حالت سیاه
23-11-2024
Logo
تفسير مطول – سوره عنكبوت 029 - درس 02-16: تفسير آيه: 4-6، تكليف- امتحانات مؤمن – انواع راستی
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سیدنا محمد راستین وعده‌ی امانت دار. پروردگارا، ما را علمی نیست جز آن چه به ما آموختی، به راستی که دانا و باحکمتی، بار الها، آن چه به سود ماست، به ما بیاموز و از آن چه به ما آموختی، به ما منفعت برسان و بر علم ما بیفزای، حق را به ما حق بنما و توفیق پیروی از آن را نصیبمان گردان و باطل را به ما باطل بنما و توفیق اجتناب از آن را به ما ارزانی کن و ما را از کسانی بگردان که سخن را می‌شنوند و از بهترینش پیروی می‌کنند و با رحمت خود ما را در زمره‌ی بندگان نیکوکارت قرار ده.

آیه زیر یک اصل در تکلیف:

 با درس دوم از سوره عنکبوت در خدمت شماییم.

در درس گذشته با توفیق الهی شرح آیه شریفه: 

﴿الم (1) أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ (3) ﴾ 

﴿ الم (1) آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند (2) و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته‏ اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد(3) ﴾ 

 انجام شد. این آیه نیز یکی از آیات دال بر تکلیف به شمار می رود. انسان نخستین مخلوق است و مخلوق اکرام شده و مکلف است، نخستین است، زیرا تمام آسمان ها و زمین به خاطر او ایجاد شده است.

﴿ هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (29)  ﴾ 

﴿ اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست ﴾ 

 

[ بقره ] 

﴿ وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (13) ﴾ 

﴿ و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد همه از اوست قطعا در اين [امر] براى مردمى كه مى‏ انديشند نشانه‏ هايى است  ﴾ 

[ جاثيه ] 

و مخلوق اکرام شده:

﴿ وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا (70)  ﴾ 

﴿ و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريده ‏هاى خود برترى آشكار داديم ﴾ 

[ اسراء ] 

تو نخستین مخلوق، بزرگ داشته شده و مکلف هستی.

﴿ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (72) ﴾ 

﴿ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود ﴾ 

[ احزاب ] 

تو مکلف هستی تا این نفس انسانی را نجات دهی و خداوند عزوجل را به آن بشناسانی و آن را والایی بخشی و در راه خداوند در دنیا و آخرت سعادتمندش کنی، ودلیل:

﴿ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (9) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (10)  ﴾ 

﴿ كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد* و هر كه آلوده‏ اش ساخت قطعا درباخت ﴾ 

[ شمس  ] 

بنابراین عبارت: ﴿ قطعا رستگار شد ﴾  در قرآن کریم آمده است. این سخن خداوند هستی است و خداوند هستی می فرماید: 

﴿ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1)  ﴾ 

﴿ قطعا مومنان رستگار شد ﴾ 

[ مؤمنون  ] 

﴿ كه هر كس آن را پاک گردانيد قطعا رستگار شد﴾  زیرا وقتی تو آن را تزکیه نمایی و خداوند عزوجل را به آن بشناسانی در حقیقت امانت تکلیف را محقق نموده ای. ماموریتی را محقق نمودی که به خاطر آن آفریده شده ای. بنابراین از آیه:

﴿آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند﴾  برداشت می شود که تو مُكَلَّف هستی. مكلف به این که خداوند را به این نفس بشناسانی. 

فراخوان قرآن به اندیشه در هستی و نفس:

اما خداوند عزوجل ارکان تکلیف را به شما داده و جهان هستی را برایت مسخر گردانیده و آن را نشانه ی نام های نیک و صفات برتر خود قرار داده. می توانی نام های نیک خداوند و صفات برتر او را با تامل در آفرینش آسمان ها و زمین ببینی. 

﴿ قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا تُغْنِي الْآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ (101)  ﴾ 

﴿ بگو بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست و[لى] نشانه‏ ها و هشدارها گروهى را كه ايمان نمى ‏آورند سود نمى ‏بخشد ﴾ 

[ يونس ] 

﴿ وَكَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ (105)  ﴾ 

﴿ و چه بسيار نشانه‏ ها در آسمانها و زمين است كه بر آنها مى‏ گذرند در حالى كه از آنها روى برمى‏ گردانند ﴾ 

[ يوسف ] 

پس یک فراخوان وجود دارد.

﴿ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (24) أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبّاً (25)﴾ ﴾ 

﴿ پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد* كه ما آب را به صورت بارشى فرو ريختيم ﴾ 

[ عبس  ] 

﴿ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ (5) خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ (6)  ﴾ 

﴿ پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است* از آب جهنده‏ اى خلق شده ﴾ 

[ طارق  ] 

﴿ وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (2) ﴾ 

﴿ سوگند به خورشيد و تابندگى‏ اش* سوگند به ماه چون پى [خورشيد] رود ﴾ 

[ شمس  ] 

ارکان تكليف:

1 ـ هستی:

آیات بسیار زیادی را خداوند درباره ی هستی بیان داشته و در قرآن به آن اشاره نموده و این آیات را نشانه ای بر عظمت خود نهاده است. پس انسان اگر در هستی بیندیشد از گردش اندیشگانی خود به شناخت خداوند عزوجل می رسد. هستی را به تو بخشیده است. 

2 ـ عقل:

عقل را به تو بخشیده است همان طور که علما بیان داشته اند که عقل یک امتیاز بزرگ است که خداوند آن را به انسان بخشیده است. با عقل خداوند را می شناسی ولی عقل همان طور که گفتم یک معیار سنجش است و فطرت نیز یک معیار است. وخداوند شریعت را معیار این معیار قرار داده است. پس تا زمانی که عقل براساس دستورات و نواهی الهی کار کند به نتایجی خواهد رسید که شریعت بیان داشته است. این تفکر صحیح و منطقی است. اما اگر عقل پرواز کند و از چیزی که قرآن بیان داشته دور شود این عقل گمراه ومغرور است.

﴿ إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ (18) فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (19)  ﴾ 

﴿ آرى [آن دشمن حق] انديشيد و سنجيد* كشته بادا چگونه [او] سنجيد ﴾ 

[  مدثر  ] 

بنابراین هستی از ارکان تکلیف می باشد. و عقل نیز از ارکان تکلیف است.

3 ـ فطرت: 

یکی از ارکان تکلیف فطرت است. خداوند به تو یک فطرت والا بخشیده است. وقتی نیکی می کنی احساس آرامش می کنی. وقتی بدی می کنی احساس بدبختی داری. وقتی به خدا ایمان می آوری آرامش می یابی و وقتی کفر می ورزی ناآرام هستی. وقتی بر اساس دستور الهی حرکت می کنی آرامش داری و وقتی از او دور می شوی، ناآرام هستی. نخستین رکن هستی، عقل و فطرت است.  

4 ـ اختيار:

و به تو آزادی عمل در کسب ودرآمد بخشیده است. 

﴿ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (286) ﴾ 

﴿ خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‏ اش تكليف نمى ‏كند. آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زيان اوست‏. پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير، پروردگارا، هيچ بار گرانى بر (دوش‏) ما مگذار؛ همچنانكه بر (دوش‏) كسانى كه پيش از ما بودند نهادى‏. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏ ﴾ 

[ بقره ] 

دست به کار شدن تو با اختیار است. اما فعل، فعل خدا است. علما می گویند: خداوند یک نیروی ذاتی در اشیا قرار نداده است ولی فعل خود را در آن و نه با آن قرار داده است یعنی فعل آن را در اراده اش قرار داده است نه در نیروی موجود در اشیا. بنابراین: آزادی در عمل به تو داده است و شهوات را در تو قرار داده که با آن به پروردگار زمین و آسمان ها می رسی. هستی، عقل، فطرت و آزادی در کسب و کار. 

5 ـ شهوت:

شهوت یعنی وقتی کاری انجام دهی. هدف شهوت ارزش گذاری عمل است. اگر چیزی را برای خدا گذاشتی، این چیزی که گذاشتی نزد تو ارزشمند است ولی تو خشنودی خداوند را بر شهوت نفس خود ترجیح داده ای، بنابراین: 

﴿ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى (41) ﴾ 

﴿ و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت* پس جايگاه او همان بهشت است ﴾ 

[ نازعات  ] 

این ها ارکان تکلیف است.

هر انسانی در دنیا برای شناخت حقیقت خودش امتحان می شود :

بنابراین انسان اگر این ارکان را به کار گیرد و خداوند عزوجل را بشناسد به این معنا است که ناگزیر باید امتحان، و حساب و کتاب و پرسشی درکار خواهد بود. 

در درس گذشته به شما گفتم: یک دانشگاه بزرگ با سالن ها و آمفی تئاترها و کتابخانه ها، پارک ها، ورزشگاه ها و غذاخوری ها و خوابگاه های دانشجویی و آزمایشگاه هایش ساخته می شود. آیا عاقلانه است که دانشجو بدون امتحان رها شود؟! 

﴿ أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى (36) ﴾ 

﴿ آيا انسان گمان مى ‏كند بى‏ هدف رها مى ‏شود ﴾ 

[ قيامت  ] 

این گونه بدون پرسش و بازخواست؟ آیات فراوانی است. 

﴿ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ (115) ﴾ 

﴿ آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‏ ايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نمى ‏شويد ﴾ 

[  مؤمنون  ] 

بنابراین این آیه یک اشاره ی ظریف به این دارد که انسان مکلف است و دلیل آن آزمایش و امتحان شدن است. ﴿آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند﴾  یعنی این دانش آموز در این دانشگاه ، کافی است بگوید: این واحدها را خوب خواندم، قبول است؟

مثلا دانشگاهی که سازندگان آن میلیاردها هزینه کرده اند و دانشجویان را در آن پذیرفته ایم. آیا منطقی است که دانشجوی این دانشگاه بگوید: من این واحد درسی را خوانده ام و در آن توانایی دارم. پس مدرک داده می شود؟ آیا به او گفته می شود: تو قبول شدی زیرا گفتی: این ماده درسی را خوانده ام. این خنده دار است. آیا یک دانشگاه چنین می کند؟ که دانشجو بگوید: من این ماده درسی را خوب خوانده ام. بنابراین بیا و صد در صد بگیر. و تمام.  باید امتحانی گرفته شود. این معنای سخن خداوند است که: 

﴿آیا مردم گمان کرده اند که رها می شوند که بگویند ایمان آورده ایم﴾  بدون آن که امتحان گرفته شوند. بدون آنکه آزموده شوند. بدون آنکه ایمانشان محقق شود. بدون آنکه صداقتشان در ایمان سنجیده شود. بدون آنکه صبر و شناختشان آزموده شود. هر سست ایمانی در یک امتحان مشخص بروز می یابد. پس هر کسی محبت خداوند را ادعا می کند. 

نافرمانی خداوند را می کنی و محبتش را آشکار می کنی. این به جانم سوگند یک سخن جدید است.

  اگر محبت تو صادقانه بود از او اطاعت می کردی. عاشق سر به فرمان معشوق است. 

 * * *

هر ادعایی ناقضی دارد:

ادعای محبت خداوند را نافرمانی نقض می کند. ادعای اشتیاق به خداوند را اکراه از مرگ، نقض می کند. ادعای این که انسان به خاطر خداوند سرزنش کسی برایش مهم نیست، زمانی نقض می شود که در مقابل یک فشار ناچیز از هم بریزد. ادعای صبر انسان بر دستورات خداوند را فروپاشیدن وی در مقابل یک فریب کوچک نقض می کند. پس کسی که در مقابل یک فریب، یک فشار، یا غلبه شهوتش، یا پرداختن به اهداف دنیایی از هم بپاشد و دستور خداوند را رها کند، این امتحان شده و مردود شده است. بنابراین ما امتحان می شویم. تا زمانی که زنده ای امتحان می شوی. همان طور که در درس گذشته گفتم: هر چه می خواهی بگو ولی خداوند تو را در شرایط ظریف و بسیار پیچیده ای قرار خواهد داد. این ادعایی که می کنی باید حقیقتش آشکار شود. اگر خوب است خوب و اگر بد است بد خواهد بود. 

هر کس ادعای وصال لیلی دارد                 اما لیلی این را از آنان قبول ندارد

* * *

عدی بن حاتم در مهمانی رسول خدا ﷺ: 

دومین نکته، باری یکی از پادشاهان به نام عدی بن حاتم نزد رسول خدا ﷺ آمد و نزد ایشان رفت، پس ایشان فرمود: «این مرد کیست؟» گفت: عدی بن حاتم. گفت: مرا خوش آمد گفت و با خود به خانه برد. این احترام است. در راه زنی ضعیف و کهنسال او را به خاطر نیازهای خودش نگه داشت و ایشان مدت طولانی نزد او ماند. عدی بن حاتم گفت: به خدا این پادشاه نیست. وقتی وارد خانه شد گفت: یک متکا پر از لیف خرما به نزد من انداخت و فرمود: «تکیه کن». گفتم: «نه شما». فرمود: «نه شما». گفت: پس روی آن تکیه کردم و او بر روی زمین نشست. این  داستان را می دانید... فرمود: «ای عدی بن حاتم آیا تو رکوسی نبوده ای؟» گفت: آری. فرمود: «آیا در میان قوم خود یک چهارم غنیمت را نمی گرفتی؟» گفت: آری. فرمود: «این در دین تو برایت حلال نیست». گفت: پس دانستم که او پیامبری فرستاده شده است که چیزهایی را که ما فکر می کردیم نمی داند، را می داند. فرمود: «ای عدی بن حاتم، شاید این تو را از ورود به این دین باز داشته است که نیازمندی شان را می بینی» یعنی فقر اصحابش، بنابراین فقر نیز یک امتحان است. گاهی انسان فقیر وپایبند است و انسان بی نیازی را می بیند که منحرف است و وی بیشتر منحرف می شود وبی نیازتر می شود. و او بیشتر فرمانبردار خداوند می گردد. و بر دستوراتش بیشتر پایبند می شود. و فقیرتر می شود. این یک فتنه است.  

ناگزیر باید امتحان باشد و پس از صبر گشایش می آید: 

فراموش نکنید که یاران رسول خدا در جنگ خندق بودند و خداوند فر مود: 

﴿ هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا (11) وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا (12) ﴾ 

﴿ آنجا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند* و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است مى گفتند خدا و فرستاده‏ اش جز فريب به ما وعده‏ اى ندادند﴾ 

[  احزاب ] 

یعنی برخی از معاصران پیامبر ﷺ و یکی از اشخاص می گفت: آیا دوست شما ما را وعده می دهد که سرزمین قیصر و خسروپرویز را فتح خواهد کرد و کسی از ما بی نیاز نمی ماند!! بنابراین: ﴿آنجا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند﴾ ، اما..

﴿ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (23) ﴾ 

﴿ از ميان مؤمنان مردانى‏ اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند ﴾ 

 

[ احزاب  ] 

بنابراین: در تنگدستی می باشی ولی پایبند دستورات خداوند هستی و انسانی را بسیار ثروتمند می بینی که مشهور است و سرکشی وطغیان می کند، می گویی: این یک امتحان است. آیا تو در باور خود مطمئن هستی؟ آیا تو مطمئن هستی که روزی به دست خدا است؟ آیا مطمئن هستی که امور به دست خدا است؟ آیا مطمئن هستی که دنیا ارزشی ندارد؟ در نزد خدا اندازه ی پر پشه ای ارزش ندارد؟ یا چی؟ هر چه می خواهی فکر کن این یک امتحان است. این که با وجود پایبندی در تنگدستی باشی. و دیگران در اوج انحراف وثروتمندی باشند این یک امتحان است. 

گاهی معلم از دانش آموز یک پرسش می کند. دانش آموز پاسخ صحیحی می دهد. معلم می گوید: اشتباه است تا میزان اعتماد به نفس او را بسنجد. پس دانش آموز ضعیف می گوید: اشتباه است. می ایستد. و فوری پاسخ صحیح خود را رد می کند. اما دانش آموز مطمئن به خود می گوید: خیر، این درست است. گاهی در ایمان یا عدم ایمان خودت امتحان می شوی. گاهی در اطمینان به باور خود امتحان می شوی. چه چیز روز قیامت تو را نجات می دهد؟ این که پایبند به دستورات الهی باشی. بالاترین مرتبه ی انسان در زمین چیست؟ رسیدن به خشنودی خداوند، ﴿خداوند از مومنان خشنود شده است﴾  هرگاه احساس کردی که خداوند از تو خشنود است و دنیا را از دست داده ای، سیدنا ابوبکر معروف است که هرگز به خاطر از دست دادن چیزی در دنیا پشیمان نشده است. پس اگر انسان خداوند و پیامبرش را اطاعت کند باید رستگاری بزرگ را احساس کند. 

﴿ يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيماً (71) ﴾ 

﴿ تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشايد و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان برد قطعا به رستگارى بزرگى نايل آمده است ﴾ 

[ احزاب  ] 

گاهی آیه را می خوانی و آن را می فهمی اما در سطح آن نیستی. اگر احساس محرومیت کردی در حالی پیرو خداوند و پیامبرش هستی تو در سطح این آیه نیستی. مطمئن نیستی که اطاعت از خداوند همه چیز است. مطمئن نیستی که ایمان به خداوند همه چیز است. این یک آزمایش است. 

بازگشت عدی به حاتم:

به او فرمود: «عدی بن حاتم شاید این تو را از گرویدن به این دین باز داشته است که آنان فقیر اند-یعنی یاران مرا فقیر وضعیف یافته ای- و به خدا سوگند این قدر ثروت در میان آنان جاری است که کسی پیدا نمی شود آن را بردار و شاید دشمنان زیاد آنان باعث شده به این دین نگروی» این یک امتحان دیگر است. وقتی خداوند را شناختی و دستوراتش را پیروی کردی همه دشمن تو می شوند. اگر انسان منحرف باشد دوست ندارد فامیل وی پایبند باشد. می خواهد او نیز مانند سابق ومانند وی باشد. پس وقتی جوان با توبه نصوح به خداوند باز می گردد مخالفت اطرافیان خود را مشاهده می کند. حتی نزدیک ترین اشخاص به وی، حتی خانواده، این یک امتحان است. وقتی تنگدستی به سراغ تو می آید به خاطر این که خداوند را شناخته ای و به دستوراتش پایبند بوده ای و ثابت قدم مانده ای. این یک امتحان دیگر است، ﴿ آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند﴾ کسی که به خداوند ایمان دارد و دستوراتش را پیروی می کند از طرف پیرامونی های خودش با مخالفت شدیدی رو به رو می شود و دست از گرایش خود بر می دارد. می گوید: از بی دین بهتر است. او امتحان شده و مردود گشته است، بنابراین ایمان وی ضعیف است. و کسی دیگر به سمت خدا و رسول او گرایش دارد. و پایبند دستوراتش است. و این مخالفت ایمان او را به خدا و رسولش بیشتر می کند. او امتحان شده و قبول شده است. 

بنابراین بسیار آسان است که بگویی: من مسلمانم. من مومنم. من هرگز نافرمانی خداوند را نمی کنم. سپس یک فشار کوچک به تو برسد و دست از اطاعت او برداری. به خاطر یک فریب کوچک دست از اطاعت بر می داری. بنابراین تو مردود هستی. 

﴿ آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند﴾   بنابراین چنان که پیامبرﷺ فرموده است: «تنها تعداد زیاد دشمنان آنان را که می بینی تو را از ورود به این دین باز می دارد» یعنی تو با حق هستی نه با اکثریت.

