- عقیده ي اسلامی
- /
- عقيده واعجاز
سپاس خداوند جهانیان را و درود وسلام بر پیامبرمان محمد، راستین وعده ی امانت دار.
پروردگارا، ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته اى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم. پروردگارا، آنچه به نفع ماست به ما بیاموز، آنچه را به ما آموختی برای ما سودمند بگردان و بر علم ما بیفزا. حق را چنانکه هست به ما بنما و پیروی از آن را به ما ارزانی دار و باطل را چنانکه هست به ما نشان ده و دوری از آن را نصیب ما نما. ما را از کسانی بگردان که سخنان را میشوند و از بهترین آن پیروی میکنند و با رحمت خود ما را از زمره ی بندگان صالح خود قرار ده. ما را از تاریکی های جهل و توهم به نور شناخت ودانش و از لجنزار شهوت به بهشت برین در پیشگاه خود بیرون ببر.
پیشگفتار و یادآوری:
برادران گرامی، با درس هشتم از سلسله درس های عقیده و اعجاز در خدمت شما هستیم. این درس ها از عناصر تکلیف سخن میگویند و در درس های پیشین از جهان هستی به عنوان یکی از عناصر تکلیف سخن گفتم و آن را به عنوان اولین اصل تغییر ناپذیرایمان برشمردم، سپس به عقل به عنوان ابزاری برای شناخت خداوند که تکلیف منوط بدان میباشد، پرداختیم و بیان نمودم که ارتباطش با نقل، اطمینان از درستی نقل پیش از نقل، سپس درک نقل پس از نقل است و عقل هرگز نمیتواند داوری بر نقل باشد. سخن پیرامون عقل را در درس دوم ادامه میدهیم
امانت و انسان:
همه ی شما میدانید که یکی از مسلمات ایمان، باور این مطلب است که انسان اولین مخلوق و دارنده ی اولین جایگاه است. و تنها به خاطر انسان بودن اولین آفریده هستید؛ زیرا وقتی خداوند امانت را بر تمام آفریده ها عرضه نمود همه از قبول آن سر باز زدند و انسان گفت: من آن را می پذیرم ای پروردگار و برای قبول امانت پیشقدم شد:
﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ﴾
(ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم پس از پذيرش امانت خودداري كردند و از آن ترسيدند، و درحالی كه انسان زير بار آن رفت)
تو امانت هستی و باید خودت را تزکیه بخشی:
آیا میدانی کیستی؟ تو اولین آفریده ای هستی که امانت را پذیرفته است، اگر این امانت را ادا کنی، والاتر از فرشتگان هستی و اگر ـ خدای نکرده ـ انسانی دراین امانت خیانت کند، پست تر از حیوان است، حال این امانت چیست؟ جانت که در وجودت است:
﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (9) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (10) ﴾
(قطعاً رستگار شد کسی كه نفس خويشتن را پاكيزه دارد و بپيرايد (9) و كسي نااميد و ناكام مي گردد كه نفس خويشتن پنهان بدارد و بيالايد.)
اوج موفقیت، پیروزی و برتری آن است که خود و نفست را تزکیه بخشی:
﴿قَدْ أَفْلَحَ ﴾
(قطعاً رستگار شد)
آفریننده ی آسمان ها و زمین به تو میگوید:
﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا ﴾
(قطعاً رستگار شد کسی كه نفس خويشتن را پاكيزه دارد و بپيرايد.)
تزکیه و پاکسازی نفس آن است که آفریدگارش را به او بشناسانی، او را با برنامه ی آفریدگارش آشنا سازی، تزکیه اش این است که او را وادار به طاعت آفریننده اش گردانی، با نهایت تلاشت آن را تزکیه دهی، با بکار گرفتن همه ی امکانات، با وصل کردنش به خداوند آن را تزکیه دهی. تزکیه ی نفست در دنیا، در واقع بهای بهشتی است که پهنایش به اندازه ی آسمان ها و زمین است.
انسان برای رسیدن به بهشت آفریده شده است، به همین خاطر میتوان مردم را با وجود تفاوت در ملیت، آیین، نسب، نژاد، نسب، فرقه و مذهبشان به دو گروه تقسیم کرد:
﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى (5) وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى (6) ﴾
(کسي كه [در راه خدا] بذل و بخشش كند و پرهيزگاري پيشه سازد و بهشت را تصدیق نماید)
اولین گروه: باور داشته اند که به خاطر نیکوترین فرجام یعنی بهشت آفریده شده اند. تو فقط برای رسیدن به بهشت آفریده شده ای و اکنون در دنیا به سر میبری تا بهای بهشت را بپردازی، به همین خاطر:
﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى (5) وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى (6) ﴾
(کسي كه [در راه خدا] بذل و بخشش كند و پرهيزگاري پيشه سازد و بهشت را تصدیق نماید)
البته ترتیب برعکس است، از آن جا که بهشت را باور نمودی، از عصیان فرمان پروردگارت پرهیز کردی و چون بهشت را باور داشتی و به یقین دانستی که بهای بهشت، عمل صالح است، پس زندگی ات را بر اساس بخشش استوار نمودی و در حقیقت تفاوت فاحشی میان مؤمن و غیر مؤمن هست.
