حالت سیاه
03-12-2024
Logo
سيره- فقه السيره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم - درس (01-57) : مقدمه -1- شناخت سیره ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر هر مسلمانی فرض عین است
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعده‌ی امانتدار. بار خدایا تنها آن چه به ما آموختی را می‌دانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آن چه به ما آموختی بهرمند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمره‌ی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرا مى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‌كنند و با رحمت خود ما را از جمله‌ی بندگان صالح خود قرار بده.
خداوندا ما را از تاریکی‌های نادانی و توهم به نور معرفت و دانش بیرون ببر و از شهوات به سمت بهشت قرب الهی خارج نما.

سیره این است:

با درس اول از دروس فقه سیره و با مقدمه‌ای بر سیره در خدمت شما هستیم.
همان طور که می‌دانید هستی یک قرآن سخنگو است و قرآن یک هستی سخنگو می‌باشد و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قرآنی بود که راه می‌رفت. اگر از هستی سخن گفتیم منظور تفکر در آفرینش آسمان‌ها و زمین و اگر از قرآن سخن گفتیم مقصود تفسیر و تحلیل و برداشت است و وقتی به این موضوع رسیدیم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قرآن زنده است؛ منظور ما سیره و زندگینامه‌ی ایشان است.

قرآن از چند جهت به مطالعه‌ی سیره دعوت می‌کند:

1- پیامبر حلقه‌ی وصل مسلمان در استواری ایمان اوست:

آیا پیش از هر چیزی ما نیازمند آموختن سیره‌ی سرور بشر هستیم؟ پاسخ نخست: خداوند عز وجل وقتی می‌فرماید:

﴿وَكُلّاً نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ﴾
﴿ و هر يك از سرگذشت‌هاى پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مى‏كنيم چيزى است كه دلت را بدان استوار مى‏گردانيم.﴾

( سوره هود: 120 )

وقتی که دل سرور پیامبران با شنیدن داستان پیامبران پیش‌تر از خودش استوارتر می‌گردد باید دل‌های ما با شنیدن داستان سرور پیامبران با ایمان‌تر وبا یقین‌تر شود. این یک دلیل است.

2- پیامبر الگویی از انتقال انسان از صحرای وجود به زندگی واقعی و پیشرفت آن است:

دلیل دوم: این که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ﴾
﴿ يا پيامبر خود را [درست] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداخته‏اند.﴾

( سوره مؤمنون: 69 )

اسلام بطور کلی دو کلمه است: کلمه‌ی توحید و کلمه‌ی رسالت. لا إله إلا الله، محمد رسول الله، بنابراین: سخن از رسول الله صلی الله علیه وسلم نیمی از دین است بلکه بخش جدایی ناپذیر از دعوت به سوی خداست زیرا در زندگی یک حالت ایده آل رؤیایی وجود دارد که کسی به آن اهمیت نمی‌دهد هم چنین واقعیتی کشنده و هلاک کننده نیز وجود دارد که کسی به آن توجه نمی‌کند اما مردم با دیدن ایده آلیست واقعی یا واقعیت ایده آل شگفت زده می‌شوند، این چیزی است که در سیره‌ی سرورمان محمد صلی الله علیه وسلم مشاهده می‌کنیم.

3- قرآن انسان را به تفکر در شمایل پیامبر فرا می‌خواند:

نکته‌ی دیگر آن که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ﴾
﴿ بگو من فقط به شما يك اندرز مى‏دهم كه دو دو و به تنهايى براى خدا به پا خيزيد سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگى ندارد.﴾

( سوره سبأ: 46 )

پس اندیشیدن در کمالات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و تفکر در شمایل، فضایل، سیره و روش ایشان بخشی از دین است.

4- آموختن احادیث پیامبر بر همه‌ی مسلمانان فرض عین است:

نکته‌ی دیگر این که در علم اصول قاعده‌ای بسیار طلایی وجود دارد و آن این که هر چیزی که انجام فرض منوط به آن باشد؛ خود فرض است. هر چه که سنت با آن انجام یابد؛ خود سنت است. آیا به نماز نمی‌نگرید که فرض است. اما نماز با وضو ممکن می‌شود و وضو از لوازم نماز است و مانند نماز فرض است. ارتباط این مثال با ضرورت سنت آموزی چیست؟ خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾
﴿آن چه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آن چه شما را باز داشت بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت‏ كيفر است.﴾

( سوره حشر: 7 )

اگر از اوامر و نواهی ایشان بی‌خبر باشیم چگونه از اوامر ایشان اطاعت نماییم؟ چگونه از منهیاتی که ما را نهی فرموده دوری و خودداری نماییم؟ به عنوان یک توضیح دقیق: هر دستوری که در قرآن آمده است اقتضای وجوب می‌کند البته اگر قرینه‌ای دال بر عدم وجوب آن در قرآن پیدا نشود:

﴿وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾
﴿و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته‌ی سياه [شب] بر شما نمودار.﴾

( سوره بقره: 187 )

این یک امر مباح است و وقتی می‌فرماید:

﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾
﴿بى‏ همسران خود و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد.﴾

( سوره نور: 32 )

این امری مستحب است و چون می‌فرماید:

﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾
﴿هر که خواست ایمان آورد و هر کس نخواست ایمان نیاورد.﴾

( سوره کهف: 29 )

این امر تهدید آمیزی است.
اگر قرینه‌ای دال بر نسخ وجوب چیزی در قرآن نباشد؛ هر امری در قرآن آمده باشد اقتضای وجوب می‌کند؛ بنابراین شناخت احادیث پیامبر بر هر مسلمانی فرض عین است تا دستور زیر اجرا گردد:

﴿ وَمَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ﴾
﴿آن چه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد.﴾

( سوره حشر: 7 )

و شناخت منکرات نهی شده توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیز بر هر مسلمانی فرض عین است تا از منکرات بازداشته شود. آنگاه که می‌فرماید:

﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً﴾
﴿ قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند.﴾

( سوره احزاب: 21)

چگونه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای ما الگو باشد وقتی که ندانیم در خانه‌اش چه کارهایی می‌کرده است؟ و چگونه با همسرش برخورد می‌نموده است؟ و چگونه با یاران خویش تعامل داشته است؟ و در صلح و جنگ چگونه بوده است؟ بنابراین: تعلیم احادیث پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر هر مسلمانی فرض عین است تا این آیه محقق گردد که می‌فرماید:

﴿وَمَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾
﴿آن چه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آن چه شما را باز داشت بازايستی.﴾

( سوره حشر: 7 )

شناخت سیره‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بدون تردید فرض عین است تا این فرموده‌ی الهی نیز محقق گردد که فرموده است:

﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ﴾
﴿قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد.﴾

( سوره احزاب: 21)

گفته اند: سخن از کمال انسانی بصورت تئوری تأثیرگذار نیست اما سخن از کمالات انسانی اگر با یک نمونه‌ی انسانی مجسم شود تاثیرگذار خواهد بود؛ زیرا این شخص یک کمال واقعی است و مانند سایر انسان‌ها قابل درک است و با مردم زیسته است. اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم انسانی با شرایط سایر انسان‌ها نمی‌بود دیگر سرور بشریت نمی‌بود اما او انسان بود و تمام شرایط سایر انسان‌ها را داشت. انسانی که مانند سایر انسان‌ها هم تمایلات داشت، هم ترس و نگرانی، هم امیدوار بود و هم اندوهناک می‌گشت. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی خودش چنین می‌فرماید:

" اللهم إني بشر أرضى كما يرض البشر، وأغضب كما يغضب البشر".
" پروردگارا من انسانی مانند سایر انسان‌ها هستم که چون آنان خشنود می‌شوم و چون آنان خشمگین می‌گردم."

( به روایت سيوطی در الجامع الصغير از انس)

زیرا او انسانی است که مانند تمام انسان‌ها در شرایط آنان قرار دارد و بر انسان بودنش فائق آمده و بنابراین سرور آنان شده است.

پیامبر الگوی نیکویی برای ما گروه مؤمنان است:

بنابراین بخش اول این درس درباره‌ی شناخت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که فرض عین است، می‌باشد و بلکه شناخت سیره‌ی عطرآگین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر هر مسلمانی فرض است. هر مسلمانی باید پیامبر را برای خود الگو بداند. در زندگی همه‌ی ما شخصیتی مورد آرزو است. و شخصیتی دوست نداشتنی و شخصیتی فعلی وجود دارد. شخصیت فعلی شما هستید و شخصیتی که آرزو دارید همان افکار و گرایش‌ها و وابستگی‌هایتان می‌باشد. بگویید کدام یک از شما دوست دارد شخصیتی کمتر از این که هستید داشته باشد. خداوند بیان می‌دارد که الگوی مؤمنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌باشد:

﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً﴾
﴿ قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند.﴾

( سوره احزاب: 21)

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به خانه وارد شد و غذا حاضر نبود، آیا خشم می‌گرفت؟ آیا ناراحت می‌شد؟ آیا خشونت به خرج می‌داد؟ آیا می‌توانید مانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم صبر داشته باشید؟ مؤمن صبر می‌کند. در هر شرایطی رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را مورد بررسی قرار می‌دهد ببیند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در آن شرایط چه کاری انجام داده‌اند؟

﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ﴾
﴿ قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد.﴾

( سوره احزاب: 21)

اگر دنیاخواه باشید الگوی شما ثروتمندان خواهد بود و اگر دنیا را بخواهید الگوی شما قدرتمندان خواهند بود اما اگر آخرت را بخواهید الگوی شما پیامبران خواهند بود. این یک حقیقت است.

از ويژگی‌های رسالت پیامبر، عصمتش می‌باشد:

در زندگی مسلمانان یک انسان وجود دارد که خداوند او را از اشتباه در گفتار و کردار و تصمیمات معصوم داشته است. این عصمت با امر الهی سازگار است تا بتوانیم همه چیز را از آن بگیریم و از هر چه نهی نموده دست برداریم. اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم معصوم نباشد پس دستور به اطاعت او دستور به معصیت خواهد بود: بنابراین:

﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾
﴿و از سر هوس سخن نمى‏گويد* اين سخن به جز وحيى كه وحى مى‏شود نيست.﴾

( سوره نجم: 3-4)

اما انسان‌ها گاهی از روی هوی و هوس سخن می‌گویند. گاهی راهی برای پخش کالاهایش اختراع می‌کند و در راستای منافع خود سخن می‌گوید و گاهی برای حفظ منافع خود حقیقت رامی پوشد اما این انسانی که خداوند او را معصوم نموده؛ این گونه توصیف می‌کند:

﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴾
﴿و از سر هوس سخن نمى‏گويد* اين سخن به جز وحيى كه وحى مى‌شود نيست.﴾

( سوره نجم: 3-4)

چگونه این اجتهاد را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت دهیم؟

اما در قرآن می‌خوانید:

﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾
﴿خدايت ببخشايد چرا به آنان اجازه دادى.﴾

( سوره توبه: 43 )

و در قرآن می‌خوانیم:

﴿عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴾
﴿چهره در هم كشيد و روى گردانيد * كه آن مرد نابينا پيش او آمد.﴾

( سوره عبس: 1-2 )

حکمت والایی در این امر نهفته است که حاشیه‌ای بسیار ریز برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم جهت اجتهاد باقی گذاشته شده است. اگر در اجتهاد خود به راه درست رود وحی او را در این اجتهاد یاری رسانده است و اجتهاد او وحی منزل بوده است. اگر هم اجتهاد دشواری به ایشان محول شود نشانه شرافت و درایتی برای او خواهد بود.
ابن ام مکتوم از اصحاب بزرگوار و از عاشقان رسول الله بود. با او نشست و برخاست نکرده بود بلکه با رهبران بد طینت قریش و دشمنان سرسخت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشست و برخاست داشت. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اجتهاد نمود که اگر آنان ایمان آورند، قریش همه مسلمان می‌شوند. اجتهاد دشواری انجام داد. اما خداوند برایش مشخص نمود که این مرد نابینا نزد او از آن بزرگان بهتر وبرتر است. بنابراین: خداوند او را نکوهش نکرد بلکه ایشان را تنبیه نمود. میان نکوهش و یادآوری تفاوت بسیار است. مانند این که اگر در زمان فرا رسیدن امتحانات فرزندتان را در حال بازی و سرگرمی ببینید و او را سرزنش کنید و یا این که ببینید تا ساعت چهار صبح بیدار و درس می‌خواند او را سرزنش کنید میان این دو حالت تفاوت وجود دارد. می‌گویید: کافیست پسرم، بخواب و استراحت کن. بدنت هم بر گردنت حقی دارد. شما در هر دو حالت او را سرزنش می‌کنید اما در حالت اول سرزنش است ولی در حالت دوم سرزنش به معنای یادآوری است. وحی بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل و به ایشان نشان داد که این امر از آن امر برتر و اولی‌تر است.
به همین مناسبت معصیت در هنگام تکلیف است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با تکلیف مخالفتی نداشته است و تنها به اجتهاد پرداخته است و اجتهادش برای او نشانه و مدال شرافت است و اجتهاد دشوارتر است. این حاشیه‌ی سخت اجتهادی برای بیان تفاوت میان مقام الوهیت و مقام نبوت است. تفاوتی توحیدی است؛ زیرا بسیاری از پیامبران پس از مرگشان به عنوان الهه قرار گرفته‌اند و بسیاری از پیامبران چین نزد چینیان الهه شده‌اند. در حقیقت آنان پیامبران بزرگی بوده‌اند؛ زیرا خداوند عز وجل فرمود:

﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ﴾
﴿و مسلما پيش از تو فرستادگانى را روانه كرديم برخى از آنان را [ماجرايشان را] بر تو حكايت كرده‏ ايم و برخى از ايشان را بر تو حكايت نكرده‏ ايم.﴾

( سوره غافر: 78 )

از این جا می‌فهمیم که چرا سیدنا ابوبکر صدیق نزدیکترین شخص نزد رسول الله بوده است و محبوب‌ترین مردم از نظر ایشان بوده که هنگام رحلت ایشان فریادش بلند شده بود و گفت: «هر کس محمد را عبادت می‌کرد _ محمد همین بود _ و اکنون محمد مرده است و هرکس خداوند را می‌پرستیده است پس خداوند زنده‌ی جاویدان است و هرگز نخواهد مرد.»

(به روایت بخاری ومسلم در صحیحین از عائشه)

نفی عصمت از غیر پیامبران:

خداوند ما را دستور داده است تا تمام گفتارها و رفتارهای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را بگیرد، بنابراین: او معصوم است. اگر معصوم نبود خداوند ما را به پیروی از ایشان دستور نمی‌داد و محال بود. ولی چنان که گفته می‌شود: هر چیزی با مشابه خود بیان می‌شود. چنان که ما بر این باوریم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در گفتار و کردار و تصمیمات و حالات خود معصوم است و عصمت برای غیر از پیامبران قائل نیستیم. و از جمله بدیهیات عقیده‌ی اسلامی این است که افراد غیر پیامبر هر چند هم عالی مقام باشند، معصوم نیستند و این قاعده‌ای آرامش بخش است. شما وقتی با تمام مؤمنان تعامل داشته باشید و مؤمنی با چهره‌ای درخشان و منور از ایمان دیدید با خود می‌گویید: این از پیروان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است و اگر لغزشی از برادرتان دیدید که دل شما را به درد آورد می‌گویید: این از معصوم نبودن وی است و همچنان او را دوست دارید و به همین دلیل اشتباه بس بزرگی است اگر معصوم بودن را برای کسی غیر از پیامبران قایل باشیم؛ پرتگاهی خطرناک به شمار می‌رود.
مثلاً:

النبي عليه الصلاة والسلام عيّن صحابياً أنصارياً ذا دعابة على سرية كقائد لها في الطريق، فعَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ, قَالَ: " بَعَثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَرِيَّةً ، وَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا مِنْ الْأَنْصَارِ ، وَأَمَرَهُمْ أَنْ يُطِيعُوهُ ، فَغَضِبَ عَلَيْهِمْ ، وَقَالَ : أَلَيْسَ قَدْ أَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ تُطِيعُونِي ؟ قَالُوا : بَلَى ، قَالَ : قَدْ عَزَمْتُ عَلَيْكُمْ لَمَا جَمَعْتُمْ حَطَبًا ، وَأَوْقَدْتُمْ نَارًا ، ثُمَّ دَخَلْتُمْ فِيهَا ، فَجَمَعُوا حَطَبًا ، فَأَوْقَدُوا نَارًا ، فَلَمَّا هَمُّوا بِالدُّخُولِ فَقَامَ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ ، قَالَ بَعْضُهُمْ : إِنَّمَا تَبِعْنَا النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِرَارًا مِنْ النَّارِ ، أَفَنَدْخُلُهَا ؟ فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ خَمَدَتْ النَّارُ ، وَسَكَنَ غَضَبُهُ ، فَذُكِرَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ : لَوْ دَخَلُوهَا مَا خَرَجُوا مِنْهَا أَبَدًا ، إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ " .
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یکی از یاران انصاری شوخ طبع خود را به عنوان فرمانده یک گروهان قرار داد. از علی رضي الله عنه روایت است که گفت: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گروهانی را به راه انداخت و مردی از انصار را بر آنان گمارد و به آنان دستور داد از وی پیروی کنند. او بر آنان خشم گرفت و گفت: آیا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دستور نداده از من پیروی کنید؟ گفتند: آری. گفت: تصمیم گرفته‌ام که هیزمی را گرد آورید و آتشی را بر افروزید سپس همگی وارد آن شوید. آنان هیزم گردآوری کردند و آتش برافروختند و تصمیم به ورود در آن گرفتند و به یکدیگر نگاه می‌کردند. یکی از آنان گفت: من به همین خاطر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پیروی کردیم تا از آتش رهایی یابیم حال خودمان داخل آن برویم؟ در حالی که آنان به این سخنان مشغول بودند آتش فروکش کرد و خشم او نیز آرام شد. این داستان برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفته شد و ایشان فرمود: «اگر وارد آن می‌شدند تا ابد بیرون نمی‌آمدند بلکه پیروی و اطاعت تنها در امور نیک و معروف است.»

(به روایت بخاری ومسلم در صحیحین از علی)

عقل هرگز تعطیل نمی‌شود. کسی که می‌گوید: باید مانند مرده در میان دستان مرده شور باشید، نه، باید فریاد بکشید؛ زیرا پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم کسی معصوم نیامده است. اما تفاوت‌ها وجود دارد و این یک حقیقت است. شما می‌توانید همه‌ی مؤمنان را دوست داشته باشید و با تمام آنان تعامل برقرار کنید و ارتباط محکم و ثمره بخش برقرار نمایید به شرطی که به معصوم بودن آنان باور نداشته باشید. هر اشتباهی که برایت غیر قابل هضم بود، خیلی راحت [بگویم] به خاطر عدم عصمت آنان است و هر چیزی را که زیاد بزرگ دیدی کار پیروانش هست.

دلیلی دیگر بر این که پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید:

برخی اوقات برخی از کارهای حاکی از سخن گفتن از روی هوی و هوس انسان‌ها دارد. باری می‌خواستم پرده بخرم. تاجری در حریقه به من معرفی کردند. در حالی که سخنرانی می‌کرد به من گفت: عرض پرده باید دو برابر دیوار باشد یعنی یک متر بیشتر تا زیباتر باشد. من تسلیم او شدم. پارچه‌ای انتخاب کردم. وقتی آن را اندازه گرفت و برید یک متر کمتر از دو برابر عرض دیوار بود. من خوشم آمد. به من گفت: این زربفت تنهایی زیباتر است او داشت از روی هوس سخن می‌گفت و فروختن این پارچه به نفع او بود. مبالغه نکردم اگر بگویم نود درصد مردم در تجارت و معاملات و خرید و فروش خود از روی هوا و هوس سخن می‌گویند.
بنابراین باری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در جنگ بدر یک سخن موجز بیان فرمود: عمویم عباس را نکشید. یکی از همراهان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این سخن اندیشید و این را نپذیرفت. گفت: پدران ما و برادران ما کشته می‌شوند حال او از کشتن عمویش نهی می‌کند. نزدیکانش اصول خاصی دارند. نتیجه این که پس از مدتی معلوم شد عمویش عباس در مکه مسلمان بوده و جاسوس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوده است و همه مسائل روز قریش را برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کرده است. حکومت پیامبر حکومتی هوشمند بوده است. بر اساس اطلاعات دقیق کار می‌کرده‌اند. عمویش عباس پنهانی ایمان آورده بود و در مکه به عنوان جاسوس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در میان قریش مانده بود. فرمود: عمویم عباس را نکشید؛ زیرا او مسلمان بوده و وظایف خود را به پایان رسانده است. و اگر نمی‌گفت: عمویم عباس را نکشید در حالی که او در میان مشرکان بوده است اصحاب او را می‌کشتند. تنها راه حل این بود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یک کلام موجز و مختصر و مفید بگوید و آن: عمویم عباس را نکشید. پس از آن که این حقیقت برای آن شخص مشخص شد گفت: به خدا سوگند ده سال صدقه می‌دادم به این امید که خداوند بدگمانی مرا نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ببخشد. خداوند فرمود:

﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾
﴿و از سر هوس سخن نمى‏گويد* اين سخن به جز وحيى كه وحى مى‏شود نيست.﴾

( سوره نجم: 3-4)

وقتی فرمود:

"والَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِه اللَّهِ لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا"
" سوگند به ذاتی که جان محمد در دستان اوست اگر فاطمه بنت محمد دزدی کند دستش را قطع خواهم نمود."

( به روایت بخاری و مسلم در صحیحین از عائشة)

روش دعوت استنباطی از سیره‌ی پیامبر:

سیره‌ی پاک پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روش باید و نبایدهایی است که ما باید انجام دهیم یا از آن برحذر باشیم، هم چنین در این سیره‌ی پاک روش دعوت نیز وجود دارد. یعنی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چگونه با یاران خویش رفتار نمود؟ چگونه آنان را آموزش داد؟ چگونه با آنان برخورد نمود و پندشان داد و چگونه آنان را ستود و یا با آنان مشورت فرمود؟ آیا نسبت به آنان فروتن بود؟ آیا به آنان خدمت نمود؟ آیا کاخ شکوه خود را با پایمال کردن حقوقشان بر افراشت؟ آیا آنان را دوست داشت و آنان او را دوست داشتند؟ این جنبه‌ی بسیار مهمی از سنت عملی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است که همان جنبه‌ی دعوتگرانه می‌باشد. هر دعوتگری که در دعوت خویش روش پیامبر را در پیش گیرد بی تردید موفق خواهد بود و در میان امت شکوه خواهد یافت و هر دعوتگری که بر خلاف سنت دعوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گام بردارد جار و جنجال فراوانی در اطراف او برپا خواهد شد.

نتیجه‌ی کلمه‌ی طیبه عمل به آن است:

ما نیازمند قرآنی زنده هستیم و نیز نیازمند مسلمانانی که در حرکت باشند. سخنان تئوری تأثیرات کمتری دارد، چرا؟ زیرا مردم به کلمه کفر ورزیده‌اند. چرا مردم به کلمه کفر ورزیده‌اند؟
زیرا تمام اعمال مردم با حرف‌هایشان متناقض است. به کشوری می‌آیید و با آهنگ آزار و شکنجه و ویران نمودن خانه‌ها و کشتن بی گناهان لذت می‌برید و سرگرم می‌شوید و می‌گویید: من برای آزادی آمده‌ام و برای چشاندن طعم آزادی به شما آمده‌ام. این سخنان با این اعمال مردم را وادار به کفر کامل به کلمه و سخنان می‌کند. ما اکنون با یک مشکل رو به رو هستیم. مردم به کلمه کفر ورزیده‌اند و تنها راه بازگرداندن قداست کلمه عمل به آن است. پیامبران چه چیزی آوردند؟ آیا موشک آوردند و آیا هواپیما آوردند؟ آیا زیردریایی آوردند؟ آیا ماهواره آوردند؟ خیر کلمه را آوردند. خداوند می‌فرماید:

﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ﴾
﴿آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه‏اش استوار و شاخه‏اش در آسمان است، ميوه‏اش را هر دم به اذن پروردگارش مى‏دهد.﴾

( سوره ابراهيم: 24-25 )

کلمه‌ی طیبه مردم را جادو می‌کند اما مردم امروز به کلمه کفر می‌ورزند؛ زیرا هر چه از آن گفته می‌شود با عمل‌های انجام شده متناقض است. مجلسی یک شهرستان دور را دستور به اجرای دموکراسی می‌دهد. خوب است. اما آن شهر با اتخاذ حق وتو اعمال سرکوبگرانه انجام می‌دهد. شورای سرکوبگرانه و دستورات دموکراسی گرانه. سخنانی خنده آور است. به همین دلیل مردم به کلمه کفر ورزیده‌اند. تنها راه بازگرداندن جایگاه کلمه عمل به آن است. به همین دلیل ایشان صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرماید:

«اِسْتَقِيمُوا يُسْتَقَمْ بِكُمْ»
«پایبند باشید تا با شما پایبند باشند.»

( به روایت سيوطی در الجامع الصغير از سمرة)

نمونه‌هایی از افردی که در پی رفتارهای عملی مسلمانان به اسلام گرویده‌اند:

باری در حج بودیم. مردی را دیدیم که به نظر غربی می‌آمد. پس از مدتی دلیل اسلام آوردنش را شنیدیم که دانشجویی از سوریه در خانه‌ی وی مقیم بوده است و اتاقی را اجاره داشته و این مرد دختری زیبا داشته است و او حتی یک بار هم ندیده که این جوان به دخترش نگاه کند. هر وقت چشمش به او می‌افتاد نگاهش را پایین می‌انداخت. این چیزی بود که وی درک کرده بود و می‌گفت این چه طور انسانی است؟ با او حرف زد. گفتگوی آنان به اسلام آوردن آن مرد ختم گشت. این سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باید با آب طلا نوشته شود: «پایبند باشید تا با پایبندی شما پایبند گردند.»

( به روایت سيوطی در الجامع الصغير از سمرة)

مردی در آمریکا به نام جفری لنگ یکی از ملحدان آمریکایی و دکترای ریاضیات از دانشگاه سان فرانسیسکو بود. دلیل کفر او این بود که در دبیرستان درس می‌خواند، معلمی مسیحی داشت. به خانه آمد و جلو پدرش از این مدرس عیب‌جویی کرد. پدرش هم کاری که کرد این بود که او را از خانه بیرون کرد. وقتی از خانه بیرون رانده شد ملحد نیز گشت. درس خویش را ادامه داد. به طرز شگفت آوری زرنگ و باهوش بود. استاد دانشگاهش می‌گفت: از کلاس برو بیرون و نمره‌ی کامل را می‌گیری. استادش از وجود او در کلاس دستپاچه می‌شد. سرنوشت او را به مقام استادی ریاضیات در دانشگاه سان فرانسیسکو رساند. در دانشگاه مقام والایی داشت. تا جایی که استاد خودش در پایان نامه‌های ریاضیات در مقطع دکتری از او مشورت می‌گرفت. یکی از دانشجویان دختر استاد او از خاورمیانه بود. مشکلی در پایان نامه‌اش پیش آمده بود. وی آن دختر را نزد این پروفسور جفری لنگ فرستاد تا دیدگاه او را بپرسد. این استاد دانشگاه ملحد که به الحاد روی آورده بود یک دختر کاملا محجبه دید. آن هم در روزهای تابستان در حالی که دختران آمریکایی در تابستان لخت و برهنه‌اند. گفت: باید این دختر دین بزرگی داشته باشد و دلایل محکمی هم برای مخالفت با این دختران برهنه باید در دست داشته باشد. این استاد گفت: به خدا سوگند از شدت شرافت و پاکی‌اش جرات نداشتم به چشمانش خیره شوم و تمام تلاشم را برای کمک به او در پیش گرفتم و در همان روز شروع به قرآن خواندن نمودم. قرآن را خواند اما احساس می‌کرد کلام خدا نیست و به دنبال اشتباه گرفتن بود و وقتی به این سخن الله تعالی رسید:

﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً﴾
﴿پس امروز تو را با زره [زرين] خودت به بلندى [ساحل] مى‏افكنيم تا براى كسانى كه از پى تو مى‌آيند عبرتى باشد.﴾

( سوره يونس: 92 )

گفت: اینجا اشتباه وجود دارد. او دوستی در فرانسه به نام موریس بوکای دارد به او تلفن زد و گفت: بیا و بنگر. این فرعون است که مرده است. چطور خداوند می‌گوید:

﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ﴾
﴿پس امروز تو را با زره [زرين] خودت به بلندى [ساحل] مى‏افكنيم.﴾

( سوره يونس: 92 )

گفت: فرعونی که این آیه از او سخن می‌گوید من خودم با دست خود جسدش را ترمیم کردم و اکنون در موزه‌ی فرعونی مصر است و این مرد اسلام آورد و شاید باورتان نشود که اکنون آن مرد یکی از بزرگترین داعیان اسلام در آمریکا می‌باشد و کتابی را تألیف و به عربی ترجمه نموده است که در آن به سئوالات دختر خود پاسخ می‌دهد که از او پرسیده: پدر چرا اسلام آوردی؟ او با یک کتاب پاسخ وی را می‌دهد و بخشی از کتاب در مسجد جامع عثمانی تدریس شده است و اگر این کتاب را بخوانید این شخص را یکی از نزدیکترین افراد به خود احساس می‌کنید. ایمان اتحاد می‌آورد. سبب اسلام آوردن این داعی چه بود؟ یک دختر جوان محجبه. ایشان صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «پایبند باشید تا به پایبندی شما پایبند گردند»

( به روایت سيوطی در الجامع الصغير از سمرة)

ما نیاز به مسلمانی داریم که حرکت کند، هرگاه سخن گوید راست باشد، هر گاه کاری انجام دهد امانت دار باشد و اگر شهوت بر او غلبه کرد پاکدامنی‌اش را حفظ نماید. در حدیث جعفر بن ابی طالب آمده است به نجاشی گفت:

" أَيُّهَا الْمَلِكُ ، كُنَّا قَوْمًا أَهْلَ جَاهِلِيَّةٍ ، نَعْبُدُ الْأَصْنَامَ ، وَنَأْكُلُ الْمَيْتَةَ ، وَنَأْتِي الْفَوَاحِشَ ، وَنَقْطَعُ الْأَرْحَامَ ، ونسيء الْجِوَارَ ، يَأْكُلُ الْقَوِيُّ مِنَّا الضَّعِيفَ ، فَكُنَّا عَلَى ذَلِكَ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْنَا رَسُولًا مِنَّا ، نَعْرِفُ نَسَبَهُ ، وَصِدْقَهُ ، وَأَمَانَتَهُ ، وَعَفَافَهُ ، فَدَعَانَا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لِنُوَحِّدَهُ ، وَنَعْبُدَهُ ، وَنَخْلَعَ مَا كُنَّا نَعْبُدُ نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ الْحِجَارَةِ وَالْأَوْثَانِ ، وَأَمَرَ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ ، وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ ، وَصِلَةِ الرَّحِمِ ، وَحُسْنِ الْجِوَارِ ، وَالْكَفِّ عَنْ الْمَحَارِمِ وَالدِّمَاءِ ، وَنَهَانَا عَنْ الْفَوَاحِشِ ، وَقَوْلِ الزُّورِ ، وَأَكْلِ مَالِ الْيَتِيمِ ، وَقَذْفِ الْمُحْصَنَةِ ، وَأَمَرَنَا أَنْ نَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ ، لَا نُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا ، وَأَمَرَنَا بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصِّيَامِ "
«ای پادشاه، ما قومی جاهل بودیم و بت‌ها را می‌پرستیدیم و گوشت مردار می‌خوردیم و صله‌ی رحم را قطع می‌کردیم و به همسایه بدی می‌کردیم و قوی حق ضعیف را می‌خورد و به همین روش زندگی می‌کردیم تا آن که خداوند پیامبری را برایمان فرستاد که نسب و صداقت و امانت داری و پاکدامنی‌اش را به یقین می‌دانستیم و او ما را به توحید و یگانگی و پرستش الله فرمان می‌داد تا سنگ‌ها و بتهایی که ما و پدران و نیاکان مان می‌پرستیدیم را رها کنیم و به راستگویی و امانت داری و صله‌ی رحم و خوبی به همسایه و خودداری از حرام و خون ریزی دستور می‌دهد و از زشتی‌ها و بهتان و خوردن مال یتیم و تهمت به زنان شوهردار باز می‌دارد و دستور می‌دهد تنها خدا را بپرستیم و به او شرک نورزیم و ما را به نماز و زکات و روزه امر می‌کند.»

( به روایت احمد در مسندش از أم سلمة)

دلایل عقب ماندگی مسلمانان در این زمان:

از هر یک در هزار یک نفر پایبند است و این یک در هزار بهتر و رساتر از هزار در یک است. هزار داعی در برابر یک طالب علم که سخن‌های زیبا می‌گویند ولی عمل نمی‌کنند. بنابراین یک در هزار بهتر از سخنان هزار تن در برابر یک نفر عامل است.
اگر بخواهید جامعه‌ای را به پا خیزانید باید الگو باشید. اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یک در برابر هزار بودند و مسلمانان در عصرهای عقب ماندگی و شهوت و شرک هزار تا مانند یکی است. آیا منطقی است که سیدنا خالد از سیدنا ابوبکر در جنگ نهاوند کمک بگیرد. او نیاز به پنجاه هزار جنگجو دارد. ابوبکر تنها یک تن برای او فرستاد؟ و او قعقاع بن عمرو بود. وقتی نزد او رسید به او گفت: نیروهای کمکی کجاست؟ او گفت: من کمکی‌ام. گفت: تو؟ با خود نامه‌ای داشت. نامه را باز کرد. سیدنا ابوبکر گفته بود: ای خالد تعجب نکن که قعقاع بن عمرو را برایت فرستاده‌ام، به ذاتی که جان محمد در دستان اوست هیچ لشکری که قعقاع در آن باشد شکست نمی‌خورد. آنان پیروز شدند. یکی مانند هزار بود و هزار تا را کفایت کرد. یک میلیارد و سیصد میلیون نفر مسلمان امروزه هیچ ارزشی ندارند و اختیارشان در دست خودشان نیست و چیزی در اختیار ندارند. خداوند می‌فرماید:

﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾
﴿خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏‌اند وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد.﴾

( سوره نور: 55 )

آیا ما اکنون جانشین هستیم؟ نه به خدا سوگند، حقیقت تلخ هزاران بار از خوش خیالی بهتر است. می‌فرماید:

﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ﴾
﴿و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند.﴾

( سوره نور: 55 )

آیا ما در زمین صاحب قدرت هستیم؟ نه به خدا، تمکین و قدرت کجاست؟ می‌فرماید:

﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾
﴿و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند.﴾

( سوره نور: 55 )

آیا ما امنیت داریم؟ هر روز تهدید می‌شویم، چرا؟ با این آیات چکار کنیم؟ و ویرانی جهان برای خدا بهتر از این است که وعده‌هایش به مؤمنان محقق نشود. با این آیات چه کنیم؟ می‌فرماید:

﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾
﴿آن گاه پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوس‌ها پيروى كردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند ديد.﴾

( سوره مريم: 59)

علما اتفاق نظر دارند که تباه ساختن نماز به معنای ترک گفتن آن نیست. هر نمازگزاری نماز نمی‌خواند. «من تنها نماز کسی را قبول می‌کنم که نسبت به عظمت من کرنش کند و شهوت خویش از حرام‌های من بازگیرد و بر نافرمانی من اصرار نورزد و گرسنه را غذا دهد و برهنه را بپوشاند و به مصیبت زده رحم کند و بیگانه را پناه دهد و این‌ها همه برای من است».

( روایت ماثور)

مقام پیامبری نزد خداوند:

اجابت دعوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بسان اجابت دعوت الله است. شفاف سازی پیامبر صلی الله علیه وآله 
وسلم حقیقت الهی را روشن می‌سازد.
برای تقریب به ذهن: یک بلور بسیار با کیفیت و تمیز به علت فرآوری خوب و تمیزی تقریبا دیده نمی‌شود. و تنها اشیای پشت آن را می‌بینید. اکنون در بسیاری از اوقات اگر بلور بسیار تمیز باشد ترس برخورد از آن می‌رود. در هفته‌ی گذشته در یک هتل بودم و قسمت‌های شیشه‌ای بسیار تمیز بود و چند کلمه روی آن نوشته بودند که بدانید این‌ها قسمت‌های شیشه‌ای بلورین هستند و راه را به سمت آن ادامه ندهید. حقیقت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این است که به دعوت او لبیک بگویید و اجابت دعوت او بسان اجابت دعوت الله است.

﴿وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ﴾
﴿سزاوارتر است كه خدا و فرستاده او را خشنود سازند.﴾

( سوره توبه: 62 )

نگفته است: يرضوهما؛ زیرا خشنود ساختن رسول الله عین خشنودسازی الله است و خشنود سازی الله عین خشنود سازی پیامبر است.

بیان روش پیامبر در توصیف حالت مؤمن عاشق الله و رسول او:

خداوند پذیرفتن دعوت خود را از جانب بندگان بدون دلیل قبول نمی‌کند. اگر یک دعوت را بدون دلیل قبول کنید مانند این است که همه ادعای محبت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را داشته باشند این درست نیست. چه راست گفته آن که می‌گوید:
همه ادعای وصل حب لیلی دارند ادعایی که از سمت لیلی تأیید نمی‌شود.
نکته‌ای بسیار دقیق است و امیدوارم واضح باشد.
از انس – رضی الله عنه – روایت است که نبی اکرم – صلى الله علیه وسلم – فرمود:

" ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ ، أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا ، وَأَنْ يُحِبَّ الْمَرْءَ لَا يُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ ، وَأَنْ يَكْرَهَ أَنْ يَعُودَ فِي الْكُفْرِ كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ فِي النَّارِ"
«کسی که این سه خصلت را داشته باشد، شیرینی ایمان را می‌چشد. یکی این که: الله و رسولش را از همه بیشتر دوست داشته باشد. دوم این که: محبتش با هر کس، بخاطر خوشنودی الله باشد. سوم این که: برگشتن به سوی کفر، برایش مانند رفتن در آتش، ناگوار باشد.»

(به روایت بخاری ومسلم در صحیحین از انس بن مالك)

شما را به خدا اگر از یک میلیارد و سیصد میلیون نفر مسلمان بپرسید: آیا رسول الله را دوست دارید؟ می‌گویند: آری بنابراین: این پرسش بی معنایی است و تا زمانی که هر کس ادعای دوست داشتن رسول الله را بکند باید نیتش هم مانند این سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشد:

"کسی که این سه خصلت را داشته باشد، شیرینی ایمان را می‌چشد. یکی این که: الله و رسولش را از همه بیشتر دوست داشته باشد."

(به روایت بخاری ومسلم در صحیحین از انس بن مالك)

یعنی خداوند در قرآن و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در سنت از دنیا و آن چه در آن است؛ برایتان دوست داشتنی‌تر باشند حتی در صورت تعارض خواسته‌هایتان با حکم شرعی باید بایستید و بگویید: پناه بر خدا که نافرمانی کنم. در آن لحظه است که شیرینی ایمان را می‌چشید و شیرینی ایمان را تنها کسی می‌داند که طعم آن را چشیده باشد و میان حقایق ایمان و شیرینی ایمان از زمین تا آسمان تفاوت است.
نقشه‌ی یک قصر را در اختیار دارید. سالن 8 در 12 عالی است. اما این یک برگه است و خانه نیست. اتاق خواب نیز 6 در 8 است بسیار عالی است. بالکن بزرگ است اما این‌ها روی برگه است. حقایق ایمانی نیز برگه‌ای است اما شیرینی ایمان یک قصر است. در این قصر ساکن می‌شوید. تفاوت در دست داشتن برگه‌ی نقشه و سکونت داشتن در آن قصر نیز از آسمان تا زمین است. این تفاوت شیرینی ایمان و حقیقت ایمان بود. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرماید:

"ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ ، أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا".
"کسی که این سه خصلت را داشته باشد، شیرینی ایمان را می‌چشد. یکی این که: الله و رسولش را از همه بیشتر دوست داشته باشد."

(به روایت بخاری ومسلم در صحیحین از انس بن مالك)

وقتی منافع شما با حکم شرعی و قرآنی و نبوی در تعارض است از حکم شرعی دفاع کرده و از ادامه‌ی راه باز می‌ایستید و منافع مورد نظرتان را زیر پا می‌گذارید و در آن هنگام است که شیرینی ایمان را می‌چشید. کسی که خداوند را به عنوان پروردگار و اسلام را به عنوان دین و محمد را به عنوان پیامبر و فرستاده بداند این گونه است و به همین دلیل خداوند تنها با دلیل ادعای محبت کسی را به خود می‌پذیرد:

﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ﴾
﴿بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد.﴾

( سوره آل عمران: 31 )

به همین تناسب ممکن است باور کنید که روز رستتخیزی نیز وجود دارد اما اگر مردم کارهایتان را پیگیری کنند می‌بینند که شما به آخرت ایمان ندارید و این تکذیب عملی بسیار رساتر و خطرناک‌تر است. کسی که با زبان تکذیب می‌کند؛ راه حل و مذاکره وجود دارد اما اگر کسی عملا دروغ بگوید راه مذاکره و گفتگو نیز بر او بسته می‌شود. محبت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر هر مسلمانی فرض عین است. اما به این معنا که اسباب محبت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در پیش گیرد.

هر مسلمانی باید از شخصیت پیامبر به درک علمی برسد و از درک سطحی فراتر رود:

باری در حج عمره بودم. دوست داشتم در جای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حرم نبوی نماز بگزارم. محرابی عمومی مانند این محراب و محرابی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با اصحاب این روضه‌ی شریف در آن نماز خوانده‌اند و این محراب بسیار شلوغ است تا این که بالاخره توانستم دو رکعت در آن جا بخوانم و به خدا سوگند بسیار گریستم. اما یک نکته‌ی علمی به ذهنم رسید که اگر یک مستخدم در مقابل یک استاد بزرگ دانشگاه که دویست کتاب دارد در نبودش بر سر جایش بنشیند آیا درجه و مقام این مستخدم بالا می‌رود؟ اگر این مستخدم در مسابقه‌ی مقدماتی پیروز شود درجه‌اش بالا می‌رود و در صورت گرفتن مدرک راهنمایی و دبیرستان نیز درجه‌اش بالاتر می‌رود بنابراین حرص بر پیروی شما را بالا می‌برد. اگر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پیروی نمودید نزد خداوند بالا می‌روید اما اگر فقط تبرک جستید بی فایده است. من منکر تبرک نیستم ولی منکر بسنده کردن به آن هستم و نباید تنها به تبرک اکتفا کرد. پسری بیسواد پدری بسیار عالم دارد. کجا باید بنشیند تا با پدر دانشمند خود سخن گوید. دانشمند در مکان خود و و پسر جاهل نیز باید در مکان خودش باشد. اما اگر این پسر بیسواد روش و مسیر پدرش را در پیش گیرد پیشرفت می‌کند. پس نباید فقط به تبرک جستن اکتفا کنیم بلکه باید به پیروی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بپردازیم.
اگر بگویید: یک میلیارد دلار یک چیز است و داشتن آن چیزی دیگر است. فرق زیادی با هم دارند. سخن گفتن از دین راحت است اما شجاعت این است که در یک سطح از این دین باشید. زندگی کوتاه و سفر نزدیک است و ترک کردن این دنیا به زودی اتفاق می‌افتد. کسی که به چهل سالگی رسید در حقیقت وارد بازارهای آخرت شده است و کسی که فردا پس فردا کند با مرگ بد تا کرده است. و چه خوش گفته‌اند که:

شب را ناگزیر پایان است که گفت دور است
عمر گر چه دراز باشد اما پایانش گور است

و نیز چه خوش گفته‌اند:

هر آن نیک مردی که عمر دراز کند روزی تن خویش بر روی تابوت دراز کند
گر ببری تو جنازه‌ای به سمت گور بدان که بعد او تو خود به رفتنی مجبور

انسان‌های بی‌هدف بیهوده‌اند. انسان بی هدف در حاشیه زندگی می‌کند. اگر می‌خواهید خوشبخت شوید دیگران را خوشبخت نمایید. اگر از لاک خویشتن بیرون آیید

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر