حالت سیاه
02-09-2025
Logo
تربیت اسلامی – مدارج السالكين - درس : 019 - مراقبه
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعده‌ی امانت دار. بارخدایا، تنها آن‌چه به ما آموختی را می‌دانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا، چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آن‌چه به ما آموختی بهرمند ساز و بر علم ما بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمره‌ی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرا مى‏دهند و از بهترين آن پيروى مى‌كنند و با رحمت خود ما را از جمله‌ی بندگان صالح خود قرار بده. 

جایگاه مراقبه:

برادران گرامی، با درس نوزدهم از سلسله‌ درس‌های منازل السالکین در خدمت شما هستیم و منزل امروز، منزل «مراقبه» است.
این منزل، منزل بسیار مهمی در مسیر ایمان است؛ زیرا اگر انسان یقین داشته باشد که خداوند مراقب اوست و او را زیر نظر دارد، بر پایبندی به دستوراتش استقامت می‌ورزد و در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد شد.

آیات قرآنی مرتبط با این منزل:

آیه نخست:

آیات قرآنی مرتبط با این منزل: خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ الله أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِنْ لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (235) ﴾

﴿ و هیچ گناهی بر شما نیست در آن‌چه به طور کنایه از خواستگاری زنان گفته‌اید یا در دل نهان داشته‌اید. خدا می‌داند که شما به یاد آنان خواهید بود؛ ولی با آنان وعده‌ی پنهانی مگذارید، مگر آن‌که سخنی پسندیده بگویید و عزم به بستن عقد نکاح مکنید تا زمانی که مدّت مقرر به پایان برسد و بدانید که خداوند از آن‌چه در دل‌های شماست آگاه است، از او بترسید و بدانید که خداوند آمرزنده و بردبار است ﴾

[ سوره‌ بقره ]

﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ یعنی باید بدانی که خداوند می‌داند؛ پس اگر دانستی که خدا می‌داند، از نافرمانی او بر حذر خواهی بود. این همان راز موفقیت در ارتباط با خداوند متعال است.

آیه دوم:

آیه‌ی دوم از آیات مراقبت ابن فرموده‌ی خدای تعالی است:

﴿ لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا(52) ﴾

﴿ پس از این، دیگر برای تو زنان [دیگری] حلال نیست، و نه این‌که آنان را با زنان دیگر جایگزین کنی، هرچند زیبایی‌شان تو را به شگفت آورد، مگر کنیزی که مالکش باشی و خداوند مراقب هر چیزی است ﴾

[ سوره احزاب ]

بی‌تردید، اگر انسان بداند که تحت نظارت است، در رفتار خود دقت بیشتری می‌کند، گفتار و حرکات و سکنات خود را با حساسیت بیشتر مرور می‌نماید. این در صورتی است که انسانی او را تحت نظر داشته باشد، در حالی که نظارت انسان محدود است؛ انسان می‌تواند گفتار تو را بنویسد و حرکاتت را تصویر برداری کندد، اما نمی‌تواند از درون و ذهنت آگاه شود. نظارت محدود از سوی انسانی ضعیفی مانند خودت تو را به پایبندی کامل وا می‌دارد، پس اگر بدانی که خداوند یکتا و حسابرس تو را تحت نظر دارد؟ خداوند متعال و دانای آشکار و پنهان از تو آگاه است؟ تو را نگاه می‌کند؟ پیدا و پنهانت را می‌داند؟ آن‌چه را که مخفی کردی و آن‌چه را که آشکار کردی؟ آن‌چه را در باطن و ظاهر انجام دادی؟ (وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا) «و الله مراقب هر چیزی است.» نه فقط بر تو، بلکه بر دشمنانت و تمام مخلوقات.

آیه سوم:

آیه‌ی سومی از آیات مراقبت: 

﴿ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (4) ﴾

﴿ اوست آن‌که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر عرش استیلا یافت، آن‌چه در زمین فرو می‌رود و آن‌چه از آن بیرون می‌آید، و آن‌چه از آسمان نازل می‌شود و آن‌چه به آن بالا می‌رود، همه را می‌داند. و او با شماست هر جا که باشید، و خداوند به آن‌چه می‌کنید بیناست ﴾

[ سوره‌ حدید ]

این معیّت (همراهی) عام است؛ یعنی خداوند سبحان همراه هر مخلوقی است، چه مؤمن و چه کافر.

آیه چهارم:

آیه‌ی چهارم خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ﴾

﴿ مگر نمی‌داند که الله می‌بیند ﴾

[ سوره‌ علق ]

آیه پنجم:

آیه‌ی پنجم خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ ﴾

﴿ و بر حکم پروردگارت صبر کن، که تو تحت نظر ما هستی و هنگام برخاستن، ستایش پروردگارت را تسبیح گوی ﴾

[ سوره‌ طور ]

یعنی انسان تحت نظر خدا است؛ به این معنا که خداوند او را می‌بیند. معنای دیگر آن این است که او را حفظ می‌کند، همان‌گونه که می‌گوییم: این پسر تحت نظر مادرش است، یعنی مادرش با محبت و توجه او را احاطه کرده، می‌داند کجاست و چه می‌کند و از او مراقبت می‌کند.

آیه ششم:

و آخرین آیه در این باب:

﴿ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ (19) ﴾

﴿ او خیانت چشم‌ها و آن‌چه را در دل‌ها پنهان است، می‌داند ﴾

[ سوره‌ غافر ]

هیچ مخلوقی به جز الله بر روی زمین نمی‌تواند خیانت چشم را کشف کند. تنها خداست که خیانت چشم‌ها را می‌داند. 
من همیشه در توضیح این آیه مثالی می‌زنم: پزشکی که شرعاً اجازه دارد به بدن زن نگاه کند، اما شریعت به او اجازه داده است که فقط به محل بیماری بنگرد. اگر چشمش به ناحیه‌ای دیگر نگریست، این چیزی است که هیچ مخلوقی نمی‌تواند آن را درک کند، مگر خداوند. (يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ) «او خیانت چشم‌ها را می‌داند.» ممکن است در خانه‌ات تنها باشی، پنجره‌ی خانه‌ی همسایه باز شود و زنی در آن ظاهر شود. اگر تو چشم چرانی کنی و سیر به او نگاه کنی، جز خدا هیچ‌کس از این از این گناه باخبر نمی‌شود. پس اگر نگاه کردی
(يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ)«او خیانت چشم‌ها و آن‌چه را در دل‌ها پنهان است، می‌داند.»  بنابراین: (وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ) «و بدانید که خداوند از آن‌چه در دل‌های شماست آگاه است، پس از او بترسید.»، ﴿وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا)«و الله مرقب همه چیز است.» ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ﴾«و او با شماست هر کجا که باشید.»  ﴿أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى﴾  «آیا ندانست که خدا می‌بیند؟»، ﴿فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا﴾ «تو در برابر دیدگان ما هستی.» (يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ) «او خیانت چشم‌ها و آن‌چه را در دل‌ها پنهان است، می‌داند.»
همه‌ی این آیات با هم ترکیب می‌شوند تا یک منزلت مهم در دین پدید آید که مؤمن باید آن را در خود ایجاد کند: مقام مراقبه، یعنی این‌که احساس و یقین داشته باشد که خداوند او را زیر نظر دارد.

احادیث مربوط به این منزل:

به سنت‌ها بپردازیم. پیامبر علیه الصلاة والسلام در حدیث معروف جبرئیل علیه‌السلام می‌فرماید که جبرئیل از پیامبر علیه الصلاة والسلام پرسید:
ابوهریره می گوید: 

(( كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَارِزًا يَوْمًا لِلنَّاسِ، فَأَتَاهُ جِبْرِيلُ، فَقَالَ: مَا الإِيمَانُ؟ قَالَ: الإِيمَانُ: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ، وَمَلائِكَتِهِ، وَكُتُبِهِ، وَبِلِقَائِهِ، وَرُسُلِهِ، وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ، قَالَ: مَا الإِسْلامُ؟ قَالَ: الإِسْلامُ: أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ، وَلا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا، وَتُقِيمَ الصَّلاةَ، وَتُؤَدِّيَ الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ، وَتَصُومَ رَمَضَانَ، قَالَ: مَا الإِحْسَانُ؟ قَالَ: أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ ))

(( روزی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم در میان مردم ظاهر شد، پس جبرئیل نزد او آمد و گفت: ایمان چیست؟  فرمود: ایمان آن است که به خدا، فرشتگانش، کتاب‌هایش، ملاقات با او، پیامبرانش و قیامت ایمان داشته باشی.  گفت: اسلام چیست؟  فرمود: اسلام آن است که خدا را بپرستی و چیزی را شریک او قرار ندهی، نماز را به‌پا داری، زکات واجب را بدهی و رمضان را روزه بگیری.  گفت: احسان چیست؟  فرمود: آن است که خدا را چنان بپرستی که گویی او را می‌بینی؛ و اگر تو او را نمی‌بینی، یقیناً او تو را می‌بیند ))

[ صحیح الجامع: صحیح ]

در برخی از دعاهای نبوی نیز آمده است: «اللهم اجعلنا نخشاك كأننا نراك» «خدایا ما را چنان کن که از تو بترسیم، گویی تو را می‌بینیم.»
پس مراقبه، مداومت در علم و یقین بنده به آگاهی خداوند از ظاهر و باطن اوست؛ پس پایداری او بر این علم و یقین همان مقام مراقبه است. اکنون یک پرسش: اگر گاهی حس کردی که خدا تو را می‌بیند، آیا این مراقبه است؟ پاسخ: نه، اگر این احساس دوام یابد و تو همیشه حس کنی که خدا تو را می‌بیند، در تمام حالات، حرکات، سکنات، آشکار ونهان، شوخی، جدی، کار، خانه، خیابان و سفرهای دورت، اگر حالت مراقبه ادامه داشته باشد و این حس دائم در تو باشد که خدا می داند، از تو آگاه است و مراقب توست، آن‌گاه تو در مقام رفیع، مهم و پربرکتی به نام مراقبه قرار داری؛ مراقبه یکی از ثمرات علم است، چون الله تعالی مراقب تو است.
اگر انسانی وارد فروشگاهی شود و با دستگاه‌ها و تجهیزات آن فروشگاه آشنا باشد، و ببیند که دوربین‌های مداربسته‌ای در گوشه‌ و کنار فروشگاه نصب شده‌اند و تابلوی بزرگی را بخواند که روی آن نوشته شده است: «سالن توسط دوربین‌های مدار بسته فیلمبرداری می‌شود.»، آیا ممکن است به گوشه‌ای دور از دید برود و چیزی بردارد و در جیبش بگذارد؟ محال است؛ زیرا او یقین پیدا کرده که تحت نظارت است.
کارمند یک شرکت به کشوری خارجی سفر کرده است، وارد یکی از سالن‌های فروش می‌شود، کالایی گران‌قیمت و سبک‌وزن می‌بیند و احساس می‌کند کسی مراقب او نیست، پس آن را برمی‌دارد و در جیبش می‌گذارد. اما جلو در خروجی، دستگیر می‌شود و به سفارت کشورش تحویل داده می‌شود تا مجازات شود و این برای او رسوایی بزرگی است، با اینکه او کارمندی در سطح بالا بوده است.
پس چون گمان کرده کسی او را نمی‌بیند، به این گناه گرفتار شده است. اگر می‌دانست که سالن تحت نظارت است و دوربین‌هایی در حال فیلم‌برداری و ضبط هستند، یا روی تابلویی نوشته شده که «سالن توسط دوربین‌های مدار بسته فیلمبرداری می‌شود.» [هرگز چنین کاری نمی‌کرد.] مثال های ساده ای برایتان می زنم. اگر احساس کنی که خداوند از تو آگاه است، حتی زمانی که در خانه‌ات تنها هستی. اگر کسی ورع و تقوایی نداشته باشد که او را از گناه در خلوت بازدارد، خداوند به هیچ‌کدام از اعمال او اعتنایی نمی‌کند، چون تمام اعمال او نفاق در نفاق و ریا در ریا است. اما اگر نهان او مانند آشکارش، پنهانش مانند پیدایش و ظاهرش همانند باطنش باشد، در این صورت موفق و رستگار خواهد شد. 
دو رکعت نماز با تقوا، بهتر از هزار رکعت نماز کسی است که اعمال نیک و بد را در هم آمیخته است.

اقوال علما در باره مقام مراقبه:

اکنون می‌پردازیم به سخنان علما درباره‌ی مقام مراقبه، یا مرتبه‌ی مراقبه، یا منزلت مراقبه، چنان‌که در کتاب مدارج السالکین آمده است:
گفته‌اند: کسی که در دل خدا را در نظر داشته باشد، خداوند اعمال و رفتارش را محفوظ می دارد. گاهی انسان اجازه می‌دهد که افکاری وارد ذهنش شود که مورد پسند خدا نیست؛ گناهی را در ذهنش تصور می‌کند، تصور می‌کند که در حال معصیت است، خیال او در وادی دوری از خدا سرگردان می‌شود. اگر انسان به ذهن خود اجازه دهد که در گناهان سیر کند، به احتمال زیاد اگر این تصورات رها شوند و مهار نشوند، به گناه عملی تبدیل می‌شوند. من به صراحت به شما می‌گویم: خداوند متعال فقط بر اساس عمل حسابرسی می‌کند، اما اگر به تصورات نادرست اجازه دادی در ذهنت بچرخند، ممکن است پایت بلغزد و آن تصورات به عمل تبدیل شوند. نکته‌ی دیگر این‌که بیشتر کسانی که مرتکب گناهان کبیره شدند، در ابتدا قصد انجام آن گناه را نداشتند؛ بلکه یک فکر بود، بعد نگاه، سپس سخن، بعد لبخند، بعد قرار ملاقات، سپس دیدار، و سرانجام فحشا شد که ریشه‌ی همه‌ی این‌ها یک تصور اولیه بود. 
پس، از باب پیشگیری و از روی تقوا، اجازه نده که افکارت در مسیر گناه سیر کنند. 
اگرچه به خاطر این تصورات بازخواست نمی‌شوی، اما نگرانی از این است که آن‌ها را رها کنی و توان مقابله با آن‌ها را از دست بدهی و در نتیجه، در برابر گناه قرار بگیری.
بار دیگر: کسی که در دل خدا را در نظر داشته باشد، خداوند اعمال و رفتارش را محفوظ می دارد. از همین روی، گفته‌ای زیبا وجود دارد مبنی بر این که هر کس که از شبهات گناه آلود پرهیز کند، از گناهانی که آشکارا حرام‌اند به طریق اولی دوری می‌جوید. اگر مسأله‌ای مشکوک بود و فرد از روی پرهیزگاری آن را ترک کرد، قطعاً گناهان روشن و واضح را نیز مرتکب نخواهد شد. و کسی که به شبهات بی توجهی کند، به احتمال زیاد در آینده در گناهان آشکار نیز خواهد افتاد. کسی که جرأت کرده گناهی را انجام دهد که نزد مردم در حکم شبهه است، در مرحله‌ی بعد جرأت پیدا می‌کند که به گناهان آشکار نیز دچار شود.
جنید گفته است: کسی که در مقام مراقبه به حقیقت رسیده باشد، تنها از این می‌ترسد که حتی لحظه‌ای از توجه به پروردگارش غافل شود. یعنی اگر در حال مراقبه باشی و احساس کنی که خداوند همواره با توست، از تو آگاه است، از باطن تو باخبر است، می ترسی که حتی لحظه‌ای از زندگی‌ات را بیهوده بگذرانی.
هم‌چنین ذو النون گفته است: نشانه‌ی مراقبه آن است که آن‌چه را خدا نازل کرده است بر هر چیز دیگری ترجیح دهی، آنچه را خدا بزرگ شمرده، بزرگ بشماری و آنچه را خدا کوچک شمرده، کوچک بشماری. یعنی خودت را زیر نظر بگیر، ببین ارزش‌ها و معیارهایت مطابق با قرآن و سنت هست یا نه؟ گاهی پیش می‌آید که چیزی را بزرگ می‌دانی که خدا آن را کوچک شمرده است، این یعنی ارزش‌های تو اسلامی و الهی نیستند. مثلاً گاهی افرادی هستند که اگر با لباس خواب از خانه بیرون بروند، این را یک ناهنجاری، بی فرهنگی و بسیار زشت می‌دانند. اما اگر همسرش با لباس مد روز بیرون برود و زیبایی‌هایش را که باید پوشیده باشد، آشکار کند، این را نوعی پیشرفت و فرهنگ می‌دانند! انسان را ببین! این شخص چیزی را بزرگ داشته که خدا آن را کوچک شمرده و چیزی را حقیر شمرده که خدا آن را بزرگ داشته است. پس باید دقت کنی که معیارها، ارزش‌ها و زاویه‌ی نگاهت کاملاً منطبق با قرآن و سنت باشد. به همین دلیل گفته‌اند: خوشا به حال کسی که سنت برای او کافی باشد و چشم به بدعت نداشته باشد.
ابراهیم خَوّاص گفته است: مراقبه یعنی خالص بودن پنهان و پیدای انسان برای خداوند عزوجل، چه از درون و چه از بیرون. 
هم‌چنین گفته‌اند: بهترین چیزی که انسان باید در این مسیر خود را به آن ملزم کند، محاسبه، مراقبه و تطبیق عمل خود با حکم شرعی است. اینکه خودت را زیر نظر بگیری و بعد از مراقبه نوبت محاسبه می‌رسد. ما این دانش‌آموز را زیر نظر گرفتیم، دیدیم که در امتحان تقلب می‌کند، گزارشی نوشتیم و نمره صفر به او دادیم. اگر او خودش را مراقبه می‌کرد، سپس محاسبه می‌کرد و بعد به مرحله‌ی تطبیق کارش با شریعت می پرداخت [این اتفاق نمی‌افتاد.] پس مراقبه کرد، محاسبه کرد و میان حرکت و علم شرعی هماهنگی برقرار کرد.
گفته‌اند: اگر مردم دور تو نشستند، دل و نفس خودت را پند بده و فریب جمع شدن مردم به دورت را نخور، چراکه آن‌ها ظاهر تو را می‌بینند و خدا باطن تو را می‌نگرد. فریب نخور از این‌که مردم گرد تو آمده‌اند، چون آن‌ها تنها ظاهر تو را می‌توانند ببینند و تو هم که زرنگی، لذا ظاهرت را نیکو جلوه می‌دهی، اما آن یکتای حسابگر باطن تو را می‌بیند، پس بکوش پیش از آن‌که خدا تو را محاسبه کند، خودت خویش را محاسبه کنی.
گفته اند که علما بر این امر اجماع دارند که مراقبه‌ی خداوند در افکار درونی، موجب حفظ حرکات ظاهری می‌شود؛ پس کسی که در دل خدا را در نظر داشته باشد، خداوند اعمال و رفتارش را چه در نهان و چه در آشکار، محفوظ می دارد. تو در حال مراقبه‌ای، و خدا را با نام‌های الحفیظ، الرقیب، العلیم، السمیع و البصیر عبادت می‌کنی. این پنج نام نیکو معنای مراقبه را می‌رسانند. اگر سخن بگویی، او شنواست؛ اگر حرکتی کنی، او بیناست؛ اگر در دل چیزی بگذرانی، او داناست؛ اگر از خانه بیرون بیایی، او می بیند؛ اگر عملی انجام دهی، او مراقب است. همه‌ی حرکات تو نزد خدا ثبت شده است. پس او نگهبان (حفیظ)، مراقب (رقیب)، بینا (بصیر)، شنوا (سمیع) و دانا (علیم) است. برای حرکتت بصیر است و می‌بیند، برای سخنت سمیع است و می‌شنود، برای آنچه در دلت هست علیم و دانا اسست و برای عملت حفیظ است و همه را ثبت می‌کند و مراقبت هست یعنی تو را تحت نظر دارد، چنان‌که خداوند متعال فرموده است:

﴿ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ (14) ﴾

﴿ قطعا پروردگارت تو را تحت نظر دارد ﴾

[ سوره فجر ]

﴿ وَالْفَجْرِ (1) وَلَيَالٍ عَشْرٍ (2) وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ (4) هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ (5) أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ (6) إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ (7) الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ (8) وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ (9) وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ (10) الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ (11) فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ (12) فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ (13) إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ (14) ﴾

﴿ سوگند به سپیده‌دم، (1) و به شب‌های ده‌گانه، (2) و به زوج و فرد، (3) و به شب آن‌گاه که رو به رفتن گذارد، (4) آیا در این سوگندها برای خردمندان سوگندی عبرت‌آموز نیست؟ (5) آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ (6) با قوم إرم، که دارای ستون‌های بلند بودند، (7) که مانندشان در شهرها آفریده نشده بود، (8) و قوم ثمود که در دره‌ها سنگ‌ها را می‌بریدند، (9) و فرعونِ که دارای میخ‌ها بود (10) آن‌ها که در سرزمین‌ها طغیان کردند، (11) و در آن‌ها بسیار فساد نمودند، (12) پس پروردگارت تازیانه‌ای از عذاب بر آنان فرو ریخت، (13) قطعا پروردگار تو همواره در کمین است. (14) ﴾

[  سوره فجر ]

پس خداوند عزّوجل - آیه بسیار دقیق است - فقط تحت نظر ندارد، بلکه بر آن‌چه دستانت انجام داده‌اند، تو را مجازات می‌کند. معنای «تحت نظر داشتن» این است که تو را می‌بیند و سپس مجازاتت خواهد کرد. حالا آیا حاکم فقط به شناسایی تخلفات مردم بسنده می‌کند؟ ای کاش فقط همین بود، موضوع خیلی ساده می‌شد. کافی است کشف شود که تو جنسی را با قیمتی بالاتر می‌فروشی؛ در این صورت بازرسی، زندان، و حتی محکومیت مدنی در کار است. پس وقتی پروردگار می‌فرماید: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ «بی‌تردید پروردگار تو ناظر است» یکی از لوازم این تحت نظر داشتن آن است که: ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ﴾ «آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟»

از نشانه های مراقبه این است که تنها برای خدا تعظیم کنی:

از لطیف‌ترین توصیفاتی که درباره‌ی این مقام، یعنی مقام مراقبه آمده، این است که مراقبه‌ی حق تعالی در مسیر سلوک، همواره بین بزرگداشتی شگفت‌انگیز، تقربی وادارنده و سروری انگیزه دار قرار دارد. به خودت دقت کن: اگر مهمانی داری که جایگاه خاصی در جامعه دارد، مثلاً دوستی داری که دیپلم دارد و فردی موفق است، سپس استاد دانشگاهی وارد خانه‌ات می‌شود، به خودت نگاه کن؛ استاد را استقبال می‌کنی، به او نگاه می‌کنی، با او گفتگو می‌کنی، با تمام وجودت متوجه او می‌شوی و یادت می‌رود که در اتاق فرد دیگری هم هست. چه اتفاقی افتاده؟ این شخص دوم تو را از اولی بازداشته است. پس اگر تو در برخی ساعت‌ها، در کارت، در حرفه‌ات، در دفترت، در مغازه‌ات، در کارخانه‌ات و در خانه‌ات، چیزی تو را از این‌که خداوند مراقب توست، باز داشت، این، وضعیت خطرناکی است. یکی از نشانه‌های صداقت در مراقبه این است که هیچ چیز، اگر در چشم تو بزرگ جلوه کند، تو را از ملاحظه عظمت خدایی که مراقب توست باز ندارد. از همین‌رو، اهل خدا، اهل قرب هستند. مؤمنان راستین، عظمت خدا هرگز از ذهن‌شان پاک نمی شود. دلیلش این است که این بزرگداشتِ خدا، آنان را به سوی غیر خدا سوق نمی‌دهد. این حالت، پر شدن دل از عظمت خداست، تا جایی که انسان از بزرگداشت غیر خدا غافل می‌شود. ببینید، وقتی فردی وارد اتاق شخص مهمی می‌شود، می‌بینی روزنامه‌ای روی میز هست، ولی او آن را نمی‌خواند. وسیله‌ای قیمتی هست، ولی آن را دست نمی‌زند و زیر و رو نمی کند. فرد دیگری در آن‌جا هست، ولی توجهی به او نمی‌کند. گاهی می‌بینم که کسی دارد با شخصی که در نظرش مهم است ملاقات می‌کند؛ می‌بینید جلسه مؤدبانه است، توجه کامل به سوی آن شخص است. همه چیز مرتب است. با تسبیح در جلو او بازی نمی‌کند، روزنامه نمی‌خواند، چون احساس کرده این کسی که مقابلش است، شخص بسیار مهمی است که مثلاً مسأله‌ی مهمی از زندگی‌اش در دست اوست. چرا ما در برابر مخلوقی که در معیار اجتماعی مهم است، مؤدب می‌ایستیم، تمام توجه‌مان به اوست، تسبیح بازی نمی‌کنیم، روزنامه نمی‌خوانیم، به کسی جز او توجه نمی‌کنیم؟
بنابراین، یکی از لوازم حال مراقبه این است که از تعظیم خداوند عزّوجل به تعظیم هیچ‌کس دیگر روی نیاوری.
از مستلزمات این حالت (مراقبه)، سلوک و حرکت به سوی خداست، ادامه‌دادن این سلوک، حضور قلب در آن، بزرگداشت و تعظیم خداوند عزّوجل و محو شدن در عظمت او تا جایی که هیچ چیز دیگری در ذهن تو نماند. همه این‌ها از مستلزمات مراقبه هستند. از نخستین مراحل آن، که همان بزرگداشت حیرت آور است. این است که می‌بینی گناه برای منافق مانند مگسی است که روی دستش نشسته باشد. می‌گوید: چه اتفاقی افتاد؟ ما که کاری نکردیم! همه‌ی کسانی که نسبت به ارزش‌های دینی بی‌تفاوت هستند، وقتی از آن‌ها بپرسی چرا این کار را کردید، می‌گویند: خوب چه کردیم برادر؟ دنیا خراب شد؟ اگر به حرام نگاه کند، می‌گوید: مگر او را خوردیم؟ فقط نگاه کردیم! چه کردیم مگر؟ گناه نزد او آسان است. اما هر چه مقام تو نزد خدا بالاتر رود، گناه برایت چون کوهی می‌شود که بر سینه‌ات سنگینی می‌کند. هرچه گناه در چشمت کوچک‌تر باشد، مقام تو نزد خدا کمتر است و هرچه گناه در چشمت بزرگ‌تر باشد، این نشانه‌ی بلندی مقام تو نزد خداوند است. این مسئله بسیار دقیقی است.
هر انسانی که گناهی کند، معصیتی مرتکب شود و شب را راحت بخوابد بی‌آن‌که نگران شود؟ اگر کسی سخنی بگوید و احساس کند که ممکن است تبعاتی داشته باشد و کسی آن را علیه او ضبط کرده باشد، شب از نگرانی خوابش نمی‌برد. با خود می‌گوید: چرا این‌طور حرف زدم؟ لا حول ولا قوّة إلّا بالله. این در برابر انسان است؛ حال اگر در برابر الله باشد، آیا خداوند عزّوجل چنان عظیم نیست که اگر از او دور شوی یا نافرمانی اش را بکنی، چنان احساس سقوط کنی که انگار از آسمان به زمین افتاده‌ای؟ این است حال مؤمن.

هر کس احساس کند که خداوند او را زیر نظر دارد، در دلش شادی و لذتی پدید می‌آید که هیچ چیز با آن برابری نمی‌کند:

موضوعی هست که امیدوارم آن را جدی بگیرید: گفته‌اند اگر انسان احساس کند که خدا مراقب او است، با اوست و او در مسیر فرمان خداوند استوار ماند، این احساس شادی بزرگی در دل انسان می‌آورد و لذتی پدید می‌آورد که در هیچ چیز دنیوی یافت نمی‌شود. از اهل دنیا بپرسید، از کسانی که لذیذترین غذاها را در لوکس‌ترین مکان‌ها، با زیباترین مناظر خورده اند، می‌گویند: غذای بی نظیری بود. یا کسانی که تا سرحدّ ممکن در لذت‌ها غرق شده‌اند، یا کسانی که از هر سوی به شکوه و افتخار دست یافته‌اند. این افراد، اگر خدا را بشناسند و طعم نزدیکی به او را بچشند، به خدا قسم می‌خورند که همه‌ی لذت‌هایی که تاکنون تجربه کرده‌اند، حتی به اندازه یک لحظه‌ی توجه قلبی به سوی خداوند نمی‌ارزد.
به همین دلیل، اگر مؤمنی سوگند بخورد و بگوید: به خدا قسم، در زمین هیچ‌کس از من خوشبخت‌تر نیست، مگر این‌که تقوایش از من بیشتر باشد، این سوگند را نشکسته است. زیرا وقتی انسان با چیزهای زیبای دنیا در ارتباط باشد - از خوردنی و نوشیدنی گرفته تا نسیم خنک در تابستان، یا گرمای دل‌پذیر در زمستان، یا مناظر شگفت‌انگیز- همه‌ی این‌ها چیزهایی‌ هستند که خداوند بر آن‌ها رنگی از زیبایی نهاده است. الله زیباست. اگر پروردگار ما با جمال خود بر دریا تجلی نماید. می گویند: شبی شبی فراموش نشدنی در کنار دریا داشتیم. موج‌های آرام و نسیم های دل‌نشین. برخی اوقات سوار قایق می شوی و احساس شادمانی می کنی. آب‌ها زلال است. تقریبا کف دریا مشخص است. سطح آب هم‌چون روغن درخشان است. این، تجلی خدا بر دریا با اسم «الجمیل» است. اما اگر با اسم «الجبّار» تجلی کند، دل انسان از جا کنده می‌شود. گاهی کارهایی از خداوند می‌بینی که جلوه‌ی اسم «الجمیل» است: به چهره کودکی معصوم نگاه می‌کنی و در تمام زمین، صورتی زیباتر از آن نمی‌بینی؛ سراسر صفا، سراسر پاکی، سراسر فطرت و گاهی به چهره‌ای می‌نگری که سراسر خشم و عذاب است. گاهی به افعالی نگاه می‌کنی، مثل آتشفشان‌ها؛ می‌گویند: هشتاد هزار انسان زیر آوار مدفون شدند، شهری به شهر ارواح بدل شد و دیگر اثری از آن نماند. این‌جا اسم «الجبّار» را احساس می‌کنی.
گاه در بهار، به جنگلی نگاه می‌کنی، صدای پرندگان را می‌شنوی، اسم «الجمیل» را حس می‌کنی. خداوند نام‌های بسیاری دارد و در تمام افعالش، تجلی‌هایی از برخی از این نام‌ها پدیدار است. گاهی اسم «اللطیف» را حس می‌کنی. یکی می‌گوید: گلوله از این‌جا رد شد، موهایم سوخت.

((  عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: لِكُلِّ شَيْءٍ حَقِيقَةٌ، وَمَا بَلَغَ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْطِئَهُ، وَمَا أَخْطَأَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ ))

(( ابو‌الدرداء می گوید پیامبر صلی‌الله علیه و سلم فرمود: هر چیزی حقیقتی دارد، و هیچ بنده‌ای به حقیقت ایمان نمی رسد تا اینکه بداند آنچه به او رسیده، نمی‌توانسته است به او نرسد و آنچه به او نرسیده، نمی‌توانسته است به او برسد ))

[ احمد: هیثمی: مجمع الزوائد. با راویان موثق. ]

در بالای دره‌ای عمیق ایستاد. مثل این‌که اطلاعاتش در رانندگی ضعیف بود. فرمان به سوی دره چرخانده شده بود و پیش از آن‌که موتور را روشن کند، ترمز دستی را رها کرد و ماشین به سمت دره رفت. آن شخص را می‌شناسم و به خانه‌اش رفته‌ام. همراه همسر و فرزندانش از بالای دره به پایین دره رفتند تنها چند کوفتگی و شکستگی سطحی برداشتند. کسی که به خودرو نگاه می‌کرد، می‌گفت: حتماً همه‌ی سرنشینان مرده‌اند. این همان اسم «اللطیف» است. لطف خداوند عزّوجل. گاهی اسم «اللطیف» را بسیار آشکار می‌بینی/ روشن‌ترین نشانه‌ی آن، وقتی‌ است که دندان کودک کم‌کم می‌افتد، تو هر چه پزشک موفق و مهربانی باشی، حتماً نیاز به بی‌حسی و سوزن در لثه است و اگر بی‌حسی خوب عمل نکند، هنگام کشیدن دندان یا بریدن عصب، بیمار از شدت درد بی‌تاب می‌شود، مگر چنین نیست؟ اما پروردگار ما لطیف است. ببین چگونه دندان‌های شیری کودک بدون درد می‌افتد. هنگام غذا خوردن حس می‌کند چیزی شبیه سنگ‌ریزه در دهان دارد، در حالی که دندانش است. عصب چگونه قطع شد؟ دندان چگونه تحلیل رفت؟ این اسم «اللطیف» است.
هوا هم نشانه‌ای از اسم «اللطیف» است. هوا در بین ماست ولی ما را از هم جدا نمی‌کند. آیا هوا چیز بی‌ارزشی است؟ هوا هواپیما را حمل می‌کند، سیصد و پنجاه تُن؛ صد و پنجاه تُن وزن خود هواپیما، صد و پنجاه تُن سوخت، پنجاه تُن مسافران که روی هوا در حال پرواز است. اما اگر همین هوا حرکت کند، ممکن است شهری را از ریشه برکند. تصاویری دارم از شهرهایی بزرگ که دیگر هیچ اثری از آن‌ها باقی نمانده است و تبدیل به دشتی هموار شده‌اند. توفان «سیلیکون» با سرعتی حدود هشتصد مایل در ساعت حرکت کرد. هیچ چیز باقی نگذاشت. مردی که در یکی از این شهرها خانه داشت، پس از توفان، تنها موتور ماشینش را، آن هم پنج کیلومتر دورتر یافت. از شماره‌اش آن را شناخت، اما خانه‌اش کاملاً با زمین یکسان شده بود. به باد نگاه کن، گاهی نسیمی می‌وزد که نشاطی بی‌نظیر به همراه دارد، این همان اسم «اللطیف» است، اما همین باد اگر با شدت بوزد، به فرمان خداوند، همه چیز را نابود می‌کند.

نتایج مراقبه:

پس اگر اسم المراقبه را بفهمی و حس کنی که خداوند تو را می‌بیند، از ثمرات مراقبه این است که در مسیر فرمان او کاملاً استقامت می‌ورزی، به بندگانش نیکی می‌کنی و با تمام وجودت به سوی او روی می‌آوری و باید در دل خود احساس شادی و لذتی کنی که در هیچ چیز دیگری آن را نمی‌یابی. کسانی که لذیذترین غذاها را خوردند، در مجلل‌ترین خانه‌ها سکونت داشتند، با زیباترین زنان ازدواج کردند و مقامشان آن‌قدر بالا رفت که در زمره‌ی بزرگان جامعه قرار گرفتند، از همه‌ی آن‌ها بپرس: آیا چشیدید؟ اگر آن‌ها پس از آن همه نعمت، خدا را بشناسند و به او روی آورند و از ایشان بپرسی: وقتی در اوج عظمت، در اوج قدرت و در اوج لذت دنیایی بودید، آیا آن شادی‌ای را که اکنون دارید، آن موقع داشتید؟ همه با دهان پُر می‌گویند: به خدا، نه، هرگز.
حتی یک جهان‌گرد تزد یکی از صالحان، یا یه یکی از کشورهای اسلامی رفت، متوجه شد که عمر همه‌ی قبرها در آن‌جا بسیار کوتاه است. این یکی هفت‌ساله است، در هفت‌سالگی مرده، آن یکی پنج‌ساله، آن دیگری هفده‌ساله؛ چیز عجیبی است! ما معمولاً سنین هشتاد، هفتاد و پنجاه، شصت، چهل، پنجاه را می‌شناسیم. پنج و شش... اما این روستا، زندگی انسان را فقط از زمانی حساب می‌کند که او خدا را شناخته باشد. کسی اگر در چهل و پنج‌سالگی خدا را شناخته، زندگی‌اش از همان‌جا شروع شده و اگر در پنجاه و پنج‌سالگی مرده، یعنی ده سال عمر واقعی دارد. ساعاتی که در نادانی و گناه گذشته، وقتی انسان خدا را می‌شناسد، دلش پاره می‌شود که این عمر را چگونه در نافرمانی خدا گذرانده است. پس، آن لذت، آن شادی دل، آن روشنی چشم را می‌یابد که هیچ‌چیز در دنیا با آن برابری نمی‌کند. این حالِ اهل بهشت است. یکی از عرفا گفته است: لحظاتی بر من می‌گذرد که می‌گویم: اگر اهل بهشت در چنین حالی باشند، واقعاً در زندگی پاک و نیکی قرار دارند. حتی یکی از آنان این‌گونه سخن پیامبر صلی‌الله علیه وسلم را فهمیده است:

(( عن سعيد بن زيد: أبو بكرٍ في الجنةِ، وعمرُ في الجنةِ. – وساق معناه – ثم قال : لَمَشْهَدُ رجلٍ منهم مع رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّم يَغْبَرُّ فيه وجهُهُ، خيرٌ من عملِ أحدِكم عُمُرَهُ، ولو عُمِّرَ عُمُرَ نوحٍ. ))

(( از سعید بن زید روایت شده است که: ابوبکر در بهشت است و عمر در بهشت است – و معنای حدیث را ادامه داد – سپس گفت: قطعا حضور یک نفر از آنان در کنار پیامبر صلی‌الله علیه وسلم در جنگ که صورتش خاک‌آلود شود، بهتر است از عملِ یکی از شما در تمام عمرش، حتی اگر به اندازه‌ی عمر نوح باشد. ))

[ صحیح ابی‌داود ]

این سخن را چنان نفهمید که در آینده به بهشت خواهد رفت، بلکه چنین فهمید که همین حالا در بهشت‌ است؛ در بهشتِ قُرب. بله، او به بهشت خواهد رفت، ولی همین اکنون نیز در بهشت‌ است. من به شما می‌گویم: در طاعتِ خدا، در نزدیکی به او، در خدمت به بندگانش و در این‌که همه‌ی تلاش و نیروی بدنت، وقتت، توانت، دانشت و خانواده‌ات را در راه خدا قرار دهی، مجاهده کن.
پس اگر خداوند به تو اجازه‌ی قُرب داد، اگر بر قلبت تجلی کرد و اگر در دلت سکینه و آرامش انداخت، آنگاه مزه‌ای از مقام اهل بهشت را خواهی چشید.
اکنون سخنی دقیق به شما می‌گویم: اگر یکی از شما با دوست قدیمی‌اش دیدار کند و ساعتی با او بنشیند، از حرف‌هایش درمی‌یابد که او گرفتار است، گمشده است، سرگردان است، بدبخت است، می‌ترسد، تکه‌تکه شده است، از همه چیز می‌ترسد و احساس ظلم و فشار دارد. اما اگر با یک مؤمن بنشینی، می‌بینی که روحیه‌اش بسیار بالاست؛ حس می‌کند که خالق این جهان دوستش دارد، احساس می‌کند که تحت نظر خداست و در پناه اوست، حس می‌کند که خدا او را رها نخواهد کرد.
می‌شنوی که می‌گوید: باید برای سرطان آزمایش دوره‌ای بدهیم، این چیز ترسناکی است. حتی اگر به سرطان مبتلا نشود و هشتاد سال بدون آن زندگی کند، او طعم ترس از سرطان را هشتاد سال چشیده است، زیرا اگر از چیزی می‌ترسی، انگار که در آن هستی. تو اگر از بیماری می‌ترسی، پس در همان بیماری زندگی می‌کنی.
اهل دنیا، وقتی از خداوند متعال دور شدند، دچار اضطراب شدند. از بیماری‌های سخت می‌ترسند. می‌گوید: برادر، در آمریکا آمار ترسناکی هست؛ از هر شش نفر، یکی بر اثر بیماری قلبی می‌میرد. یک‌سوم مرگ ‌و میرها مربوط به بیماری‌های قلبی است... همه‌ی زنان از سرطان سینه می‌ترسند. می‌بینی که مرتب آزمایش می‌دهند. به‌خدا چیز ترسناکی‌ست. هم‌چنین بیماری‌های مغزی وجود دارد. می‌گوید: می‌ترسم که در مغزم یک انفجار رخ دهد، به کُما بروم و همه‌چیز تمام شود... اگر کسی درباره‌ی بیماری‌ها زیاد بخواند، شب نمی‌تواند بخوابد. از بیماری‌های معده و روده می‌ترسد، یا از بیماری‌های قلب و عروق، یا از بیماری‌های مغز و اعصاب و یا می‌ترسد راننده‌ای در خواب به او بزند، ستون فقراتش بشکند و فلج شود.
پس اگر انسان از خدا دور باشد، زندگی برایش ترسناک و وحشت‌زاست. واقعاً چیزی بسیار ترسناکی است. اما نگاه کن به مؤمن، وقتی سفر می‌رود می‌گوید: پروردگارا، تو رفیق من در سفر هستی و جانشین من در خانواده، مال و فرزندم... ممکن است وقتی تو در سفر هستی، یک قوری چای روی فرزندت بریزد و آن کودک مایه بدبختی تمام خانواده در تمام عمرش شود. اگر تو از یک معلولیت می‌ترسی، صاحب نوزاد معلولی می‌شوی؛ اگر از یک بیماری سخت می‌ترسی، به همان گرفتار می‌شوی. اما اگر با خدا باشی، خداوند تو را آرام می‌کند: ﴿فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا﴾ «تو تحت نظر ما هستی»

کسی که در هنگام عبادت، در دلش سروری نیابد، باید در ایمان و اعمالش شک کند:

ای برادران! سخنی است هرچند تلخ، اما تحمّلش کنید. می‌گوید: کسی که این سرور (لذت بندگی) را ـ یا حتی ذره‌ای از آن را ـ در دلش نیابد، باید به ایمان و اعمالش شک کند.
اگر نمازش ظاهری باشد، تلاوتش سطحی باشد، هرگز گریه نکرده باشد، هرگز دلش از محبت خدا نلرزیده باشد، هیچ‌گاه پوست بدنش از ترس خدا نلرزيده باشد، هرگز حس نکرده باشد که در نزد خداوند ارزش دارد و همه‌ی عباداتش فقط ظاهری باشد... می گوید: کسی که این سرور را در عبادت نمی‌یابد، یا حتی ذره‌ای از آن را، باید در ایمان و اعمالش تردید کند، زیرا ایمان، شیرینی دارد؛ کسی که آن را نچشیده، باید بازگردد و نوری به‌دست آورد که با آن، شیرینی ایمان را بچشد. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ(13) ﴾

﴿ روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می‌گویند: به ما فرصت دهید تا از نورتان بهره‌مند شویم. به آنان گفته می‌شود: بازگردید و از پشت سر نوری بجویید! آن‌گاه دیواری میانشان زده می‌شود که دری دارد؛ درون آن، رحمت است و بیرونش، از جانب آن (دیوار) عذاب است ﴾

[ سوره حديد ]

آیا دلیل می خواهید؟

((  عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: ذَاقَ طَعْمَ الإِيمَانِ مَنْ رَضِيَ بِاللَّهِ رَبًّا، وَبِالإِسْلامِ دِينًا، وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولا ))

(( عباس بن عبدالمطلب می گوید، شنیدم رسول خدا ﷺ می‌فرمود: طعـم ایـمان را کسی چشید که به خداوند به‌عنوان پروردگار، به اسلام به‌عنوان دین، و به محمد صلى الله عليه وسلم به‌عنوان پیامبر، راضی باشد ))

[ صحيح مسلم ]

«ذاق»؛ یعنی چشید. ایمان طعمی دارد. اگر تو یک شیرینی با قیمت کیلویی سیصد و پنجاه لیره بخوری، سپس یک تربچه بخوری، آیا طعم این دو یکسان است؟ نه، تفاوت بسیار است. « طعـم ایـمان را کسی چشید که به خداوند به‌عنوان پروردگار، به اسلام به‌عنوان دین، و به محمد صلى الله عليه وسلم به‌عنوان پیامبر، راضی باشد.» اگر طعمی نباشد خودت را بررسی کن، دوباره حساب و کتاب کن و نگاه کن ببین کجای کارت ایراد دارد؟ کجا گناه می‌کنی؟ کجا شرک خفی داری؟ کجا دلبسته‌ی دنیا شده‌ای؟ کجا کوتاهی کرده‌ای؟ دقیق باش. اگر این احساس قرب، این عشق، این اوج و این خوشبختی را در دل حس نمی‌کنی، پس باید واقعاً ایمانت را بررسی کنی.
حدیث دیگری:

(( عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ، وَجَدَ حَلاوَةَ الإِيمَانِ: أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا، وَأَنْ يُحِبَّ الْمَرْءَ لا يُحِبُّهُ إِلا لِلَّهِ، وَأَنْ يَكْرَهَ أَنْ يَعُودَ فِي الْكُفْرِ كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ فِي النَّارِ ))

((  انس بن مالک می گوید پیامبر خدا ﷺ فرمود: «سه چیز است که هر کس آن‌ها را در خود بیابد، شیرینی ایمان را خواهد چشید: این‌که خدا و پیامبرش نزد او از هر چیز دیگر محبوب‌تر باشند؛ اینکه انسانی را فقط برای خدا دوست بدارد و این‌که بازگشت به کفر را همچون افتادن در آتش ناروا بداند و از آن بیزار باشد. ))

[ صحيح بخاری ]

اگر یکی از برادران مؤمن، دوستی داشته باشد که نماز نمی‌خواند، نافرمان است و در بالاترین سطح رفاه و ثروت زندگی می‌کند و این مؤمن بگوید: خوش به حال فلانی! من به شما می‌گویم: ایمانش صفر است. اگر واقعاً طعم ایمان را چشیده بود، هرگز آرزو نمی‌کرد که جای آن شخص باشد. این حرف را به شما می‌گویم: اگر حتی برای یک ساعت، در حالی‌که در محرومیت شدید از نظر مالی، سلامتی و یا رفاه هستی، آرزو کنی که جای کسی باشی که سالم است، اما نافرمان خداست، نیرومند است اما گناهکار است، دارای پست ومقام است اما گناهکار است یا ثروتمند است اما غرق گناه است، یقین بدان که تو هنوز خدا را نشناخته‌ای و هیچ‌گاه طعم ایمان را نچشیده‌ای و تمام اعمالت در این حال، مردود خواهد بود. پیامبر صلی الله علیه و سلم چنین فرمود: «کسی که خدا و رسولش نزد او از هر چیز دیگر محبوب‌تر باشند...» روزی زنی به شوهر مؤمنش گفت: فلان چیز و بهمان چیز را می‌خواهم. او در پاسخ گفت: بدان ای فلانی که در بهشت حورالعین‌هایی هستند که اگر یکی از آن‌ها روی زمین آشکار شود، نور چهره‌اش نور خورشید و ماه را در خود می‌بلعد؛ پس برای من آسان‌تر است که از تو به‌خاطر آن‌ها بگذرم، تا این‌که از آن‌ها به‌خاطر تو بگذرم... یعنی مؤمن در زندگی‌اش چیزی دارد که اصلاً با هیچ چیز دیگر قابل معامله نیست. چون خدا و رسولش نزد او محبوب‌تر از هر چیز و هر کسی هستند. حتی اگر او را پاره‌پاره کنند، نافرمانی نمی‌کند. درحالی‌که برخی دیگر را می بینی که با شنیدن فقط یک جمله، نماز را ترک می‌کنند! برادرم نمی‌خواهم. به خاطر اخطار یک فاسق تمام جلسات علمی‌اش را ترک کرده است و به تومی‌گوید: این‌طور بهتر است! خداوند متعال می فرماید:

﴿ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (11) ﴾

﴿ برخی از مردم خدا را فقط بر يک حال [و بدون عمل] می پرستد. پس اگر خيری به آن‌ها برسد بدان اطمينان يابند و چون بلايی به ایشان رسد روی برتابند. در دنيا و آخرت زيان ديده اند. اين است همان زيانِ آشكار ﴾

[ سورة حج ]

«و کسی که انسانی را فقط به خاطر خدا دوست دارد.» تو برادری داری که او را تنها به خاطر خدا دوست داری؛ نه مشتری او هستی، نه او مشتری توست، نه پیوند خویشاوندی میان شماست، نه رابطه دوستی قدیمی، نه منفعتی دنیایی، هیچ‌چیز؛ فقط خدا. این از نشانه‌های ایمان است.
«و کسی که از بازگشت به کفر پس از آنکه خدا او را نجات داده، بیزار است؛ همان‌گونه که بیزار است از اینکه در آتش افکنده شود.» 

ثواب:

یکی از علما می‌گوید: اگر پس از انجام عمل نیک، در دل خود شیرینی و گشایشی نیافتی، آن را -دل خود را- متهم کن، زیرا پروردگار بسیار سپاسگزار است؛ یعنی بی‌تردید به کسی که عمل نیکی انجام می‌دهد، حتی در دنیا نیز پاداشی عطا می‌کند که آن پاداش، شیرینی و آرامشی است که در دل می‌یابد. می‌توانیم دستمان را روی معنایی بسیار دقیق از «ثواب» بگذاریم. ای برادر! پاداشی در کار است، پس عمل کن. مردم واژه‌ی «ثواب» را روزانه ده‌ها، بلکه صدها بار تکرار می‌کنند، اما کمتر کسی به ژرفای معنای آن پی می‌برد.
پیش از آن‌که درس را به پایان ببریم، باید بار دیگر معنای «ثواب» را روشن کنیم. واژه‌ی ثواب را مردم روزانه ده‌ها بلکه صدها بار به کار می‌برند؛ «این کار ثواب دارد»، «این عمل را بکن، ثواب دارد» و «خدا به تو پاداش می‌دهد». اما معنای دقیق ثواب چیست؟ این‌جا معنایی بسیار لطیف وجود دارد: یکی از نام‌های خدا «الشكور» است و شَكور یعنی آن‌که وقتی کاری صالح انجام می‌دهی، در همان لحظه در قلبت شادی و آرامش و اطمینان می‌افکند. این همان پاداش فوری خداوند است. حال اگر عملی صالح انجام دادی و هیچ حسّی در قلبت پیدا نشد، بدان که آن عمل دارای نقص است؛ یا در نیت، یا در هدف و یا در مطابقتش با سنت پیامبر ﷺ . اگر در ازای اعمال نیکت که به خاطر خدا انجام می‌دهی احساس وصف ناپذیری نکنی، این بدان معنی است که مزد سریع خداوند به تو نرسیده است. وقتی مزد نرسد یعنی عمل پذیرفته نشده است. یعنی عمل به آسمان بالا برده نشده است. اگر انسان برای رضایت مردم کار می‌کند، یا دنبال تحسین و تعریف دیگران است، گرچه هزاران کار نیک انجام دهد، اما دلش خشک و بی‌حس می‌ماند. می‌گوید: «خیلی خدمت می‌کنم ولی چیزی حس نمی‌کنم». معنی لغوی ثواب: ثاب الی رشده یعنی چه؟ یعنی برگشت. ثواب یعنی بازگشت. یعنی وقتی تو کار نیکی می کنی چیزی که به تو بر می‌گردد همان احساس خوشبختی است. به این خاطر وقتی مؤمنانِ حقیقی کاری برای خدا انجام می‌دهند، دل‌هایشان از شادی پر می‌شود و این همان پاداش فوری است که خداوند در همین دنیا به آنان می‌دهد.
بنابراین، معنای واقعی ثواب، همان لذت و سرور ا‌ست که دل‌های اهل اخلاص و استقامت احساس می‌کنند و اگر کسی با آن‌همه اعمال نیک هیچ شادمانی قلبی نیابد، باید در خودش بنگرد و خود را بازبینی کند. این است مقام «مراقبه»: یعنی وقتی بدانی خدا تو را می‌بیند، بر راه او استقامت بورزی، و برای او خالص باشی، آن‌گاه احسان، شادی و آرامش به تو روی می‌آورند و این خود بزرگ‌ترین پاداش دنیاست.
إن‌شاءالله، در درس آینده وارد منزلگاهی تازه از منازل «مدارج السالکین» خواهیم شد. برای فهم عمیق‌تر: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»

دانلود متن

نص الدعاة

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر