقیقا مانند چشم است. اگر چشم با بالاترین درجه ببنید، یعنی دوازده بر ده، ولی نوری نباشد، آن چشم ارزشی ندارد. عقل هم بدون وحی هیچ ارزشی ندارد. چشم و نور همدیگر را کامل میکنند. عقل و وحی نیز همدیگر را کامل میکنند. وحی مانند نور برای چشم است. عقل بدون وحی درست عمل نمیکند. خداوند میفرماید:
﴿ إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ (18) فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (19) ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (20) ثُمَّ نَظَرَ (21) ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ (22) ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ (23) فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ (24) إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ (25) سَأُصْلِيهِ سَقَرَ (26) وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ (27) لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ (28) لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29) عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ(30) ﴾
﴿ آري،[ آن دشمن حقّ] انديشيد و سنجيد. «18» كُشته بادا، چگونه[ او] سنجيد؟ «19» [آري،] كشته بادا، چگونه[او] سنجيد. «20» آنگاه نظر انداخت. «21» سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشيد. «22» آنگاه پشت گردانيد و تكّبر ورزيد، «23» و گفت: اين [قرآن] جز سحري كه[به برخي] آموختهاند نيست. «24» اين غير از سخن بشر نيست. «25» زودا كه او را به سَقَر درآورم. «26» و تو چه داني كه آن سَقَر چيست؟ «27» نه باقي ميگذارد و نه رها ميكند. «28» پوستها را سياه ميگرداند. «29» [و] بر آن [دوزخ]، نوزده[نگهبان] است. ﴾
عقل نیازمند وحی است و هر چیزی که عقل از درک آن ناتوان است را خداوند با وحی به شما خبر داده است، بنابراین: عقل انگیزهی تکلیف است و عقل ابزار شناخت خداوند است و وظیفهی آن پیش از نقل کسب اطمینان از صحت آن نقل میباشد و پس از نقل باید آن را درک کند و عقل هرگز ارزیاب نقل نیست.
رکن سوم: فطرت:
شما دارای فطرتی هستید، خداوند متعال میفرماید:
﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (30) ﴾
﴿ پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است ﴾
فطرت منطبق بر قانون الهی است:
ساختار درونی شما با قانون الهی انطباق کامل دارد و هر امری که خداوند شما را بدان امر نماید اگر آن را انجام دهید نفس شما آرام میگیرد، مانند یکی از انواع خودروهای گران قیمت که برای راه آسفالت و هموار ساخته شده است. اگر شما آن را به راه ناهموار برانید در هم میشکند و نیاز شما را برآورده نمیکند؛ زیرا آن خودرو برای راه آسفالت ساخته شده است و شما نیز برای اجرای قانون الهی ساخته شده اید و اگر قانون الهی را اجرا نمایید احساس خوشبختی وصف ناپذیری مینمایید. خداوند دستور داده شما راستگو باشید. اگر راست بگویید احساس آرامش فراوانی میکنید. شما را دستور به امانت داری داده است. اگر امانت دار باشید آرامش شگفت انگیزی به شما دست میدهد. شما را امر به بخشندگی کرده است، پس اگر به افراد پیرامون خود رحم کنید احساس آرامش شگفتی خواهید داشت، بنابرین:
﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (30) ﴾
﴿ پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است ﴾
این ویژگی درونی فطرت نام دارد. اسلام دین فطرت است. هر چیزی را که خداوند شما را به آن دستور فرموده فطرتان با انجام آن آرام میشود. و البته خداوند بزرگ آنچه فطرت شما آن را ناپسند میداند، منکر نامیده است و چیزی که نفس شما آن را کار نیک و پاکی بداند، خداوند آن را معروف میداند. پس چیزهایی که در اصل فطرت خود آن را ناپسند میدانید، منکرات است و آن چیزی را که با اصل فطرت خود میپسندید، خداوند معروف مینامد. واژهی معروف انطباق فطرت با شریعت را تاکید میکند. بنابراین خداوند متعال میفرماید:
﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (8)﴾
﴿ سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد * سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش را به آن الهام كرد ﴾
شما وقتی کاری نیک انجام میدهید و میدانید که کارتان درست است، نیاز به جلب توجه کسی ندارید و اگر کار نیکی نکرده باشید میدانید که اشتباه کردهاید و البته این فطرت است. عذرخواهی میکنم حیوانات نیز این گونه اند. گربه وقتی تکه گوشتی را میدزدد آن را در جایی دورتر از شما میخورد، اما اگر این قطعه گوشت را خودتان به او بدهید در جلوی شما میخورد؛ زیرا با فطرت خود احساس کرده که وقتی گوشت را با دزدی و به زور برداشته ، این کار او نادرست بوده است با وجود آنکه طبعا مکلف نبوده است.
هستی، عقل و فطرت.
رکن چهارم: شهوت:
اهمیت شهوت به عنوان یکی از ارکان تکلیف:
خداوند متعال شهوت را در ما نهاده است و در ما تمایل به زن، مال، زیبایی، آسایش، خانهی بزرگ و مرفه و خودروی راحت را ایجاد نموده است. انسان کمال زیبایی، و بخشش را دوست دارد. بخشش و عطا را دوست دارد. کمال و زیبایی را دوست دارد. این شهوت نامیده میشود. خداوند تنها به این دلیل شهوات را در ما نهاده تا به وسیلهی آن گاهی سپاسگزار باشیم و گاهی شکیبا پیشه شویم. بنابراین شهوت مانند موتور عمل میکند و عقل مانند سوخت میباشد و شریعت چون جاده است. پس حرکت شما در زندگی با انگیزهی شهوتها انجام میگیرد و اگر شهوت نبود در روی زمین هیچ چیزی نبود، نه خانه بود، نه پل، نه راه، نه کارخانه، نه مدرسه و نه بیمارستان وجود داشت. اگر نیازی به خوراک و نوشیدن نبود و نیازی به زن وجود نمیداشت مانند این میز که یک میلیون سال آن را همین طوری رها میکردید. نه ازدواج میکردید، نه میخوردید و نه مینوشیدید. ممکن بود انسان مانند جمادات بی جان باشد. نه حرکت میکرد و نه کاری میکرد. اما خداوند شهوات را در شما نهاده است. در بازار راه میروید. به دنبال کار میگردید. در پی درآمدی هستید تا بتوانید ازدواج کنید. همسر میآید. در پی درآمد دیگری هستید تا فرزندان را تربیت کنید. بنابر همین است که خداوند پیامبرانش را انسان توصیف میکند، خداوند متعال میفرماید:
﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ (7)﴾
﴿ كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود ﴾
آنان در وجود خود به خوردن غذا نیازمندند. برای پرداخت بهای خوراکی باید به بازار بروند. این اوضاع همهی ماست. به دنبال کار میگردید تا خانه ای بخرید. خانه ای را اجاره میکنید تا ازدواج کنید و بچه دار شوید. بنابراین: خداوند شهوتها را در ما نهاده است و دربارهی آن میفرماید:
﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (14) ﴾
﴿ دوستى خواستنيها[ى گوناگون] از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسبهاى نشاندار و دامها و كشتزار[ها] براى مردم آراسته شده [ليكن] اين جمله مايه تمتع زندگى دنياست﴾
هر شهوتی کانال شرعی پاکی دارد که در آن جریان مییابد:
در این نکتهی ریز، دقت کنید: خداوند هر شهوتی را که در درون شما نهاده است کانالی پاکیزه برای رفع آن نیز ایجاد نموده است. محرومیتی وجود ندارد. خداوند هر شهوتی را که در درون شما نهاده است کانالی پاکیزه برای رفع آن نیز ایجاد نموده است. محبت اموال را در شما نهاده است و برای این کار دروازههای کسب و کار حلال را به روی شما گشوده است. کسب و کار حرام نیز وجود دارد. شهوت صد و هشتاد درجه کار میکند. شاید با انگیزهی شهوت به زاویهی بازی معادل صد و هشتاد درجه حرکت کنید. اما کسب و کار حلال نود درجه است و حرام نیز نود درجه است. مومن فعالیت مالی خود را در نود درجهی اول محدود میکند و غیر مومن کار خود را انجام میدهد. دزدی میکند، خیانت میورزد، تقلب میکند، نیرنگ میزند، فریب میدهد و تجاوز میکند. بنابراین زاویهی شهوت تا صد و هشتاد درجه باز میشود. مومن به حد مجاز تعیین شده از سوی خداوند، بسنده میکند و این معنای این کلام خداوند است که میفرماید:
﴿بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ (86) ﴾
﴿ باقيماندهی [حلال] خدا براى شما بهتر است ﴾
زن:
شما همسر دارید، شما خواهر و دختر دارید. با آنان نشست و برخاست میکنید. مادر، خواهران، عنهها، خالهها، خواهر، دختر برادر و دختر خواهر، اینها محارم شما هستند. اما زنی که بر شما حرام است، در بازهی ایمان ایجاد ارتباط با او برای شما ممنوع است. این شهوت نام دارد.
مال:
تجارت، کارمندی، بخشش، کار آزاد، کشاورزی، بازرگانی و صنعت وجود دارد اما نه دزدی، نه غصب، نه خیانت و نه احتکار. تمام نافرمانیها در کسب مال حرام و ممنوع است.
برتری در روی زمین:
همچنین برتری جویی در روی زمین شهوت سوم است. یعنی کسی باشید که شما را بشناسند. مشهور باشید. دانش بجویید. دانش بیاموزید. کارهای نیک بکنید تا مشهور شوید.
باری یکی از دانشمندان یکی از کشورهای اسلامی به بریتانیا سفر نمود تا عمل جراحی انجام دهد. میگویند، بیش از صد هزار تماس و نامه از سراسر جهان اسلام برای جویا شدن از احوال او انجام شد. رادیو لندن شگفت زده شده بود. این طبیعی نیست. با او مصاحبه نمود. به او گفت: این جایگاهی که خداوند به تو بخشیده، چیست؟ چه پاسخی میدهد؟ پاسخ زیبایی میدهد، میگوید: زیرا من پیرو الله هستم. شما به عنوان مومن پیرو الله هستید.
بنابراین: برتری در زمین شاید در پیروی از الله نهفته است. شاید در خدمت به خلق باشد. شاید هم با گسترش دانش حاصل شود. شاید با کارهای نیک افزایش یابد و شاید با آزار و با کسب اموال حرام باشد. به خانهای با شکوه، خودروی آخرین مدل و راحت، روابط، مهمانیها، هتل، سفر و گردش ختم گردد.
شما نیاز اساسی به خوراک دارید تا بتوانید خود را حفظ نمایید و نیاز اساسی به زن دارید تا نسل خود را حفظ نمایید و نیاز اساسی به مهم بودن دارید، تا مشهور شوید. پس تمامی اینها در برنامهی الهی و در برنامههای غیر الهی برآورده میشود. خداوند هر شهوتی را که در درون شما نهاده است کانالی پاکیزه برای رفع آن نیز ایجاد نموده است. مطمئن باشید محرومیتی وجود ندارد: خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنَ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ (50) ﴾
﴿ و كيست گمراه تر از آنكه بى راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند ﴾
کسی که از هوا وهوس خود پیروی میکند هیچ مشکلی ندارد. ازدواج میکند. روز عروسی بوقهای خودروها را به صدا در میآورد. آیا خجالت نمیکشند؟ خیر، خجالت نمیکشند. این شرعی است. این ازدواج را خداوند مشروع نامیده است. هرگز نباید خجالت کشید. آن زن همسر وی است.
گاهی دختری عقد میشود و خواستگار پس از عقد طبیعتا میآید و تا ساعت دو میماند. هیچ کس چیزی نمیگوید. حتی یک کلمه نمیگویند. او زن وی است. خداوند هر شهوتی را که در درون شما نهاده است کانالی پاکیزه برای رفع آن نیز ایجاد نموده است.
بنابراین: هستی، عقل، فطرت و شهوت.
رکن پنجم: آزادی (اختیار)
خداوند متعال میفرماید:
﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ (29) ﴾
﴿ پس هر كه بخواهد ایمان بیاورد و هر كه بخواهد انكار كند ﴾
﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً (3) ﴾
﴿ ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس ﴾
﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا (148) ﴾
﴿ و براى هر كسى قبلهاى است كه وى روى خود را به آن [سوى] مى گرداند ﴾
﴿سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ (148) ﴾
﴿ كسانى كه شرك آوردند به زودى خواهند گفت اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدرانمان شرک نمى آورديم و چيزى را [خودسرانه] تحريم نمیکرديم. كسانى هم كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبران خود را] تكذيب كردند تا عقوبت ما را چشيدند. بگو: آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد. شما جز از گمان پيروى نمى كنيد و جز دروغ نمى گوييد ﴾
انسان از نظر تکلیف مختار است:
این سخن مشرکان است. اگر خداوند ما را در اطاعت از خود مجبور میکرد پاداش معنا نداشت و اگر ما را مجبور به نافرمانی میکرد مجازت کردن، بی معنا میشد. اگر بیهوده رها میشدیم به معنای ناتوانی بود. خداوند بندگانش را با اختیار دادن به آنان، امر فرموده است و از روی هشدار آنان را بازداشته است و در حد توان مکلف نموده و آنان را بیش از توان مکلف ننموده است و در قبال پیروی اندک، پاداش فراوان به بنده میدهد.
انسان مختار است. در لحظه ای که انسان فکر میکند مجبور است در حقیقت اشتباه میکند. او در چیزی که به آن مکلف نشده، مجبور است. در مرد یا زن بودن، مجبور است. آیا کسی از شما پرسیده است: چه چیزی دوست دارید؟ این مربع را علامت بزن. شما در این امر مختار نیستید. در این انتخاب مجبور هستید. آیا کسی پرسیده: دوست داری چه کسانی مادر و پدر شما باشند؟ همهی ما در انتخاب پدر ومادرمان، اختیاری نداریم. آیا کسی پرسیده است: دوست دارید کجا به دنیا بیایید، در شیکاگو یا در دمشق؟ زادگاه، زمان تولد، عصر شما، مرد یا زن بودن و مادر و پدر، اینها را خداوند مقدر فرموده است. اما دانشمندان اتفاق نظر دارند که آن چیزهایی که اختیاری در آن ندارید، مصلحت شما در آن بوده است و شما نمیتوانید بهتر از آن که به شما ارزانی شده باشید و روز قیامت راز مرد یا زن بودنتان برایتان آشکار میشود. اینکه از چه پدر یا مادری بوده اید یا در کدام کشور و یا چه دروانی زیستهاید. تواناییها، شکل، چهره و ... باید برای اینکه خداوند بهترینها را برای شما برگزیده، در محبت او غرق شوید. بنابراین در این موارد شما اختیاری ندارید. اما در آنچه مکلف هستید مختارید. به شما میگویند: نماز بپا دار. آیا نماز نمیگزاری؟ به شما میگویند:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (119)﴾
﴿ اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد ﴾
شما به مسجد آمده اید. کاباره نیز وجود دارد. کافی نت و سایتهای مبتذل نیز هستند. شما را امر میکند که از راستان باشید. به مسجد آمده اید. شما در آنچه بر شما تکلیف شده، مختار هستید.
﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ (29)﴾
﴿ پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند ﴾
در لحظه ای که احساس کنید مختار نیستید، پاداش و مجازات باطل شده است. تکلیف نادیده گرفته شده است. امانتداری را باطل شده است. بهشت و دوزخ بی اساس شده است و زندگی دنیا به نمایش داستانی خشک تبدیل شده است.
آیا باور میکنید در مسابقه ای که برای تعیین کارمند نمونه از میان سه هزار نفر برگزار میشود و برای این کار کمیته تشکیل شده و مصاحبه انجام شده و از نظر زبانی و فرهنگ عمومی و مدارک و امتیازات بررسیهای لازم انجام شده است، برنده پیش از برگزاری مسابقه تعیین شده باشد؟ این محال است.
بنابراین در لحظه ای که تصور میکنید شما در همه چیز مجبور هستید در حقیقت دین را بیهوده خواندید و بهشت ودوزخ ، پاداش ومجازات و تکلیف و همه چیز را بیهوده انگاشته اید. بنابراین وقتی یک شراب خوار نزد سیدنا عمر میآید، میگوید: «حد را بر او جاری کنید. شرابخوار میگوید: به خدا سوگند ای امیر المومنین خداوند این را برای من مقدر ساخته است-عوام میگویند: او جامهای اندک و فقط چند بار نوشیده است. خداوند این گونه او را آزموده است. خداوند او را نیازموده است. او خود این را برای خود برگزیده است.- سیدنا عمر گفت: دوبار حد را بر او جاری سازید. باری برای اینکه شراب نوشیده است و باری برای اینکه بر خداوند دروغ بسته است. گفت: وای برتو ای مرد، تقدیر الهی تو را از اختیار به اجبار نکشانده است.» به من نگو: خداوند این را قسمت من نموده است. بگو: من اشتباه کرده ام، خداوند مرا به نیکی امر فرموده و من اشتباه و گناه نموده ام.
می توان یکی از ارکان تکلیف را برگزید. شهوت، فطرت، عقل و هستی هر کدام یکی از ارکان تکلیف به شمار میروند.
رکن ششم: شرع:
شرع آخرین رکن باقیمانده است. در کشور در هر مغازه ای وزنه پیدا میشود. وزنهی دو کیلویی، نیم کیلویی، یک چهارم، هفت مثقال و سه و نیم مثقال. اگر مردی آتشی ایجاد کند و سرب داخل وزنه را ذوب کند صد گرم از وزن کم میشود. چگونه از این فریب آگاهی یابیم. در شهرداری یک وزن معین وجود دارد. وزنی که معیار است. این وزن استاندارد است. ملاک است. شریعت نیز معیار است. نیکی آن چیزی است که شریعت نیک بداند و بدی آن چیزی است که شریعت بد بداند. اگر فکرتان، شما را به چیزی خلاف شرع رهنمون شد و شما آن را نیک دانستید، در شما یک نقص وجود دارد. باید معیارهای شما با معیارهای شریعت تطابق داشته باشد. حرام، حرام است. اختلاط ممنوع است. زنا حرام است و کار پسندیده ای نیست. اما در زمان فتنه و غفلت کار پسندیده ای شده و در جهان گسترش پیدا کرده است و این گستردگی زنا در جهان دلیل بر این نیست که خداوند متعال از مجازات آن بکاهد.
بنابراین: شریعت نیز از ارکان تکلیف و قانون الهی شمرده میشود. شریعت یک رکن اساسی در تکلیف است. به همین دلیل گاهی عقل گمراه میشود و شریعت قانون استوار کنندهی آن میگردد.
من یک مساله به شما میدهم و پاسخ آن را به شما میگویم. اما پیش از اینکه خودتان را خسته کنید پاسخ حاضر است. اگر پاسخ شما را به حل مساله رهنمون شد، راه حل درست است، اما اگر راه حل به پاسخی دیگر انجامید، بدانید که شما اشتباه نموده اید. وقتی گمان میکنید که چند گناه اتفاق افتاده است که در دین چیزی در مورد آن وجود ندارد، چه کنیم؟ این امر خیلی مهم است. ما در دورهی جدیدی زندگی میکنیم. عصر دانش، دوره ای که زن نیمی از جامعه به شمار میرود. اگر چیزی بر خلاف شرع تصور کردید، شما در اشتباه هستید. زن نیمی از جامعه است و بسیار مورد احترام قرار گرفته است. هیچ دین و قانونی