﴿ وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ (36) ﴾ 

﴿ و بيشترشان جز از گمان پيروى نمى كنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بى ‏نياز نمى‏ گرداند آرى خدا به آنچه مى كنند داناست ﴾ 

[ يونس ] 

علی می گوید: «ما مردان را با حق می شناسیم و حق را با مردان نمی شناسیم». اصل حق است. پس اگر گروه زیادی غیر حق باشند تعداد زیاد آنان را مهم ندان، و اگر گروه اندک بر حق باشند تو با حق هستی.

احساس غربت یک امتحان است پس به هوش باش:

یک امتحان دیگر نیز وجود دارد. اینکه احساس غربت کنی یعنی اگر خداوند را بشناسی، اگر پایبند دستوراتش باشی، این روش خرید و فروش حرام است، ولی میان بسیاری از تاجران رواج دارد، در این صورت تو غریب هستی. اگر بخواهی به زنی نامحرم نگاه کنی احساس غربت می کنی و اگر از دریافت مبلغی از راه نادرستی آشفته می شوی متهم به نادانی می شوی احساس غربت می کنی این نیز امتحان است. 

گاهی امتحان برای شناخت میزان اطلاعات است. و گاهی برای دانستن اطمینان به این اطلاعات است. برخی سختی ها می رسد: می فرماید: شاید تعداد زیاد دشمنان آنان تو را از گراییدن به این دین باز می دارد. و به خدا سوگند شاید بشنوی که زن بابلی سوار بر شتر خود طواف می کند و نمی ترسد. و شاید اینکه ببینی قدرت در دست دیگران است تو را از گرویدن به این دین باز می دارد...شاید اصحاب بسیار ضعیف و گمنام بوده اند. دشمنان قدرتمندی در مکه با آنان دشمنی می کردند. در اطراف شبه جزیره نیز چنین بود. آنان ضعیف بودند و مهاجرت کردند. سرزمین خود را به مقصد حبشه و مدینه ترک کردند. تو قدرت را دوست داری. بنابراین تو با حق نیستی با قدرت هستی. بنابراین به قدرتمند منحرف گرویده ای. و ضعیف بر حق را رها کرده ای. تو با حق نیستی با قدرت هستی. این یک امتحان است. اینکه سخنی بگویی و این سخن بدون امتحان درست باشد، محال است. 

دوباره این مثال را برایتان تکرار می کنم. یک دانشگاه بسیار بزرگ. یکی از دانشجویان می گوید: من این واحد درسی را بسیار خوب خوانده ام. یعنی محال است که این سخن پذیرفته شود. و نمره صد در صد برایت درج شود. مگر این که امتحان بدهی. این امتحان درستی یا نادرستی سخن تو را مشخص می کند. به او فرمود: «به خدا سوگند خواهی شنید که دژهای بابل به روی عرب گشوده شود» خواهی شنید این دژها را عرب ها فتح می کنند. عدی بن حاتم زیست تا تمام این ها را دید. 

همیشه و در همه چیز با خدا باش:

گویا پیامبر این داستان را برای ما تعریف کرده است. و این مفهوم را بیان نموده که امتحاناتی وجود دارد. پس اگر خواستی با حق باشی شاید حق ضعیف باشد. شاید طرفداران حق ضعیف باشند. شاید دشمنی بسیاری با اهل حق وجود داشته باشد. تو با کیستی؟ با حق هستی. 

هر چیزی با چیزی دیگر شناخته می شود. آورده اند که ابوجعفر منصور یک خلیفه ی عباسی بود. و امام ابوحنیفه نزد او بود. و یک قاضی از بدترین دشمنان ابوحنیفه نیز نزد وی بود. قاضی در محضر منصور به ابوحنیفه گفت:  «ای ابوحنیفه اگر خلیفه مرا به کشتن کسی امر کند آیا او را بکشم یا درنگ کنم شاید او مظلوم باشد؟ پرسشی چالشی است. ابوحنیفه رضی الله عنه گفت: «خلیفه بر حق است یا باطل؟ او پاسخ داد: «برحق است» گفت: تو نیز با حق باش. وقتی خارج شد گفت: او خواست مرا ببندد پس من او را بستم. 

با این داستان خواستم بگویم، با حق باش. به نظر تو، تو با حق هستی یا با قدرت؟ با حق هستی یا با شهوت؟ گاهی شهوت تو به تو می گوید از تفکر اختلاط مثلا دفاع کن. تو بر حق نیستی. تو با شهوت هستی. شاید منفعت مادی تو دستور دهد که از یک روش معاملاتی در خرید و فروش که شبهه ی ربا دارد، پیروی کنی. تا با منفعت خود هستی نه با حق. پس هر گاه ادعا کنی که بر حق هستی یک شرایط پیچیده برایت رقم می خورد. پس حقیقت تو را آشکار می سازد. بنابراین انسان باید با صداقت و اخلاص با خدا ارتباط برقرار کند. 

زندگی انسان از زمان تکلیف و تا پایان زندگی دارای زنجیره ای از امتحانات است:

گاهی یک کشور بیگانه را در نهایت رفاه و آرامش و امنیت فراوان می بینی. همه چیز در آن کشور طبق میل است و این کشور مخالف خداوند و پیامبر او است یعنی دین به طور کلی از زندگی شان رخت بربسته است. شهوت ها فروزان و فتنه ها فراوان است. این یک امتحان است. سست ایمان ها فرو می پاشند. و می بینی که می گویند: ببین انسان را نزد آنان محترم می یابی. نیازها برآورده می شود و همه چیز فراهم است و آنان هر روز نافرمانی خداوند را می کنند و در خیابان ها و باشگاه ها و استخرهایشان نافرمانی می کنند. یعنی نافرمانی جریان دارد. و با این وجود این کشور بسیار قدرتمند است. و در آن رفاه وجود دارد. این یک امتحان است. این امتحان یعنی تو این آیه را نخوانده ای: 

﴿ فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ (44) ﴾ 

﴿ پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند فراموش كردند درهاى هر چيزى [از نعمتها] را بر آنان گشوديم تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند ناگهان [گريبان] آنان را گرفتيم و يكباره نوميد شدند ﴾ 

[ انعام  ] 

نه یک دروازه تمام دروازه ها، نه یک چیز همه چیز.. 

﴿تا هنگامى كه شاد گرديدند ناگهان [گريبان] آنان را گرفتيم و يكباره نوميد شدند﴾ این نیز یک امتحان است. یعنی باید باور داشته باشی که زندگی ات از زمان سن تکلیف تا پایان زنجیره ای به هم پیوسته از امتحانات است.  

امتحان شامل تمام جوانب زندگی است:

همان طور که در درس گذشته گفتم: ازدواج شما، کار شما، بیماری، سلامتی، بیکاری، کار همه امتحان است. کاری شما را از اطاعت خداوند باز می دارد. امتحان شدی و مردود شدی. یک بیکاری شما را از یاد خداوند باز می دارد. امتحان شدی و مردود شدی. همسر امتحان است که شاید به خاطر او سرکشی کنی. و شاید با نافرمانی خداوند او را خشنود کنی. پیش از ازدواج بسیار عالی است. پس از ازدواج سست می شود. پیش از تجارت عالی بود. وقتی درآمد اندکی داشتی بسیار پرهیزکار بودی. پس از تجارت می گویی: نمی توانیم. ما فرزند داریم. بازار سراسر این گونه است. چه کنیم؟ پایش لغزیده است. تجارت یک امتحان است. کار یک امتحان است. بنابراین امتحان همیشگی است. زندگی ما زنجیره ای به هم پیوسته از امتحانات است. 

﴿آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند﴾ سخن شما قابل درک است. رویدادها او را می آزماید. تو مکلف هستی. تا زمانی که مکلف هستی باید امتحان شوی. تو دانش آموز یک مدرسه هستی باید امتحان شوی. دلیل: امتحان، آزمایش، و فتنه یکی از قوانین الهی است

﴿ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ﴾ 

﴿ ﴿و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته‏ اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد﴾. ﴾ 

﴿ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا ﴾ 

﴿ تا خدا آنان را كه راست گفته‏ اند معلوم دارد ﴾ 

یعنی تا علم او محقق شود. خداوند عزوجل می داند. ولی وقتی کاری انجام می دهی علم او محقق می شود و تو را به خاطر کار خودت و نه علم خود نسبت به تو مواخذه می کند. این لطف پروردگار ما است که ما را به خاطر کارهای ما و نه علم او نسبت به ما مواخذه می کند. او می داند. ولی وقتی تو انجام دهی علم او محقق می شود. ﴿و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته‏ اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد﴾. 

انواع راستی:

در درس گذشته به شما گفتم: راستی دو نوع است. مطابقت سخنان با اعمال یا مطابقت اعمال با سخنان، اولی مشهور است. فلانی راستگو است. فلانی دروغگو است.  دوم در راه خدا بسیار مهم است. یعنی گاهی ادعا بسیار زیاد است اما عمل اندک است. می گوییم: فلانی کم راست می گوید. ادعای محبت خداوند دارد. این سخن مهمی است. اگر او را در ترازوی سنجش قرار دهی محبت او اندک است. کم است. ادعای پرهیزگاری داری اما وقتی به پول می رسد تقوایش اندک می شود. این راستی راستی اعمال است اینکه اعمال مطابق سخنان باشد. 

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (119) ﴾ 

﴿ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد ﴾ 

[ توبه  ] 

راستگویان کسانی اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند، چنانکه خود خداوند می فرماید.

معانی این آیه: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا:

1 ـ هر انسانی هر چند بزرگ و هر قدرتی هر چند زیاد در اختیار خداوند است:

آیه سوم: ﴿آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست چه بد داورى مى كنند﴾ ، خداوند فرموده است: ﴿یا مى ‏پندارند﴾ .. پنداشت یعنی گمان کرد، کسانی که گناه می کنند. یعنی سخنی را در برگرفته که به کسانی اشاره دارد که نافرمانی خداوند را می کنند و گناه می کنند. چه مشرک باشند چه غیر مشرک، یکتاپرستان، کسانی که گناه می کنند..﴿ آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست﴾  .. معنای این چیست؟ یعنی اگر فعل را به انسان نسبت دهی. گمان می کنی که کسی که چنین و چنان کرده است این کار را با اختیار خود و با قدرت خود انجام داده است. خالق کارهای خود است. گویی او از خداوند پیشی گرفته است و خداوند هیچ ارتباطی با این فعل ندارد. این یکی از انواع شرک است.  باید یقین بدانی که هر چیزی در هستی با قدرت خداوند و با علم خداوند انجام می شود. پس اگر فعل را به انسان نسبت دادی یا به انسان مربوط دانستی گمان می شود که او کسی است که چنین و چنان کرده است. این انسان خالق فعل خود است. گویا از خداوند پیشی گرفته است. و گویا خداوند به او هیچ ارتباطی ندارد با این که خداوند می فرماید: 

﴿ وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (84) ﴾ 

﴿ و اوست كه در آسمان خداست و در زمين خداست و هموست‏ سنجيده‏ كار دانا ﴾ 

[ زخرف  ] 

﴿ إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا (10)  ﴾ 

﴿ در حقيقت كسانى كه با تو بيعت مى كنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند دست ‏خدا بالاى دستهاى آنان است پس هر كه پيمان‏شكنى كند تنها به زيان خود پيمان مى ‏شكند و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى ‏بخشد ﴾ 

[ فتح ] 

﴿ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (17)  ﴾ 

﴿ و شما آنان را نكشتيد بلكه خدا آنان را كشت و چون [ريگ به سوى آنان] افكندى تو نيفكندى بلكه خدا افكند [آرى خدا چنين كرد تا كافران را مغلوب كند] و بدين وسيله مؤمنان را به آزمايشى نيكو بيازمايد قطعا خدا شنواى داناست ﴾ 

[ انفال ] 

بیش از چهل یا پنجاه آیه تاکید می کند که خداوند عزوجل همه چیز در دستان او است.

﴿ وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (123)  ﴾ 

﴿ و نهان آسمانها و زمين از آن خداست و تمام كارها به او بازگردانده مى ‏شود پس او را پرستش كن و بر او توكل نماى و پروردگار تو از آنچه انجام مى‏ دهيد غافل نيست ﴾ 

[ هود ] 

بنابراین عبارت: ﴿ آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست﴾  یعنی کسانی که کارهای بد می کنند تنها با قدرت و علم خداوند آن را انجام می دهند و برنامه الهی را اجرا کرده اند. آنان پیشی نگرفته اند. آن را با اجازه و حکمت والای الهی انجام داده اند. و ظالم تازیانه ی خداوند است که با او انتقام گرفته می شود سپس از وی انتقام گرفته می شود.

﴿ وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (129)  ﴾ 

﴿ و اين گونه برخى از ستمكاران را به [كيفر] آنچه به دست مى ‏آوردند سرپرست برخى ديگر مى‏ گردانيم ﴾ 

[ انعام ] 

اگر احساس کردی که کار به دست خداست آرام می گیری و دلت آرام می شود و آرامش و امنیت به دلت راه می یابد. اما اگر باور داشتی که انسان خالق فعل خود است. این انسان گاهی چیزی انجام می دهد که خداوند نمی خواهد. باید یقین بدانی که هر چیزی که رخ داده خداوند خواسته است. چرا خواسته است؟ زیرا رخ داده است. زیرا اگر خداوند نمی خواست رخ نمی داد. و هر چیزی که خداوند اراده کرده باشد رخ می دهد. هر چیزی که رخ داده را خداوند اراده داشته است. و هر چیزی که خداوند خواسته رخ داده است. و اراده ی خداوند بستعه به حکمت است. و حکمت او بسته به خیر مطلق است. این توحید است. 

انسان اقدام می کند تا فلان کار را انجام دهد. خداوند به او نیرو می دهد. فعل خداوند و انجام این کار توسط آن شخص، اکتسابی است. این باور اهل سنت و جماعت است ﴿ آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست﴾  این معنای نخست، یعنی هر انسانی هر چند بزرگ و هر قدرتی هر چند قوی در اختیار خداوند است. پس اگر حرکت کردی به علم او است و اگر حرکت کردی به قدرت و علم او است. بنابراین این طرف وقتی انجام داد یا ترک کرد یا ظلم کرد یا تجاوز کرد یا بخشید یا منع کرد یا ارتباط برقرار کرد یا قطع ارتباط کرد، این طرف این را با علم خداوند انجام می دهد و با اراده ی خود انجام نداده است. یعنی با این از امر خداوند پیشی نگرفته است. این معنای نخست:﴿ آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست﴾. 

2 ـ کسی که گناه کرده و از عذاب خداوند نجات یافته است فکر می کند از خداوند پیشی گرفته است:":

معنای دوم: اینانی که گناه می کنند گاهی گمان می کنند که گناه کرده اند و از عذاب خداوند نجات یافته اند، پس از خداوند پیشی گرفته اند. به تو می گوید: من هیچ مشکلی ندارم. مال وی حرام است. خورد و نوش وی حرام است. خداوند سبحان راه را برایش باز می گذارد تا اینکه گمان کند خداوند از او بی خبر است و یا او را محاسبه نخواهد کرد یا از عذاب خداوند نجات یافته است ووی اشتباها فکر می کند از خداوند پیشی گرفته است. 

معنای دوم: او نافرمانی کرده است و اموال مردم را غصب کرد است و به آنان ستم ورزیده و بسیار قدرتمند است. به شما می گوید: خداوند عزوجل کجاست؟ ما چنین کاری کردم و اتفاقی برایم نیفتاد!! خداوند می فرماید: ﴿ آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست﴾ ، خداوند فرموده است:

﴿ قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (69) ﴾ 

﴿ بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام گنه‏پيشگان چگونه بوده است  ﴾ 

[ نمل ] 

این فاء ترتیب است:

﴿ قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (11)  ﴾ 

﴿ بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است ﴾ 

[ انعام ] 

یک بار با فاء [پس] و یک بار با ثُمّ [سپس]، وقتی مجازات پس از گناه بیاید، ممکن است، سوگند ناحق در دادگاه خورده است. پس از نیم ساعت زیر ماشین می رود. ممکن است. و گاهی گناه می کرد و هفته ها می گذرد و سال ها می گذرد و کاملا سالم وتندرست است می گوید: اتفاقی نیفتاد. تو در اختیار خداوند هستی. مهلت داده شده است. این مهلت از سوی خدا است. تو از خداوند پیشی نگرفته ای. در یک لحظه مهلت گرفته می شود و تو در عذاب و درد شدید خواهی بود. 

بنابراین انسان طرف یا کسی را دیده که هر چه می خواهد نافرمانی می کند و سلامتی و توانایی و ثروت و مقامش بیشتر می شود. این یک امتحان برای او است.

حکم بد وبال گردن خودش می شود:

 ﴿ آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست چه بد داورى مى كنند﴾ .. این یک حکم بد است. این یک حکم اشتباه است. این که گمان کنی گناه کرده ای و از خداوند پیشی گرفته ای. یا از عذابش نجات می یابی یا چنان که گمان می کنی چیزی را با توان خودت انجام داده ای، با اینکه قدرت از آن خدا است. ﴿ چه بد داورى مى كنند﴾ . یعنی این حکم به زیان آنان خواهد شد. یعنی اگر انسان گمان کند هر کاری می خواهد انجام می دهد و مجازات نمی شود سرکشی اش بیشتر می شود. انسان وقتی یقین بداند که وقتی تو کاری را انجام دهی مجازات خواهی شد. این یک حالت طبیعی است. کار بد است. اما بازگشت به خدا نیز وجود دارد. پشیمانی وجود دارد. توبه وجود دارد. استغفار وجود دارد. دست کشیدن از گناه وجود دارد. تا زمانی که باور داشته باشی گناه کرده ای پس ناگزیر باید مجازات شوی، این حالت یک حالت خوب است. به این معنا که این حال، این احساس، این یقین، این تصور، آن باور باید تو را به توبه وادارد. اما اگر فکر کردی که گناه می کنی و از عذاب خداوند نجات می یابی، می فرماید: ﴿چه بد داوری می کنند﴾  این یک حکم بسیار بد است و آنان را نابود خواهد کرد.

بارها نگفته ام: مردی از استاد خود شنید که هر گناهی مجازاتی دارد. گناهی انجام داد. تصور کرد که خداوند او را مجازات خواهد کرد. او منتظر بود. منتظر بیماری یا یک اتفاق. منتظر یک مشکل در خانه بود. منتظر یک مشکل در کارش بود. دو یا سه هفته منتظر بود تا اینکه به پروردگارش گفت: ای خدا، من نافرمانی کردم مرا عذاب نمی دهی؟ گفت: به دلش افتاد که ای بنده ام تو را مجازات کرده ام و تو نمی دانی. آیا تو را از لذت مناجات خودم محروم نکرده ام.

والاترین باور که انسان را در ز زندگی دنیا و آخرت آرامش می دهد ایمان به این است که غیر او معبودی نیست:

انسان اگر تعاملش با خدا درست باشد، می گوید: من لطف خداوندم را احساس کردم. او را اکرام کرده است و او راز اکرام را دانسته است. بر خودش سخت گرفت و راز سخت گیری را دانسته است. آیا امام شعرانی نگفته است:  « من مقامم را نزد خداوند از اخلاق همسرم شناخته ام». گاهی انسان از همسرش دلگیر می شود. گاهی این همسر از سوی خداوند تسخیر شده تا شوهرش را به یاد خدا بیندازد. اگر انسان به مرتبه ای برسد که خداوند را بشناسد احساس می کند که این چیزی که خداوند برایش ایجاد کرده بنا به حکمتی بوده است. و خداوند این سخت گیری را بنا به حکمتی برایش ایجاد کرده است. بنابراین شروع به این احساس می کند که افعال خداوند همه در نهایت حکمت و مهربانی، عدالت و لطف است. بنابراین از قضا و قدر خداوند آرامش می گیرد، بنابراین گفته شده: : "ایمان به تقدیر اندوه و هزینه را از بین می برد" .. هر چه خدا خواسته می باشد و هر چه نخواسته نمی باشد..ابودرداء روایت کرده که پیامبر فرموده است: 

(( لِكُلِّ شَيْءٍ حَقِيقَةٌ، وَمَا بَلَغَ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْطِئَهُ، وَمَا أَخْطَأَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ. )) 

(( هر چیزی حقیقتی دارد، و بنده تا نداند که مصیبت هایی که به او رسیده باید به او می رسید و آنچه به او نرسیده نباید به او می رسید، به حقیقت ایمان نمی رسد. )) 

[ احمد : هيثمی : مجمع الزوائد : راویانش مورد اعتماد  ] 

و بندگان بهتر از توحید یاد نگرفته اند. والاترین عقیده ای که تو را در زندگی دنیا و آخرت آرامش می دهد این است که به ایمان داشته باشی معبودی غیر خدا وجود ندارد. هیچ عزت دهنده و هیچ خوار کننده و هیچ بخشنده و هیچ مانع و هیچ روزی دهنده و هیچ دهنده و هیچ ستاننده و هیچ ذلیل کننده وهیچ عزت بخشی غیر او نیست.  یعنی هر کس اندوه ها را یک اندوه بداند خداوند تمام اندوه ها را از او بر می دارد. برای یک طرف کار کن تا او تمام طرف ها را برایت کفایت کند. و بندگان بهتر از توحید را ندانسته اند.

خلاصه مطالب پیشین:

بنابراین: ﴿ آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند﴾  این آیه دو معنا دارد: نخست: گمان می کنند که آنان فعل خودشان را خلق کرده اند؟ گمان می کنند که آنان با فعل خود از خداوند مستقل اند؟ و گویا از خداوند پیشی گرفته اند. این شرک به خدا است. هر کس به این باور دارد مشرک است. کارهای انسان اکتسابی است.﴿ آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زيان اوست‏﴾ ، اکتسابی یعنی فقط کار را انجام دهی. اما توانایی که این چیز را محقق می کند قدرت خدا است و تمام امور به دست خدا است. این معنای نخست. 

معنای دوم: یعنی آنان گناه کرده اند. و از عذاب پروردگار زمین و آسمان نجات یافته اند. گویا آنان از خداوند پیشی گرفته اند و خداوند عزوجل را به چالش کشیده اند. گفته است: خیر، گاهی عذاب برای شما به تعجیل می افتد یا به تاخیر می افتد. بنابراین خداوند می فرماید: 

﴿ وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ (42) ﴾ 

﴿ و خدا را از آنچه ستمكاران مى كنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تاخير مى‏ اندازد كه چشمها در آن خيره مى ‏شود ﴾ 

[  ابراهيم  ] 

خداوند متعال دعاها را می شنود و از نیت ها آگاه است:

﴿ كسى كه به ديدار خدا اميد دارد [بداند كه] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است و وست‏ شنواى دانا﴾ . برخی از علما منظور از دیدار خدا را بهشت دانسته اند. هر کس امید به بهشت داشته باشد بی تردید بهشت خواهد آمد. و پس از مرگ برای انسان نمایان خواهد شد ﴿ كسى كه به ديدار خدا اميد دارد [بداند كه] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است و وست‏ شنواى دانا ﴾  .. یعنی دعاهایتان را می شنود و نیت هایتان را می داند. 

اعجاز لغوی در قرآن کریم:

خداوند عزوجل آینده را با فعل گذشته آورده است. زبانشناسان می گویند: از باب تحقق رویداد است یعنی وعده ی خداوند حق است. وقتی خداوند مومن را به بهشت وعده داده است بهشت حق است تا اینکه برخی از آنان گفتند: 

﴿ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ (1)  ﴾ 

﴿ مگر نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد ﴾ 

[ فيل  ] 

این سوال پیش می آید: من به خدا سوگند ندیده ام. این یک رویداد بسیار قدیمی است. گفت: خبری اگر در قرآن آمده باشد گویا به خاطر راستی اش انجام شده است. تا جایی که اگر خبر در قرآن آمده باشد گویی تو آن را مشاهده می کنی. تا زمانی که وعده در قرآن باشد یعنی رخ داده است.

﴿ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا (87) ﴾ 

﴿ خداوند كسى است كه هيچ معبودى جز او نيست به يقين در روز رستاخيز كه هيچ شكى در آن نيست‏ شما را گرد خواهد آورد و راستگوتر از خدا در سخن كيست ﴾ 

[ نساء ] 

﴿ إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (111) ﴾ 

﴿ در حقيقت ‏خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اينكه بهشت براى آنان باشد خريده است همان كسانى كه در راه خدا مى ‏جنگند و مى ‏كشند و كشته مى ‏شوند [اين] به عنوان وعده حقى در تورات و انجيل و قرآن بر عهده اوست و چه كسى از خدا به عهد خويش وفادارتر است پس به اين معامله‏ اى كه با او كرده‏ ايد شادمان باشيد و اين همان كاميابى بزرگ است ﴾ 

[  توبه ] 

انسان یک زمان است:

بنابراین: ﴿ كسى كه به ديدار خدا اميد دارد [بداند كه] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است﴾  .. در حقیقت زمان بسیار زود می گذرد. انسان همان طور که می دانید یک زمان است. انسان زمان است. انسان چند روز است. هرگاه یک روز بگذرد بخشی از او تمام می شود. کسی که چهل سال از عمرش گذشته باشد از خودش این سوال را می پرسد: این چهل سال چطور گذشت؟ مانند یک چشم به هم زدن. و زندگی این گونه می گذرد-با گویش محلی می گوید: یک چشم به هم زدن خودت را در مقابل خداوند خواهی دید-و همه چیز گذشته و محاسبه خواهی شد.

حقیقت این است که انسان ناگزیر باید حقیقت را بداند ولی در زمان مرگ، اما شجاع آن است که پیش از آنکه کار از کار بگذرد این را بداند. آیا فرعون نگفت: ﴿ ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آنكه فرزندان اسرائيل به او گرويده‏ اند نيست﴾ ، و خداوند می فرماید:

﴿ لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (22)  ﴾ 

﴿ [به او مى‏ گويند] واقعا كه از اين [حال] سخت در غفلت بودى و[لى] ما پرده‏ ات را [از جلوى چشمانت] برداشتيم و ديده‏ ات امروز تيز است ﴾ 

[ ق ] 

حقیقت این است که باید بدانی، اما پیش از مرگ، اما مومن آن را پیش از مرگ می داند تا به کار گیرد و از آن بهره مند شود، بنابراین: ﴿ كسى كه به ديدار خدا اميد دارد [بداند كه] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است﴾ اما خداوند عزوجل حکمتی دارد. حکمتی که برایت می گشاید یا نمی گشاید. بر دل تو متجلی می شود یا نمی شود. تو را به این روش یا آن روش مهلت می دهد. تا زمانی که امور خود را به خداوند واگذار کنی خداوند پروردگار تو است. تو را از حالتی به حالت دیگر یا از جایگاهی به جایگاه دیگری، یا از مقامی به مقامی دیگر یا از سطحی به سطحی دیگر یا از کاری به کاری جا به جا می کند. مهم این است که نیت خوبی داشته باشی و بقیه بر عهده ی خدا است.

﴿ بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (66)  ﴾ 

﴿ بلکه خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش (66)  ﴾ 

[ زمر  ] 

تناقض تکلیف ها با سرشت ها:

﴿هر کسی جهاد کند فقط برای خودش جهاد کرده است﴾ . در حقیقت بنا به حکمتی که خداوند می خواهد تکالیف را متناقض با سرشت ها قرار داده است. این جهاد است. تکلیف با سرشت در تناقض است. سرشت تو تو را به خواب وا می دارد. و تو مکلف به نماز صبح هستی. سرشت تو تو را به  این می خواند که به زن نگاه کنی و تکلیف تو را دستور می دهد که چشم از او برداری. سرشتت تو را دستور به گرفتن مال می کند و تکلیف این است که آن را هزینه کنی و سرشتت تو را وادار می کند که درباره ی مردم حرف بزنی تا خشم تو را فرو نشاند اما تکلیف تو را دستور می دهد کسی را غیبت نکنی. تکلیف همیشه متناقض با سرشت است که به خداوند برسیم. اگر تکلیف مطابق با سرشت باشد ارتباطی با خدا صورت نمی گیرد. چه کرده ای؟ اگر کسی برود بخوابد خسته بوده و خوابیده است. چه حسی دارد؟ او بسیار اطاعت کرده است؟ کشور گشایی کرده است؟ فداکاری کرده است؟ برادر من فداکاری کردم و خوابیدم؟ خوابیدم و آرام شدم. اگر تکلیف موافق سرشت تو باشد هرگز به خداوند نمی رسی. اگر خداوند شهوت ها را در تو نهاده است به خداوند نمی رسی. چه کرده ای وقتی چشم از زنی فروهشته داشته ای، آیا دوست نداری زنی را ببینی؟ اما از آنجا که خداوند محبت زنان ، محبت پول، تمایل به مقام والا در زمین را در تو نهاده است، اگر شهوات در تو نباشد والایی نمی یابی. بنابراین تکالیف آمده تا به خدا برسی. نام این تکلیف است. چیزی است که تکلیف می بخشد. نماز، روزه، حج، زکات، چشم پوشی، یاد خداوند، امر به معروف، نهی از منکر، انفاق مال، تمام این ها تکلیف است. 

اینکه مادر پسرش را دوست دارد فطری است. بنابراین به این کار دستور داده نشده است. این که پسر به مادرش نیکی می کند این تکلیف است. بنابراین به این کار دستور داده شده است: ﴿ و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش سفارش كرديم﴾ چیزی که سرشت است در آن دستور و نهی نیست. بسیار طبیعی است. انسان آن را بدون احساس اینکه از خداوند پیروی می کند انجام می دهد. تو گرسنه ای پس می خوری. چه می کنی؟ کاری نکردم. سرشت تو اینگونه تو را خوانده است. ساختار تو تو را به این کار خوانده است. اما اگر چیزی خلاف سرشت خود انجام دهی نزد خداوند تقرب می یابی. تنها با مخالفت با سرشت به خداوند مقرب می شوی. و دلیل:

﴿ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى (41)  ﴾ 

﴿ و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت* پس جايگاه او همان بهشت است ﴾ 

[ نازعات  ] 

از جمله انواع جهاد فهم قرآن، آموختن ویاد دادن آن است:

﴿ ﴿ هر کسی جهاد کند فقط برای خودش جهاد کرده است﴾.. آیه ای داریم که خداوند می فرماید: فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا (52) ﴾ 

﴿ پس از كافران اطاعت مكن و با [الهام گرفتن از] قرآن با آنان به جهادى بزرگ بپرداز ﴾ 

[ فرقان ] 

هاء به چه کسی بر می گردد؟  در قرآن..﴿و با [الهام گرفتن از] قرآن با آنان به جهادى بزرگ بپرداز﴾ بنابراین اگر قرآن و آموزش قرآن و اجرای قرآن را دانست نوعی از جهاد است. ﴿با آنان به جهادى بزرگ بپرداز﴾ با تلاوت آن، با فهم و با یادگرفتن و با اجرای آن، جهاد انواعی دارد، جهاد با نفس و شهوت. جهاد با کفار، جهاد تعلیم و تربیت.

هر کس جهاد کند برای خودش جهاد کرده است زیرا خداوند از مردم بی نیاز است:

﴿هر کسی جهاد کند﴾  . خداوند آن را بیان کرده است. و در قاعده ی اصولی مطلق به طور کلی ﴿هر کسی جهاد کند﴾  یا با مالش، یا با وقتش، یا با عقلش، یا با عضلاتش.. ﴿هر کسی جهاد کند فقط برای خودش جهاد کرده است﴾  اگر انسان به عنوان مثال به سختی ها تکلیف شود و سوار خودروها شود و مبلغی را در بانک سپارد، به ما ربطی ندارد که حلال است یا حرام؟ ولی ما مثال می زنیم، چه می کند؟ در این بانک مبلغی را برای سرمایه گذاری سپرده می گذارد. سپس می بینی که می گوید: برادر من پرداختم. این برای تو است. یک رسید می گیرم. سود در آخر سال سیصد درصد است. آیا به ما نیز لطف می کنی؟ برادر خودروهایی را سوار شده ای و پس از یک ساعت نزد او رسیده ای. و منتظر مانده ای. مبلغ را پرداخته ای و رسیدی گرفته ای. چه کرده ای؟ تو این سختی را تحمل کرده ای به خاطر منفعت خودت که در نهایت به تو باز گشته است. پروردگارمان ما را آرامش می دهد. اگر فکر کردی، ایمان آوردی، پایبند شدی، چشم پوشی کرده ای، به جلسه ی علمی رفته ای، آموخته ای و یاد داده ای، و خدمت کرده ای، و بخشش کرده ای، انفاق کرده ای، تو هر کاری را برای خودت انجام داده ای ﴿ و هر كه بكوشد تنها براى خود مى ‏كوشد زيرا خدا از جهانيان سخت بى ‏نياز است﴾ . او ستوده شده است اما از تو بی نیاز است. اما او با تو معامله ای کرده است که به خاطر آن او را می ستایی، ﴿ و هر كه بكوشد تنها براى خود مى ‏كوشد زيرا خدا از جهانيان سخت بى ‏نياز است﴾. 

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر