- فقه اسلامی
- /
- موضوعات متفرقه
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد امین. بارخدایا تنها آنچه به ما آموختی را می دانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آنچه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمره ی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند و با رحمت خود ما را از جمله ی بندگان صالح خود قرار بده.
ويژگی های طالب علم :
1 ـ پاکی قلب :
امروز به بیان وشرح برخی از فصل های منتخب احیاء علوم الدین پرداختیم. در باره ی علم از فضیلت آن و فضیلت یادگیری و فضیلت آموزش در سه درس گذشته سخن گفتیم. در درس گذشته از آداب یادگیرنده سخن گفتیم و اولین مورد آن پاکی قلب بود.ادب دوم، پیش از پرداختن به ادب دوم از مجموعه آداب یادگیرنده گفته ی غزالی را می شنویم که می گوید: «من گروهی از علمای فقیه بزرگ را می بینم که در فروع و اصول شهرت دارند-یعنی در فروع فقه و اصول آن- و از جمله علمای بزرگ به شمار می روند و اخلاق ناپسندی دارند و هنوز از آن اخلاق بد پاک و مبرا نشده اند، گفته می شود: هرگاه درجه های علوم و علم آخرت را آموختی آنگاه برایت مشخص خواهد شد که آنچه بدان سرگرم بوده اند بسیار کم ارزش است زیرا علم است و اما از نظر اینکه عملی برای تقرب الهی است بسیار با ارزش می باشد. و پیش تر به این موضوع اشاره کردیم و اطلاعات و توضیحات بیشتری در این زمینه خواهیم داد». این دیدگاه درست است که اگر کسی به ژرف نگری در فروع واصول بپردازد و در آن برجسته شود از نظر مردم از جمله ی بزرگان شمرده می شود اما قلب او از اخلاق ناپسند اعم از حسد، عجب، کبر، خود برتربینی، و خود خواهی پاک نشده است. کسی که این فروع و اصول را کسب نموده است و در آن استاد شده و عالم گشته است و به دقیق ترین جزئیات دست یافته است و همه چیز را حفظ نموده و والایی کسب نموده است ولی هنوز به قصد اصلاح به قلب خویش ننگریسته است تا آن را پاکیزه نماید این امر در آخرت هیچ سودی برای او نخواهد داشت. چنان که اگر شخصی در یک تخصص معین استاد شود و مهارت کسب نماید به عنوان مثال در پزشکی، حقوق یا ادبیات مهارت یابد و آثار زیادی را تالیف کند و نام او بر سر زبان ها بیفتد و مشهور شود ولی هنوز قلبش پاک نشده باشد و خدایش را نشناخته باشد، هیچ یک از این امتیازات برایش سودی نخواهد داشت.
این علم شریف به پاکی قلب نیاز دارد تا به شرافت برسد.
2 ـ طالب علم باید از تمایل به دنیا بکاهد:
وظیفه ی دوم: امام غزالی می گوید: «طالب علم باید از تمایل به دنیا بکاهد» عارفان خدا عبارات ثابتی دارند: «تعلقات موانع اند». یعنی انسانی که پنج یا شش شرکت دارد وقت پرداختن به پنجاه پروژه را ندارد و از صبح تا شب مشغول است و اگر او انسان خوبی باشد و در وی خیر ونیکی باشد و اگر آمادگی و استعداد هم داشته باشد اما وقت خالی ندارد. اکنون اگر کسی بخواهد پزشک باشد منطقی نیست که کارمند هم باشد. اگر کارمند باشد ساعات کارش از هشت تا دو ونیم طول می کشد و ساعت سه ونیم به خانه می رسد و باید ناهار بخورد که تا ساعت چهار به طول می انجامد و باید دو ساعتی هم استراحت کند و به این ترتیب روز به پایان می رسد. اگر تمایل شدید هم به پزشک بودن داشته باشد این امر نیاز به وقت و زمان و علم و تخصص بالا دارد. پس تا زمانی که وقت کافی برای طلب علم نباشد چنین کاری محال است و بنابراین به اوقات خالی نیازمندیم.وقتی انسان از بهترین اوقات خود وقتی را برای شناخت الله متعال می گذارد و دنیا را رها می سازد این شجاعت او را می رساند. این تفاوت مومن به خدا و معتقد به اوست. باورمند به خدا خود را راضی به صرف این اوقات برای کسب علم نمی کند. او دو ساعت از روزهای خود را برای مناسک ومراسم اختصاص نمی دهد. می گوید: معامله ای داغ است. من یک ساعت وقت نیاز دارم تا برسم. درس یک ساعت است. و ساعتی هم برای برگشت لازم دارم. در آن مدت زمان به پنج هزار لیره فروختم. باورمند راضی به صرف اندکی از اوقات خود برای کسب علم نمی شود اما مومن واقعی بر این باور است که اگر بنده ای از اوقات خود برای شناخت خداوند بگذارد، خداوند متعال حتما پیش از آخرت ابتدا دنیا را به او می بخشد:
(( مَنْ شَغَلَهُ الْقُرْآنُ وَذِكْرِي عَنْ مَسْأَلَتِي أَعْطَيْتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِي السَّائِلِينَ ))
((بنده اي كه ياد من او را از درخواستش باز دارد؛ به او بهتر از آن چيزي كه به ديگران عنايت مي كنم، خواهم داد))
پیش از هر چیز طبیعتا این آداب دو بخش دارد. بخش اول نیاز به وقت خالی و فراغت دارد و بخش دوم به صفای درونی جهت درک حقیقت نیاز دارد. اگر شخصی در کارهای شخصی اش در معرض خطرات فراوانی باشد و همیشه تحت فشار و یا نگرانی خاصی قرار بگیرد این نگرانی همیشگی است و این ترس ادامه دارد و این خطرات مذکور مانع او از کسب علم می شود و به او اجازه نمی دهد که به دنبال علم رفته و در آن به ژرف اندیشی بپردازد.
کسی که برای شناخت خداوند وقت بگذارد خداوند او را حفظ کرده و توفیق می دهد:
امام ابوحنیفه رضی الله عنه می فرماید: «به خدا سوگند اگر به خرید یک دانه پیاز می پرداختم یک مساله را یاد نمی گرفتم». خلاصه اینکه وقتی یقین داشته باشی که خداوند رازقی وجود دارد و تو اکنون به شناخت او مشغول خواهی شد تا از عذاب روز آخرت نجات یابی و در بهشتی به وسعت آسمان ها و زمین وارد گردی، اگر چنین کنی خداوند سبحان چندین برابر بیشتر از آنکه به دنیا می پردازد، به تو روزی ارزانی می کند. این شجاعت است. این را تنها مومن درک می کند یعنی خداوند هیچ حقی از تو را نابود نمی کند و این سخن را همیشه به یاد داشته باشید که:(( مَنْ شَغَلَهُ الْقُرْآنُ وَذِكْرِي عَنْ مَسْأَلَتِي أَعْطَيْتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِي السَّائِلِينَ ))
((بنده اي كه ياد من او را از درخواستش باز دارد؛ به او بهتر از آن چيزي كه به ديگران عنايت مي كنم، خواهم داد))
تا آنجا که برخی از فقها می گویند: «حضور در مجالس علم زکات وقت است». وقتی فرزند کسی دارویی با دوز بزرگسالان مصرف کند او را به بخش اطفال بیمارستان می برد و پنج یا شش ساعت باید همراه او باشد. می گوید: از ساعت ده تا ساعت دو بعد از ظهر در آنجا بوده است. شستشوی معده و ... پنج ساعت طول می کشد. یعنی خداوند بزرگ قادر است در هر ثانیه صد ساعت از وقت هایت را با درد، ناراحتی، پرداخت هزینه ها و خواهش و تمنا و در گرو گذاشتن آبرو و ... از بین ببرد. اما وقتی انسان از اوقات گرانبهایش برای شناخت خداوند می گذارد می فرماید:
﴿ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا﴾
﴿ تو خود در حمايت مايى ﴾
﴿ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ﴾
﴿ توفيق من جز به [يارى] خدا نيست ﴾
﴿ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ﴾
﴿ توفيق من جز به [يارى] خدا نيست ﴾
(( وَهَلْ لَكَ يَا بْنَ آدَمَ مِنْ مَالِكَ إِلا مَا أَكَلْتَ فَأَفْنَيْتَ أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَيْتَ أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَمْضَيْتَ ))
((ای فرزند آدم از اموال تو آيا بجز آنچه خورده و از بين برده، و آنچه پوشيده و کهنه کرده، و آنچه صدقه داده است چيزي به تو مي رسد))
(( وَهَلْ لَكَ يَا بْنَ آدَمَ مِنْ مَالِكَ إِلا مَا أَكَلْتَ فَأَفْنَيْتَ أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَيْتَ أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَمْضَيْتَ ))
((ای فرزند آدم از اموال تو آيا بجز آنچه خورده و از بين برده، و آنچه پوشيده و کهنه کرده، و آنچه صدقه داده است چيزي به تو مي رسد))
3 ـ نسبت به علم خود مغرور نشود و به معلم خود بی احترامی نکند:
سومین ويژگی از ويژگی های طالب علم این است که مغرور نشود و نسبت به معلم خود بی احترامی نکند بلکه بطور کلی در هر زمان امور خویش را به او بسپارد. شاید کسی به تو بگوید: در باره ی فلان موضوع چه نظری داری؟ من این نظر را دارم. به تو می گوید: بر خلاف این را گفته اند. تو بر یک شخص تکیه کن و به یک شخص اعتماد کن و یا به او اطمینان می کنی یا از او نمی پرسی. نمی خواهم از تو بپرسم و به تو بگویم: سخنان تو نادرست است. این کار مودبانه نیست. تو بپرس وپاسخ خود را بگیر. اگر خوشت آمد به کار ببند و اگر خوشت نیامد رهایش کن. الزامی وجود ندارد. عالم به خانه ی تو نیامده و به تو نگفته است: چقدر به سخنان من عمل کرده ای؟ تو پاسخ سئوالی را که پرسیدی، بشنو: این حرام است. می گویی: این فتوا را داده اند. اگر فتوا داده اند تو آن را بکار بگیر و مسئولیتش بر عهده ی آنان است.شخصی به من گفت: در این باره فتوا داده اند. درباره ی پنج در صد سود فتوا داده اند. گفتم: اشکالی ندارد. گفت: در این باره فتوا داده اند. به او گفتم: تا زمانی که فتوا وجود دارد اشکالی ندارد. اما من می ترسم در روز قیامت مفتی خودت را که برایت فتوا داده است پیدا نکنی. این از هر چیزی سخت تر است. ممکن است آن که به من گفت: پنج درصد، او را نیابی و این بسیار سخت است اگر به او اعتماد کرده باشی و این سئوالت را بنا به مسئولیت او دریافت و عمل نموده باشی و برای محاسبه حاضر شده باشی، او کجاست؟ ای بنده ی من آیا من به تو گفتم پنج درصد حلال است؟ ای پروردگار من شخصی به نام فلانی بود و ما از او پرسیدیم و او گفت: اشکالی ندارد. او کجاست او را بیاورید. من او را پیدا نمی کنم. آن گاه برای خودت چه کار می توانی انجام دهی؟ به همین دلیل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:
(( اسْتَفْتِ قَلْبَكَ وَاسْتَفْتِ . . . وَإِنْ أَفْتَاكَ النَّاسُ وَأَفْتَوْكَ ))
((از قلبت فتوا بخواه و از درونت فتوا بخواه. نیکی آن است که درون و قلب با آن آرام گیرند، و گناه آن است که در درونت میافتد و در سینه، مردد است هر چند مردم برای تو فتوا میدهند))
4-اقرار به پند عالم مانند اقرار بیمار نسبت به پزشک:
اما شبهاتی وجود دارد، برخی می گویند: این حلال است، این توهم است و حقیقت ندارد. این بازتاب است و صدا نمی باشد. و برخی می گویند: این حرام است. فتنه انگیز است. احساسات حیوانی انسان را بر می انگیزد. ارتباط میان زن و شوهر را به هم می زند. باعث آگاهی پیش از موعد کودکان می شود. موضوعاتی را به کودکان می آموزد که آنان بسیار از آن دور اند و هنوز وقت یادگیری اش نرسیده است. این امر باعث انحرافات شخصیتی در جوانان پسر و دختر می گردد. می گوید: این تصویر است و این بازتاب صدا.... .(( اسْتَفْتِ قَلْبَكَ وَاسْتَفْتِ . . . وَإِنْ أَفْتَاكَ النَّاسُ وَأَفْتَوْكَ ))
((از قلبت فتوا بخواه و از درونت فتوا بخواه. نیکی آن است که درون و قلب با آن آرام گیرند، و گناه آن است که در درونت میافتد و در سینه، مردد است هر چند مردم برای تو فتوا میدهند))
غزالی می گوید: «به علم خود مغرور نشود و به معلم خود بی احترامی نکند بلکه اختیار امور را به طور کلی در هر مساله ای به او بسپارد و نسبت به نصایحش گوش فرا دهد مانند بیماری ناآگاه که به سخنان پزشک ماهر و مهربان گوش فرا می دهد». گاهی یک بیمار آگاه وعالم نزد پزشک می آید اما اعتمادی به پزشک ندارد و بسیار او را سرزنش می کند که ای دکتر! این چه نسخه ای است که برایم پیچیده ای؟ پزشک می گوید: قرص مسکن. آیا این قرص عوارض هم دارد؟ نه عوارض ندارد. من جایی خوانده ام که دارای عوارض است. می گوید: پس آن را نگیر اشکالی ندارد. سرم بسیار درد می کند. پزشک می گوید: تعجب می کنم به تو می گوییم: این قرص را بگیر می گویی: عوارض دارد. می گوییم نگیر، می گویی: سرم درد می کند. این بیمار نیمه آگاه پزشکان را بسیار خسته می کند. اما اگر بیمار نا آگاه و بیسواد باشد در کنار پزشک متخصص خود را به او می سپارد و پزشک داروهای لازم را به او می دهد که مورد تایید و تجربه است. وی آن را مصرف کرده و شفا پیدا می کند. شعبی می گوید: «زید بن ثابت بر جنازه ای نماز خواند و چارپایی برایش آوردند تا سوار شود، ابن عباس آمد- پسر عموی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم – و رکاب آن را گرفت. زید گفت: ای پسر عموی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم رهایش کن. ابن عباس گفت: دستور داده شدیم تا با علما و بزرگان چنین رفتار کنیم. زید بن ثابت دستش را بوسید و گفت: دستور داده شدیم که نسبت به اهل بیت چنین باشیم».
معلم و پزشک هر دو نخواهند خیر شما تا نشوند آن دو تن اکرام واحترام به جا
* * *
چاپلوسی در کسب علم پسندیده است:
پیامبر صلى الله عليه وسلَّم فرمود:(( ليس من أخلاق المؤمن التملق ولا الحسد إلا في طلب العلم ))
((تملق و حسد بر مؤمن روا نیست مگر در طلب علم))
(( ليس من أخلاق المؤمن التملق ولا الحسد إلا في طلب العلم ))
((تملق و حسد بر مؤمن روا نیست مگر در طلب علم))
5-تکبر نورزیدن نسبت به معلم :
یک نکته ی ظریف دیگر نیز وجود دارد. می گوید: طالب علم نباید نسبت به معلم خود غرور داشته باشد و غرور بر معلم یعنی کسب علم فقط از محضر اساتید بسیار مطرح و مشهور » یعنی اگر این عالم مشهور نباشد و دنیا او را نشناسند در مجلس علم و درس او نمی نشیند. و می گوید این استاد مشهور نیست. این از کی عالم شده است؟ شاگرد چه کسی بوده است؟ اگر در دنیا شناخته شده و مشهور نباشد در مجلس علم او نمی نشیند. امام غزالی می گوید: «این حالت شبیه انسانی است که در جنگل با یک حیوان درنده ی ترسناکی رو به رو می شود و به دنبال راه چاره ای است و بنابراین دنبال انسان مشهوری بگردد تا او را نجات دهد» تو می خواهی یک نفر تو را نجات دهد و برایت مهم نیست آن شخص چقدر مشهور باشد. طبیعتا جهنم مانند یک درنده ی وحشی است و هر انسانی بتواند تو را از عذاب آن نجات دهد باید به او احترام ورزی چه مشهور باشد و چه گمنام و ناشناخته باشد. دانش گمشده ی مومن استو در هرجا آن را بیابد آن را غنیمت می شمارد و از هر کس او را به آن برساند ممنون خواهد بود.دانش نرسد به آن کس که باشد مغرور چو سیل که نرسد به مکان بلند و دور
* * *
6-از جمله ويژگی های مجالس علم: گوش فرادادن و سکوت:
پروردگار متعال می فرماید:﴿ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ ﴾
﴿ قطعا در اين [عقوبتها] براى هر صاحبدل و حق نيوشى كه خود به گواهى ايستد عبرتى است﴾
((تعلموا العلم ، وتعلموا للعلم السكينة والوقار ((
(( علم بیاموزید و برای علم آرامش و متانت را بیاموزید ))
چنان با گوش و دل می کند انتباه گویی که هم اوست به سخن آگاه
* * *
(( مَالِي أُنَازَعُ الْقُرْآنَ ))
((با خودم میگویم: چرا (در قرائت) با من مشارکت میشود؟))
﴿ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ ﴾
﴿ قطعا در اين [عقوبتها] براى هر صاحبدل و حق نيوشى كه خود به گواهى ايستد عبرتى است﴾
یعنی آمادگی و استعداد دارد .. .
﴿ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ ﴾
﴿ حق نيوشى كه خود به گواهى ايستد ﴾
7-طالب علم باید تسلیم شده و هر چه می آموزد انجام دهد تا به هدف برسد:
برخی گفته اند: « داستان خضر وموسی که خداوند در قرآن بیان نموده است بسیاز داستان دقیقی است».﴿ قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً * وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً ﴾
﴿ گفت كه تو هرگز نمى توانى همپاى من صبر كنى و چگونه مى توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى ﴾
(( صَدَقَ اللَّهُ وَكَذَبَ بَطْنُ أَخِيكَ ))
(( خداوند راست گفته است و شکم برادرت دروغ گفته است))
اگر کسی بخواهد تایپ را بدون استاد بیاموزد و مثلا بخواهد واژه ی محمد را تایپ کند باید بگردد حرف میم را بیابد و سپس آن را بفشارد. پس از آن دنبال حاء بگردد و همین طور ادامه دهد و گر ببیند آن را فشار دهد. اگر پنج سال با این حالت بماند برای نوشتن هر صفحه یک و نیم ساعت وقت نیاز دارد. اما اگر برود به آموزشگاه تایپ او را وادار به استفاده از ده انگشتش می کنند که بسیار دشوار هم می باشد اما پس از مدتی خواهید دید که روی صفحه کلید تایپ می کند و چشمانش روی صفحه مانیتور است و یک صفحه در یک ربع تمام می شود. برای آموزش بهتر گفته اند: روش هایی که نفس با آن مقابله می کند مفید است. شخصی برای مطالعه در مکانی می نشیند. کتابی را باز می کند و می خواند در حالی که بر روی بستر یا یک مبل نرم وملایم دراز کشیده است یا در باغی مشغول خواندن است. به تو می گوید: امروز هفتاد صفحه خواندم.
این مطالعه بی ارزش است. و به گمان زیاد پس از هفت روز سی وسه درصد از خوانده هایش را فراموش می کند. و پس از یک هفته بقیه را و به همین ترتیب تنها عنوان کتاب یادش خواهد ماند با علم به اینکه کتاب خوبی بوده یا بد بوده است.
اما اگر بنشیند و کتاب را روی میز بگذارد و دفتری را باز کند و یک پارگراف را بخواند و در حاشیه خلاصه نویسی کند و کلیاتی را مطرح کند و سئوالاتی بپرسد وپاسخ بدهد و اندیشه ای را به بحث بگیرد ممکن است در ساعتی دوصفحه بخواند اما این مطالعه یک بار هم برای همیشه کافیست. به هر اندازه زحمت بکشید به همان مقدار اطلاعات در ذهن می ماند.
گاهی توصیه ای از کسی دریافت می کنید که از وی خوشتان نمی آید. فردی که تایپ ده انگشتی را از او یاد گرفته ایم انسان اخمو و گرفته ای است. برادر آرام باشید ده انگشت را با هم به کار بریم؟ ده انگشت را با هم. اشخاصی را می شناسم که با ده سال سابقه ی تایپ هنوز به برای تایپ یک صفحه به یک ونیم تا دو ساعت وقت نیاز دارند چراکه به دنبال حروف می گردند تا آن را پیدا کنند و تایپ کنند. همیشه نفس با راه های موفقیت آمیز مقابله می کند و راه های ناموفق را بر می گزیند زیرا انسان آسان طلب است و راحتی را می خواهد. کسی که بدون خلاصه برداری می خواند و بدون بحث وبررسی مطالعه می کند با رسیدن به یک مطلب دشوار آن را رها می کند و از آن می گذرد و با این پرش ها مطالب پیچیده و دشوار همچنان به حالت خود باقی می مانند و کتاب مجموعه ای از پیچیدگی ها می شود که هنوز ناگشوده مانده است. با این حالت این دانشجو چه سودی می برد؟ اگر انسان از روشی خوشش نیاید، باید تسلیم شود و دست به عمل آموخته ها بزند و این از فواید علم است...
﴿ قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً * وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً ﴾
﴿ گفت كه تو هرگز نمى توانى همپاى من صبر كنى و چگونه مى توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى ﴾
8-زیاد نپرسیدن در وقت نامناسب:
خداوند می فرماید:﴿ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً ﴾
﴿ گفت اگر مرا پيروى مى كنى پس از چيزى سؤال مكن تا [خود] از آن با تو سخن آغاز كنم ﴾
﴿ وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً ﴾
﴿ و چگونه مى توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى ﴾
﴿ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً ﴾
﴿ گفت اگر مرا پيروى مى كنى پس از چيزى سؤال مكن تا [خود] از آن با تو سخن آغاز كنم ﴾
﴿ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴾
﴿ پس اگر نمیدانید از پژوهندگان كتابهاى آسمانى جويا شويد ﴾
من متوجه پرسش نمی شوم چون الان وقت ورود به مسجد و پاسخ سلام دادن است. یکی منتظر است تا سلام دهد و جو را سرشار از محبت می بینی آیا نباید این محبت ها با محبت پاسخ داده شود؟! حال کسی در این اثنا می آید و پرسشی از میراث می پرسد و کسی دیگر از شیرخوارگی و باید او همه را رها کند تا پاسخ این دو را بدهد.
9- احترام به عالم و رعایت ادب نزد او و بزرگداشت او:
سیدنا علی می گوید: «زیاد از او نپرسی-طبعا در وقتی که نباید پرسید-و در پاسخ با او مجادله نکنی مثلا پاسخی می دهد که خوشت نمی آید حال تو بگویی: اما استاد این درست نیست شخصی فتوایی دیگر داده است برادرم زیاده روی نکن. برادرم به خدا ما را گیج کردی. این-بدون مجادله در پاسخ و بدون اصرار در عدم پاسخ- هر طور می خواهی عمل کن. چیزی برای من تعریف نکن و وقتی برخاست لباسش را نگیر و رازی را برایش برملا نکن و از کسی نزد او غیبت نکن و هرگز در پی گرفتن مچ او و اشتباه از او نباش». انسان اشتباه نمی کند؟ چه کسی اشتباه نمی کند... خدایا من هم انسانم و مانند انسان ها فراموش می کنم.گاهی انسان در موقعیتی است که یک دعا را یک میلیون بار در زندگی اش تکرار می کند ولی باز یادش می رود. خداوند ناتوانی انسان را به او نشان می دهد... «بار خدایا من از نیرو وقدرت خود مبرا می شوم و به حول وقدرت تو پناه می آورم ای قدرتمند وتوانا».
انسان ناتوان است. کیست که بگوید من اشتباه نمی کنم؟ کیست که این را بگوید؟ اشتباه می کنم و اشتباه می کنم و اشتباه می کنم ولی مومن گناهکار توبه کار است. او عمدا اشتباه نمی کند. دو نوع اشتباه وجود دارد؛ اشتباه علمی و اشتباه اخلاقی. اشتباه اخلاقی این است که حقیقت را بدانی و از آن سر باز زنی و این اشتباه بسیار خطرناکی است و تنها فاسقان مرتکب آن می شوند اما مومن اشتباه می کند و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم -طبعا برای آموزش ما- می فرماید:
))اللهم إني بشر أنسى كما ينسى البشر((
((بار خدایا من انسانم و مانند انسان ها اشتباه می کنم ))
ويژگی اول: پاکی قلب ونیت.
و ويژگی دوم: رهایی از تمایلات و خواسته ها که مانع هستند.
ويژگی شوم: مغرور نبودن نسبت به کسی که از او چیزی می آموزی.
* * *
مراجعه به سر چشمه های زلال منابع اولیه برای شناخت حقایق:
اکنون برخی از احادیث شریف را می خوانیم.پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در حدیثی –بسیار دقیق- می فرماید:
((تسْمَعُونَ وَيُسْمَعُ مِنْكُمْ وَيُسْمَعُ مِمَّنْ سَمِعَ مِنْكُمْ ))
((می شنوید و از شما می شنوند و از کسی که از شما شنیده نیز می شنوند))
((تسْمَعُونَ وَيُسْمَعُ مِنْكُمْ وَيُسْمَعُ مِمَّنْ سَمِعَ مِنْكُمْ ))
((می شنوید و از شما می شنوند و از کسی که از شما شنیده نیز می شنوند))
یعنی مانند چشمه ی آب زلال بسیار گوارا بوده است. سرچشمه ی بردی آب زلالی دارد و در دشت زبدانی می توانی از آن بنوشی و در دشت بردی می توانی آب زلال بنوشی اما به چشمه ی عین الفیحه یا عین الخضراء برو آب شرب نیست و در دمر و هامه و دمشق آب آن کدر شده است. در جوبر و حرستا و زملکا آب به رنگ سیاه در آمده است. ما از سرچشمه دور شدیم و هر چه دورتر شویم رسوب هایی بدتر وفاسدتر زلال آب را تیره می کنند و بنابراین تنها راه رفتن به سرچشمه ی منبع اولیه است و آن بازگشت به کتاب خدا وسنت رسول الله می باشد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اینگونه به ما خبر می دهد:
((تسْمَعُونَ وَيُسْمَعُ مِنْكُمْ وَيُسْمَعُ مِمَّنْ سَمِعَ مِنْكُمْ ))
((می شنوید و از شما می شنوند و از کسی که از شما شنیده نیز می شنوند))
این متن بسیار گرانبهاست؛ زیرا انسان وقتی در کتابی منحرف مطلبی را مخالف با کمال الهی و نبوت ببیند خیلی آن را بر نمی تابد و چه بسیار دسیسه هایی که به این شکل برای دانشمندان بزرگ ایجاد شده است. اما اگر موضعی نادرست اتخاذ کنی و دانشمندی را تکفیر کنی این درست نیست. این یک موضع گیری نادرست است. او را تکفیر نکن و این اندیشه ها را قبول نکن؛ زیرا آنکه حقیقت را می گوید از باطل به دور است. محال است دکترای ریاضیات به تو بگوید: یک و یک می شود سه. محال است و اگر هم آن را در کتابی دیدی بدان که توطئه ودسیسه ای بر علیه اوست. این موضع یکی از والاترین مواضع است. مانند برخی نمی گوییم: شیخ محی الدین کافر است. گروهی او را علنا تکفیر کرده اند و ما آنچه در فتوحات بر خلاف کتاب وسنت آمده است را نمی پذیریم.
مثلا می گوید: «به دریایی وارد آمدم که پیامبران در ساحلش بودند». آیا این عاقلانه است که ولی از پیامبران پیشی گیرد؟! در پیشگاه خداوند مراتب و درجاتی است. پیامبران در والاترین مقام ها و در راس آنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم قرار دارد. پیامبران، اولیاء، اما یک ولی که در دریایی وارد شود که پیامبران باید در ساحلش باشند چنین چیزی وجود ندارد و این تهمتی به ایشان است. بنابراین:
((تسْمَعُونَ وَيُسْمَعُ مِنْكُمْ وَيُسْمَعُ مِمَّنْ سَمِعَ مِنْكُمْ ))
((می شنوید و از شما می شنوند و از کسی که از شما شنیده نیز می شنوند))
حدود :
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:(( تَعَافَوُا الْحُدُودَ قَبْلَ أَنْ تَأْتُونِي بِهِ فَمَا أَتَانِي مِنْ حَدٍّ فَقَدْ وَجَبَ ))
((از اجرای حدود [مادام که به من – به عنوان حاکم- گزارش نشده است ، بگذرید، زیرا اگر به من گزارش شود – به ناچار- باید اجرا گردد))
اگر این حد به قاضی برسد باید آن را اجرا کند اما اگر تو از آن چشم پوشیدی و احساس کردی آن شخص پشیمان شده است و آن را پوشاندی شاید خیر در همین باشد. شخصی کسی را در دوران خلافت عمر رضی الله عنه به اشتباه به اتهام دزدی دستگیر کرد و گفت: «به خدا ای امیر المومنین این بار اول است» به او گفت: «دروغ می گویی خداوند بار اول کسی را رسوا نمی کند» او از تعامل الله با بندگانش با خبر بود. زیرا خداوند بسیار پوشاننده است و برای بار اول رسوا نمی کند.
شخصی صندوق دار بود و شرکایش نزد او آمدند و گفتند که شصت وپنج رسید را ثبت نکرده است و هر چه فروخته را در جیب خود گذاشته است. گفت: این بار اولم بوده است. نه این بار سوم است. اگر بار اول بود خداوند بخشنده مهلت توبه به تو می داد و تو را در جای خودت می نشاند اما این دزدی سوم است. آن شخصی که در عهد عمر اشتباهی دستگیر شده بود مشخص شد که هشتمین بار دزدی او بوده است. خداوند بسیار پوشاننده است. اگر کشی به مشکلی دچار شود و تو او را بپوشانی و بر ملا نکنی مانعی وجود ندارد اما اگر به گوش قاضی رسید اگر ببخشد خداوند او را نخواهد بخشید چراکه باید حق به حق دار می رسید و نظام عمومی عدل بر پا می شد ولی نشده است.
سنت تمیز کردن کفش ها بیرون از مسجد:
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حدیث پایانی می فرماید:(( تعاهدوا نعالكم عند أبواب المساجد ))
(( در هنگام ورود به مسجد پیش از ورودی مسجد کفش هایتان را تمیز کنید ))
(( تعاهدوا نعالكم عند أبواب المساجد ))
(( در هنگام ورود به مسجد پیش از ورودی مسجد کفش هایتان را تمیز کنید ))
* * *
داستان اسلام آوردن طلحه بن عبیدالله تیمی :
اکنون داستان طلحة بن عبید تیمی یکی از اصحاب رضوان الله علیهم را بررسی می کنیم.طلحه بن عبیدالله با یکی از قافله های قریش در تجارتی به مقصد شام به سفر پرداخت. وقتی قافله به شهر بصره رسید تاجران بزرگ قریش به بازار پر رونق آن گسیل شدند و شروع به خرید و فروش کردند و با وجود آنکه طلحه نوجوان بود –به تناسب گفتند: عالم شیخ است گرچه خردسال باشد و جاهل کوچک است گرچه بزرگسال باشد- و او مانند آنان در تجارت تخصص نداشت ولی از هوش و زیرکی بالایی برخوردار بود و باعث می شد وی بتواند با آنان به رقابت بپردازد و در مقابل آنان با امتیازات بالایی به موفقیت دست یابد و در حالی که طلحه در بازار پر از گروه های تاجران رفت و آمد می کرد اتفاقی برایش افتاد که نه تنها جرقه ای در تغییر مسیر زندگی اش محسوب شد بلکه مسیر تاریخ را نیز تغییر داد و اکنون می گذاریم طلحه بن عبیدالله داستان عجیب خود را برای ما بازگو کند.
طلحه می گوید: «وقتی در بازار بصره بودیم راهبی در میان مردم ندا می داد: ای گروه تاجران به اهالی این موسم سلام بفرستید آیا کسی از اهل حرم در این جا هست؟ -یعنی آیا اهل مکه وجود دارد- و من که نزدیک او بودم به سویش دویدم و گفتم: آری من اهل مکه ام. گفت: آیا احمد در میان شما مبعوث شده است؟ گفتم: احمد کیست؟ گفت: پسر عبدالله بن عبدالمطلب و مکه شهر اوست که در آن مبعوث می شود و او آخرین پیامبر است و از سرزمین شما بر انگیخته می شود و به سرزمینی با سنگ های سیاه و نخلستان بایر می رود. مبادا ی جوان نزد او بروی. طلحه گفت: سخنان او به دلم نشست و به سمت مرکب خود رفتم و سوار شدم و قافله را پشت سر نهادم و رفتم و به مکه رفتم –او در مکه بود- و وقتی به مکه رسیدم به خانواده ام گفتم: آیا پس از سفر ما در مکه اتفاقی افتاده است؟
گفتند: آری، محمد بن عبدالله برخاسته و ادعای نبوت می کند و ابن ابی قحافه –سیدنا ابوبکر- هم از او پیروی می کند. طلحه گفت: و من می دانستم که ابوبکر مردی مهربان و دوست داشتنی و نرم خو بود و تاجری خوش اخلاق وشکیبا بود. به دلیل اطلاع او از اخبار قریش و نسب هایش با او انس داشتیم و همنشینی با او را دوست داشتیم. نزد او رفتم و به او گفتم: آیا درست است که محمد بن عبدالله ادعای نبوت کرده و تو هم از او پیروی می کنی؟ گفت: آری. و شروع به تعریف کردن اخبار او برایم نمود. و مرا به ایمان آوردن به او تشویق نمود. و من داستان آن راهب را به او گفتم و او تعجب کرد و گفت: با من بیا برویم نزد محمد صلی الله علیه وآله وسلم تا داستان را برایش تعریف کنیم و پاسخش را بشنوی و به دین خداوند وارد شوی. طلحه گفت: با او نزد محمد صلی الله علیه وآله وسلم رفتیم و او اسلام را بر من عرضه داشت و اندکی از قرآن را برایم خواند...» .
یعنی اگر انسانی به دوستش بگوید: بیا با هم به یک جلسه ی علمی برویم که الهام بخش او خداوند است. یک خیر از سوی خدا شامل حال او گشته است. درخواست را رد نکنید. این درخواست آن دوست نیست بلکه در خواست خداوند است. ممکن است حضور در یک جلسه ی علمی باعث خوشبختی ات در دنیا و آخرت شود و ممکن است این لبیک گفتن دعوت تو را از پرتگاه خطرناکی در زندگی ات نجات دهد و از نابودی در گمراهی بازگرداند و از اندوه به شادی بگرداند.. .
«... پس خداوند سینه ام را به اسلام گشود و من داستان راهب