حالت سیاه
21-11-2024
Logo
تربیت اسلامی – تربیت فرزندان در اسلام 2008 - درس (22-36) : تربیت اجتماعی -5- فن بیان
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

خداوند جهانیان را سپاس می‌گوییم و بر سرورمان محمد راستین وعده‌ی امانت دار درود می‌فرستیم. بار خداوندا! ما را از تاریکی‌های جهل و گمان به سوی نور شناخت و دانش و از لجنزارهای شهوت‌ها به سوی باغ‌های بهشت تقرب بیرون ببر.

آموزش فن بیان به فرزند یکی از مهم‌ترین موضوعات تربیت اجتماعی است:

imageبرادرانی گرامی، با درس بیست و دوم از دروس تربیت فرزندان در اسلام و هم‌چنان با موضوع تربیت اجتماعی در خدمت شما هستیم. آموزش فن بیان به فرزند یکی از مهم‌ترین موضوعات تربیت اجتماعی است؛ زیرا خداوند نعمت بیان را به انسان ارزانی داشته است. می‌فرماید:

﴿ الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ﴾
(خداوند بخشنده * قرآن را یاد داد* انسان را آفرید* بیان را به او یاد داد.)

( سوره‌ی الرحمن )

نکته‌ی قابل توجه این است که در کشور بزرگی در غرب دور، در تمام دانشگاه‌هایش (چند هزار دانشگاه دارد) ماده‌ی درسی فن بیان یا سخنرانی در تمام رشته‌ها و در تمام دانشکده‌ها و در تمام سطوح و در تمام سال‌ها تدریس می‌شود. اگر از کسی که در آن‌جا درس خوانده بپرسید می‌گوید: استدلالشان این است که هر انسانی که می‌خواند و می‌آموزد باید این دانش را ارائه دهد.
پس فن بیان بخشی از علم است. گاهی جوانی را می‌بینید که خداوند استعداد به او داده است و هوش فراوانی دارد اما نمی‌تواند یک کلمه بگوید.

زیبایی مرد به فصاحت و بلاغت او است و فصاحت از ويژگی‌های انسان بافرهنگ است:

بنابراین از انواع تربیت اجتماعی این است که به فرزند خود فن بیان بیاموزید. چگونه سخن بگوید؟ چطور دیدگاه‌های خود را بیان کند؟ چگونه رفتار کند؟ سیدنا عمر رضی الله عنه گفته است: عربی را بیاموزید که بخشی از دین است.
من بسیار تعجب می‌کنم از جوانی که مدرک عالی مربیگری، فوق دیپلم، لیسانس دارد اما نمی‌تواند یک صفحه از کتاب خداوند را بدون ده‌ها اشتباه بخواند.
همان‌طور که می‌گویند: زیبایی مرد به فصاحت او است و فصاحت از ويژگی‌های انسان بافرهنگ است، بنابراین وقتی پدر نسبت به زبان و بیان فرزندان بی‌توجهی می‌کند، آنان سخنان عامیانه و یا ناشایست و یا تعبیرات خشونت آمیز، یا شیوه‌ی سنگدلانه و یا عامیانه‌ای را به کار می‌برند. این جوان اعتبار و ارزش خود را میان اهل دانش از دست می‌دهد. برای همین پدر مؤمن چون قرآن عربی است باید به زبان خود و فرزندانش اهمیت دهد.

راهنمایی فرزندان و دانش آموزان برای بکارگیری زبان عربی روان و نه سخت و عامیانه:

موضوع امروز: چگونه فرزندتان را برای ارائه‌ی خوب راهنمایی کنید؟ زبان عربی فصیح و ساده و زبان عربی غليظ وجود دارد. من نمی‌پذیرم که زبان عربی پیچیده و غلیظ را به کار ببرید. کسی بر روی چارپای شخصی‌اش سوار شد و کودکان دور او جمع شدند. او به آنان گفت: ما لكم تكأكأتم عليّ كتكأكؤكم على ذي جِنَّة افرنقعوا عني. یعنی شما را چه شده كه گرد من جمع شده‌ايد همان‌گونه كه فراگرد ديوانه را مى‌گيريد، پراكنده شويد. این لغت غلیظ است.
یک زبان عربی عامیانه‌ای وجود دارد که سست و مردود است و يك زبان عربی فصیح غلیظ نیز وجود دارد که مردود است. من وقتی با شما سخن می‌گویم با زبان عربی فصیح روان سخن می‌گویم که در زندگی روزانه از آن استفاده می‌کنیم.
برایش تلفون زد! خیر، با من تماس بگیر. کلمات عامیانه ای وجود دارد که نمی‌توان آن را پذیرفت، انسان هر اندازه فرهنگی باشد ولی زبانش ضعیف باشد سطح فرهنگ او پایین می‌رود.
بنابراین باید فرزندانم یا دانش آموزانم را راهنمایی کنم تا زبان عربی ساده و روان و نه غلیظ و عامیانه را به کار برند. این حقیقت اول.

سخنان فصیح و رسا مقتضای حال را رعایت می‌کند:

در زبان رسا یک اصل وجود دارد. سخنان فصیح و رسا مقتضای حال را رعایت می‌کنند و روشن ترین مثال این است: وقتی کودکی را می‌فرستید تا تمبری بخرد و آن را روی پاکت بزند و در داخل صندوق پست بیندازد به او می‌گویید: برو به فلان جا و با یک لیره یک تمبر پستی بخر و آن را با آب دهانت خیس کن و روی پاکت بزن و خوب فشار بده و برو کنار صندوق پست و مطمئن شو که داخل آن می‌افتد. اکنون یک انسان آگاه را مکلف به این کار می‌کنید. نامه را همراه مبلغ به او می‌دهید و می‌گویید لطفاً. انسان آگاه نیازی به این همه جزئیات ندارد.
اصل کلام باید مقتضای حال را مراعات کند. کسی از شما می‌پرسد ساعت چند است؟ می‌گویید: به خداوند بزرگ سوگند ساعت هشت است. او در اصل شما را تکذیب نکرده است. وقتی دیدید شما را تکذیب می‌کند سوگند بخورید. به کاربردن سوگند، به کار بردن تأکید، جزئیات خسته کننده، ایجاز بیش از حد، تمام این‌ها از عیوب کلام هستند. انسان گاهی به جزئیاتی بی مورد، می‌پردازد. به شما می‌گوید: من با وزیر ملاقات کردم. دو ساعت منتظر بودم و در سالن انتظار نشستم و فلانی این طور می‌گفت. برای من مهم است که وقتی نزد او رفتی چه گفتی؟ زمان زیادی را صرف سخن گفتن از موارد جزئی کاملاً بی‌ارتباط با موضوع می‌کند.

زبان عربی زبان قرآن است و هر انسانی باید از اشتباه در کاربرد آن بپرهیزد:

پدر دانا و با فرهنگ وقتی سخنان فرزندانش را می‌شنود آنان را راهنمایی می‌کند. فرزندم خلاصه کن. با این جزئیات از موضوع خارج می‌شویم. این کلمه را به کار ببر. یعنی اشتباهات رایج زیادی وجود دارد مثلا می‌گوید: أنا مولّع بکذا؟ معنای مولّع چیست؟ می‌گوید: گاو نر سرخ رنگ. باید بگوید مولَع. تفاوت زیادی میان مولّع (گاو ن سرخ) و مولَع (شیفته) وجود دارد.
مثلا به شما می‌گوید: عندي تجارُب. تجارُب: فقط به معنای واگیر شدن پیسی است. باید بگوید عندی تجارِب. می‌گوید: أخی طبیب أخصائی و آن را با آهنگ بیان می‌کند. أخصائی یعنی کسی که اخته کند. پس باید بگوید اختصاصی یعنی متخصص. اشتباهات فراوانی رایج است. زبان عربی زبان قرآن است، زبان اسلام است. زبان این امت است که خداوند آن را برای ارتباط میان خود و بنده‌اش برگزیده است.

فصاحت ارزش و مقام انسان دانا را بالا می‌برد:

یک بار دیگر، سیدنا عمر می‌گوید: عربی را بیاموزید که از دین است. گاهی یکی می‌گوید: من استاد زبان عربی که نیستم. چه کسی گفته شما استاد زبان عربی هستید؟ شما مسلمان هستید و مؤمن و باید زبان عربی را یاد بگیرید.
من امیدوارم در همه‌ی خانه‌ها تعدادی از کتاب‌های ادبی و نحوی وجود داشته باشند و پدر به زبان فرزندانش توجه کند. فصاحت ارزش انسان با فرهنگ را بالا می‌برد.
اما مقتضای حال سخن بسیار خوبی است. در این باره بحث‌های بلاغی زیادی وجود دارد. گاهی با افراد ساده می‌نشینید و آنان نمی‌توانند یک مساله‌ی فکری پیچیده را بفهمند، بنابراین با یک داستان ساده متوجه سخنان شما می‌شوند. شما می‌توانید با یک داستان افکار خود را بیان کنید. داستان تاثیر بسیار زیادی دارد. گاهی گوینده شیوه‌ی داستان و گاهی شیوه‌ی ضرب المثل را برمی گزیند.

کسی که خداوند به او قدرت بیان داده تمام روش‌های بیان را به کار می‌گیرد:

من می‌گویم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

(( لا صغيرة مع الإصرار، ولا كبيرة مع الاستغفار ))
((هیچ گناه صغیره‌ای با اصرار و هیچ گناه کبیره‌ای با استغفار وجود ندارد))

[ابن منذر وديلمي از ابن عباس ]

من به برادران محترمم می‌گویم راه بسیار عریضی وجود دارد. در سمت راست آن یک دره عمیق و در سمت چپ آن نیز دره‌ای عمیق وجود دارد. شما خودرو را از این راه می‌رانید. اگر فرمان خودرو یک سانتیمتر انحراف داشته باشد و ثابت نگه داشته شود ناگزیر در دره خواهید افتاد. با این‌که یک سانتیمتر است. این یک سانتیمتر در چند دقیقه خودرو را از وسط راه خارج می‌کند. سپس به سمت راست و از آن جا به دره خواهد رفت. اما اگر ناگهان فرمان را نود درجه بچرخانید می‌توانید آن را برگردانید و خودرو در جاده بماند. این مثال فرموده‌ی پیامبر را توضیح می‌دهد:

(( لا صغيرة مع الإصرار، ولا كبيرة مع الاستغفار ))
((هیچ گناه صغیره‌ای با اصرار و هیچ گناه کبیره‌ای با استغفار وجود ندارد.))

[ابن منذر وديلمي از ابن عباس ]

یک بار برادری برایم تعریف می‌کرد: زنی ازدواج کرد (طبعاً شوهرش نیک کردار بود) در ماه پنجم جنینش نه ماهه بود. این به آن معنی بود که زن مرنکب خطایی شده است. مرد می‌توانست او را رسوا کند. نابودش کند. می‌توانست او را طلاق دهد، زیرا قانون، شریعت، جامعه و خانواده‌ی زن نیز با او بودند اما این انسان نیک کردار می‌خواست زن را وادار به توبه کند. قابله‌ای برایش آورد. زایمان کرد. پسر را برداشت و زیر عبایش گذاشت و به محض این‌که امام نماز فرض را شروع کرد او را پشت درب گذاشت و خودش را به صف نماز رساند. پس از اتمام نماز پسر گریه کرد. نمازگزاران پیرامون او جمع شدند و از این امر شگفت زده شدند. چه کسی او را این‌جا گذاشته است؟ او تأخیر کرد تا به آنان رسید و گفت: چه شده است؟! گفتند: این یک نوزاد پسر است. گفت: من او را به فرزندی قبول می‌کنم. او را به من بدهید. در مقابل مردم او را به عنوان سر راهی برداشت و سرپرستی و تربیت او را بر عهده گرفت. او را نزد مادرش برد. خود او بقال بود. پایان داستان این‌که خطیب این مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در خواب دید که پیامبر به او فرمود: به فلان همسایه‌ات بگو در بهشت رفیق من خواهد بود.
هر کس نسبت به همسرش شک دارد و نزد من می‌آید من این داستان را برایش تعریف می‌کنم.
گاهی داستان خیلی رسا است. مثل، داستان، حکمت، اقوال ماثور، ابیات شعری، روایت و حکایت می‌توانند مفید باشند. انسانی که خداوند قدرت بیان به او داده است می‌تواند انواع روش‌های بیان از حکمت گرفته تا داستان، مثل، نمونه، شاهد و حکایت را به عنوان چارچوبی برای سخنان خود بیاورد.

زبان عربی معانی گسترده‌ای دارد باید آن را فرا بگیریم چون زبان قرآن است:

من خواهش می‌کنم حتی اگر مهندس هستید، پزشک هستید به زبان عربی اهمیت دهید. این زبان زبان قرآن است. زبان عبادت است. اگر کسی در این زبان بزرگ یک حرکت را اشتباه کند از بهشت به جهنم می‌رود. یکی از یاران پیامبر پیش از آن که (خُبیب بن عدی) کشته شود می‌گفت: ولست أبالی حین اُقتل مسلما علی اي جنب کان في الله مصرعي (وقتی مسلمان کشته شوم باکی ندارم که بر کدام پهلو بر زمین بیفتم) ، اگر کسی این بیت را اشتباه بخواند، لست ابالی حین اَقتل مسلما (برایم مهم نیست که مسلمانی را بکشم) در این هنگام سزایش جهنم است. یک حرکت در زبان انسان را به جهنم می‌کشاند.
imageبه خدا سوگند برادران، خداوند زبانی به ما بخشیده که شگفتی‌های فراوانی دارد. مثلا نظر واضح است اما حدج: یعنی نگاه محبت آمیز، به نگاه محبت نیز اضافه می‌شود. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرماید:

(( حدث القوم ما حدجوك بأبصارهم ))
((تا زمانی که این گروه به تو نگاه محبت آمیز دارند با آنان سخن بگو))

[ فقه اللغة از ابن مسعود]

رنا: به دریا نگریست، به دشتی سبز نگاه کرد، رنا یعنی نگاه لذت بخش. از این منظره‌ی زیبا لذت برد.
شَخَصَ: نگاه آمیخته با ترس.

﴿ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا ﴾
(ناگهان ديدگان كسانى كه كفر ورزيده‏‌اند خيره مى ‏شود)

( سورة الأنبياء الآية: 97 )

پس حَدَجَ، نَظَرَ، رَنَا، شَخَصَ، و اکنون لَاحَ، لَاحَ: در آسمان ابرهایی نمایان شد و در میان ابرها پرنده ای پنهان شد. لَاح: چیزی که پیدا شود و پنهان شود. اما لَمَحَ: انسانی راه می‌رود و دربی باز است و زنی بی حجاب در آن است. مؤمن چشم خود را می‌بندد. می‌گوییم لَمَحَ، لاح یک معنا دارد و لمح معنایی دیگر دارد. نگاه با دقت. در سالن امتحان مراقب بود دانش آموزی سرش را پایین انداخت به نظر می‌رسید برگه‌ای دارد بنابراین مراقب دقت کرد. نگاه با دقت منظور دقیق نگریستن است. پیراهنی به کسی می‌دهید: به شما می‌گوید: این پشم طبیعی است. هذه استشف یعنی آن طرفش دیده می‌شود.
استشف داریم یعنی آن طرفش دیده شد و استشرف داریم یعنی از بالا نگاه کرد. لَاح، لَمَحَ، حَدجَ، رَنَا، نَظَرَ و اکنون حَدَقَ: با توجه زیاد نگاه کرد، به حدی که حدقه‌ی چشمش گشاد شد. اما حَملَقَ: نگاه تعجب آمیز کرد تا جایی که ته چشم دیده شد. داخل چشم قرمز رنگ است. یعنی درون پلک‌های چشمش نمایان شد. رأی نیز به معنای بصیرت قلبی است. رأی العلم نافعا: علم را سودمند یافت، بینش قلبی. پس رَأی، نَظَرَ، بَحلَقَ، حَملَقَ، حَدجَ، رَنَا و شَخَصَ. این زبان زبان قرآن است. زبان سرور مخلوقات است و هر مسلمانی باید آن را بیاموزد.

افتخار به فرزند فصیح زبان و استدلال‌گر قوی:

من در شگفتم انسان وقت بیکاری‌اش چه می‌کند؟ کتابی در زبان، ادبیات می‌خواند. کاش به زبان فصیح گوش دهد. کاش قرآن را با صدای بلند و دقیق بخواند. او فعالیت‌های بزرگی دارد که زبانش را پویاتر می‌کند. وقتی جوانی فصیح زبان می‌بینید. گروهی از حجاز نزد سیدنا عمربن عبدالعزیز رفتند. پسری خردسال پیشگام آنان بود. ایشان ناراحت شد و به او گفت: ای پسر، بنشین تا یک بزرگ‌تر از تو برخیزد (کودکی خردسال). این کودک خردسال گفت: امیر به سلامت باد. بزرگی انسان به دل و زبان او است. وقتی خداوند به کسی زبان رسا و قلب حافظی داده است سزاوار سخن گفتن است و اگر آن‌چنان که تو می‌گویی باشد در امت از تو کسانی بهتر برای نشستن در این مسند هستند. سیدنا عمر از فصاحت او شگفت زده شد.
هیئتی دیگر نزد عبدالملک بن مروان رفتند. پسری خردسال پیشگام آنان بود. او خشمگین شد و به دربان خود گفت: هر کس بخواهد بر ما وارد می‌شود حتی کودکان؟ این خردسال که پیشگام گروه بود گفت: ای امیر، ورود من به نزد تو از مقام تو نمی‌کاهد اما مقام مرا بالا می‌برد. به او گفت: سالی بر ما فرا رسیده که را ذوب کرده و سالی که گوشت را خورده و سالی که را پودر کرده است... و شما اموال اضافی و فراوانی دارید. اگر به خاطر خدا از آن به ما صدقه دهی خداوند صدقه دهندگان را پاداش می‌دهد و اگر از آن ما است پس چرا از ما باز می‌داری و نمی‌دهی و اگر از تو است به ما ببخش. خلیفه گفت: به خدا این پسرک همه‌ی راه‌ها را بر ما بست و بهانه‌ی باقی نگذاشت.
سیدنا عمر راه می‌رفت. دید چند پسر با هم بازی می‌کنند. او هیبت زیادی داشت. وقتی او را دیدند پراکنده شدند و تنها یکی از آنان باقی ماند. با ادب و احترام ایستاد. توجه او را جلب کرد. به او گفت: فلانی چرا فرار نکردی؟ به او گفت: ای امیر! تو که ستمگر نیستی تا از ظلم تو بترسم و من هم گناهکار نیستم که از مجازات بترسم و این راه هم برای من و هم برای شما جا دارد.
وقتی فرزند خود را فصیح زبان و با استدلال قوی و سخنور ببینید به او بسیار افتخار می‌کنید اما او نیاز به درست فهمیدن زبان دارد.

مراعات مقتضای حال در سخن گفتن با دیگران:

مراعات مقتضای حال یعنی مثلا با یک انسان نامسلمانی سخن می‌گویید. به او می‌گویید خداوند می‌فرماید، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرماید. او اصلا به قرآن ایمان ندارد. انسان نامسلمان اما دانا و آگاه است و مراعات مقتضای حال او این است که فقط دلایل علمی برایش بیاورید. اما برای انسان مسلمان دلایل قرآنی و نبوی برایش می‌آورید. این نیز مقتضای حال است.
یک بار کتابی از کلاس هفتم را ورق می‌زدم. قصیده‌ای بسیار زیبا در سوگ یک همسر توجهم را جلب کرد. به نظر شما دانش آموز کلاس هفتم می‌داند احساس شوهر به زن چیست؟ خیر، زیرا ازدواج نکرده است. مانند این قصیده در چنین کتابی نشان از این است که نویسنده مراعات مقتضای حال را نکرده است. شما کودکی را در سال هفتم مورد گفت‌وگو قرار می‌دهید، مادر، خواهر، برادر و پدرش را می‌شناسد اما ازدواج نکرده است که احساس شوهر نسبت به زن را بداند.
گاهی برخی از سخنان برای فضای عمومی مناسب نیستند. یک بار در دانشگاه شعری می‌خواندم که به اشتباه انتخاب کردن کلمات را بیان می‌کرد. شاعر می‌گوید:

سلمی از ساقه‌ی نیشکر آفریده شده است نه از استخوان شتر
و اگر پیازی به او نزدیک کنی بوی مشک بر بوی پیاز غلبه می‌کند
* * *

این غزل آشپزخانه‌ای است. هم پیاز در آن است و هم استخوان شتر، گفته‌اند: این سخنان با مقتضای حال متناسب نیست. امیدوارم مردم در زبان آموزی ذوق بیشتری از خود نشان دهند. یعنی یک بیت شعر می‌خواند خوشش بیایید و یادداشت کند. حکمتی می‌خواند، مطلب زیبایی می‌خواند. انسان تا متون را هدفمند نخواند و برخی از عبارات، شاهد مثال‌ها، اشعار، نکته‌ها، توضیحات، سخنان زیبا را از آن برنگزیند زبانش رشد نمی‌کند.

هر عبارتی که بدون گفتن آن درک شود نباید گفت:

imageای برادران، در سخنان بخشی به نام زاید وجود دارد. عباراتی که بدون بیان هم می‌توان فهمید. چنین عباراتی بهتر است بیان نشود. در این آیات دقت کنید:

﴿ وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ ﴾
(و پادشاه [مصر] گفت من [در خواب] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آن‌ها را مى ‌خورند و هفت‏ خوشه سبز و [هفت‏ خوشه] خشگيده ديگر، اى سران قوم، اگر خواب تعبير مى‌‏كنيد درباره‌ی خواب من به من نظر دهيد)

( سوره يوسف آيه: 43 )

یکی از آنان گفت:

﴿ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ ﴾
(مرا به [زندان] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم)

( سوره يوسف )

پادشاه او را فرستاد و این فرستاده به زندان رسید و به میان زندانیان رفت و سیدنا یوسف را دید. این سخنی بود که اگر نمی‌گفت خودش معلوم بود.

﴿ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ ﴾
﴿ يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا ﴾

(مرا به [زندان] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم)
(اى يوسف، اى مرد راستگوى، به ما خبر ده)

( سوره يوسف آيه: 46 )

هر سخنی که میان دو عبارت بیاید زائد است. قرآن آن را رها کرده است. شاید در سخنان خود شما عبارات زیادی به کار می‌برید که مشخص است. بنابراین هر سخنی که بدون بیان فهمیده شود بهتر است آن را نگویید.
از سیدنا صدیق رضی الله عنه روایت شده که گفته است: خداوند چهره‌ی کسانی را که سخنان کوتاه می‌گویند و به اندازه‌ی نیاز حرف می‌زنند، شاداب نماید.
سخن زائد، تفسیر خسته کننده و نیز ایجاز مخل معنا وجود دارد و بلاغت حد وسط جزئیات خسته کننده و ایجاز مخل است.

سخنان منظم صاحب خود را به حفظ و بیان کمک می‌کند:

یک بار از رئیس یک دولت بزرگ پرسیدند. چقدر برای یک سخنرانی پنج دقیقه‌ای مطالعه می‌کنی؟ گفت: سه روز. از برخی می‌پرسند برای یک ساعت سخنرانی چقدر مطالعه می‌کنی می‌گوید یک ساعت. می‌گوید: برای سه ساعت سخنرانی؟ می‌گوید اصلا مطالعه نمی‌کنم. سه ساعت خاطره تعریف می‌کند.
روز جمعه شخصی وارد مسجدی شد. به خدا سوگند خورد که خطیب بیست و نه عنوان مطرح کرد که آن‌ها را برای خود نوشته بود. هیچ موضوعی رسیدگی نشد و نتیجه‌ای نداشت، زیرا آماده نبود. هر خاطره ای یادش می‌آمد بیان می‌کرد. اما سودی نداشت و موضوع هم معین نبود.
انسان بدون آمادگی گر چه فصیح زبان هم باشد و بدون اندیشه‌های به هم پیوسته و بدون مقدمه و بدون ارائه‌ی سرعنوان، افکار، شواهد زنجیره وار تاریخی یا موضوعی و یا شخصی، گاهی از شعری به شعری دیگر و از دوره‌ای به دوره‌ای دیگر و از موضوعی به موضوعی دیگر می‌پرد. سخن محور دارد. انتقال کلام باید واضح باشد. محور تاریخی، محور شخصی، محور موضوعی. ابتدا مقدمه و سپس بیان اندیشه و آوردن شاهد برای تاکید آن و ارتباط دادن آن با اندیشه‌ی بعدی و پرداختن به موضوعات مشخص و یا افراد مشخص و یا زنجیره‌ی تاریخی معین باید صورت گیرد.
این سخن منظم است، بنابراین حفظ می‌شود. طرز بیان رعایت نکات خیلی دقیقی را می‌طلبد.

کسی که واژگان بیشتری داشته باشد سبک دقیق‌تری دارد:

image
گاهی دانش آموز زیاد می‌خواند. در امتحان نمره‌ی پایین می‌گیرد. دلیل این است که در طول سال تحصیلی بر نوشتن عادت نداشته است. عبارات بسیاری اکنون برایش مانده است. اگر ببینید می‌داند. اما نمی‌تواند به کار برد یا اگر فراموش کند یادش بیاورد. ذخیره‌ی واژگان شناختی او بسیار است، اما ذخیره‌ی واژگان بازآوری شده‌اش اندک است. اما تمرین متانت اسلوب را به ارمغان می‌آورد. سبک به واژگان زیادی نیاز دارد.
تصور کنید دو رنگ سفید وسیاه به شما داده می‌شد. شما در برابر منظره‌ی زیبا با گیاهان سبز، گل‌های قرمز، خانه‌ای زیبا، شیروانی سبز، جویبار آبی رنگ، قرار می‌گیرید اما شما فقط دو رنگ دارید. تا زمانی که همین دو رنگ را داشته باشید برای دیدن این تصاویر زیبا کافی نیست. باید صد رنگ داشته باشید، سبز روشن و تیره داشته باشید. کلمات نیز به همین قیاس می‌شود. هر چه کلمات شما بیشتر باشد سبک شما دقیق‌تر می‌شود.
برای همین دستگاه ضبطی را بر گردن یک انسان بیسواد آویزان کردند و یک هفته تقریباً این گونه بود. نوار را بر کاغذ پیاده سازی کردند. کلمات تکراری را حذف کردند. نتیجه فقط سیصد کلمه بود. انسانی تمام عمرش را با سیصد کلمه زیسته است. دستگاه را روی سینه‌ی شخصی با تحصیلات دکترا گذاشتند تعداد کلمات 2500 تا بود که روزانه با همسر، فرزندان، در حرکت هایش به کار می‌برد. در سخنرانی‌هایش تعداد بسیاری واژه موجود است.

عاقل کسی است که مردم را خلاصه پند دهد و خسته کننده نباشد:

هر چقدر واژه‌های استفاده شده بیشتر باشد سبک شما دقیق‌تر می‌شود. شخصی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرسید: پیامبر مرا پندی کوتاه و نه طولانی بده. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این آیه را خواندند:

﴿ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ ﴾
(پس هر كه هموزن ذره‏‌اى نيكى كند [نتيجه‌ی] آن را خواهد ديد * و هر كه هموزن ذره‏‌اى بدى كند [نتيجه‌ی] آن را خواهد ديد)

( سوره زلزله )

گفت: کافی است. فرمود: مرد فهمید و بنابراین آگاه شد.
سخنان موجز وجود دارد، مثلا اگر این آیه را بخوانید:

﴿ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ﴾
(خدا همواره بر شما نگهبان است)

( سوره نساء )

همین آیه کافیست:

﴿ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴾
(پروردگار تو سخت در كمين است)

( سوره فجر )

سخنان رسا میان ایجاز خلل ساز و اطناب خسته کننده:

آیاتی است که اگر تنها یکی از آن‌ها در قرآن می‌آمد کافی بود. ما توافق نمودیم که سخن رسا و بلیغ حد وسط ایجاز خلل ساز و اطناب خسته کننده است. ایجازی وجود دارد که نقص ایجاد می‌کند و اطنابی وجود دارد که خسته کننده است و ایجازی بلیغ نیز وجود دارد:

﴿ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى ﴾
(آن‌گاه كه درخت‏ سدر را آنچه پوشيده بود پوشيده بود)

( سوره نجم )

ایجازی وجود دارد که از ذکر بقیه‌ی عبارات بی‌نیاز می‌کند. آن را از نورها، تجلی‌ها، آرامش و سکینه و خوشی‌ها می‌پوشاند.

﴿ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى ﴾
﴿ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴾
(آن‌گاه كه درخت‏ سدر را آنچه پوشيده بود پوشيده بود)
(ديده [اش] منحرف نگشت و [از حد] در نگذشت)

( سوره نجم )

یکی از اصحاب در صحیحین از ابن مسعود می‌گوید که: هر پنج شنبه ما را موعظه می‌کرد. مردی به او گفت: ای ابوعبدالرحمن، کاش هر روز ما را موعظه کنی. گفت: من این کار را نمی‌کنم چون دوست ندارم خسته شوید.
بنابراین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هر از گاهی یارانش را موعظه می‌کرد. بگذارید سخنان شما معتدلانه باشد. نصیحت زیاد و سخنان زیاد خسته کننده و نفرت آور است. کم گویی نیز مشکل بزرگی است. انسان باید میانه رو باشد.
یک بار برادری برایم تعریف می‌کرد: خواستگاری والامقام برای دخترم آمد. به من گفت: تماس تلفنی او با نامزدش سیزده ساعت طول می‌کشید. پس از دو سال سخنی برای گفتن نداشت. پس باید در ایجاز خلل ساز و سکوت و زیاده روی خسته کننده میانه روی کرد.

شوخی از ويژگی علما است:

بنابراین وقتی نیاز به غذا دارید سر سفره بنشینید و وقتی هنوز نیاز دارید برخیزید. وقتی مردم به سخنان شما شوق نشان می‌دهند سخن بگویید و وقتی که هنوز دوست دارند ادامه دهید دست از سخن گفتن بردارید. این شهامت است. اگر پدر یا مادر و یا معلم باشید و مردم به سخنان شما شوق نشان می‌دهند و هنوز که شوق دارند ساکت شوید.
برخی می‌گویند: شما بعنوان یک پدر، پند، پند، پند، راهنمایی پس از آن دیگر کودکان خسته می‌شوند. پندها مانند نمک در غذا هستند و اگر زیاد شود زیان می‌زند.
سیدنا علی می‌گوید: قلب‌ها مانند بدن‌ها خسته می‌شوند پس از سخنان شاد کننده برایشان بیان کنید.
باور کنید پدر بسیار موفق در خانه شادمان است. عبارات زیبا بیان می‌کند و فرزندان و همسرش را می‌خنداند. شادمانی از ويژگی بزرگان است.
عبارات شاد زیادی وجود دارد. گاهی در قالب کاریکاتور است. نقاشی‌های زیبا چند ثانیه وقت می‌خواهد، اما گاهی صدها کلمه نمی‌تواند آن را بیان کند.
یک بار پادشاهی وارد باغی شد و اسبی را دید که صاحبش چشم‌هایش را با پارچه ای بسته است و در گردنش زنگی انداخته و دور چاه می‌چرخد تا آب بالا بکشد. این پادشاه عاقل و باهوش بود. از صاحب باغ پرسید: چرا چشمان او را بسته‌ای؟ به او گفت: چون که سرگیجه نگیرد. به او گفت: پس این زنگ برای چیست؟ گفت: وقتی بایستد بدانم ایستاده است تا زمانی که صدا دهد یعنی می‌چرخد. پادشاه که باهوش بود گفت: اگر اسب بایستد و سرش را تکان دهد؟ گفت: آیا اسب مانند تو عقل دارد؟
گاهی کسی صنعتکاری می‌خواهد که باهوش، دانا، با فرهنگ بالا باشد و پنج هزار هم به او بدهد. من به او می‌گویم: اگر او از این سطح بالا برخوردار می‌بود خودش مانند تو کارخانه می‌زد. نخواهید که همه‌ی مردم مانند شما باشند.
شخص فقیری به خواستگاری دختر جوانی رفت. او در خانه‌ی اجاره‌ای یا همراه خانواده زندگی می‌کرد. وقتی بزرگ شد و پولدار گردید خواستگاری برای دخترش آمد. خانه‌ای در شام خواست. آرام باش زمانی که تو ازدواج کردی همراه خانواده ات زندگی می‌کردی و خانه‌ای نداشتی و پس از آن که پولدار شدی دیگر قبول نمی‌کنی و برای خواستگار شرط خانه‌ی مستقل در شام می‌گذاری؟

عاقل کسی است که با فرزندان خود بازی کند و بخنداند و آنان را نفرین و سرزنش نکند:

image
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شوخی می‌کرد و همیشه حقیقت را بیان می‌داشت.
یک بار احساس تاسف کردم از برخی از برادران که در مسجد هستند اما به درس توجهی ندارند. یک بار یک داعی از فساد جامعه با مردم صحبت می‌کرد. گفت: دختر ساعت دو نیمه شب می‌آید، کجا بوده است؟ نزد حبیب (محبوب) خود بوده است. همه بر حبیب [یعنی پیامبر] صلوات فرستادند. معنایش این است که داستان را اصلاً نفهمیده اند. دختر کجا بوده است؟ نزد محبوب، نزد معشوق خود. همه با فهمیدن کلمه‌ی حبیب صلوات فرستادند.
گاهی یک شوخی انسان را سر حال می‌آورد. شما در خانه هستید. منظورم الآن پدر و مادر هستند. خانه سراسر خشونت و درگیری و فریاد است. سرزنش، تو الاغی، تو نمی‌فهمی، این چه سخنانی است. بروید به خانه و با فرزندانتان حرف بزنید. آنان را بخندانید. با آنان شوخی کنید. بگذارید ورودتان به خانه برایشان عید باشد اما برخی از پدران هستند که خروجشان از خانه عید است نه ورودشان. این کار بستگی به خود شما دارد. بگذارید خانه‌ی شما بهشت باشد. بگذارید فرزندان بی‌صبرانه منتظر آمدن شما باشند. این کار به دست خودتان است.
موضوع طولانی است ان شاء الله در درس آینده ادامه خواهیم داد.

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر