حالت سیاه
21-11-2024
Logo
عقیده اسلامی – موضوعات مختلف –درس (05): اسلام
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

ستایش پروردگار جهانیان را سزاست، و درود خداوند بر سرورمان محمد راستین وعده و امانت دار، بار خدایا دانشی نداریم جز آنچه به ما آموخته ای همانا تو دانا و حکیم هستی، بار خدایا به ما بیاموز آنچه را به سود ماست و توفیق ده تا آنچه به ما آموخته ای سود ببریم، و به ما حق را بنما و پیروی از آن را به ما ارزانی کن، و باطل را به ما بنما و به ما پرهیز کردن از آن را ارزانی نما، و ما را از جمله کسانی بگردان که سخن را می شنوند و سپس از بهترین آن پیروی می کنند، و به لطف و رحمت خویش ما را در زمره بندگان صالح خود قرار بده.

اسلام :

برادران گرامی، همچنان بحث ما پیرامون حدیث شریفی که در دو درس گذشته به سمعتان رساندم ادامه دارد، و هم اکنون برای بار سوم آن را تکرار می کنم تا در جریان آن باشید:

((عن عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَيْنَا رَجُلٌ شَدِيدُ بَيَاضِ الثِّيَابِ شَدِيدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لا يُرَى عَلَيْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَلا يَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَسْنَدَ رُكْبَتَيْهِ إِلَى رُكْبَتَيْهِ وَوَضَعَ كَفَّيْهِ عَلَى فَخِذَيْهِ، وَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي عَنِ الإسْلامِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: الإسْلامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَتُقِيمَ الصَّلاةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَيْهِ سَبِيلاً، قَالَ: صَدَقْتَ، قَالَ: فَعَجِبْنَا لَهُ يَسْأَلُهُ وَيُصَدِّقُهُ، قَالَ: فَأَخْبِرْنِي عَنِ الإيمَانِ، قَالَ: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ، قَالَ: صَدَقْتَ، قَالَ: فَأَخْبِرْنِي عَنِ الإحْسَانِ، قَالَ: أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ، قَالَ: فَأَخْبِرْنِي عَنِ السَّاعَةِ، قَالَ: مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، قَالَ: فَأَخْبِرْنِي عَنْ أَمَارَتِهَا، قَالَ: أَنْ تَلِدَ الأمَةُ رَبَّتَهَا وَأَنْ تَرَى الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ يَتَطَاوَلُونَ فِي الْبُنْيَانِ، قَالَ: ثُمَّ انْطَلَقَ فَلَبِثْتُ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ لِي: يَا عُمَرُ أَتَدْرِي مَنِ السَّائِلُ؟ قُلْتُ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: فَإِنَّهُ جِبْرِيلُ أَتَاكُمْ يُعَلِّمُكُمْ دِينَكُمْ. ))
روزى ما نزد پيامبر اكرم - صلى الله عليه وسلم - نشسته بوديم، مردى بر ما وارد شد كه جامه او بسيار سفيد بود، و موهاى سرش بسيار سياه، و كسى از ما او را نمى شناخت، و هيچ اثر سفر بر او نبود كه بگوييم از جايي دور آمده است، تا اين كه نزد پيامبر - صلى الله عليه وسلم - نشست، و دو زانوى خود را به دو زانوى پيامبر - صلى الله عليه وسلم - چسپاند، و دو دستش را بر دو ران آن حضرت - صلى الله عليه وسلم - نهاد، و گفت: اى محمد - صلى الله عليه وسلم -! مرا از اسلام خبر ده. پيامبر - صلى الله عليه وسلم - در پاسخ فرمود: اسلام عبارت است از اين كه گواهى دهى و يقين داشته باشى، معبودى به حق جز خداى يكتا نيست، و آن كه محمد - صلى الله عليه وسلم - فرستاده خداست، و بر پا بدارى نماز را، و زكات بدهى، و روزه [ماه مبارك] رمضان بگيرى، و حج خانه خدا كنى، اگر توانايي بدنى و مالى و توشه راه و وسيله اى براى سفر داشته باشى. آن مرد گفت: راست گفتى. ما به شگفت آمديم كه از رسول اكرم - صلى الله عليه وسلم - سؤال مى كند (در حالى كه سؤال، علامت ندانستن است) و تصديق مى نمايد (در حالى كه تصديق نشانه دانستن است). گفت: پس مرا از ايمان خبر ده، حضرت فرمود: ايمان عبارت است از اين كه ايمان بياورى به يگانگى خدا (در ذات و صفات و افعالش كه هيچ شريكى ندارد)، و ايمان بياورى به فرشتگان خدا (كه پيام رسانان ميان خدا و پيامبران هستند)، و ايمان بياورى به پيامبران خدا (كه براى راهنمايى بشر فرستاده شده اند)، و ايمان بياورى به روز قيامت (و آنچه شامل آن مى شود از جزاى اعمال و حساب و بهشت و دوزخ)، و ايمان بياورى به سرنوشت (يعنى تقدير)، و ايمان بياورى به خير و شر آن. آن مرد گفت: راست گفتى. گفت: مرا از احسان و نيكوكارى خبر ده، فرمود: نيكوكاري عبارتست از اينكه چنان خدا را بندگى كنى گويا او را مى بينى، و اگر تو او را نمى بينى، يقين بدار كه او تو را مى بيند. گفت مرا از روز قيامت خبر ده، فرمود: پرسيده شده (در اين مسأله) داناتر از پرسنده نيست، آن مرد گفت: پس مرا از نشانه هاى قيامت باخبر ساز، فرمود: آنكه كنيز آقايش را بزايد، (يعنى مادران را خوار و حقير شمارند و خود را آقاى مادر بدانند). و آنكه پا و تن برهنگان بينوا، و چوپان گوسفندان را ببينى كه به برافراشتن كاخ (و زياده روى در ساختمان) بپردازند. پس آن مرد رفت، و من چندى نشستم، و آن حضرت - صلى الله عليه وسلم - فرمود: اى عمر! مى دانى كه سؤال كننده چه كسى بود؟ گفتم: خدا و رسول خدا بهتر دانند، فرمود: او جبرئيل - عز وجل - بود، كه آمده بود (تا با پرسش و پاسخ كردنش) دينتان را به شما بياموزاند»

تاجایی که به خاطر دارم در درس اول از مقام احسان و در درس گذشته از ایمان سخن گفتیم، امروز درباره ی اسلام سخن می گوییم. این حدیث اهمیت بسیار فراوانی دارد، چون الله متعال در پایان سوره حجرات می فرماید:

﴿ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴾
«باديه نشينان گفتند: ايمان آورده ايم، بگو: شما ايمان نياورده ايد بلکه بگوئيد: تسليم شده ايم و ايمان هنوز به دلهاي تان وارد نشده است، واگر ازخدا و پيغمبرش فرمانبرداري کنيد خدا از (پاداش) کارهايتان چيزي نمي کاهد، بي گمان خداوند آمرزنده مهربان است.»

[ سوره حجرات: 14 ]

به این معنا که اسلام، ایمان و احسان وجود دارد، و از این فرصت استفاده می کنم تا برایتان بیان نمایم که تعریف واژه ها بخشی از علم است، و از این رو مومن راستین می داند که اسلام و ایمان چیست؟ احسان چیست؟ نفاق چیست؟ شرک یعنی چه؟ و کفر یعنی چه؟ و گناه چیست؟ و فسق چیست؟ تقوا یعنی چه؟ و این واژه ها را می داند.

شرک خفی :

برادران، این اصطلاحات که به کثرت در قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم ذکر می شود، باید کاملاً در ذهن شما روشن باشد، زیرا همان طور که پیش تر گفتم تعریف اصطلاحات اسلامی بخشی از عقیده مسلمان به شمار می آید، به عنوان مثال اگر انسانی فکر کند که شرک یعنی اینکه شما بودا را پرستش کنید، قطعاً چنین کسی بدون آن که بداند غرق در شرک خفی است که میان او و خداوند فاصله می اندازد، اما اگر بداند که شرک به جلی و به شرک خفی تقسیم می شود نجات خواهد یافت، شرک خفی بسیار خطرناک است و سرانجام آنمانند شرک جلی است اما با این تفاوت که شرک خفی پوشیده است.

((عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِيدٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ الشِّرْكُ الأصْغَرُ، قَالُوا: وَمَا الشِّرْكُ الأصْغَرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: الرِّيَاءُ، يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِذَا جُزِيَ النَّاسُ بِأَعْمَالِهِمُ: اذْهَبُوا إِلَى الَّذِينَ كُنْتُمْ تُرَاءُونَ فِي الدُّنْيَا فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمْ جَزَاءً))
«بيشترين چيزي كه بر شما از آن مي ترسم شرك اصغر است. گفتند: اي رسول خدا شرك اصغر چيست؟ فرمودند: ريا. الله تعالي روز قيامت هنگامي كه مردم را با اعمالشان پاداش مي دهد مي گويد: برويد به سوي كساني كه در دنيا براي آن ها ريا كرده ايد بنگريد آيا نزد آن ها پاداش و جزايي مي بينيد؟»

[ أحمد از مَحْمُودِ بْنِ لَبِيدٍ ]

بیشترین نگرانی من نسبت به امتم، شرک خفی است، من نمی گویم که شما بت و یا سنگی را پرستش می کنید، بلکه امیالی پنهان و اعمالی که برای غیر الله انجام می شود، پس شرک خفی بسیار خطرناک است.
کفر، ترک نماز کفر است، اما کفری که در درجه ای پایین تر قرار دارد، اگر فرد ثروتمندی بدهکاری اش را نپردازد ظلم و ستمگری است اما از این ظلم، ظلم بزرگتر هم هست، اگر انسانی کاری انجام دهد که بر خلاف قرآن و سنت باشد، چنین کسی مرتکب کفر عملی شده است. کفر اعتقادی داریم، کفر اعتقادی خطرناکترین چیز است و کفری است که فرد را از دایره دین خارج می کند، و کفر قولی و کفر عملی داریم، اگر کسی کتاب الله را بگیرید و با بی حرمتی آن را روی میز بگذارد، این کارش کفر عملی است، چنانکه الله متعال می فرماید:

﴿ ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴾
«هرکس شعائر وبرنامه هاي الهي را بزرگ ومحترم دارد، يقيناً (بزرگداشت) آنها از پرهيزگاري دلهاست»

[ سوره حج: 32 ]

پس کفر به اعتقادی و قولی و عملی تقسیم شد، و تنها کفر اعتقادی فرد را از دایره اسلام خارج می کند، فردی که از نظر اعتقادی کفر بورزد باید دوباره اسلام بیاورد، به عنوان مثال کسی که با رد فرض بودن نماز آن را ترک نماید، از لحاظ اعتقادی کافر می شود، چون شما اگر هر فرض یا واجبی یا حدیثی متواتر را ترک کنید، کفر ورزیده اید، اگر منکر علم الهی باشید کفر ورزیده اید، اگر حرفی از کتاب الله را انکار کنید کفر ورزیده اید، اگر انکار از روی باور باشد کافر شده اید.

شناخت اصطلاحات اسلام بخشی از دین است:

بعضی از علما گفته اند: هر کسی مرتکب کفر شود، کافر نمی گردد، نکته ی زیبایی است، انسانی بدون قصد و بدون آگاهی سخنانی به زبان می آورد که در حقیقیت کفر هستند، آن بادیه نشین که وقتی شترش را یافت از شدت خوشحالی گفت: پروردگارا! من پروردگار تو و تو بنده ام هستی، او در حالی که به شترش دست یافته بود که او را به مقصدش و پناهگاهش می رساند چنین گفت، او مرتکب کفر شد، ولی آیا کافر گردید؟ خیر، نکات بسیار ظریفی وجود دارد.
حتی علما تاکید می کنند که جایز نیست به صورت تعیین فردی کافر شمرده شود، یعنی اگر شما بگویی فلانی کافر است، این از گناهان کبیره به شمار می آید، مگر اینکه آن فرد با زبان خودش و در ملا عام سخنی به زبان بیاورد که در عرف شریعت کفر آشکار به شمار آید، وقتی با زبان خودش گفت و شما با گوش هایتان شنیدید و او در ملا عام سخنی بر زبان آورد که با اصول دین تناقض داشت،این کفر آشکار است. اما اینکه بعضی از گروه های اسلامی بدون دلیل و بدون اندیشه و به گزاف وبیهوده، مردم را تکفیر می کنند، چنین تکفیری از گناهان کبیره به شمار می آید:

((من قال: هلك الناس، فهو أهلكهم.))
هر کسی بگوید مردم هلاک شدند، او از همه آنان هلاک تر است»

[مسلم از أبي هريرة]

((إِذَا كَفَّرَ الرَّجُلُ أَخَاهُ فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا.))
«هرگاه يكي برادر خود را تكفير نمود در حقيقت يكي از اين دو، همراه كفر برخواهد گشت»

[مسلم از ابْنِ عُمَرَ]

((أَيُّمَا رَجُلٍ كَفَّرَ رَجُلاً فَإِنْ كَانَ كَمَا قَالَ وَإِلا فَقَدْ بَاءَ بِالْكُفْرِ.))
« هرگاه شخصی به برادر مسلمانش بگوید: ای کافر، نسبت کفر سزاوار یکی از آن دو می‌باشد؛ اگر چنان است که او می‌گوید (نسبت کفر وصله‌ی آن‌شخص خواهد بود) و گرنه، این نسبت به خودش برمی‌گردد »

[أحمد از ابْنِ عُمَرَ]

همانطور پیش تر گفتم شناخت اصطلاحات اسلامی بخشی از دین است، کفر به معنی اعتقادی آن یعنی چه، کفر عملی چیست و کفر قولی چیست؟ کفر به معنای گسترده چیست؟ و کفر به معنای محدود آن چه مفهومی دارد؟ همچنین شرک و الحاد و فسق و فجور و گناه و اسلام و احسان و ایمان هر یک چه بار معنایی دارد؟
به امید الله متعال هر از چندگاهی باید در بعضی از اصطلاحات دینی تامل کنیم، در درس گذشته تا جایی که به خاطر دارم احادیث زیادی در تعریف ایمان برایتان ارائه کردم، و گفتم: این احادیث دو امر مهم را در بردارند؛ و این احادیث در یک وقت هم معیار و هم هدف می باشند، معیاری هستند که با آن ایمان خود را مورد سنجش قرار می دهید و اگر این ویژگی ها بر شما انطباق پیدا کرد، این نعمت الهی است، و اگر بر شما انطباق پیدا نمی کرد، از معیار بودن به هدف تبدیل می شوند که باید برای رسیدن به آن بکوشید، و این توصیف نبوی هم زمان هم معیار است و هم هدف. مومن راستین بدون آن که بداند مومن است یا نه؟ خواب راحتی ندارد، یک نگرانی پسندیده وجود دارد، نگرانی ناشی از این که انسان از شدت هراس از خداوند و به خاطر تعلق شدیدش به او تعالی، و تلاش مستمر برای رسیدن به خشنودی خداوند همواره از خودش می پرسد: آیا کارهای من خدا پسندانه است؟ پس نگرانی که فرد مومن را به خاطر ایمانش و جایگاهش نزد خداوند، فرا می گیرد، مقدس است.
و اصحاب پیامبر رضوان الله علیهم در مورد ایمان خود به شدت پریشان و نگران بودند، و یکی از تابعین می گوید: با چهل صحابی دیدار کردم همه خود را منافق می پنداشتند. و تنها شیطان از خودش راضی است.

موقعیت های زیبایی از سیدنا عمر رضی الله عنه :

سرورمان عمر قهرمان اسلام می گوید: اگر الله سخنی فرو بفرستد مبنی بر اینکه از میان تمام آفریده هایش فقط یک نفر را عذاب خواهد کرد، می ترسم که آن یک نفر من باشم، و اگر سخنی فرو فرستد که از میان آفریده هایش فقط یک نفر را مورد رحم قرار می دهد، امیدوارم که من باشم، پس سرورمان عمر رضی الله عنه میان بیم و امید بود. و باری گفت: ای کاش مادر عمر، عمر را نمی زائید. ای کاش او عقیم می بود، و روزی که مدیر یک کاروان بود و کودکی گریه می کرد به سوی مادرش رو نمود و گفت: او را شیر بده، مادر کودکش را شیر داد، باز کودک دوباره گریه کرد، عمر رضی الله عنه گفت: به او شیر بده و مادر کودک را شیر داد، سپس برای بار سوم به گفت به او شیر بده ای مادر بد، مادر کوک به او گفت: با ما چه کار داری، من دارم او را از شیر می گیرم، عمر گفت: چرا؟ مادر کوک گفت: چون عمر به ما بخشش و عطا نمی دهد مگر بعد از آن که فرزند از شیر گرفته شود. کتاب های سیره روایت می کنند که او بر پیشانی خود زد و گفت: وای بر تو ای پس خطاب چقدر از کودکان مسلمان را کشته ای؟ او خودش را قاتل می شمارد، این کودک از شیر مادرش محروم شده تا مادرش حقوقی برای او دریافت کند. همچنین کتاب های سیره روایت می کنند که او وارد مسجد شد و پیش نماز یارانش شد، اما از بس گریه می کرد هیچ کس نتوانست بفهمد او چه می خواند، و او می گفت: پروردگارا! آیا توبه ام را پذیرفته ای تا به خود تبریک بگویم یا آن را نپذیرفته ای تا به خود تسلیت بگویم؟
وقتی قاصدی از آذربایجان پیش او آمد نخواست شب در خانه او را بزند، بنابراین به مسجد رفت ناگهان دید که مردی در مسجد نماز می خواند و گریه می کند، قاصد آذربایجان به گفت: توکیستی؟ گفت: من عمر هستم، گفت: سبحان الله! تو امیر المومنین هستی، من نخاستم در شب درب خانه ات را بزنم، و تو اینجا مشغول نماز هستی، ای امیر المومنین آیا شب نمی خوابی؟ گفت: اگر تمام شب را بخوابم خودم را نزد پروردگارم نابود کرده ام، و اگر روز بخوابم مردمم را نابود کرده ام . بنابراین عمر نماز صبح را با یارانش خواند و مهمان خود را به خانه اش برد، ای ام کلثوم برای مهمان مان چه غذایی داری؟، و به مهمان گفت:انتخاب با خودت است اگر دوست داری با ما غذا بخور اگر دوست داری با فقرای مسلمین غذا بخور؟ نسبت آنچه نزد خلیفه ی مسلمان وجود داشت از مسلمانان فقیر کمتر بود، ناگهان دید که غذای خانه این خلیفه بزرگوار فقط نان و نمک است و فقرای مسلمین گوشت می خورند، عمر گفت: ای ام کلثوم غذایی که داری بیاور، او برایش نان و نمک آورد، خورد و آب نوشید و الله متعال را بخاطر آب و غذایی که به اوداده بود سپاس گفت، سپس به قاصد گفت: به چه منظور نزد ما آمده ای شما از اذربایجان آمده ای ( اذربایجان جز اتحاد جماهیر شوروی بود) در آن زمان تحت قلمرو حکمفرمایی سرورمان عمر رضی الله عنه بود. قاصد گفت: هدیه ای به همراه دارم که کارگزارت در آذربایجان برایتان فرستاده است، عمر به او گفت: چه هست این هدیه؟ گفت حلوا، عمر درب ظرف حلوا را باز کرد و وقتی نخستین لقمه از آن را چشید گفت: آیا پیش شما عموم مسلمین همین غذا را می خورند؟ گفت: نه این خوراک خواص است، آنگاه عمر رضی الله عنه حلوا را از دهانش بیرون کرد و نامه ای به کارگزارش نوشت و او را توبیخ کرد و گفت: چگونه کار مسلمین برایت اهمیت خواهد داشت وقتی از غذایی نخوری که آنها می خورند، و گفت: برای شکم عمر حرام است که خوراکی را بخورد که فقرای مسلمین نمی خورند، این هدیه را بگیر و به فقرای مسلمین در مسجد نبوی بده تا بخورند.
باری ماه های طولانی خود را از خوردن گوشت محروم می کرد تا آنجا که از گرسنگی به خود می پیچید و آنگاه می گفت: ای شکم قرقر کنی یا نکنی، سوگند به خدا طعم گوشت را نخواهی چشید مگر آنکه کودکان مسلمان از آن سیر شوند، و با وجود این می گفت: ای کاش مادر عمر، عمر را نمی زائید ای کاش عقیم می بود.
شتران چاق و فربهی را دید گفت: این شتران مال چه کسی هستند؟ گفتند: مال پسرت عبدالله می باشند، گفت: او را نزد من بیاورید، وقنی او را آوردند دید که پدرش خشمگین است، عمر به او گفت: این شتران مال چه کسی هستند؟ گفت: مال من هستند با پول خود آن را خریده ام و به چراگاه فرستاده ام تا فربه شوند، مگر چه کار کرده ام؟ چه گناهی کرده ام؟ کجا مرتکب خلافی شده ام؟ آنگاه پدرش عمر به او گفت: تو چنین کردی و مردم هم گفتند: این شتران را بچرانید زیرا به پسر امیر المومنین تعلق دارند، به این شتران آب بدهید که مال پسر امبر المومنین هستند، و اینگونه شتران تو فربه شدند ای پسر امیر المومنین، آیا میدانی چرا فربه اند؟ چون تو پسر من هستی، و آنگاه به او گفت: این شتران را بفروش و سرمایه ات را بردار و باقیمانده را به بیت المال مسلمین برگردان.
به همین خاطر است که او از خلفایی است که تاریخ به دادگری و مهربانی آنان گواهی می دهد، وقتی سرورمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه زمام امور مسلمین را به او سپرد، بعضی او را ملامت کردند که شما مرد سختگیری را زمامدار امور ما قرار داده ای، ابوبکر گفت: آیا مرا از خداوند می ترسانید، سوگند به الله متعال اگر روز قیامت پروردگارم از من بپرسد چرا عمر را ولی امر مسلمین قرار دادی، به او خواهم گفت: پروردگارا مهربانترین آنانرا بر آنها گماشتم، این چیزی است که درباره او می دانم، ادب در برابر الله متعال را ببینید، اگر او تغییری کند یا عوض شود، من از آینده اش آگاه نیستم.

مسلمان حقیقی:

هر گاه در مورد چیزی گواهی دادی بگو این چیزی است که من درباره آن می دانم اگر عوض شد یا تغییری کند من از آینده و غیب اطلاعی ندارم. گاهی در مورد فردی که از دختر ی خواستگاری کرده از تو می پرسند، اینگونه نباشد که بگویی نظیر ندارد، پرهیزکار و پاک است. جوانی به سان فرشته است. اگر تغییر کرد و عوض شد چه؟
دوست خود را به اندازه دوست داشته باش شاید روزی دشمن تو شود
و از دشمن خود به اندازه تنفر داشته باش، شاید روزی دوست تو شود.

***

به موضوع درس باز می گردیم خیلی از موضوع دور شدیم، برادران باید حقیقت اصطلاحات اسلام را بدانیم، طبیعی است که که اصطلاحات فراوان است، و محور درس امروز اسلام است، مسلمان کیست؟
مسلمان کسی است که با تمام وجود مطیع برنامه ی الهی شده است. یک برنامه تفصیلی داریم. یک برنامه با عنوان باید و نباید وجود دارد. پس کاری را که الله متعال فرمان داده که آن را انجام دهی اگر آن را انجام دادی، و هر آنچه الله متعال از انجام آن نهی کرده اگر آن را انجام ندادی، مسلمان هستی، به ایمان نپرداختیم. ایمان موضوع دیگری است.
ایمان یعنی باور، ایمان یعنی برقرار نمودن ارتباط با الله متعال، ایمان یعنی روی آوردن به الله متعال، اکنون ما اسلام داریم، نماز های پنجگانه را ادا نمودی، رمضان را روزه گرفتی، به حج رفتی، زکات اموالات را پرداخت کردی، چشم را از نامحرم محافظت نمودی، دروغ نگفتی، غیبت نکردی، فریب ندادی، اینجا به امر الهی جامه عمل پوشانده و از آنچه نهی کرده، خودداری کرده ای، شما مسلمان هستید، اما کسی که مرتکب گناهان کبیره می شودو خود را مسلمان می داند او کجا و اسلام کجا؟ کسی که باکی ندارد در آمد او از حلال فراهم شده یا از حرام و خود را مسلمان می پندارد؟ کسی به ارتباط مشروع و نامشروع با زنان اهمیتی نمی دهد او را چه می نامیم؟ کسی که کاملاً از فرامین دین اطاعت کرده و عبادت را می کند، و معاملات را طبق دستورات دین انجام می دهد و تمام اوامر و دستورات مشروح و مفصل دین را کاملاً با جزئیات کامل اجر می کند، چنین کسی نزد الله متعال مسلمان به شمار می آید، و ایمان بالاتر از این است و احسان فراتر از آن قرار دارد، از این رو رسول اکرم صلی الله علیه وسلم می فرماید:

((عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْماً بَارِزاً لِلنَّاسِ فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الإيمَانُ؟ قَالَ: الإيمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكِتَابِهِ وَلِقَائِهِ وَرُسُلِهِ وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ الآخِرِ، قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الإسْلامُ؟ قَالَ: الإسْلامُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ لا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً وَتُقِيمَ الصَّلاةَ الْمَكْتُوبَةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ، قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الإحْسَانُ؟ قَالَ: أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنَّكَ إِنْ لا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى السَّاعَةُ؟ قَالَ: مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ ))

از ابوهریره روایت است که گفت: روزی پیامبر خدا ج در بین مردم نشسته بودند، شخصی آمد و از ایشان پرسید: ایمان چیست؟ فرمودند: «ایمان عبارت از این است که به خدا، و ملائکه، و دیدار خداوند [در آخرت]، و به پیامبرانش ایمان بیاوری، و به روز جزا ایمان داشته باشی». آن شخص پرسید: اسلام چیست؟ فرمودند: «اسلام عبارت از این است که: خدا را عبادت کنی، و به او شریک نیاوری، نماز را اداء کنی، و زکاتی را که بر تو فرض است، اداء نمایی، و ماه رمضان را روزه بگیری». آن شخص پرسید: احسان چیست؟ فرمودند: «[احسان آن است] که خداوند را طوری عبادت کنی که گویا او را می‌بینی، و اگر تو او را نمی‌بینی، یقینا او تو را می‌بیند. گفت: ای رسول خدا قیامت چه زمانی برپا می شود؟ فرمود: پرسش شونده از پرسش کننده چیز بیشتری نمی داند))

[ متفق عليه از ابوهريره]

اینکه به فرمان او تن در دهی و تسلیم او شوی.

اسلام یعنی فرمانبری و پایبندی :

الله متعال می فرماید:

﴿ وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِيناً ﴾
«وهيچ مرد وزن مؤمني در کاري که خدا وپيغمبرش (درآن) داوري کرده باشند اختياري از خود ندارند وکسي که از خدا وپيامبرش نافرماني کند در گمراهي آشکاري گرفتار آمده است»

[احزاب: 36 ]

اسلام یعنی اطاعت، و برای آنکه شما به بالاترین مراتب این دین بزرگ برسی باید استقامت بورزی، از این رو بعضی ها که خدای نکرده، می گویند: استقامت پایان کار است، اما در حقیقت استقامت آغاز راه است، شما نمی توانی مسلما باشی نمی گویم مومن یا نیکوکار، خیر،تنها زمانی مسلمان هستید که با تمام وجود فرمانبردار دستورات الهی باشید، تمام وجودت اعضاء و جوارح همه تسلیم فرمان الله شوند، و فرمان را اجرا کنی و از آنچه نهی کرده خودداری کنی.

((..قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الإسْلامُ؟ قَالَ: الإسْلامُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ لا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً..))
«گفت: ای رسول الله اسلام یعنی چه؟ گفت: اسلام یعنی الله را پرستش کنی و هیچ چیزی را با او شریک نسازی»


همچنین برادران! نباید فکر کنیم شرک یعنی انسان بتی را پرستش کند، خیر، وقتی برنامه ای متفاوت از برنامه ی الهی انتخاب کنید، و به اصلی عمل کنید که در کتاب الله متعال وجود ندارد، و سنتی را انجام دهی که با کتاب الله در تضاد است، و شیوه رفتاری را در پیش بگیری که الله متعال نمی پسندد، و وقتی شما از بیم آن که بدنام نشوی از عرف حاکم بر جامعه اطاعت کنی و مرتکب گناه شوی، و وقتی می بینی که فشار مردم بر تو سخت شده و برای خشنودی آنان کاری انجام دهید، این شرک است و در حقیقیت غیر از الله را پرستش کرده ای.

فضیلت نماز در کتاب وسنت :

رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرمایند:

((...الإسْلامُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ لا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً وَتُقِيمَ الصَّلاةَ الْمَكْتُوبَةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ ))
«خدارا عبادت كنی وچيزي را با او شريك نگردانی، نمازهاي فرض را بخوانی، زكات مالت را بدهی وماه رمضان را روزه بگيری».

[ متفق عليه از ابوهريره]

﴿ فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً ﴾
ترجمه: «وهرگاه نماز را تمام کرديد پس خداوند را ايستاده ونشسته وبر پهلو افتاده، يادکنيد، وهنگامي که آرامش يافتيد پس نماز را بر پا داريد همانا نماز بر مؤمنان دروقت معيّن فرض است»

[نساء: 103 ]

((عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي الْعَاصِ أَنَّ وَفْدَ ثَقِيفٍ لَمَّا قَدِمُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْزَلَهُمُ الْمَسْجِدَ لِيَكُونَ أَرَقَّ لِقُلُوبِهِمْ فَاشْتَرَطُوا عَلَيْهِ أَنْ لا يُحْشَرُوا وَلا يُعْشَرُوا وَلا يُجَبَّوْا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لَكُمْ أَنْ لا تُحْشَرُوا وَلا تُعْشَرُوا وَلا خَيْرَ فِي دِينٍ لَيْسَ فِيهِ رُكُوعٌ ))
عثمان بن ابی العاص می گوید: وقتی هئیت قبیله ثقیف نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدند آنان را در مسجد اسکان دادند تا دلهایشان نرم تر شود، آنان بر پیامبر شرط گذاشتند که برای جنگ به کار گرفته نشوند و ازآنان عشر گرفته نشود و رکوع و سجده نکنند(یعنی نماز نخوانند)، آنگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: با اینکه به جنگ فراخوانده نشوید و عشر از شما گرفته نشود و موافقت می شود ولی دینی که در آن نماز و رکوع نباشد خیری ندارد.

[ أحمد از عُثْمَانَ بْنِ أَبِي الْعَاصِ ]

((الصلاة عماد الدين فمن أقامها فقد أقام الدين ومن هدمها فقد هدم الدين.))
«نماز ستون دین است هر کسی آن را برپا دارد دین را بر پا داشته است و هر کسی آن را نابود کند دین را نابود کرده است»

[روایت طبراني از معاذ]

﴿ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ﴾
(سجده کن و نزدیکی بجوی)

[علق: 19]

﴿ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴾
«همانا من «الله»هستم، ومعبودي برحق جز من نيست، پس مر پرستش کن ونماز را بخوان تا به ياد من باشي»

بهره هر کس از نماز به مقداری است که در آن می اندیشد، نماز درک و اندیشیدن است، اگر نماز گزار بداند که با چه کسی مناجات می کند از آن بیرون نخواهد رفت، نماز معراج مومن است و نماز پاکیزگی است.

((عَنْ أَبِي مَالِكٍ الأشْعَرِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: الطُّهُورُ شَطْرُ الإيمَانِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ تَمْلأ الْمِيزَانَ وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ تَمْلأنِ أَوْ تَمْلأ مَا بَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالصَّلاةُ نُورٌ وَالصَّدَقَةُ بُرْهَانٌ وَالصَّبْرُ ضِيَاءٌ وَالْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَكَ أَوْ عَلَيْكَ كُلُّ النَّاسِ يَغْدُو فَبَايِعٌ نَفْسَهُ فَمُعْتِقُهَا أَوْ مُوبِقُهَا))
((از ابو مالك حارث بن عاصم اشعرى روايت است كه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
«طهارت و پاكيزگى نصف ايمان است، و کلمۀ "الحمدلله" ترازوى نيكى‌ها را پُر مى‌كند و"سبحان الله و الحمدلله"، فضای میان آسمان ها و زمين را پر مى‌كنند، و نماز نور است، و صدقه برهان (دليل ايمان داشتن) است، و شكيبايى فروغ و پرتو ايمان است، و قرآن، دليلى است به سود تو، يا مدركى است به زيان تو. همۀ مردم شب را به روز مي آورند در حالي که با نفس خودشان معامله مي کنند؛ يا آن را (از هر شر و بدي) آزاد مي کنند؛ يا آن را (با گناه) به هلاک و نابودي مي کشانند))

[ مسلم از أَبِي مَالِكٍ الأشْعَرِيِّ ]

((... وَتُقِيمَ الصَّلاةَ الْمَكْتُوبَةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الإحْسَانُ، قَالَ: أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنَّكَ إِنْ لا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى السَّاعَةُ، قَالَ: مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ ))
((نمازهاي فرض را بخوانی، زكات مالت را بدهی وماه رمضان را روزه بگيری. آن شخص پرسید: احسان چیست؟ فرمودند: «[احسان آن است] که خداوند را طوری عبادت کنی که گویا او را می‌بینی، و اگر تو او را نمی‌بینی، یقینا او تو را می‌بیند. گفت: ای رسول خدا قیامت چه زمانی برپا می شود؟ فرمود: پرسش شونده از پرسش کننده چیز بیشتری نمی داند))

[ متفق عليه از ابوهريره]

تمام اعمال آشکار گفتاری یا عملی اسلام و تمام اعمال قلبی ایمان نام دارد :

برادران! اندکی پیش به این اشاره کردم، پیامبر صلی الله علیه و سلم اسلام را به اعمال جوارح ظاهری از قبیل گفتار و کردار تفسیر کرده است، کسی نماز بخواند اسلام است، به حج برود، زکات اموالش را بپردازد و هر عمل ظاهر خواه گفتاری باشد یا کرداری باشد اسلام، و هر چیز قلبی ایمان است.
پیامبر صلی الله علیه و سلم اسلام را به کارهای اعضای آشکار در قالب گفتار و کردار بیان فرموده و اولین آن گواهی دادن به اینکه هیچ معبود به حقی جز الله نیست (لا اله الا الله) می باشد. این شهادت شعار اسلام است و این کلمه توحید است که با تمام دین با عبادت ها و باورها و معاملات و دستورات اخلاقی و آداب و جهادش را می توان در آن خلاصه کرد.
اگر بخواهیم دین را در دو جمله خلاصه کنیم آن دو جمله اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله است.
ولی همان طور که در دانشگاه یاد گرفته ایم که هر گاه کلمات زیاد به کار گرفته شوند گاهی بخشی از معنایشان را از دست می دهند از این رو ما به باز گرداندن رونق و عمق و مفهوم مهم این کلمات نیاز مبرم داریم، الله متعال می فرمایند:

﴿ فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ ﴾
«پس بدان که معبود به حقّي جز الله نيست و براي گناهانت وبراي مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه وخداوند گردشگاه وقرارگاهتان را مي داند.»

[محمد: 19 ]

باور بفرمائید برادران بالاترین دانش این است که بدانی که هیچ معبود به حقی جز الله نیست، چون وقتی بدانی که هیچ معبود به حقی جز الله نیست همه مشکلات تمام می شوند.

و تمام آفریده ها چیزی نیستند، ای کاش تو شیرین می بود و زندگی تلخ و ای کاش تو خوشنود می شد و مردم ناراضی...
ای کاش میانه ام با تو خوب بود و با جهانیان خراب!
و ای کاش شراب گوارای محبت تو را می نوشیدم و آبی که از رود فرات می نوشم سراب بود.

توحيد :

توحید یعنی اینکه به همراه الله هیچ چیزی به چشم تو نیاید، توحید یعنی قدرت الله متعال برتر از قدرتشان ببینی، توحید یعنی اینکه قدرت الله را ببینی که در نهان تاثیر دارد، توحید یعنی همه آنچه را جلوی چشمانت می بینی توحیدی تفسیر کنی و آن را کار الله متعال بدانی، غیر از الله چیزی را نبینی، هیچ کسی را با الله متعال نبینی، توحید یعنی به دنبال این نباشی که کسی غیر از الله متعال کارت را ببینید، و توحید یعنی به پاداشی از پاداش الله متعال امید نداشته باشی ، توحید که نیازت را از مردم قطع کنی و فقط به الله متعال وابسته باشی.
خداوندا ما را تنها نیازمند خود بگردان، توحید یعنی اینکه شما فقط الله متعال را برتری دهنده و خوار کننده بدانی، و عزت دهنده و خوار کننده و بخشنده و محروم کننده فقط او را بدانی، و راهگشا و باز دارنده ای جز او نبینی، و راهگشا و باز دارنده ای جز او نبینی و خوشبخت کننده و بدبخت کننده ای جز او نبینی، و شاد کننده و ناراحت کننده ای جز او نبینی، به عنوان مثال گاهی برادری نکته ای می گوید برادران می خندند، چرا خندیدند؟ چون الله متعال به آنها اجازه داده که بخندد، و اگر انسانی خبر بدی در مورد سلامتی اش بشنود اگر خنده دارترین لطیفه ها را برایش بگویید، هرگز نخواهد خندید، پس وقتی پروردگارمان به شما اجازه می دهد که بخندی یعنی اینکه که او تن شما را سالم کرده است و خانه ات مرتب است، گرسنه نیستی، در آمدی داری که هزینه های زندگی ات را تامین می کند، آبرومند و نیک نام هستی کسی شما را نکوهش نمی کند، وقتی پروردگارمان انسانی را مورد عنایت و حفاظت قرار می دهد، می خندد، پس توحید یعنی اینکه هیچ کسی را با الله نبینی، این یعنی شهادت لا اله الا الله یعنی هیچ معبود به حقی جز الله نیست. کسی که سزاوار پرستش است آفریننده است، اوست که زنده می کند و می میراند، اوست که عزت می دهد و خوار می کند اوست که جایگاه کسی را بالا می برد و اوست که پست و خوار می کند و اوست که شفا می بخشد، و اوست که می خنداند و اوست که انسان را به گریه می اندازد، و این کسی است که بندگی می شود، کسی هر جا که باشی صدایت را می شنود، یونس علیه السلام کجا فریاد زد؟

«﴿ وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ﴾
«و (يادکن) ذالنون را وقتي که خشمگين بيرون رفت وگمان برد که بر او سخت وتنگن مي گيريم، و در تاريکي ها ندا در داد که معبود (راستيني) جز تو نيست، تو پاک ومنزهي، به راستي من از ستمکاران بودم»

گاهی انسانی جایی است که نمی تواند با کسی ارتباط برقرار کند، الله متعال جلوی همه دوستانش را گرفته و نمی تواند او را کمک کنند، هیچ کسی جز الله متعال یکتا نیست الله متعال که هر جا صدایت را می شنود.
بنابراین به چهار علت مومن تنها الله متعال را به فریاد می خواند، علت اول: چون الله متعال موجود و نزدیک است، شنوا است، دوستدار بنده و مهربان و توانا است، به این خاطر این ویژگیها انسان الله متعال را به فریاد می خواند، از این رو پیامبرصلی الله علیه و سلم در تعریف اسلام فرمود: گواهی دادن به اینکه هیچ معبود به حقی جز الله نیست.
انسان باید فقط دلیلی را ارائه کند که قاطع باشد و طرف مقابل را مجاب کند:
برادران گرامی، هیچ انسانی این را که الله متعال، آسمان ها و زمین را آفریده است انکار نمی کند، چون هیچ کسی نمی تواند ادعا کند که آفریننده است، چه کسی می تواند بگوید خورشید به دستور و توانایی من ظهور می کند؟ الله متعال می فرمایند:

﴿ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴾
«آيا از (حال) کسي که خداوند به او پادشاهي بخشيده بود و با ابراهيم در مورد پروردگارش مجادله کرد خبر داري؟ آنگاه که ابراهيم گفت: پروردگار من کسي است که زنده مي کند ومي ميراند. گفت: من (نيز) زنده مي گردانم و مي ميرانم، ابراهيم گفت: خداوند خورشيد را از مشرق بر مي آورد، توآن را از مغرب برآور، پس کسي که کفر ورزيده بود حيران شد و خداوند قوم ستمکار را هدايت نمي کند»

[بقره: 258 ]

او بنابر جهالت خود گمان می برد که او اگر بخواهد می تواند فردی را بکشد یا ببخشد، اگر او را ببخشد او را زنده گذاشته و اگر دستور کشتنش را بدهد او را کشته است، اینجاست که سرورمان ابراهیم به ما روش بسیار زیبایی در مناقشه می آموزد، اگر شما دلیلی که کاملاً روشن نبود و ایرادی به آن وارد شد که ارزش آن را ضعیف می کرد، آن را رها کن و دلیلی بیاور که پاسخی برای آن نباشد، و با وجود آن طرف نتواند مناقشه را ادامه دهد، گفت پروردگار تو کیست؟ الله متعال می فرمایند:

﴿ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴾
«آيا از (حال) کسي که خداوند به او پادشاهي بخشيده بود و با ابراهيم در مورد پروردگارش مجادله کرد خبر داري؟ آنگاه که ابراهيم گفت: پروردگار من کسي است که زنده مي کند ومي ميراند. گفت: من (نيز) زنده مي گردانم و مي ميرانم، ابراهيم گفت: خداوند خورشيد را از مشرق بر مي آورد، توآن را از مغرب برآور، پس کسي که کفر ورزيده بود حيران شد و خداوند قوم ستمکار را هدايت نمي کند»

[بقره: 258 ]

فقط دلیلی را ارائه کن که قاطع و مجاب کننده باشد، اما دلیلی که ممکن است ایرادی به آن وارد شود از آن دور شو، چون آن دلیل به درک عمیق نیاز دارد.

بزرگترین دشمن اسلام جاهل بودن به اسلام است:

برادران گرامی، اسلام یعنی اطاعت و ایمان یعنی شناخت و ارتباط برقرار کردن با الله متعال، شناخت بدون تلاش و بدون وقت فراهم نمی شود، امکان ندارد کسی در خواب یا در محل کار و در اوقات مشغولیت، دکتری بگیرد. باید وقت خود را فقط به آن اختصاص داد، باید شما بخشی از اوقات خود را به شناخت الله متعال اختصاص بدهی، گاهی به شما می گوید: وقت های مرده داریم و وقت های مفید، وقتی که در آن، شما در مجلس علم حضور می یابی این بهینه سازی وقت است و وقت مرده محسوب نمی شود.
باری شخصی داستانی برایم تعریف کرد و این امر به سال 1974 بر می گردد، بعد از آن که سخنرانی را تمام کردم یکی از برادران مرا به گوشه مسجد برد و در حالی که گریه می کرد به من گفت: از دو سال پیش است که هر روز زنم به من خیانت می کند و من از او پنج تا فرزند دارم و نمی دانم کدام یک از آنها حرام زاده است، و من هم مرد ثروتمندی هستم، گفتم: زنت با چه کسی ارتباط نامشروع دارد؟
گفت با یکی از همسایه های ما گفتم: این همسایه چطور با خانم شما آشنا شده است؟ گفت: یک بار به دیدارم آمده بود، زنم از من خواست که اجازه دهد تا او هم با آنها بنشیند چون مثل خواهرش است، به او گفتم: اگر شما در یک جلسه علم می نشستی و حکم شریعت را در مورد اختلاط زن و مرد می دانستی، چنین کاری نمی کردی، عدم آگاهی شما از شریعیت چنین مصیبتی را برایت فراهم آورده است.
بنابراین برادران: اسلام دشمنان زیادی دارد، دشمنانی قوی و نیرومند، الله متعال می فرمایند:

﴿ َقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ ﴾
«وبي گمان آنان دسيسه ومکرشان را به کار بردند، و مکرشان با خدا است، هر چند مکرشان چنان شديد بود که کوه ها به سبب آن از جاي برکنده مي شد»

[إبراهيم: 46 ]

ولی دین الله متعال در برابر بزرگترین توطئه ها با قدرت مقاومت می کند، منظورم این نیست اسلام دشمنانی زیادی دارد، دشمنانی که بسیار قوی و خیلی زیرک اند و شب و روز توطئه می کنند و شما اخبار را می شنوید که با اسلام مبارزه می شود، من بر این باورم که بدترین دشمن اسلام ناآگاهی نسبت اسلام است، اگر هر یک از ما این حقیقت این دین را می شناخت بزرگترین یاور آن می شد و به امر و نهی آن تن در می داد اگر کس از ما به میدانی برای تفریح برود و تابلویی را ببیند که روی آن نوشته شده عبور ممنوع میدان مین گذاری شده است، وقتی شهروندی این تابلو را جایی ببیند آیا از کسی که تابلو را زده ناراحت می شود؟ یا احسان می کند که با این کارش لطف کرده است؟ باور کنید از ته قلب سپاسمند است، چون این تابلو سلامتی او را تعیین می کند نه اینکه آزادی اش را محدود کرده باشد.

اساس تمسک به دین، علم است:

اگر شما ببینید که روی یک تیر برق با ولتاژ بالا، نوشته شده باشد، دست زدن ممنوع، نزدیک نشوید، ولتاژ بالا خطر مرگ، آیا احساس می کنی وزارت نیرو با این کارش آزادی شما را محدود کرده است؟ نه، بلکه خواسته سلامتی شما را تضمین کند، وقتی شما احکام دین را ضامن سلامتی خود بدانی، کافی است. شما وقتی حقایق دین را بفهمی فقیه هستی، باری مثالی زدم که مردی کامیونی را با پنج تن بار سوار می شود، هیچ کسی نیست، در جاده پلی هست و روی آن نوشته شده حداکثر با مجاز سه تن است، اگر راننده کامیون با خودش بگوید: مگر کسی مرا می بیند؟ مگر پلیس است؟ کسی نیست مانع من شود؟ نه اینطور نیست موضوع عمیق تر از این است، کسی با شما مخالفت نمی کند، خود پل شما را مجازات می کند، پل می شکند و ماشین در آب خواهد افتاد، پس وقتی شما دین را اینگونه بفهمی با آن مخالفت نخواهی کرد، اما اگر برداشت شما از دین این باشد که یک سری قید و بندهایی است که آزادی را محدود می کند و شما هم آزادی را دوست داری، این برداشت شما از دین درکی سطحی و بسیار ضعیف است.
برادران، هر چند علم و آگاهی شما بیشتر باشد تمسک شما به دین بیشتر خواهد بود، اساس تمسک به دین علم است، شما باید یاد بگیری، هر انسانی خودش را دوست دارد، کسی نیست که خودش را دوست نداشته باشد، کسی را می بینی که در یک خانه مرتب و خوب زندگی می کند، فرش های خوب، کمدهای دیواری، بالکن، پنجره های زیبا، اما پزشک به او می گوید شما باید در همکف زندگی کنی، بلافاصه روز بعد خانه را در بنگاه املاک به فروش می گذارد، با اینکه خیلی برای آن هزینه کرده است، اما می گوید: سلامتی ام برایم مهمتر است، آیا این سخن درست است؟ انسان خودش را دوست دارد.
شما وقتی بدانی که دین به نفع شما است دین را دوست خواهی داشت، شما اگر بدانی که تمام فرامین دینی به نفع شماست، برای آن است که سلامتی و سعادت شما را تضمین کن و در هر دو جهان شما را خوشبخت کند، آن وقت است که از روی محبت نه از روی ترس به آن چنگ خواهی زد، و بدانید که بردگان

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر