حالت سیاه
05-05-2024
Logo
سيره – سيرهی خلفای راشدين - سيدنا عمر بن خطاب - درس (1-7) : زندگی او در دوران جاهلیت و تغییر از کفر به ایمان
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

 سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد امین. بارخدایا تنها آنچه به ما آموختی را می‌دانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آنچه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمره‌ی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرامى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند و با رحمت خود ما را از جمله‌ی بندگان صالح خود قرار بده.

از منابع قانونگذاری :

 برادرانم، با درس اول از سیره‌ی سیدنا عمر بن خطاب رضي الله عنه در خدمت شما هستیم. فراموش نکنید که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

" فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ "

" پس به سنت من و سنت خلفای راشد و هدایت یافته چنگ زنید "

(به روایت ابن ماجه از عرباض بن ساريه در سنن )

 پیش از پرداختن به سیره‌ی ایشان بهتر است در یک حقیقت اساسی تأملی کوتاه داشته باشیم. این حقیقت این است که اصول اسلام با قرآن کریم که وحی آسمان به زمین است، آغاز می‌شود و سنت گفتاری پیامبر برای تبیین و شرح این اصل اول می‌آید، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾
﴿تا آنچه به سوی مردم نازل شده را برایشان تبیین نمایی﴾

( سوره نحل: 44 )

 سیره‌ی علمی ایشان نمودار درک پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از کتاب خداوند و نمود تبیین این کتاب است. در اصول اسلام اصل چهارمی است و آن یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم می‌باشند که خداوند با متن قرآنی از آنان اعلان خشنودی کرده است. گاهی می‌گویید: شیخ محي الدین رضي الله عنه و نام یک عالم را بیان کرده و نه برای بیان بلکه برای دعا این عبارت را می‌گویید، اما یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم خداوند با بیان قطعی از آنان اعلان خشنودی نموده است و این عبارت دعائی نیست. بنابراین: آن یاران با وجود این که زیاد جوان و این که در نعمت‌های بیشمار رشد یافته و آن که مهاجرت کرده است و این که بیمار شده و آن که عمر طولانی نموده است و این که در سن جوانی مرده است و آن که به مرگ طبیعی مرده و آن که در جنگ مرده است. آنان یاران یاران رسول الله هستند که خداوند از آنان راضی بوده است و با وجود کثرت نمونه‌های ایمانی هستند که سزاوار الگوگیری توسط مومن است.
اما ما در کنار یکی از نابغه‌ها و قهرمانان اسلام هستیم. منظور از نابغه در اینجا نابغه در ایمان است. با یکی از بزرگترین مومنان نابغه که هم دوره‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوده است و با صداقت و خلوص نیت با او همراه بوده است. این صحابی جلیل دارای شخصیتی بزرگ است. هر چه بیشتر به سیره‌ی او بپردازیم گوشه‌هایی ناشناخته تر از زندگی اش برایمان روشن می‌شود و حتی دانشمندان تاریخ در جاهای مختلف در جهان این خلیفه‌ی بزرگ را تکریم می‌کنند؛ زیرا او به مثابه‌ی یکی از بزرگترین ارزش‌های جاویدان انسانی است. و شنیده ام که در یکی از کشورهای غربی موزه ای بزرگ وجود دارد که بر سر در آن نوشته شده عدالت خانه و در این موزه نمونه‌هایی از سیره‌ی این خلیفه‌ی هدایت یافته است.

جایگاه عمربن خطاب در جاهلیت:

 در مکه بازار عکاظ یعنی کنفرانس ادبا و شاعران برگزار می‌شد و شاعران در میان خود به مسابقه می‌پرداختند و قصاید خود را به حاضران و داوران کنفرانس ارائه می‌دادند. شیخی بزرگ از شیوخ این کنفرانس یا این بازار (عکاظ) در حال رفتن به شهر خود بود و در راه با کسی برخورد کرد و آن شخص به او گفت: " آیا خبر بزرگ را شنیده ای ای برادر عرب؟ آن شیخ گفت: کدام خبر بزرگ؟ گفت: آن مرد قدرتمند مهربان. شیخ پرسید: همان که در بازار عکاظ کشتی می‌گرفت؟ گفت: آری، گفت: خب چه کرده است؟ گفت: او اسلام آورده و پیرو محمد شده است" .
گاهی انسان حرکتی می‌کند که کسی به او توجهی نمی‌کند. افراد بزرگی وجود دارند که اگر یک اقدام بکنند اخبار آنان سراسر دنیا را فرا می‌گیرد. این صحابی جلیل در جاهلیت بسیار قدرتمند بود. آن شیخ به خود آمد و گفت: " اما در حقیقت خیر بسیاری به آنان خواهد رساند یا شر زیادی به آنان خواهد رساند" یعنی شخصیتی بزرگ، قوی، با اراده، همت والا دیده است و حقیقت این بود که خیر زیادی به آنان رساند.

از ويژگی‌های عمر بن خطاب :

 از ويژگی‌های این صحابی بزرگ این بود که طوری سخن می‌گفت که به گوش دیگران می‌رسید و وقتی راه می‌رفت تند و با شتاب می‌رفت و وقتی ضربه ای می‌زد ضربه اش کاری بود و وقتی اکرام می‌نمود کامل اکرام می‌کرد. گفته اند: «این صحابی در زندگی خود هرگز نترسیده است و قلب آرام و پایدار او در مقابل هیچ ترس یا وحشتی نا آرام نشده است» آیه‌ی زیر منطبق بر این صحابی جلیل است که خداوند می‌فرماید:

﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ﴾
﴿ در آفرينش هر چه بخواهد مى‏ افزايد﴾

( سوره فاطر: 1 )

 دانشمندان روانشناس گفته اند: «نود درصد انسان‌ها قدرت‌ها و توانایی‌های متوسطی دارند و پنج درصد قدرت‌های برتر و والاتری دارند و پنج درصد نیز از قدرت‌ها و توانایی‌های پایین تر از حد برخوردار اند» این صحابی بزرگوار از کسانی بود که توانایی بیش از حد داشت.

برگزیده‌ی شما در جاهلیت، در اسلام نیز برگزیده است:

 پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ارزش این صحابی را درک می‌نمود. ارزش این مرد پیش از اسلام را می‌دانست. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درک و فهم بسیار قوی داشت و در ارتباط با شخصیت شناسی از تجربه‌ی والایی برخوردار بود و می‌دانست که این انسان اگر اسلام بیاورد افراد زیادی را با خود به اسلام می‌کشاند. این سخن ما را به نکته‌ای ظریف می‌رساند و آن این‌که مسلمانان برخی سربار اسلام اند و برخی دیگر اسلام را باری بر خود می‌دانند، یعنی آن را بر دوش می‌کشند و آن را بر می‌دارند. اگر می‌خواهید از کسانی باشید که خداوند از شما خشنود باشد از کسانی نباشید که سربار اسلام اند، بلکه از کسانی باشید که مسئولیت اسلام را بر دوش بگیرید. مسئولیت دعوت، عمل به آن ، خدمت در آن، تعصب نسبت به آن، گسترش آن و الگوی اسلامی بودن در آن را بر عهده گیرید. میان کسی که سر بار اسلام است و آن‌که بار اسلام را به دوش می‌کشد، از زمین تا آسمان تفاوت است. این صحابی مدتی یکی از سرسخت ترین دشمنان دین و یکی از سرسخت ترین دشمنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود و روشن ترین دلیل هم اقدام او برای کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود که می‌خواست مردم را از دست او راحت کند، اما وقتی ایمان آورد یکی از بزرگترین مدافعان اسلام شد و یکی از بزرگترین اصحابی که به این دین خدمت نمودند و به همین دلیل بود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برایش دعا می‌فرمود و می‌گفت:

" اللَّهُمَّ أَعِزَّ الْإِسْلَامَ بِأَحَبِّ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ إِلَيْكَ بِأَبِي جَهْلٍ أَوْ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ وَكَانَ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ عُمَرُ "

((بار خدایا اسلام را به بهترین این دو نفر نزد خودت؛ یعنی با ابوجهل یا با عمر بن خطاب گرامی بدار.» گفت: عمر نزد او محبوب تر بود))

(به روایت ترمذی ازابن عمر در سنن)

 و این امر باری دیگر ما را به برتری می‌رساند، پس از عوام الناس نباشید و در حاشیه‌ی زندگی باقی نمانید. انسانی در حال رکود نباشید. خنثی نباشید که نه سودی و نه زیانی داشته باشد. کسی را نمی‌شناسد و کسی هم او را نمی‌شناسد. برتری جویید؛ زیرا دروازه‌های قهرمانی به روی همه‌ی مردم باز است و تئوری که می‌گوید: « استعداد انسان‌ها محدود است و توانایی‌های او محدود است، این نظریه باطل است.» نظریه ای دیگری به جای آن آمده است و آن این‌که انسان دارای نیروی پتانسیلی است که اگر آزاد شود معجزه می‌آفریند و تمدن‌ها می‌سازد.

ایمانتان را تازه کنید:

 همان چیزی که در اختیار اصحاب بوده در اختیار شما نیز هست. خدا همان خداست. کتاب او نزد شما است. فرصت کارهای نیک بیشتر از پیش است. کار دعوت، خدمت، انفاق، مراعات حال دیگران و شریعتی که خداوند وضع نموده همان شریعت است. اگر خود را برای خدا خالص نمودید و به او روی آوردید و با او آشتی نمودید، شگفت ترین شگفتی‌ها را مشاهده خواهید نمود. شگفتی را در خوشبختی خود خواهید دید که تا کنون از آن بی خبر بوده اید. آرامش نداشته را باز می‌یابید. تعادلی که نیازمند آن بودید را باز می‌گیرید. آسانی را در کارهایتان به وضوح مشاهده خواهید نمود. خداوند می‌فرماید:

﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى﴾
﴿ اما آنكه [حق خدا را] داد و پروا داشت * و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد * به زودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت﴾

( سوره ليل : 5-7)

 در یکی از دروس متذکر شدم که وعده‌هایی که خداوند به مومنان داده است وعده‌هایی از سوی آفریننده‌ی هستی است و نابود کردن هستی برای خداوند آسان تر از وفا نکردن به وعده اش می‌باشد و اگر وعده را ندیدید در ایمان خود شک کنید والبته ایمان خود را تازه کنید، چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾
﴿ پس به سوى خدا بگريزيد كه من شما را از طرف او بيم‏ دهنده‏‌اى آشكارم﴾

( سوره ذاريات: 50 )

دروازه‌ی قهرمانی باز است:

 سیدنا عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه پنجمین خلیفه‌ی راشد ما و سیدنا صلاح الدین ایوبی که اروپا را کاملا باز گرداند ششمین خلیفه‌ی راشد به شمار می‌رود. دروازه‌ی قهرمانی همیشه باز است و تنها باید حرکت کنید، باید صدقه بدهید، باید تمام تلاش خود را در راه خداوند انجام بدهید و تمام نیروهای و دارایی‌های خود را در راه خداوند به کار بگیرید و این معنای این سخن الله متعال است که می‌فرماید:

﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴾
﴿و از آنچه به آنان روزی دادیم انفاق می‌کنند﴾

( سوره بقره: 3)

 این حقیقت را از من بشنوید. اگر دعوتگر راه الله باشید هر چقدر اخلاص بیشتری داشته باشید و راستگوتر باشید خداوند خالصان راستگو را به سوی شما می‌کشاند و هر چه اخلاص وصداقت شما کمتر باشد به همان میزان افراد کم اخلاص تر و کم صداقت تر دور شما جمع می‌شوند. اگر می‌خواهید انسان‌های مطیع الله پیرامون شما را بگیرند باید شما از همه زودتر و خالصانه تر به اطاعت پروردگار بزرگ بپردازید. منطقی نیست که شما خواهان انسان‌هایی باشید که از شما صادق تر و خالص تر و مطیع تر نسبت به الله باشند و به او نزدیک تر باشند و همیشه این دعا را برایتان می‌خوانم که: " بار خدایا به تو پناه می‌برم از اینکه کسی در آنچه به من آموختی از من خوشبخت تر باشد. خداوندا به تو پناه می‌برم از این که سخنی در خشنودی تو بگویم و کسی جز تو را با آن بجویم. بار خدایا به تو پناه می‌برم از این که خود را در مقابل مردم با چیزی بیارایم که تو از آن بیزاری و مرا نزد تو خوار کند و بار خدایا به تو پناه می‌برم از این‌که مایه‌ی عبرت بندگان تو باشم" .

( دعای ماثور)

 اگر دنبال نخبگان بودید حق باشماست؛ زیرا نخبگان با اندک تلاشی دستاورد بزرگی خلق می‌کنند، چرا که اخلاص آنان بسیار است.

راز تفاوت میان هجرت پیامبر و هجرت عمر:

 پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یک انسان است. به زندگی پا گذارده و از دنیا رفته است. هدایت را در بزرگترین سرزمین‌ها از خود به جای گذارده است. تمام جوامع بشری را دگرگون ساخت. در حالی که تنها بود فضیلت و رحمت و هدایت را گسترانید. خدای بزرگ حاضر و ناظر به شماست. عبدالله بن مسعود می‌گوید: «از زمانی که عمر اسلام آورده ما همچنان عزیز هستیم. اسلام او فتحی برای ما بود، هجرت او یاری و حمایتی از ما و فرماندهی و امارت او رحمتی از سوی الله بود و تا زمانی که عمر اسلام نیاورد نتوانستیم در خانه نمازی بخوانیم.»
اما مبادا از این سخنان برداشت دیگری بکنید و بگویید آیا عمر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شجاع تر بود؟ نه به خدا سوگند، وقتی به سختی و ترس می‌افتادیم به رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پناه می‌بردیم. از او کسی به دشمن نزدیک تر نبود. اما این حقیقت را بشنوید: سیدنا عمر نماینده‌ی خود است. اما پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شارع است و اگر احتیاط پیشه نمی‌کرد و از اسباب استفاده نمی‌کرد، خود را به خطر افکندن، سنت می‌شد و به کارگیری اسباب را حرام می‌گشت. تفاوت همین جاست. سیدنا عمر شارع نبود و اگر راه درست را برود برای خودش رفته و اگر به اشتباه افتد نیز برای خودش است. اما پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شارع بود. این امر همیشه ما را به تفاوت میان حکم شرعی و دیدگاه شخصی رهنمون می‌شود. سیدنا ابوبکر صدیق شیر نوشید و وقتی دانست که از راه حرام تامین شده آن را استفراغ نمود. آیا استفراغ نمودن مواد خورده شده، حکم شرعی است یا دیدگاه شخصی؟ دیدگاه شخصی که نشان از پرهیز فراوان او دارد. سیدنا ابوبکر تمام اموال خود را به رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پرداخت و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

"ای ابوبکر چه چیزی برای خودت باقی گذاشته ای؟ گفت: الله و رسولش را"

(روایت ماثور)

 این موقعیتی است که دلالت بر والاترین مراتب فداکاری دارد . آیا حکم شرعی است؟ خیر، زیرا اکثر مردم نمی‌توانند این کار را بکنند. شریعت کلی است و منطبق با اکثریت متوسط آمده است، نه با اقلیت برتر.

توصیفی از قدرت [پسر] خطاب :

 یکی از سیره نویسان می‌گوید: " در جاهلیت با اسلام می‌جنگید و به تنهایی تقریبا معادل آزار تمام قریش آزار می‌رساند و در اسلام بر ضد بت پرستی قیام نمود و به تنهایی معادل تمام مسلمانان مقاومت می‌کرد " جسمی تنومند داشت و با تمام امکاناتش به سوی حق می‌شتافت. وقتی با این دین می‌جنگید به اندازه‌ی تمام قریش به این دین ضربه می‌زد و وقتی با بت پرستی می‌جنگید، یعنی پس از اسلام، به اندازه‌ی تمام مسلمانان با بت پرستی جنگ می‌نمود.
بنابراین اگر یکی از علما می‌گوید: «او ابرقدرت اسلام بود» او در حقیقت از نظر ظاهری ابرقدرت بود . قد بسیار بلندی داشت و چهارشانه و تنومند بود. برخی از سیره نویسان خواستند این قدرت جسمی او را به قدرت ایمان او نیز سرایت دهند.

تفاوت میان برتری و زیاده روی :

 باید بدانید که تفاوت ریزی میان زیاده روی و برتری جویی است. انسان اگر زیاده روی کند از تعادل خارج می‌شود، خداوند می‌فرماید:

﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً﴾
﴿و این گونه شما را امتی میانه رو قرار دادیم﴾

( سوره بقره : 143)

 وسط (میانه روی) با وسط (نصف) تفاوت دارد. اگر حرف سین ساکن باشد یعنی در مکانی متعادل و برابر: این مرد میان این دو مرد است، یعنی حد وسط آنان است. یعنی معتدل است نه زیاده رو و طغیانگر و نه کندرو و ترسو و نه اسرافکار و نه خسیس و نه سست و تنبل و نه طغیان سرکش، بلکه وسط این‌ها، یعنی اعتدال دارد و در حقیقت وسط میانه دو سوی یک چیز است.
این صحابی بزرگوار زیاده رو نبود، بلکه بالاتر بود. گویا زیاده روی حرکت افقی دارد اما تفوق و برتری سیری عمودی دارد. من شما را از زیاده روی بر حذر می‌دارم و شما را به بالاتر بودن تشویق می‌کنم. هر چقدر اخلاص شما بیشتر باشد و مقاومت شما افزایش یابد و تلاش و فداکاری بیشتری داشته باشید و در راه علم خودتان را وقف کردید، برتری می‌یابید، ولی اگر تنها یک شاخه از دین را گرفتید و آن را بر تمام فروع دین تعمیم دادید و در آن غلو زدید، پناه بر خدا مبتلا به زیاده روی شده اید و این را از شما نمی‌پوشانم که تاریخ اسلام و به ويژه عصرهای انحطاط مجموعه ای از دیدگاه‌ها و موقعیت‌های زیاده روانه بوده است که عکس العمل‌هایی مشابه را به دنبال داشته است. ما در پی برتری هستیم و نه زیاده روی.
پیش تر بیان نمودم که خداوند سبحان در دو آیه از غلو در دین نهی می‌کند و یکی از دقیق‌ترین تعریفات غلو در دین این است که: غلو کننده یکی از کلیات دین را بگیرد و آن را تمام دین به حساب آورد و یا یکی از فروع آن را بگیرد و آن را یکی از اصول دین بنامد، یا به کسی باور داشته باشد و او را بیش از حد مقامش بالا برد، این غلو است.

مثالی برای روشن‌تر شدن موضوع :

 در حقیقت مثالی ساده برای بیان تفاوت میان زیاده روی و برتری جویی به شما نشان می‌دهم. کودکی ده ساله را در نظر بگیرید. اگر به شکل متعادل رشد کند برتری می‌یابد، اما اگر برخی از سلول هایش نامتعادل و با تغذیه از سایر سلول‌ها رشد کنند این امر تبدیل به یک بیماری خطرناک می‌شود. پس زیاده روی نوعی رشد غیر طبیعی است. رشد نامنظم یک سو با تغذیه از سوی دیگر است، اما برتر بودن رشد طبیعی و متعادل است. انسان برتر عقلش رشد می‌کند، قلبش رشد می‌کند، عمل او رشد می‌کند و از تعادل برخوردار است، اما اگر عقل از سهم قلب بگیرد و رشد کند ما در سفسطه می‌افتیم و اگر قلب به جای عقل رشد کند ممکن است در زندقه و بی دینی افتیم و اگر عقل و قلب رشد کنند و اعمال ما عقب افتد زندگی دنیا را در قیل و قال از دست داده ایم و اگر در جهان اسلام بیداری به وجود آمده است بیشترین ترس ما از این است که در این بیداری زیاده روی شود.

داستان اسلام آوردن عمر :

 در داستان اسلام این خلیفه رویدادهای تاثیرگذاری وجود دارد. در یک روز گرم چنان که نویسندگان سیره می‌گویند این مرد تنومند از خانه اش بیرون رفت و شمشیرش را بر دوش گرفته بود و رو به سوی خانه‌ی ارقم نموده بود، جایی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و تعدادی از یارانش در آنجا خداوند را عبادت می‌کردند. در راه نعیم بن عبدالله او را دید که چهره اش از خشم و کینه می‌خواهد منفجر شود. به عمر نزدیک می‌شود و می‌گوید: «کجا می‌روی ای عمر؟» او پاسخ می‌دهد: نزد این بی‌دین می‌روم که قریش را از هم پراکنده است و رویای آنان را از بین برده و دینشان را منفور نموده و خدایان آنان را دشنام داده است. می‌روم تا او را بکشم». سیدنا عمر گمان کرده بود این شخص که او را دیده نیز ایمان آورده، بنابراین به او می‌گوید: «نکند تو هم بی‌دین شده ای، به لات وعزی سوگند اگر تو این گونه شده ای از تو شروع خواهم کرد» نعیم هم می‌دانست که منظور ابن خطاب چیست و گفتگوی خود را با عبارتی پایان داد که عمر را به سوی دیگری کشاند، زیرا او تاب مقابله با عمر را نداشت. گفت: « ای عمر، آیا نمی‌دانی که خواهرت و شوهر خواهرت اسلام آورده اند و دین تو را رها کرده اند؟» خواهرش فاطمه بنت خطاب. بنابراین: او را چه به خانه‌ی ارقم، در حالی که خطر به خانه و کاشانه‌ی خود او سرایت کرده بود و بدین ترتیب به خانه‌ی خواهر خود رفت تا حساب خود را با او تسویه نماید. درب خانه را به شدت کوبید. گفته شد: کیست؟ گفت: عمر. خباب به سرعت خود را در انتهای خانه پنهان نمود و خواهر و شوهر خواهر عمر در حالی که وحشت به دلشان افتاده بود برای استقبال از او رفتند. دختر خطاب در این هیاهو از قرآنی که بر آن آیاتی نوشته شده بود فراموش نکرده بود و آن را از شدت ترس عمر زیر لباس هایش پنهان نموده بود. عمر گفت: این صدای پنهانی و آرامی که نزد شما بود چه بود؟ (صدای تلاوت شنیدم) پاسخ دادند: چیزی نبود. تنها یک نجوا و صحبت خودمانی بود. به آنان گفت: شما دو تا بی دین شده اید؟ سعید گفت: اگر حقیقت در دینی غیر از دین تو باشد چگونه است؟ عمر به او فرصت نداد و خود را بر روی او انداخت و سر او را گرفت و این سو و آن سو می‌پیچاند و سپس او را بر زمین کوبید و روی سینه اش نشست. یعنی تمام فشار روانی عمر روی شوهر خواهرش تخلیه شد و وقتی خواهرش نزدیک آمد تا از شوهرش دفاع کند چنان سیلی به او زد که چهره اش خونین شد و در این زمان خواهرش به روی او فریاد زد، گویا فریادی آسمانی بود، ای دشمن خدا، آیا به خاطر ایمان به خدای یگانه مرا می‌زنی؟ هر کاری دوست داری بکن. من گواهی می‌دهم که هیچ معبودی غیر الله نیست و محمد فرستاده‌ی اوست.

دیدگاه تغییر می‌کند:

 در اینجا تغییر اتفاق می‌افتد. در درون عمر رویدادی عجیب اتفاق می‌افتد. این واکنش شدید بر ضد دین جدید متوقف شد. در آن هنگام به خواهرش گفت: « آن قرآنی را که می‌خواندید بدهید تا ببینم در آن چه نوشته است. خواهرش پاسخ داد: هرگز، تنها پاکان آن را لمس می‌کنند. برو و غسل کن و خودت را پاک نما» عمر تغییر کرد. اندکی پیش انسانی ترسناک و در خدمت باطل بر علیه حق بود. وقتی خواهرش در رویش فریاد زد هر کاری می‌خواهی بکن من گواهی می‌دهم که هیچ معبودی غیر از الله نیست و محمد فرستاده‌ی اوست، تغییر کرد». عمر رفت تا غسل کند و نزد خواهرش بازگشت و قرآن را از او گرفت و آن را شروع به خواندن نمود که نوشته بود:

﴿طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى *إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى * تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَا * الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى * لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى* وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى * اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى﴾
﴿ طه* قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى *جز اينكه براى هر كه مى‏ ترسد پندى باشد *[كتابى است] نازل شده از جانب كسى كه زمين و آسمان‌هاى بلند را آفريده است * خداى رحمان كه بر عرش استيلا يافته است * آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين و آنچه ميان آن دو و آنچه زير خاك است از آن اوست * و اگر سخن به آواز گويى او نهان و نهان‏تر را مى‏‌داند * خدايى كه جز او معبودى نيست [و] نام‌هاى نيكو به او اختصاص دارد.﴾

( سوره طه: 1-8)

 و ادامه داد و آمده بود:

﴿إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي * إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى * فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى﴾
﴿ منم من خدايى كه جز من خدايى نيست پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار * در حقيقت قيامت فرارسنده است مى‏ خواهم آن را پوشيده دارم تا هر كسى به [موجب] آنچه مى ‏كوشد جزا يابد * پس هرگز نبايد كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوس خويش پيروى كرده است تو را از [ايمان به] آن باز دارد كه هلاك خواهى شد ﴾

( سوره طه : 14-16)

 سیدنا عمر انسانی دیگر شده بود. قرآن را در آغوش گرفت و آن را بوسید و بلند شد و گفت: کسی که این آیات را نازل فرموده سزاوار نیست که شریکی داشته باشد . مرا نزد محمد ببرید. سیدنا خباب بن ارت از پناه گاه خود بیرون آمد و با شتاب به سوی عمر رفت و فریاد زد، مژده بده ای عمر. به خدا سوگند دعای رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در حق تو مستجاب شد و او شنیده بود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این گونه دعا می‌فرماید:

" اللَّهُمَّ أَعِزَّ الْإِسْلَامَ بِأَحَبِّ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ إِلَيْكَ بِأَبِي جَهْلٍ أَوْ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ وَكَانَ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ عُمَرُ "

"بار خدایا اسلام را با یکی از این دو مرد که نزد تو دوست داشتنی تر است یعنی ابوجهل یا عمر، عزت ببخش.» گفت: عمر نزد او محبوب تر بود "

(به روایت ترمذی از ابن عمر در سنن)

توبه یعنی این :

 وقتی عمر نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رسید به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفت: ای رسول خدا، آیا ما در مرگ و زندگی بر حق نیستیم؟ فرمود: آری ای عمر، به آنکه جان من در دست او است سوگند که شما بر حق هستید، چه بمیرید و چه زنده باشید. عمر گفت: چرا باید پنهان ماند؟ به آن که تو را به حق مبعوث نموده سوگند که باید بیرون روی و ما با تو بیرون می‌رویم. پس از آن‌که پرده از او کنار زده شده بود و حقیقت آشکار گشته بود و نور به دل او رفته بود این صحابی بزرگوار می‌گوید: به خدا سوگند هر جایی که در زمان کفرم نشسته‌ام را اکنون با ایمان خواهم نشست.»
بنابراین توبه باید با سه چیز همراه باشد: علم، حالت و عمل. علم حالت را و حالت پشیمانی را به ارث می‌آورد. اما عمل چیست؟ گفتند: عمل سه نوع است. اصلاح گذشته و عدم انجام گناه در حاضر و اراده بر آن در آینده.

راز این دگرگونی شگفت چه بود؟

عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ, قَالَ: قِيلَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهم عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَنْ أَكْرَمُ النَّاسِ؟ قال: " أَكْرَمُهُمْ أَتْقَاهُمْ . قَالُوا : يَا نَبِيَّ اللَّهِ لَيْسَ عَنْ هَذَا نَسْأَلُكَ . قَالَ : فَأَكْرَمُ النَّاسِ يُوسُفُ نَبِيُّ اللَّهِ ابْنُ نَبِيِّ اللَّهِ ابْنِ نَبِيِّ اللَّهِ ابْنِ خَلِيلِ اللَّهِ . قَالُوا: لَيْسَ عَنْ هَذَا نَسْأَلُكَ . قَالَ : فَعَنْ مَعَادِنِ الْعَرَبِ تَسْأَلُونِي؟ قَالُوا : نَعَمْ. قَالَ : فَخِيَارُكُمْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ خِيَارُكُمْ فِي الإِسْلامِ إِذَا فَقُهُوا "

از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که گفت: به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفتند بهترین مردم چه کسی است؟ فرمود: «بهترین مردم با تقواترین آنان است. گفتند: ای پیامبر خدا منظور ما این نبود. فرمود: بهترین مردم یوسف پیامبر خدا پسر پیامبر خدا پسر پیامبر خدا پسر خلیل الله بوده است. گفتند: منظور ما این نبود. فرمود: از معادن عرب از من می‌پرسید؟ گفتند: بله. فرمود: بهترین شما در جاهلیت بهترین شما در اسلام خواهد بود اگر بدانند.»

(به روایت بخاري از ابوهريره در صحيح )

 چه اتفاقی افتاد که گرایش او عوض شد؟ شاید یکی از شما بگوید: آیا این منطقی است؟ آیا ایمان از صبح تا شب ایجاد شد؟ آیا در یک چشم به هم زدن ایمان به قلب کسی وارد می‌شود؟ آیا فرعون دست به دامن جادوگران نشد تا دینی را که موسی آورده بود نابود کنند؟ چگونه ناگهان از مردمانی که به نفع کفر کار می‌کردند تبدیل به مردمانی در خدمت دین و ایمان شدند؟ چراکه فرعون وقتی دانست که آنان به موسی ایمان آورده اند آنان را به قتل و شکنجه تهدید نمود وتنها پاسخی که به او دادند این بود:

﴿فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى﴾
﴿ پس هر حكمى مى‏ خواهى بكن كه تنها در اين زندگى دنياست كه [تو] حكم مى ‏رانى* ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آن سحرى كه ما را بدان واداشتى بر ما ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است.﴾

( سوره طه: 72-73)

آیا زمان عامل رسیدن به نور ایمان است؟

 این‌جا یک نکته عرض می‌کنم و امیدوارم آن طور که من می‌خواهم درک شود. گاهی انسانی راه بسیار طولانی را می‌پیماید تا به ایمان می‌رسد. سال‌های سال پشت سر هم در نشانه‌های الهی می‌اندیشد و با نفس وهواهای نفسانی مجاهده می‌کند تا به نور ایمان دست می‌یابد و گاهی روزنه‌ی نور ایمان در قلب یک مومن تنها در مدت زمان اندکی باز می‌شود. اما ارتباط میان این زمان دور و دراز و این زمان کوتاه چیست؟
جواب بسیار دقیق است. در انسان عنصری به نام صداقت وجود دارد. منظورم از صداقت راستگویی نیست. این مفهوم دیگری از صداقت است که اصلا مد نظر من نیست. صداقتی که من مقصود دارم این است که در حقیقت جویی با خودتان صادق باشید. حقیقت درحدی برایتان مهم و ارزشمند باشد که حتی شب برای رسیدن به آن نخوابید. برخی از علما واژه‌ی صدق را برای بیان میزان جدیت و پافشاری انسان در حقیقت جویی و گرایش او به حقیقت به کار می‌گیرند. اگر صداقت زیاد باشد این مراحل به راحتی پشت سر گذاشته می‌شود. ما در سیستم کلی مدرک دانشجو را تنها پس از چهار سال به او می‌دهیم، اما در برخی از کشورهای پیشرفته افرادی برتر اند و بنابراین به آنان اجازه داده می‌شود این چهار سال را در سه سال بگذرانند، اما در سیستم آموزشی ما این گونه نیست که کسی در یک زمان خیلی کوتاه به بالاترین مدرک برسد. این محال است. ولی چنان که یکی از علما می‌گوید خداوند متعال : " اراده و عمل مطلق دارد. اگر ببیند که انسانی صداقت والایی دارد در مدت زمانی اندک چیزی به او می‌بخشد که در وقت درازتری به افراد کم صداقت تر نمی‌بخشد " برای همین یکی از علما می‌گوید: " مقام والا از آن کسی است که صداقت داشته است، نه از آن کسی که پیشی گرفته است "
گاهی شخصی را می‌بینید که وارد یک حلقه‌ی دینی می‌شود و به شما می‌گوید: سی سال است بر من می‌گذرد و همین که می‌بینی هستم، ولی شخصی دیگر هنوز یک ماه از حضورش در حلقه‌های علم یا جلسات تربیتی نگذشته است که چنان می‌درخشد که از آن که سی سال در این وادی بوده گویا بیشتر در آن بوده است. پس مقام والا از آن کسی است که صداقت داشته باشد نه این که پیشی گرفته باشد. یعنی خداوند مردانی دارد که هرچه بخواهند او نیز می‌خواهد. هر چه میزان صداقت شما بیشتر شود چیزهایی باورنکردنی تر می‌بینید. توفیقات الهی و اکرام الهی و حمایت الهی و یاری الهی را مشاهده می‌کنید و نیرویی را دریافت می‌کنید که مومنان را به خود جذب می‌نمایید. در برخی از احادیث آمده است: «هر کس که رو به سوی پروردگارش نماید دل‌های مومنان نسبت به او محبت و دوستی می‌ورزند»

از بیماری‌های زمان :

 در زندگی معاصر ما بیماری خطرناکی وجود دارد، اما نام آن نرم ولطیف است (تعارف)، تعارف یعنی این که افراد جامعه ای خیرخواه نباشند و منافع به جای اصول بر آن حکمفرما باشد. جامعه ای که هر کس در آن به خودش و درآمدش وابسته باشد و امور مردم برایش مهم نباشد. برای همین از افراد با هوش نسبت به افراد با تقوا تعریف بیشتری می‌شود و گفته می‌شود آنان قدرت عجیبی در رنگ عوض کردن دارند. اگر با زید همنشین باشند به شکلی می‌باشند که مردم فکر می‌کنند او نزدیک ترین فرد به وی است و اگر با بنده ای بنشینند مردم می‌پندارند نزدیک ترین فرد به او هستند و اگر با معتقدان به اصول خاصی همنشین شوند آن اصول را رعایت می‌کنند و آن را می‌ستایند، تا جایی که فکر می‌کنید از باورمندان به همان اصول اند. این تعارف نام دارد یا همان نفاقی است که از گسترش حقیقت جلوگیری می‌کند.

امید است عاقلی که فرمانبردار هوی و هوس است، هدایت شود:

 اگر کسی را دیدید که نماز نمی‌خواند و دین ندارد اما جوانمرد است و مروت دارد و صادق است و قلبی بخشنده دارد از او انتظار هر خیری را داشته باشید و از او انتظار داشته باشید یکی از مومنان بزرگ شود. زیرا این اخلاق صاحب خود را تنها به ایمان هدایت می‌کند، بنابراین وقتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مردی را دیدند که اسلام آورد که در جاهلیت اخلاق والایی داشته است فرمود:

" أَسْلَمْتَ عَلَى مَا أَسْلَفْتَ مِنْ خَيْرٍ "

" بنا بر کارهای نیک گذشته ات اسلام آوردی "

(به روایت مسلم از عروه بن زبير در صحيح )

 مردم در محیط خویشان، کار و محیط روابط خود هستند و اگر شخص صادق و امانت داری را دیدید که جوانمرد است و درباره‌ی خدا از هیچ سرزنشی بیم ندارد، اما در اسلام او کوتاهی دیدید یا در ایمان او سستی دیدید، در او طمع کنید و او را به سوی خداوند هدایت نمایید، زیرا وقتی او اسلام و ایمان آورد، تمام این نیکی‌ها در خدمت مسلمانان قرار می‌گیرد.

دشمنی با اصلی که شخص به آن ایمان دارد و نه با خود او:

 به همین تناسب وقتی عمیر بن وهب به مدینه آمد تا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را بکشد و با خود شمشیری زهرآگین داشت، عمر او را دید و در چهره اش بدی را دید و او را نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برد و گفت: این عمیر آمده و قصد بدی دارد». داستان را می‌دانید وقتی عمیر اسلام آورد عمر چه گفت؟ گفت: "به خدا سوگند عمیر نزد پیامبر رفت درحالی که من آن زمان خوک را از او بیشتر دوست داشتم اما زمانی که از نزد رسول الله خارج شد حتی او را از برخی از فرزندانم بیشتر دوست داشتم ".
اگر شخصی دشمن دین و فاسد و منافق و مسخره کننده باشد و دیدید که توبه نمود و با خداوند آشتی کرد، در این حالت اگر کینه‌ی شما برای او تبدیل به محبت نشود شما مومن نیستید. نشانه‌ی ایمان شما این است که دشمن ذات مردم نباشید، بلکه با گرایش‌های آنان مخالف باشید و اگر از گرایش‌های نادرست خود بازگشتند در حقیقت برادر شما خواهند بود و این نشانه‌ی ایمان است.

هدف این درس ها:

 این صحابی بزرگوار داستان بلندی دارد. از خداوند می‌خواهم که همه‌ی ما را توفیق دهد داستانش را بخوانیم و نشانه‌های آن را پی جوییم و هر بار از خداوند می‌خواهم که این حقایق را تبدیل به رفتار نماید وتنها حقایقی تاریخی نباشد که آن را بخوانیم و اوقات فراغت خود را با آن پر نماییم که در این صورت خنثی باقی می‌مانیم.
من از هر فصل گزیده ای را ارائه دادم، چرا که درک آن خسته کننده است و چه بسا در سوء ظن افتیم . ما تاریخ را دوست داریم تا زمانی که ما را برانگیزد و اگر باری بر دوش ما باشد از آن دوری می‌کنیم و ما این صفحات را برگزیدیم، ان شاء الله که ما را هر چه زودتر به سوی ایمان بکشاند.

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر