- سيره / سيره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم
- /
- فقه السيره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعدهی امانتدار. بار خدایا تنها آن چه به ما آموختی را میدانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آن چه به ما آموختی بهرمند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمرهی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرا مىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند و با رحمت خود ما را از جملهی بندگان صالح خود قرار بده.
خداوندا ما را از تاریکیهای نادانی و توهم به نور معرفت و دانش بیرون ببر و از شهوات به سمت بهشت قرب الهی خارج نما.
سیره این است:
با درس اول از دروس فقه سیره و با مقدمهای بر سیره در خدمت شما هستیم.همان طور که میدانید هستی یک قرآن سخنگو است و قرآن یک هستی سخنگو میباشد و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قرآنی بود که راه میرفت. اگر از هستی سخن گفتیم منظور تفکر در آفرینش آسمانها و زمین و اگر از قرآن سخن گفتیم مقصود تفسیر و تحلیل و برداشت است و وقتی به این موضوع رسیدیم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قرآن زنده است؛ منظور ما سیره و زندگینامهی ایشان است.
قرآن از چند جهت به مطالعهی سیره دعوت میکند:
1- پیامبر حلقهی وصل مسلمان در استواری ایمان اوست:
آیا پیش از هر چیزی ما نیازمند آموختن سیرهی سرور بشر هستیم؟ پاسخ نخست: خداوند عز وجل وقتی میفرماید:
﴿وَكُلّاً نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ﴾
﴿ و هر يك از سرگذشتهاى پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مىكنيم چيزى است كه دلت را بدان استوار مىگردانيم.﴾
2- پیامبر الگویی از انتقال انسان از صحرای وجود به زندگی واقعی و پیشرفت آن است:
دلیل دوم: این که خداوند متعال میفرماید:﴿أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ﴾
﴿ يا پيامبر خود را [درست] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداختهاند.﴾
3- قرآن انسان را به تفکر در شمایل پیامبر فرا میخواند:
نکتهی دیگر آن که خداوند متعال میفرماید:﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ﴾
﴿ بگو من فقط به شما يك اندرز مىدهم كه دو دو و به تنهايى براى خدا به پا خيزيد سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگى ندارد.﴾
4- آموختن احادیث پیامبر بر همهی مسلمانان فرض عین است:
نکتهی دیگر این که در علم اصول قاعدهای بسیار طلایی وجود دارد و آن این که هر چیزی که انجام فرض منوط به آن باشد؛ خود فرض است. هر چه که سنت با آن انجام یابد؛ خود سنت است. آیا به نماز نمینگرید که فرض است. اما نماز با وضو ممکن میشود و وضو از لوازم نماز است و مانند نماز فرض است. ارتباط این مثال با ضرورت سنت آموزی چیست؟ خداوند میفرماید:﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾
﴿آن چه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آن چه شما را باز داشت بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت كيفر است.﴾
﴿وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾
﴿و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشتهی سياه [شب] بر شما نمودار.﴾
﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾
﴿بى همسران خود و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد.﴾
﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾
﴿هر که خواست ایمان آورد و هر کس نخواست ایمان نیاورد.﴾
اگر قرینهای دال بر نسخ وجوب چیزی در قرآن نباشد؛ هر امری در قرآن آمده باشد اقتضای وجوب میکند؛ بنابراین شناخت احادیث پیامبر بر هر مسلمانی فرض عین است تا دستور زیر اجرا گردد:
﴿ وَمَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ﴾
﴿آن چه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد.﴾
و شناخت منکرات نهی شده توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیز بر هر مسلمانی فرض عین است تا از منکرات بازداشته شود. آنگاه که میفرماید:
﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً﴾
﴿ قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.﴾
﴿وَمَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾
﴿آن چه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آن چه شما را باز داشت بازايستی.﴾
﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ﴾
﴿قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد.﴾
" اللهم إني بشر أرضى كما يرض البشر، وأغضب كما يغضب البشر".
" پروردگارا من انسانی مانند سایر انسانها هستم که چون آنان خشنود میشوم و چون آنان خشمگین میگردم."
پیامبر الگوی نیکویی برای ما گروه مؤمنان است:
بنابراین بخش اول این درس دربارهی شناخت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که فرض عین است، میباشد و بلکه شناخت سیرهی عطرآگین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر هر مسلمانی فرض است. هر مسلمانی باید پیامبر را برای خود الگو بداند. در زندگی همهی ما شخصیتی مورد آرزو است. و شخصیتی دوست نداشتنی و شخصیتی فعلی وجود دارد. شخصیت فعلی شما هستید و شخصیتی که آرزو دارید همان افکار و گرایشها و وابستگیهایتان میباشد. بگویید کدام یک از شما دوست دارد شخصیتی کمتر از این که هستید داشته باشد. خداوند بیان میدارد که الگوی مؤمنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میباشد:﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً﴾
﴿ قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.﴾
﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ﴾
﴿ قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد.﴾
از ويژگیهای رسالت پیامبر، عصمتش میباشد:
در زندگی مسلمانان یک انسان وجود دارد که خداوند او را از اشتباه در گفتار و کردار و تصمیمات معصوم داشته است. این عصمت با امر الهی سازگار است تا بتوانیم همه چیز را از آن بگیریم و از هر چه نهی نموده دست برداریم. اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم معصوم نباشد پس دستور به اطاعت او دستور به معصیت خواهد بود: بنابراین:﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾
﴿و از سر هوس سخن نمىگويد* اين سخن به جز وحيى كه وحى مىشود نيست.﴾
﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴾
﴿و از سر هوس سخن نمىگويد* اين سخن به جز وحيى كه وحى مىشود نيست.﴾
چگونه این اجتهاد را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت دهیم؟
اما در قرآن میخوانید:﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾
﴿خدايت ببخشايد چرا به آنان اجازه دادى.﴾
﴿عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴾
﴿چهره در هم كشيد و روى گردانيد * كه آن مرد نابينا پيش او آمد.﴾
ابن ام مکتوم از اصحاب بزرگوار و از عاشقان رسول الله بود. با او نشست و برخاست نکرده بود بلکه با رهبران بد طینت قریش و دشمنان سرسخت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشست و برخاست داشت. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اجتهاد نمود که اگر آنان ایمان آورند، قریش همه مسلمان میشوند. اجتهاد دشواری انجام داد. اما خداوند برایش مشخص نمود که این مرد نابینا نزد او از آن بزرگان بهتر وبرتر است. بنابراین: خداوند او را نکوهش نکرد بلکه ایشان را تنبیه نمود. میان نکوهش و یادآوری تفاوت بسیار است. مانند این که اگر در زمان فرا رسیدن امتحانات فرزندتان را در حال بازی و سرگرمی ببینید و او را سرزنش کنید و یا این که ببینید تا ساعت چهار صبح بیدار و درس میخواند او را سرزنش کنید میان این دو حالت تفاوت وجود دارد. میگویید: کافیست پسرم، بخواب و استراحت کن. بدنت هم بر گردنت حقی دارد. شما در هر دو حالت او را سرزنش میکنید اما در حالت اول سرزنش است ولی در حالت دوم سرزنش به معنای یادآوری است. وحی بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل و به ایشان نشان داد که این امر از آن امر برتر و اولیتر است.
به همین مناسبت معصیت در هنگام تکلیف است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با تکلیف مخالفتی نداشته است و تنها به اجتهاد پرداخته است و اجتهادش برای او نشانه و مدال شرافت است و اجتهاد دشوارتر است. این حاشیهی سخت اجتهادی برای بیان تفاوت میان مقام الوهیت و مقام نبوت است. تفاوتی توحیدی است؛ زیرا بسیاری از پیامبران پس از مرگشان به عنوان الهه قرار گرفتهاند و بسیاری از پیامبران چین نزد چینیان الهه شدهاند. در حقیقت آنان پیامبران بزرگی بودهاند؛ زیرا خداوند عز وجل فرمود:
﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ﴾
﴿و مسلما پيش از تو فرستادگانى را روانه كرديم برخى از آنان را [ماجرايشان را] بر تو حكايت كرده ايم و برخى از ايشان را بر تو حكايت نكرده ايم.﴾
نفی عصمت از غیر پیامبران:
خداوند ما را دستور داده است تا تمام گفتارها و رفتارهای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را بگیرد، بنابراین: او معصوم است. اگر معصوم نبود خداوند ما را به پیروی از ایشان دستور نمیداد و محال بود. ولی چنان که گفته میشود: هر چیزی با مشابه خود بیان میشود. چنان که ما بر این باوریم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در گفتار و کردار و تصمیمات و حالات خود معصوم است و عصمت برای غیر از پیامبران قائل نیستیم. و از جمله بدیهیات عقیدهی اسلامی این است که افراد غیر پیامبر هر چند هم عالی مقام باشند، معصوم نیستند و این قاعدهای آرامش بخش است. شما وقتی با تمام مؤمنان تعامل داشته باشید و مؤمنی با چهرهای درخشان و منور از ایمان دیدید با خود میگویید: این از پیروان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است و اگر لغزشی از برادرتان دیدید که دل شما را به درد آورد میگویید: این از معصوم نبودن وی است و همچنان او را دوست دارید و به همین دلیل اشتباه بس بزرگی است اگر معصوم بودن را برای کسی غیر از پیامبران قایل باشیم؛ پرتگاهی خطرناک به شمار میرود.مثلاً:
النبي عليه الصلاة والسلام عيّن صحابياً أنصارياً ذا دعابة على سرية كقائد لها في الطريق، فعَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ, قَالَ: " بَعَثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَرِيَّةً ، وَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا مِنْ الْأَنْصَارِ ، وَأَمَرَهُمْ أَنْ يُطِيعُوهُ ، فَغَضِبَ عَلَيْهِمْ ، وَقَالَ : أَلَيْسَ قَدْ أَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ تُطِيعُونِي ؟ قَالُوا : بَلَى ، قَالَ : قَدْ عَزَمْتُ عَلَيْكُمْ لَمَا جَمَعْتُمْ حَطَبًا ، وَأَوْقَدْتُمْ نَارًا ، ثُمَّ دَخَلْتُمْ فِيهَا ، فَجَمَعُوا حَطَبًا ، فَأَوْقَدُوا نَارًا ، فَلَمَّا هَمُّوا بِالدُّخُولِ فَقَامَ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ ، قَالَ بَعْضُهُمْ : إِنَّمَا تَبِعْنَا النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِرَارًا مِنْ النَّارِ ، أَفَنَدْخُلُهَا ؟ فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ خَمَدَتْ النَّارُ ، وَسَكَنَ غَضَبُهُ ، فَذُكِرَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ : لَوْ دَخَلُوهَا مَا خَرَجُوا مِنْهَا أَبَدًا ، إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ " .
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یکی از یاران انصاری شوخ طبع خود را به عنوان فرمانده یک گروهان قرار داد. از علی رضي الله عنه روایت است که گفت: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گروهانی را به راه انداخت و مردی از انصار را بر آنان گمارد و به آنان دستور داد از وی پیروی کنند. او بر آنان خشم گرفت و گفت: آیا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دستور نداده از من پیروی کنید؟ گفتند: آری. گفت: تصمیم گرفتهام که هیزمی را گرد آورید و آتشی را بر افروزید سپس همگی وارد آن شوید. آنان هیزم گردآوری کردند و آتش برافروختند و تصمیم به ورود در آن گرفتند و به یکدیگر نگاه میکردند. یکی از آنان گفت: من به همین خاطر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پیروی کردیم تا از آتش رهایی یابیم حال خودمان داخل آن برویم؟ در حالی که آنان به این سخنان مشغول بودند آتش فروکش کرد و خشم او نیز آرام شد. این داستان برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفته شد و ایشان فرمود: «اگر وارد آن میشدند تا ابد بیرون نمیآمدند بلکه پیروی و اطاعت تنها در امور نیک و معروف است.»
دلیلی دیگر بر این که پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمیگوید:
برخی اوقات برخی از کارهای حاکی از سخن گفتن از روی هوی و هوس انسانها دارد. باری میخواستم پرده بخرم. تاجری در حریقه به من معرفی کردند. در حالی که سخنرانی میکرد به من گفت: عرض پرده باید دو برابر دیوار باشد یعنی یک متر بیشتر تا زیباتر باشد. من تسلیم او شدم. پارچهای انتخاب کردم. وقتی آن را اندازه گرفت و برید یک متر کمتر از دو برابر عرض دیوار بود. من خوشم آمد. به من گفت: این زربفت تنهایی زیباتر است او داشت از روی هوس سخن میگفت و فروختن این پارچه به نفع او بود. مبالغه نکردم اگر بگویم نود درصد مردم در تجارت و معاملات و خرید و فروش خود از روی هوا و هوس سخن میگویند.بنابراین باری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در جنگ بدر یک سخن موجز بیان فرمود: عمویم عباس را نکشید. یکی از همراهان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این سخن اندیشید و این را نپذیرفت. گفت: پدران ما و برادران ما کشته میشوند حال او از کشتن عمویش نهی میکند. نزدیکانش اصول خاصی دارند. نتیجه این که پس از مدتی معلوم شد عمویش عباس در مکه مسلمان بوده و جاسوس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوده است و همه مسائل روز قریش را برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل میکرده است. حکومت پیامبر حکومتی هوشمند بوده است. بر اساس اطلاعات دقیق کار میکردهاند. عمویش عباس پنهانی ایمان آورده بود و در مکه به عنوان جاسوس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در میان قریش مانده بود. فرمود: عمویم عباس را نکشید؛ زیرا او مسلمان بوده و وظایف خود را به پایان رسانده است. و اگر نمیگفت: عمویم عباس را نکشید در حالی که او در میان مشرکان بوده است اصحاب او را میکشتند. تنها راه حل این بود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یک کلام موجز و مختصر و مفید بگوید و آن: عمویم عباس را نکشید. پس از آن که این حقیقت برای آن شخص مشخص شد گفت: به خدا سوگند ده سال صدقه میدادم به این امید که خداوند بدگمانی مرا نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ببخشد. خداوند فرمود:
﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾
﴿و از سر هوس سخن نمىگويد* اين سخن به جز وحيى كه وحى مىشود نيست.﴾
"والَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِه اللَّهِ لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا"
" سوگند به ذاتی که جان محمد در دستان اوست اگر فاطمه بنت محمد دزدی کند دستش را قطع خواهم نمود."
روش دعوت استنباطی از سیرهی پیامبر:
سیرهی پاک پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روش باید و نبایدهایی است که ما باید انجام دهیم یا از آن برحذر باشیم، هم چنین در این سیرهی پاک روش دعوت نیز وجود دارد. یعنی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چگونه با یاران خویش رفتار نمود؟ چگونه آنان را آموزش داد؟ چگونه با آنان برخورد نمود و پندشان داد و چگونه آنان را ستود و یا با آنان مشورت فرمود؟ آیا نسبت به آنان فروتن بود؟ آیا به آنان خدمت نمود؟ آیا کاخ شکوه خود را با پایمال کردن حقوقشان بر افراشت؟ آیا آنان را دوست داشت و آنان او را دوست داشتند؟ این جنبهی بسیار مهمی از سنت عملی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است که همان جنبهی دعوتگرانه میباشد. هر دعوتگری که در دعوت خویش روش پیامبر را در پیش گیرد بی تردید موفق خواهد بود و در میان امت شکوه خواهد یافت و هر دعوتگری که بر خلاف سنت دعوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گام بردارد جار و جنجال فراوانی در اطراف او برپا خواهد شد.نتیجهی کلمهی طیبه عمل به آن است:
ما نیازمند قرآنی زنده هستیم و نیز نیازمند مسلمانانی که در حرکت باشند. سخنان تئوری تأثیرات کمتری دارد، چرا؟ زیرا مردم به کلمه کفر ورزیدهاند. چرا مردم به کلمه کفر ورزیدهاند؟﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ﴾
﴿آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است، ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد.﴾
«اِسْتَقِيمُوا يُسْتَقَمْ بِكُمْ»
«پایبند باشید تا با شما پایبند باشند.»
نمونههایی از افردی که در پی رفتارهای عملی مسلمانان به اسلام گرویدهاند:
باری در حج بودیم. مردی را دیدیم که به نظر غربی میآمد. پس از مدتی دلیل اسلام آوردنش را شنیدیم که دانشجویی از سوریه در خانهی وی مقیم بوده است و اتاقی را اجاره داشته و این مرد دختری زیبا داشته است و او حتی یک بار هم ندیده که این جوان به دخترش نگاه کند. هر وقت چشمش به او میافتاد نگاهش را پایین میانداخت. این چیزی بود که وی درک کرده بود و میگفت این چه طور انسانی است؟ با او حرف زد. گفتگوی آنان به اسلام آوردن آن مرد ختم گشت. این سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باید با آب طلا نوشته شود: «پایبند باشید تا با پایبندی شما پایبند گردند.» مردی در آمریکا به نام جفری لنگ یکی از ملحدان آمریکایی و دکترای ریاضیات از دانشگاه سان فرانسیسکو بود. دلیل کفر او این بود که در دبیرستان درس میخواند، معلمی مسیحی داشت. به خانه آمد و جلو پدرش از این مدرس عیبجویی کرد. پدرش هم کاری که کرد این بود که او را از خانه بیرون کرد. وقتی از خانه بیرون رانده شد ملحد نیز گشت. درس خویش را ادامه داد. به طرز شگفت آوری زرنگ و باهوش بود. استاد دانشگاهش میگفت: از کلاس برو بیرون و نمرهی کامل را میگیری. استادش از وجود او در کلاس دستپاچه میشد. سرنوشت او را به مقام استادی ریاضیات در دانشگاه سان فرانسیسکو رساند. در دانشگاه مقام والایی داشت. تا جایی که استاد خودش در پایان نامههای ریاضیات در مقطع دکتری از او مشورت میگرفت. یکی از دانشجویان دختر استاد او از خاورمیانه بود. مشکلی در پایان نامهاش پیش آمده بود. وی آن دختر را نزد این پروفسور جفری لنگ فرستاد تا دیدگاه او را بپرسد. این استاد دانشگاه ملحد که به الحاد روی آورده بود یک دختر کاملا محجبه دید. آن هم در روزهای تابستان در حالی که دختران آمریکایی در تابستان لخت و برهنهاند. گفت: باید این دختر دین بزرگی داشته باشد و دلایل محکمی هم برای مخالفت با این دختران برهنه باید در دست داشته باشد. این استاد گفت: به خدا سوگند از شدت شرافت و پاکیاش جرات نداشتم به چشمانش خیره شوم و تمام تلاشم را برای کمک به او در پیش گرفتم و در همان روز شروع به قرآن خواندن نمودم. قرآن را خواند اما احساس میکرد کلام خدا نیست و به دنبال اشتباه گرفتن بود و وقتی به این سخن الله تعالی رسید:﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً﴾
﴿پس امروز تو را با زره [زرين] خودت به بلندى [ساحل] مىافكنيم تا براى كسانى كه از پى تو مىآيند عبرتى باشد.﴾
﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ﴾
﴿پس امروز تو را با زره [زرين] خودت به بلندى [ساحل] مىافكنيم.﴾
" أَيُّهَا الْمَلِكُ ، كُنَّا قَوْمًا أَهْلَ جَاهِلِيَّةٍ ، نَعْبُدُ الْأَصْنَامَ ، وَنَأْكُلُ الْمَيْتَةَ ، وَنَأْتِي الْفَوَاحِشَ ، وَنَقْطَعُ الْأَرْحَامَ ، ونسيء الْجِوَارَ ، يَأْكُلُ الْقَوِيُّ مِنَّا الضَّعِيفَ ، فَكُنَّا عَلَى ذَلِكَ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْنَا رَسُولًا مِنَّا ، نَعْرِفُ نَسَبَهُ ، وَصِدْقَهُ ، وَأَمَانَتَهُ ، وَعَفَافَهُ ، فَدَعَانَا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لِنُوَحِّدَهُ ، وَنَعْبُدَهُ ، وَنَخْلَعَ مَا كُنَّا نَعْبُدُ نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ الْحِجَارَةِ وَالْأَوْثَانِ ، وَأَمَرَ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ ، وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ ، وَصِلَةِ الرَّحِمِ ، وَحُسْنِ الْجِوَارِ ، وَالْكَفِّ عَنْ الْمَحَارِمِ وَالدِّمَاءِ ، وَنَهَانَا عَنْ الْفَوَاحِشِ ، وَقَوْلِ الزُّورِ ، وَأَكْلِ مَالِ الْيَتِيمِ ، وَقَذْفِ الْمُحْصَنَةِ ، وَأَمَرَنَا أَنْ نَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ ، لَا نُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا ، وَأَمَرَنَا بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصِّيَامِ "
«ای پادشاه، ما قومی جاهل بودیم و بتها را میپرستیدیم و گوشت مردار میخوردیم و صلهی رحم را قطع میکردیم و به همسایه بدی میکردیم و قوی حق ضعیف را میخورد و به همین روش زندگی میکردیم تا آن که خداوند پیامبری را برایمان فرستاد که نسب و صداقت و امانت داری و پاکدامنیاش را به یقین میدانستیم و او ما را به توحید و یگانگی و پرستش الله فرمان میداد تا سنگها و بتهایی که ما و پدران و نیاکان مان میپرستیدیم را رها کنیم و به راستگویی و امانت داری و صلهی رحم و خوبی به همسایه و خودداری از حرام و خون ریزی دستور میدهد و از زشتیها و بهتان و خوردن مال یتیم و تهمت به زنان شوهردار باز میدارد و دستور میدهد تنها خدا را بپرستیم و به او شرک نورزیم و ما را به نماز و زکات و روزه امر میکند.»
دلایل عقب ماندگی مسلمانان در این زمان:
از هر یک در هزار یک نفر پایبند است و این یک در هزار بهتر و رساتر از هزار در یک است. هزار داعی در برابر یک طالب علم که سخنهای زیبا میگویند ولی عمل نمیکنند. بنابراین یک در هزار بهتر از سخنان هزار تن در برابر یک نفر عامل است.اگر بخواهید جامعهای را به پا خیزانید باید الگو باشید. اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یک در برابر هزار بودند و مسلمانان در عصرهای عقب ماندگی و شهوت و شرک هزار تا مانند یکی است. آیا منطقی است که سیدنا خالد از سیدنا ابوبکر در جنگ نهاوند کمک بگیرد. او نیاز به پنجاه هزار جنگجو دارد. ابوبکر تنها یک تن برای او فرستاد؟ و او قعقاع بن عمرو بود. وقتی نزد او رسید به او گفت: نیروهای کمکی کجاست؟ او گفت: من کمکیام. گفت: تو؟ با خود نامهای داشت. نامه را باز کرد. سیدنا ابوبکر گفته بود: ای خالد تعجب نکن که قعقاع بن عمرو را برایت فرستادهام، به ذاتی که جان محمد در دستان اوست هیچ لشکری که قعقاع در آن باشد شکست نمیخورد. آنان پیروز شدند. یکی مانند هزار بود و هزار تا را کفایت کرد. یک میلیارد و سیصد میلیون نفر مسلمان امروزه هیچ ارزشی ندارند و اختیارشان در دست خودشان نیست و چیزی در اختیار ندارند. خداوند میفرماید:
﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾
﴿خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد.﴾
﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ﴾
﴿و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند.﴾
﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾
﴿و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند.﴾
﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾
﴿آن گاه پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پيروى كردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند ديد.﴾
مقام پیامبری نزد خداوند:
اجابت دعوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بسان اجابت دعوت الله است. شفاف سازی پیامبر صلی الله علیه وآله﴿وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ﴾
﴿سزاوارتر است كه خدا و فرستاده او را خشنود سازند.﴾
بیان روش پیامبر در توصیف حالت مؤمن عاشق الله و رسول او:
خداوند پذیرفتن دعوت خود را از جانب بندگان بدون دلیل قبول نمیکند. اگر یک دعوت را بدون دلیل قبول کنید مانند این است که همه ادعای محبت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را داشته باشند این درست نیست. چه راست گفته آن که میگوید:همه ادعای وصل حب لیلی دارند ادعایی که از سمت لیلی تأیید نمیشود.
نکتهای بسیار دقیق است و امیدوارم واضح باشد.
از انس – رضی الله عنه – روایت است که نبی اکرم – صلى الله علیه وسلم – فرمود:
" ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ ، أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا ، وَأَنْ يُحِبَّ الْمَرْءَ لَا يُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ ، وَأَنْ يَكْرَهَ أَنْ يَعُودَ فِي الْكُفْرِ كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ فِي النَّارِ"
«کسی که این سه خصلت را داشته باشد، شیرینی ایمان را میچشد. یکی این که: الله و رسولش را از همه بیشتر دوست داشته باشد. دوم این که: محبتش با هر کس، بخاطر خوشنودی الله باشد. سوم این که: برگشتن به سوی کفر، برایش مانند رفتن در آتش، ناگوار باشد.»
"کسی که این سه خصلت را داشته باشد، شیرینی ایمان را میچشد. یکی این که: الله و رسولش را از همه بیشتر دوست داشته باشد."
یعنی خداوند در قرآن و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در سنت از دنیا و آن چه در آن است؛ برایتان دوست داشتنیتر باشند حتی در صورت تعارض خواستههایتان با حکم شرعی باید بایستید و بگویید: پناه بر خدا که نافرمانی کنم. در آن لحظه است که شیرینی ایمان را میچشید و شیرینی ایمان را تنها کسی میداند که طعم آن را چشیده باشد و میان حقایق ایمان و شیرینی ایمان از زمین تا آسمان تفاوت است.نقشهی یک قصر را در اختیار دارید. سالن 8 در 12 عالی است. اما این یک برگه است و خانه نیست. اتاق خواب نیز 6 در 8 است بسیار عالی است. بالکن بزرگ است اما اینها روی برگه است. حقایق ایمانی نیز برگهای است اما شیرینی ایمان یک قصر است. در این قصر ساکن میشوید. تفاوت در دست داشتن برگهی نقشه و سکونت داشتن در آن قصر نیز از آسمان تا زمین است. این تفاوت شیرینی ایمان و حقیقت ایمان بود. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:
"ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ ، أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا".
"کسی که این سه خصلت را داشته باشد، شیرینی ایمان را میچشد. یکی این که: الله و رسولش را از همه بیشتر دوست داشته باشد."
﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ﴾
﴿بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد.﴾
هر مسلمانی باید از شخصیت پیامبر به درک علمی برسد و از درک سطحی فراتر رود:
باری در حج عمره بودم. دوست داشتم در جای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حرم نبوی نماز بگزارم. محرابی عمومی مانند این محراب و محرابی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با اصحاب این روضهی شریف در آن نماز خواندهاند و این محراب بسیار شلوغ است تا این که بالاخره توانستم دو رکعت در آن جا بخوانم و به خدا سوگند بسیار گریستم. اما یک نکتهی علمی به ذهنم رسید که اگر یک مستخدم در مقابل یک استاد بزرگ دانشگاه که دویست کتاب دارد در نبودش بر سر جایش بنشیند آیا درجه و مقام این مستخدم بالا میرود؟ اگر این مستخدم در مسابقهی مقدماتی پیروز شود درجهاش بالا میرود و در صورت گرفتن مدرک راهنمایی و دبیرستان نیز درجهاش بالاتر میرود بنابراین حرص بر پیروی شما را بالا میبرد. اگر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پیروی نمودید نزد خداوند بالا میروید اما اگر فقط تبرک جستید بی فایده است. من منکر تبرک نیستم ولی منکر بسنده کردن به آن هستم و نباید تنها به تبرک اکتفا کرد. پسری بیسواد پدری بسیار عالم دارد. کجا باید بنشیند تا با پدر دانشمند خود سخن گوید. دانشمند در مکان خود و و پسر جاهل نیز باید در مکان خودش باشد. اما اگر این پسر بیسواد روش و مسیر پدرش را در پیش گیرد پیشرفت میکند. پس نباید فقط به تبرک جستن اکتفا کنیم بلکه باید به پیروی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بپردازیم.اگر بگویید: یک میلیارد دلار یک چیز است و داشتن آن چیزی دیگر است. فرق زیادی با هم دارند. سخن گفتن از دین راحت است اما شجاعت این است که در یک سطح از این دین باشید. زندگی کوتاه و سفر نزدیک است و ترک کردن این دنیا به زودی اتفاق میافتد. کسی که به چهل سالگی رسید در حقیقت وارد بازارهای آخرت شده است و کسی که فردا پس فردا کند با مرگ بد تا کرده است. و چه خوش گفتهاند که:
شب را ناگزیر پایان است که گفت دور است
عمر گر چه دراز باشد اما پایانش گور است
هر آن نیک مردی که عمر دراز کند روزی تن خویش بر روی تابوت دراز کند
گر ببری تو جنازهای به سمت گور بدان که بعد او تو خود به رفتنی مجبور