کامیابی واقعی این است:
مؤمن زندگی اش را بر اساس بخشش و عطا میسازد، در حالی که غیر مؤمن بر اساس گرفتن. پیامبران بخشیدند در حالی که هیچ نگرفتند، اما قدرتمندان گرفتند و هیچ نبخشیدند. پس اگر گرفتی بدون این که ببخشی، دارای حالت اول و از گروه قدرتمندانی و اگر بخشیدی بدون این که بگیری، پس دارای حالت دوم و از پیروان پیامبرانی.
برادران گرامی، به همین خاطر وقتی این فرمایش خداوند متعال را میخوانید:
﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا ﴾
(قطعاً رستگار شد کسی كه نفس خويشتن را پاكيزه دارد و بپيرايد.)
متوجه میشوی که کامیابی واقعی این است. سوگند به خداوند یگانه، اگر شخصی به اندازه ی ـ بیل گیت ـ نود ملیارد ثروت داشته باشد و دیگری چنان در فقر و فراموشی باشد که کسی بود و نبودش را احساس نکند، ولی خدا را شناخته و نفسش را تزکیه کرده باشد، این شخص هزاران هزار بار از کسی که بزرگ ترین ثروت زمین را در اختیار دارد، برتر است، زیرا دنیا سرای جدایی است. وقتی قلب از کار بایستد، همه چیز تمام میشود. تمام اموال منقول و غیر منقول به دیگران میرسد. اکنون در کاخ زندگی میکنی اما سرانجام تو قبر است، اگر اکنون دارای مقام ومنصب والایی هستی فرجام تو گور خواهد بود. خودروی بسیار پیشرفته ای داری اما سرنوشت تو به قبر خاتمه مییابد. برادران گرامی، به خدا سوگند تا روز قیامت بر روی زمین شخصی خردمندتر از کسی که خود را برای این لحظه یعنی لحظه ی دیدار با خداوند آماده کرده است، سراغ نداریم، به همین دلیل از آن جایی که انسان اولین آفریده هست، پس میتواند برتر از فرشتگان باشد یا ـ خدای نکرده ـ ممکن است پست تر از حیوان باشد.
﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا... ﴾
(به راستی کسانی که کافر شدند...)
﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (6) ﴾
(قطعاً كافرانِ اهل كتاب، و مشركان، در ميان آتش دوزخ جاودانه خواهند ماند ! آنان بدون شك بدترين انسانها هستند.)
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ﴾
(قطعاً کسانی که ایمان آوردند و کار نیک انجام دادند، آنان بهترین مخلوقات هستند.)
برادران ارجمند، خوب دقت کنید. عزت را نزد خداوند بجویید. شایسته نیست که بنده ی غیر خدا باشی. اگر در خدمت غیر خدا باشی، در واقع خودت را تحقیر کرده ای:
﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ﴾
(چه كسي از آئين ابراهيم رويگردان خواهد شد مگر آن كه خود را خوار و كوچك داشته است.)
اگر در خدمت غیر خدا باشی خودت را خوار شمرده ای. شاید هزاران چیز را نپذیری چون برایش ارزشی قائل نیستی اما اگر دین را رد کنی، در حقیقت خودت را تحقیر کرده ای:
﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ﴾
(چه كسي از آئين ابراهيم رويگردان خواهد شد مگر آن كه خود را خوار و كوچك داشته است.)
چون تو فرزند آدم هستی؛ در اصل انسان هستی، امانت بر تو عرضه شد و گفتی: پروردگارا، من آن را میپذیرم در حالی که تمام آفریدگان از قبول آن سر باز زدند. به همین خاطر حیوان فقط ترکیبی از شهوت بدون عقل است ، فرشتگان فقط از عقل ساخته شده هستند هیچ شهوتی ندارند، اما انسان ساخته شده از شهوت و عقل است، پس اگر عقلش بر شهوتش چیره گردد، برتر از فرشتگان میگردد و اگر شهوتش بر عقلش غلبه کند، پست تر از حیوان میگردد.
عقل: سیستم پیچیده:
برادران گرامی، ما موضوع عقل را بررسی میکنیم. تصور کن، عقل دستگاه کامپیوتری آخرین سیستم است که خودش نتوانسته خودش را درک کند.
در مقاله ای خواندم اگر محله ی بزرگی از حومه ی شهری بزرگ در دنیای غرب که آکنده از آسمان خراش است و تمام این آسمان خراش ها از درون و بیرون دارای دریچه میباشند را تصور کنیم، به والایی عقل نمیرسد. صد و چهل ملیارد سلول خاکستری هست که هنوز کارشان کشف نشده است. سلول های پوستی، چهارده ملیادر سلول در فضایی به اندازه ی یک دانه عدس، در حافظه هفتاد ملیارد تصویر وجود دارد، مکانی برای قضاوت، محلی برای کاوش، نتیجه گیری، نگرش، شنیدن، دیدن و پوسته ی مغز که تمام درکیات و مفاهیم در آن است:
آیا خود را موجودی کوچک شمرده ای در حالی که بزرگ ترین دنیا در تو نهفته است.
برادران بزرگوار، عقل دستگاهی بسیار پیچیده است که از فهم خودش هم ناتوان مانده، اما ابزاری برای شناخت خداوند است:
﴿وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ ﴾
(آسمان را برافراشت و قوانين و ضوابطي را گذاشت.)
﴿أَفَلَا يَعْقِلُونَ ﴾
(آیا نمیاندیشند)
﴿أَفَلَا يَنْظُرُونَ ﴾
(آيا نمي نگرند ؟)
﴿مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴾
(شما را چه شده، چگونه داوري مي كنيد؟)
﴿فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ﴾
(پس چگونه [از حق منحرف مي گرديد] برگردانده مي شويد ؟)
تعداد آیاتی که پیرامون عقل و نیازمندی هایش سخن میگوید به چیزی حدود هزار آیه میرسد.
درک و کاربرد عقل ناچیز است:
عظمت اسلام به میانه رو بودنش است. اسلام مانند برخی ادیان، نقش عقل را لغو نکرده است. گفته میشود: ایمان بالاتر از عقل است. اگر مانند دنیای غرب به عقل مجال داده شود، بر دین حکومت میکند. اگر عقل را بر دین چیره سازی، معتزلی خواهی شد و اگر عقل را رها کنی، ابزار شناخت خداوند را بیهوده انگاشته ای. اسلام یعنی میانه روی.
برادران ارجمند: وقتی در ارزش عقل مبالغه میکنیم در واقع آن را ابزار مطلق و محدودی برای شناخت میگماریم.
یک بار دیگر یادآوری میکنم: ترازوی دقیق وحساسی که ویژگی های خارق العاده ای دارد، بسیار ارزشمند اما کاربردش محدود است، از پنج گرم تا پنج کیلو گرم ظرفیت دارد و بسیار شگفت انگیز است. اما اگر بیش از توانش از آن کار بکشی، کار نمیکند. عقل محدود است، عقل باید یک چیز مادی را ببیند و در مورد آن قضاوت کند. باید رد پایی را ببیند تا به صاحب آن برسد، باید حکمتی را لمس کند تا به وسیله ی آن به صاحب حکمت پی ببرد، باید نشانه هایی را در طول راه ببیند تا مسیر را دریابد، باید ساختاری را ملاحظه کند تا با درک آن به سازنده اش برسد، باید نظامی را ببیند تا به نظم دهنده برسد، بنابراین مأموریت عقل این است، چیزی را دریابد که خودش دیده نمی شود اما نشانه هایش نمایان است.
در یکی از روزهای فصل تابستان به دانشگاه رفتم، هیچ کلاس درسی دایر نبود، مدتی در سالن ها، راه پله ها، فضای سبز، آزمایشگاه ها، دفترها، خوابگاه دانشجویان، سالن اساتید و محل و چشم انداز دانشگاه اندیشیدم. پیرامون طراحان دانشگاه به هزاران نکته پی بردم، آنان از دانش، ذوق، سلیقه ی زیبا و تجربه های ارزشمندی برخوردارند، در دانشگاه دیگر دفاتر خدمت رسانی عمومی است که تمام اشتباهات گذشته را جبران کرده است، میتوان از تأمل در ساختار دانشگاه به اطلاعات بی نهایتی دست یافت.
اما از ساختار دانشگاه نمیتوانی بفهمی که چه کسی مدیر دانشگاه است، چه کسانی مسئولین دانشکده هایش هستند، نظام پذیرش دانشگاه و نظام قبولی یا قیمت شهریه به چه شکل است. برای فهمیدن چنین مواردی باید به یک کتاب مراجعه کرد.
وحی، تکمیل کنندهی عقل است:
اکنون خوب دقت کنید، عقل با وحی تکامل مییابد، هر چیزی که عقل از درک آن ناتوان باشد، وحی تو را از آن مطلع میسازد. با عقلت به این نتیجه میرسی که جهان هستی باید آفریننده ای داشته باشد، پس وحی نازل میشود و میگوید:
﴿اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ﴾
(خداوندی که آسمان ها و زمین را آفرید)
به این ترتیب عقل به نکته ی بسیار ظریفی پی میبرد. این که زندگی کوتاه است و لذت ها متفاوت است. یکی قدرتمند است و دیگری ناتوان، یکی ثروتمند و دیگری فقیر، یکی زیبا و یکی زشت، یکی مهربان و یکی سنگدل، یکی ظالم و یکی مظلوم، یکی سلطه گر و دیگری سلطه پذیر، یکی بهره کش و دیگری مورد بهره کشی است. اما زندگی کوتاه است، بالاخره مرگ فرا میرسد و به همه چیز خاتمه میدهد، ولی عقل این را نمیپذیرد، باید زندگی دیگری هم وجود داشته باشد که در آن به این حساب و کتاب ها رسیدگی شود. اکنون وحی میآید و میگوید:
﴿مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ﴾
(كساني كه به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند)
در وحی سخن از روز رستاخیز، روز جزا و روز حسابرسی به میان میآید:
﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴾
(مالك روز سزا و جزا است .)
بنابراین هر چیزی که عقل از درک آن ناتوان باشد خداوند آن را برایت بیان می کند پس عقل و وحی مکمل یکدیگرند.
چه ارتباطی بین وحی و عقل وجود دارد؟
مسئله ی مهم دیگری مطرح شده است: ارتباط وحی با عقل چیست؟
عقل با واقعیت در ارتباط است اما وحی با حقیقت مطلق. در یکی از جلسات گذشته گفتم شخصی که پنجاه سال قبل درگذشته است، نمیتوانست باور کند که هزار کتاب در یک سی دی جمع میشود، او چنین چیزی را نمیپذیرد. همین طور باورش نمیشود که با یک دستگاه کوچک بتوان با سراسر دنیا ارتباط برقرار کرد، اما اکنون چنین چیزی قابل قبول است. عقل با واقعیت کنونی در ارتباط است در حالی که وحی با حقیقت مطلق، به همین خاطر وحی اصل است و وظیفه ی عقل، درک وحی. در تایید این سخن:
عقل با نقل در ارتباط است، قبل از نقل از درستی متن اطمینان حاصل میکند و بعد از نقل، به درک درستی از آن میرسد. تکاملش به این ترتیب است.
عقل با نقل هیچ تناقضی ندارد:
اما برادران گرامی، عقل نمیتواند به خاطر دلیلی بسیار ناچیز با نقل در تعارض باشد. عقل معیاری است که خداوند متعال به ما ارزانی داشته و نقل، کلام خدا و گفتار پیامبر معصوم است، پس این ها دو فرع از یک اصل هستند و اگر با هم در تعارض قرار گیرند، به دلیل قطعی نبودن یکی از آن هاست. ممکن است یک نص جعلی نادرست با عقل در تعارض قرار گیرد، چنین چیزی امکان پذیر است، ممکن است نظریه ای که هنوز به وسیله ی وحی ثابت نشده است، بر خلاف عقل باشد، اما هر آن چه در وحی قطعی باشد و با عقل هم قطعی به نظر میرسد، پس در این حالت هماهنگی عقل با نقل حتمی است، زیرا عقل و نقل دو فرع از یک اصل هستند و این بزرگ ترین وجه تمایز این اسلام باعظمت است. اسلام ما علمی است، هیچ چیزی در دین وجود ندارد که عقل بگوید: نادرست است. اما عقل در برابر هر دین زمینی یا هر مذهب زمینی با گذر زمان هزاران بار نه میگوید. این نکته ی اول.
حق دایره ایست که چهار خط در آن یکدیگر را قطع میکنند:
اگر این مطلب را باز کنیم به نظر من حق دایره ایست که چهار خط در آن یکدیگر را قطع میکنند. اکنون به تک تک سخنانم خوب دقت کنید: خط نقل درست و صحیح. زیرا نقل نادرست هم وجود دارد یا به این دلیل که حدیث موضوع است، یا برداشتی نادرست از یک نص صحیح است، یا نص غیر صحیح است، یا برداشت غیر صحیح است، و نیز خط عقل صریح. در جلسات گذشته بیان کردم که عقل بر دو گونه است: عقل صریح و عقل توجیه گرایانه. بنابراین:
خط اول: خط نقل صحیح.
خط دوم: خط عقل صریح.
خط سوم: واقعیت عینی، چون واقعیت ساختگی و تقلبی هم وجود دارد. به عنوان مثال: رویدادهای کنونی، هر اتفاقی که در دنیا بیفتد انگشت اتهام به سوی مسلمانان گرفته میشود، با هر عمل خشونت بار در دنیا قبل از هر کس انگشت اتهام به سوی مسلمانان دراز میشود. در این خصوص برادر بزرگواری که مقیم یکی از کشورهای دور غربی است، پژوهشی انجام داده که برای انجام آن متحمل تلاش بسیار زیادی گشته است. وی اعمال خشونت آمیز این کشور بزرگ دور قطبی را بررسی کرده که فقط سه درصد از اعمال خشونت آمیز آن منطقه با دخالت مسلمانان صورت گرفته است. بنابراین یک واقعیت تقلبی و یک اتهام وجود دارد.
خط چهارم: خط فطرت سالم.
حق چیست؟
حال حقیقت چیست؟ حقیقت آن است که از طریق نقل صحیح بیان شده باشد، عقل صریح آن را بپذیرد، فطرت سالم با آن آرام گیرد و واقعیت عینی آن را تأیید کند. حقیقت، این است.
شایان ذکر است که کلمه ی حق صدها بار در قرآن آمده است. حق چیست؟ اگر باطل را بشناسیم، حق را شناخته ایم. باطل هر چیز ناپایدار، بی هدف و بیهوده است، پس حق یعنی امری پایدار و هدفمند.
گاهی اوقات به مدت دو هفته چادری برای سیرک بر پا میشود، سیرک برای تفریح و سرگرمی است، چیز خاصی ندارد، اما گاهی اوقات یک ساختمان بسیار بزرگ به عنوان یک دانشگاه ساخته میشود، دانشگاه یک ساختار هدفمند است تا رهبران امت از آن فارغ التصحیل شوند و دانش های درست به نسل بعد آموخته شود. هدف دانشگاه واضح است، ساخته شده تا بماند. در دنیای غرب دانشگاه هایی هست که قدمتش به سال هزار و پانصد میلادی میرسد.
برادران گرامی: حق، امری هدفمند و پایدار است، خداوند متعال حق را از هر گونه عمل باطل نفی کرده است، چرا که باطل نابود شدنی است، هم چنین بازیچه بودن را نیز از آن نفی میکند، بازی عملی بیهوده و بی هدف است بدین ترتیب حق، امری پایدار و هدفمند میشود.
می توانی تمام چیزهایی را که میبینی رده بندی کنی. کارهایی هست که لهو و لعب به شمار میرود. لهو آن است که با پرداختن به امری بی ارزش از کاری ارزشمند غافل شوی و لعب مشغول شدن به کاری بیهوده است. اگر شخصی تا ساعت سه شب نرد بازی کند، آیا دکترا می گیرد، یا تاجر بزرگ یا صاحب مؤسسه ای می شود؟ متأسفانه بیشتر فعالیت های مردم در کشورهای در حال توسعه، فعالیت های بیهوده، بی هدف و وقت کشی است.
اصول عقلی: اصل علیّت، فرجام گرایی و عدم تناقض:
برادران بزرگوار، در یکی از جلسات گذشته پیرامون این مطلب سخن گفتیم که در عقل اصل علت و معلول، اصل فرجام گرایی و اصل عدم تناقض وجود دارد.
1 –اصل علیّت:
آیا عقلت میپذیرد که یک هواپیمایی بسیار پیشرفته را با منفجر کردن مقداری دینامیت در یک انبار آهن ساخته باشیم؟ آیا یک نفر از یک ملیارد و پانصد هزار انسان چنین نظریه ای را میپذیرد؟ هواپیما در نتیجه ی صد سال تلاش و تجربه ی مهندسان و متخصصان ساخته شده است، کارشناسان آگاه به قوانین، فیزیک، شیمی، فلک شناسی، فضا شناسی، ابزار آلات، حرکت شناسی، نیروی مقاومت باد و اموال هنگفت ساخته شده است، آیا عقل می پذیرد که یک هواپیما حاصل انفجار انبار آهن باشد؟ به یک چاپخانه برو که در آن حروف چاپی، جوهر و کاغذ وجود دارد، بمبی در آن منفجر کن و منتظر یافتن لغتنامه ی زیبای هزار صفحه ای باش که در آن افعال، اسم فعل ها و مضارع مشخص شده باشد، افعال به رنگ قرمز نوشته شده باشد، توضیحش به رنگ سبز، یا کتاب معرفی شخصیت های سرشناس، آیا چنین امری امکانپذیر است؟ آیا امکانش هست که در یک چاپخانه با وجود حروف چاپی، جوهر و کاغذ چنین فرهنگ لغتی ایجاد شود؟ این غیر ممکن است.
برادران، یکی از دانشمندان کتابی با عنوان «تجلی خداوند در عصر علم و دانش» تألیف نموده است. نویسنده ی آمریکایی اش در یکی از فصل های کتاب میگوید: تمام ذرات هستی برای ساخت تصادفی یک ذره اسید آمینه کافی نیست. بنابراین عقل هیچ چیز را بدون سبب نمیپذیرد. سبحان الله، نظام سببیت و رابطه ی علت و معلول در جهان برقرار است، گویی خداوند با لطافت با تو برخورد میکند، هر چیزی علتی دارد، این علت، معلولی دارد، این مسبب، سببی دارد تا این که به مسبب الاسباب برسی.
در عقل معبود باعظمتی هست که عقل ما را به سوی او سوق میدهد. مسبب الاسباب کیست؟
خداوند متعال. اصل نظام سببیت این است که خداوند متعال از طریق این نظام در میان مخلوقاتش و از طریق این قانون در عقلت با لطف خود تو را به سوی خود میبرد. مرغ از تخم مرغ و تخم مرغ از مرغ. اولین مرغ را چه کسی آفرید؟ او مسبب الاسباب است. یک نکته ی دیگر. یک بار نعلبکی بلورین دیدم که رویش نوشته است: این ظرف مانع سر رفتن شیر میشود. آن را خریدم و داخل قابلمه گذاشتم و قابلمه را پر از شیر کردم، این بار شیر سر نرفت. مشکل حل شد، ولی در عقل مشکل حل نشد. گاهی اوقات نیازهای عقلی وجود دارند که حل میشوند ولی در اندیشه حل نشدهاند.
نعلبکی بلوری را در داخل ظرف شیر میگذاری و شیر بعد از بجوش آمدن سر نمیرود. آیا چنین چیزی معقول است، به خدا قسم به خاطر دارم که یک هفته برای پی بردن به راز این امر وقت گذاشتم، حتی با دبیران مدارس دبیرستان هم بحث و گفتگو نمودم. روی این نعلبکی بلوری سوراخی وجود دارد، وقتی شیر به جوش میآید حباب ها به صورت متراکم از این سوراخ خارج و لایه ی سرشیر را سوراخ میکنند و فوران شیر متوقف میشود. در حقیقت سرشیر ماده ایست که مانع از خارج شدن حباب ها میگردد، حباب ها از هر سو به سمت بالا حرکت میکنند و باعث میشوند شیر سر رود، اما این نعلبکی تمام حباب را جمع و از یک سوراخ به بیرون میفرستد، حباب ها مانند یک موشک لایه ی نفوذناپذیر سرشیر را سوراخ میکنند و بدین ترتیب مشکل حل میشود.
گاهی اوقات مشکلاتی داری که تنها با درک علت به وجود آمدنشان حل میشوند، چطور شیر در این ظرف سر نمیرود؟
2 – اصل غایی:
برای بیان مثال غایی: چرا مغز در جمجمه قرار دارد؟ زیرا مغز مهم ترین عضو و دستگاه بدن انسان و بسیار حساس است. چرا بین مغز و جمجمه مایعی وجود دارد؟ برای این که جلوی ضربه را بگیرد. فضانوردان با تقلید از مغز سفینه های فضایی را ساخته اند. بین کپسولی که فضانوردان در آن قرار دارند و بین بدنه ی سفینه مایعی قرار دارد، هنگامی که در فضا برخوردی صورت گیرد، این ضربه بر تمام سطح بدنه منتشر میشود. شاید الان کودکی زمین بخورد و از برخورد سرش با کف زمین صدای لرزه ای میشنوی، در حالی که هیچ ضربه ای به او نخورده است. این مایع پیرامون مغز ضربه را به خود میگیرد و بر تمام سطح مغز پخش میکند، چرا چشم داخل حدقه قرار دارد؟ هر انسانی که بر زمین بیفتد بینایی اش را از دست میدهد. ولی چشم در حصار محکمی قرار دارد. علت قرار گرفتن چشم در حدقه، محفاظت از آن است، هدف از قرار گرفتن نخاع در ستون فقرات، حفظ آن است، هدف از قرار گرفتن محل تولید گلبول های قرمز که مهم ترین خط تولید هستند، در مغز استخوان، محافظت از آن ها است. هدف از قرار گرفتن رحم در داخل یک مخزن، محافظت از آن است. رحم در مکانی مستحکم و در مجاورت استخوان لگن قرار دارد. نخاع داخل ستون فقرات، مغز درون جمجمه، چشم درون حدقه و قلب درون قفسه ی سینه قرار گرفته اند.
باید درباره ی مقصود اندیشه کرد نه اسباب، هدف از قرار گرفتن قلب در قفسه ی سینه چیست؟ اگر ضربه ی سختی به شخص وارد شود دنده ها این ضربه را میگیرند، قلب در صندوقچه ای حافظت شده است. حکمت از عدم وجود حسگر در مو چیست؟ به خاطر این است که به موهایت رسیدگی کنی، در غیر این صورت باید در بیمارستان عمل جراحی انجام دهی، چون اگر عصب حسی میداشت، برای هر بار اصلاح باید در بیمارستان بستری میشدی و با بیهوشی کامل اصلاح میکردی. وجود عصب حسی در دندان چه حکمتی دارد؟ به این دلیل که وقتی پوسیدگی به عصب حسی برسد، شب خواب راحتی نداشته باشی و پیش از این که دندانت را از دست بدهی، آن را ترمیم کنی. حال اندیشه کن که چرا مفصل به سمت داخل حرکت میکند؟
اگر مفصل نمیبود چه میشد؟ وجود مفصل به چه منظور است؟ برای این که راحت غذا بخوری، اگر مفصل نمیداشتی باید روی زمین دراز میکشیدی و مثل گربه غذا میخوردی. چرا مثانه دارای عضله است؟ برای این که در کوتاه ترین مدت آن را تخلیه کنی وگرنه این کار یک ربع تا نیم ساعت طول میکشید. حال چه نیازی به وجود مثانه داری؟ به این دلیل که کلیه هر بیست ثانیه یک قطره ادرار به درون مثانه ترشح میکند واگر مثانه نمیبود باید پنج ساعت متوالی از پوشک استفاده میکردی. چرا به خلقتت میاندیشی؟ برای این که به عظمت خداوند عز وجل پی ببری. چرا خداوند در طحال یک کودک شیرخوار به اندازه ی دو سال آهن مورد نیاز بدنش را به صورت ذخیره گمارده است؟ چون شیر مادر آهن ندارد. پس بدون این که احساس کنی، به علت و هدف میاندیشی.
یک بار ضبط صوتی را دیدم که چند دکمه داشت و در دو طرف دکمه ها برجستگی هایی بود که در سطحی بالاتر از دکمه ها بود، چرا؟ در واقع وجود این دو برجستگی در سطحی بالاتر از دکمه به دلیل حمایت از آن ها در صورت افتادن ضبط است.
در یکی از درس های پیشین تعریف کردم که در عمره به یکی از کتابخانه های ویژه ی قرآن در حرم نبوی رفتم. سقف کتابخانه شیب دار بود، چرا؟ چون شاید عمره کننده ای بدون این که احساس کند چیزی که شایسته نیست را روی مصحف قرار بدهد، به همین خاطر پوشش را به صورت شیب دار درست کرده اند. به احوال خودت بیندیش، هر فعالیت فکری بر طبق سبب و نتیجه و سبب و هدف صورت میگیرد. پیدا کردن سبب و هدف در عقل یک اصل است.
3 ـ عدم تناقض:
اگر شخصی متهم به قتل در شهر دمشق باشد و این شخص گزارشی از استاندار حلب میآورد که در وقت وقوع جنایت نزد او بوده است، قاضی چه میکند؟ متهم را تبرئه میکند، زیرا عقل باور نمیکند که یک شخص همزمان هم در دمشق باشد و هم در حلب و تا زمانی که چنین تصریحی از جانب شخصی مسئول بیاید که او ساعت دوازده نزد من بوده و قتل هم ساعت دوازده در دمشق صورت گرفته است. حال که ثابت کرده است در زمان وقوع جنایت در حلب بوده است، در حین تفکر که البته بسیار لذت بخش هم هست، بیگناه شناخته میشود. این عقل بزرگ ترین هدیه ی خداوند است، فعالیتش بسیار گسترده میباشد. من کودکی را دیدم که هنوز نمیتوانست به تنهایی راه برود. در اتاق مبل ها به صورت یو چیده شده است، یک تکه شیرینی روی آخرین مبل گذاشته شده است و کودک هم کنار اولین مبل ایستاده است. اما چون نمیتواند راه برود پس دستش را به لبه ی مبل میگیرد و تمام مبل ها را دور میزند تا به هدفش برسد. او به هدف فکر کرد که برای رسیدن به آن میبایست بر خلاف جهت حرکت کند و دور بزند.
دیدگاه کامل در برابر اسباب:
برادران گرامی: اکنون ما در برابر یک مسئله هستیم: خداوند برای هر چیزی علتی قرار داده است. دنیای غرب گمان میکند که سبب، نتیجه آفرین است، درحالی که چنین نیست. سبب نمیتواند نتیجه را بیافریند، اما پیش از نتیجه میآید. چه کسی نتیجه را میآفریند؟ خداوند . به همین خاطر برخی علمای عقیده میگویند: همزمان با آن نه بوسیله ی آن، یعنی در وقت اراده ی خداوند نه به وسیله ی اسباب.
اکنون ما یک دیدگاه کامل داریم و یک دیدگاه ناقص. دیدگاه کامل آن است که ای مؤمن: از اسباب استفاده کن، گویی اسباب همه چیز هست، سپس به خدا توکل کن، گویی اسباب هیچ نیست. این عبارت بسیار دقیقی است و همه ی مردم بدان احتیاج دارند. میخواهی با خودرو خود به سفر بروی. به دقت آن را وارسی میکنی، لاستیک ها، ترمزها، روغن ماشین و اتصالات برقی. با این کار تو از اسباب استفاده کرده ای، اما استفاده از اسباب به معنای تضمین سلامتی نیست، خداوند است که سلامتی را به تو ارزانی میدارد، پس باید از اسباب استفاده کنی، چنان که گویی همه چیز است، سپس به گونه ای بر خدا توکل کنی، گویی اسباب هیچ نیست. این دیدگاه کامل و درست است. به همین خاطر دنیای غرب از اسباب استفاده کرده و بدان متکی است و آن را میپرستد و خداوند را فراموش کرده است، درحالی که دنیای شرق از اسباب استفاده نکرده و گرفتار معصیت شده و آنانی که فقط به اسباب متکی هستند، گرفتار شرک گشته اند. از اسباب به گونه ای بهره جوی که گویی هیچ کاری بدون آن صورت نمیگیرد سپس به خدا توکل کن گویی اسباب هیچ نقشی ندارد. حدیث شریف پیامبر صلی الله علیه وسلم این حقیقت را به ما میآموزد:
(( إِنَّ اللَّهَ يَلُومُ عَلَى الْعَجْزِ، وَلَكِنْ عَلَيْكَ بِالْكَيْسِ، فَإِذَا غَلَبَكَ أَمْرٌ فَقُلْ: حَسْبِيَ اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ))
«خداوند ناتوانی را سرزنش میکند، اما باید هوشیار باشی، پس هرگاه در برابر کاری ناتوان گشتی، بگو: خدا مرا کافیست و چه نیکو تکیه گاه است.»
من تسلیم میشوم و میگویم: همه چیز تمام شد، کاری از دستم برنمی آید.
یک بار داستانی از شیخ ازهر خواندم. او در پی کسب علم بود. در ازهر ثبت نام کرد اما قبول نشد و درس را رها کرد. روزی در روستایش نشسته بود و مورچه ای را روی دیوار دید. مورچه از فاصله ی دو متری افتاد، اما دوباره از دیوار بالا رفت. او رفت و آمدهای مورچه را شمرد، مورچه چهل و سه بار این مسیر را طی کرد، پس از مورچه خجالت کشید و به ازهر بازگشت و درسش را ادامه داد تا این که شیخ ازهر شد. تو میگویی: همه چیز تمام شد، دیگر کاری از دست ما برنمی آید، غرب بسیار قدرتمند است، سلاح های کشنده، رسانه ها، ثروت های هنگفت و متحدانش را در اختیار دارد.
(( إِنَّ اللَّهَ يَلُومُ عَلَى الْعَجْزِ ))
«خداوند ناتوانی را سرزنش میکند»
خداوند متعال میفرماید:
﴿قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ ﴾
«یاران موسی گفتند: اکنون به ما میرسند»
(( وَلَكِنْ عَلَيْكَ بِالْكَيْسِ ))
«اما باید هوشیار و خردمند باشی»
برنامه ریزی کن، از اسباب بهره جوی، بپرس، تحقیق کن و دقت به خرج بده. به همین دلیل اسلام دینی ایستا نیست، بلکه در تکاپو است. منفی گرا نیست، مثبت گراست.
(( إِنَّ اللَّهَ يَلُومُ عَلَى الْعَجْزِ، وَلَكِنْ عَلَيْكَ بِالْكَيْسِ، فَإِذَا غَلَبَكَ أَمْرٌ فَقُلْ: حَسْبِيَ اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ))
«خداوند ناتوانی را سرزنش میکند اما باید هوشیار باشی، پس هرگاه در برابر کاری ناتوان گشتی، بگو: خدا مرا کافیست و چه نیکو کارگزاری است.»
چه زمانی باید بگویی: خدا مرا کافیست و چه نیکو کارگزاری است؟ زمانی که تمام نیرو و توانت را به کار گرفتی. شخصی با تمام توانش درس خوانده است، اما ناگهان قبل از امتحان بیمار میشود، اکنون میگوید: حسبی الله و نعم الوکیل. اما کسی که درس نخوانده و قبول نشده است، میگوید: کار خداست، نخواسته است که من قبول شوم! نه، تو تنبلی کرده ای، این سخنی غیر قابل قبول است. حدیث بسیار دقیق میگوید:
(( إِنَّ اللَّهَ يَلُومُ عَلَى الْعَجْزِ، وَلَكِنْ عَلَيْكَ بِالْكَيْسِ، فَإِذَا غَلَبَكَ أَمْرٌ فَقُلْ: حَسْبِيَ اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ))
«خداوند ناتوانی را سرزنش میکند اما باید هوشیار باشی، پس هرگاه در برابر کاری ناتوان گشتی، بگو: خدا مرا کافیست و چه نیکو کارگزاری است.»
از جمله شگفتی های قرآنی: سوگند به جایگاه های ستارگان:
برادران، ما با مجموعه درس های عقیده و اعجاز در خدمتتان هستیم. چند دقیقه ای را به دو موضوع در اعجاز اختصاص میدهیم. موضوع اول که در حقیقت از مهم ترین موضوعات است: جایگاه ستارگان، بین زمین، نزدیک ترین ستاره به آن، ستاره ای نورانی است و فاصله اش چهار سال نوری است. نور در یک ثانیه 300 هزار کیلومتر طی میکند، در یک دقیقه چه مسافتی را طی میکند؟ ضرب در 60 میکنیم، برای یک ساعت ضرب در 60، برای یک روز ضرب در 24، برای یک سال ضرب در 365 و برای چهار سال ضرب در 4 میکنیم. این عدد مسافت بین زمین و نزدیک ترین ستاره به آن است. چند ساعت طول میکشد که با خودرویی زمینی به آن برسیم؟
اگر آن را تقسیم بر 24 کنیم، چند روز، اگر تقسیم بر 365 کنیم چند سال طول میکشد؟ سفر با مرکبی زمینی به نزدیک ترین ستاره ی درخشان به زمین، 50 ملیون سال با سرعت 100 کیلومتر به طول میانجامد. 50 ملیون سال با سرعت 100 کیلومتر احتیاج داریم که به نزدیک ترین ستاره ی نورانی به زمین برسیم. چهار سال نوری یعنی 50 ملیون سال زمینی. رسیدن به این ستاره 50 ملیون سال زمینی طول میکشد درحالی که عمر انسان هفتاد سال است. حال چه وقت میتوانیم به ستاره ی قطبی که چهار هزار سال نوری از ما فاصله دارد، برسیم؟ یا به کهکشان زن دنباله دار که دو ملیون سال نوری با ما فاصله دارد؟ چه وقت به ستاره ای که به تازگی کشف شده و بیست ملیارد سال نوری با ما فاصله دارد، میرسیم؟ اکنون هنگامی که این فرموده ی خداوند متعال را بخوانیم، لرزه بر اندام ما می افتد:
﴿(75) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴾﴾
«و اين قطعاً سوگند بسيار بزرگي است، اگر بدانيد * هر آينه اين [چيزي را كه محمد با خود آورده است] قرآن گرانقدر و ارزشمند است .»
کلمه ی جایگاه ها یعنی صاحب آن جایگاه در مکانش حضور ندارد. یک ستاره شناس با تأمل در عبارت جایگاه ها، به درگاه خدا به سجده میافتد. نور با سرعت سیصد هزار کیلومتر بر ثانیه حرکت میکند، بیست ملیارد سال طول کشیده است تا نورش به ما رسیده است. سرعت ستاره 240 کلیومتر بر ثانیه است، اکنون مکان ستاره دقیقا کجاست؟ این مکان دقیق ستاره نیست، بلکه جایگاه ستاره است. هر چیزی که در آسمان میبینی در حقیقت واقعی و درست نیست. اکنون تو در ساحل دریا ایستاده ای و میبینی که خورشید غروب کرده است، اما در واقع هشت ثانیه قبل خورشید از افق ناپدید میشود، چون فاصله ی بین زمین و خورشید هشت دقیقه ی نوری است و بعد از این هشت دقیقه متوجه غروب خورشید میشویم. خورشید هشت دقیقه پیش غروب کرده بود. هر چیزی که در جهان هستی میبینی، در واقع تاریخ آسمان است نه واقعیت لحظه به لحظه اش. خداوند متعال میفرماید:
﴿(75) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴾﴾
«و اين قطعاً سوگند بسيار بزرگي است، اگر بدانيد هر آينه اين [چيزي را كه محمد با خود آورده است] قرآن گرانقدر و ارزشمند است .»
هدف اعجاز آن است که ایمان بیاوری ذاتی که جهان ها را آفریده، هم انسان را آفریده و هم قرآن را نازل کرده است. خداوند متعال میفرماید:
﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77) فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ (78) لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (79) ﴾
و اين قطعاً سوگند بسيار بزرگي است، اگر بدانيد هر آينه اين [چيزي را كه محمد با خود آورده است] قرآن گرانقدر و ارزشمند است .»
در كتابي پنهان قرار دارد .جز پاكان ( يعني فرشتگان يزدان ) بدان دسترسي ندارند .
برادران گرامی، اندیشه در نشانه های خداوند عز وجل کوتاه ترین راه شناخت خداوند و وسیع ترین دروازه ای است که میتوانیم به وسیله ی آن به درگاه خداوند مشرف شویم، زیرا تو را در برابر عظمت خداوند قرار میدهد و در هر یک از دروس عقیده یکی از شگفتی های اعجاز بررسی میشود.