- عقیده ي اسلامی
- /
- ايمان به روز آخرت
سپاس خداوند جهانیان را و درود بر مولایمان محمد راستین وعدهی امانت دار. بار خدایا تنها دانشی که تو به ما آموختی را در اختیار داریم و تو دانای حکیم هستی. بار خدایا علم ما نفعی برای ما ندارد و تو سود آن را به ما برسان و حق را به ما حق نشان بده و ما را مفتخر به پیروی از آن نما و باطل را به ما باطل بنما و پرهیز از آن را نصیب ما بفرما و ما را در زمرهی کسانی قرار بده که سخن را میشنوند و بهترینش را بر میگزینند و ما را با رحمت خویش در میان بندگان نیک خود قرار بده.
مرگ، رویداد مهم آینده:
برادران مؤمن با درس چهارم از دروس روز آخرت در خدمت شما هستیم. شخصی میگوید:من واقعنگر هستم. یعنی واقعیت، ملاک حقایق او است. آیا رویدادی حقیقیتر از مرگ در زندگی انسان وجود دارد؟ آیا رویدادی وجود دارد که انسان موجود به وسیلهی آن از مرگ نجات یابد؟ هرگز، هرگز، مرگ رویداد مهم آینده است. به همین دلیل میفرماید:
﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا﴾
﴿همان كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.﴾
گزینههای زندگی بسیار گسترده است اما گزینهی مرگ تنها بهشت و جهنم است. بهشت برین جاودان یا آتش سوزان پایدار.
مرگ دو حالت دارد:
1- خواب: مرگ موقت.
برادران در درس گذشته برایتان بیان نمودم که حقیقت انسان یک جسم است که پوستهی مادی به شمار میرود.اما جداییهای متعددی رخ میدهد: جداییهای موقت، همهی ما وقتی میخوابیم موقتا میمیریم. روح از بدن جدا میشود و به نوعی معلق میماند. اما در جهانی دیگر سیر میکند. به همین خاطر است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پیش از خواب دعا میفرمود:
((اللهم إنْ أمْسَكْتَ نَفْسِي فارْحَمْها، وَإِنْ أرْسَلْتَها فاحْفَظْها بما تَحْفَظُ بِهِ عِبادَكَ الصَّالِحينَ))
((بار خدایا اگر جان مرا گرفتی پس به آن رحم کن و اگر آن را به من باز گرداندی پس به همان که بندگان نیکت را محفوظ میداری، جان مرا نیز حفظ کن.))
مرگ که فرا رسد به انسان فرصت نمیدهد:
چه بسیار انسانهایی که به بستر رفتهاند اما دیگر بیدار نشدهاند. چه بسیار انسانهایی که سر کار رفتهاند و برنگشتهاند. چه انسانهایی که به سفر رفتهاند و باز نگشتهاند و چه بسیار انسانهایی که به خانه خویش رفتهاند اما افقی بیرون آمدهاند. پس ناگزیر یک بار باید به مصلی بروید تا بر شما نماز بخوانند. در طول عمر بارها وارد مصلی شدید تا نماز بخوانید و یک بار هم باید بروید تا بر شما نماز بخوانند. در طول زندگی از خانه خارج میشدید و برمی گشتید اما یک بار هم باید خارج شوید و دیگر باز نگردید. چون ساعت دوازده فرا رسد هیچ یک از افراد خانواده نمیگوید: مُرد، دیگر به دنیا باز نمیگردد. ناگزیر با تمام قوا باید برای این ساعت فوق العاده بحرانی آماده شوید. دقت کنید.﴿إِنَّ هَؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً﴾
﴿اينان دنياى زودگذر را دوست دارند و روزى گرانبار را [به غفلت] پشت سر مىافكنند.﴾
برادران، مرگ حق است و ناگزیر باید بمیریم. خداوند میفرماید:
﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾
﴿تمام جانها طعم مرگ را خواهند چشید.﴾
﴿ وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ﴾
﴿و فرياد كشند اى مالك [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند پاسخ دهد شما ماندگاريد.﴾
جدایی دوم: جدایی روح از جسم در هنگام مرگ است. این مرگِ بزرگتر است. برخی گفتهاند: این قیامت صغری است. در روز قیامت گفته میشود: برای هر انسان یک قیامت مخصوص است. روز مرگش همان روز قیامت وی است. اگر گفتند: قیامت فلانی بر پا شده یعنی مرده است. یک قیامت بزرگ وجود دارد و آن روزی است که مردم همه در درگاه خداوند جهانیان گرد میآیند. و قیامت صغری در هنگام مرگ انسان است.
دعاهای وارده در سنت که شایسته است هنگام خواب و بیداری خوانده شود:
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هنگام بیدار شدن از خواب میفرمود:((الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أحْيانا بَعْدَما أماتَنا وإلَيْهِ النشُورُ))
((سپاس خداوندی را که ما را پس از میراندن زنده گردانید و همه به سوی او برانگیخته میشویم.))
﴿وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ﴾
﴿و اوست كسى كه شبانگاه روح شما را [به هنگام خواب] مىگيرد و آن چه را در روز به دست آوردهايد مىداند.﴾
در دنیا برخی از مردم پاداش و عذاب میشوند تا بدکاران باز داشته شوند و نیکوکاران تشویق:
برادران، آیهای که اندام را به لرزه وا میدارد، میفرماید:﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾
﴿تمام جانها طعم مرگ را میچشند و تنها در روز قیامت پاداشهای خود را کامل خواهید گرفت.﴾
نکته این جاست که انسان باید فرمانبردار از خداوند باشد. شاید انسانی در دنیا مجازات شود یا نشود و یا در دنیا پاداش داده شود یا نشود. باید بر این باور بود که دنیا محل پاداش نیست بلکه تنها محل آزمایش است. پس اگر خداوند برخی از بدکاران را مجازات میکند برای بازداشت بقیه بدکاران است و اگر کسی را هم پاداش میدهد برای تشویق بقیهی نیکوکاران است.
﴿ وإنما توفون أجوركم يوم القيامة﴾
﴿تنها در روز قیامت پاداشهای خود را کامل خواهید گرفت.﴾
مؤمن نباید راز وجود خود، سفرش در دنیا و تعلقات آن را فراموش کند:
شما در زندگی دنیا هستید، چگونه دربارهی انسانی حکم میکنید که در ژرفنای دریا شنا میکند و به پیدا کردن مرواریدها و جمع آوری صدفها مشغول است؟ گاهی ارزش یک دانه مروارید صدها هزار است در حالی که یک قطعه صدف هیچ ارزشی ندارد. پس تعریف دقیق سرگرم شدن این است که: از چیزهای گرانبها به چیزهای بی ارزش مشغول شوید.﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾
﴿اى كسانى كه ايمان آوردهايد [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند و هر كس چنين كند آنان خود زيانكارانند.﴾
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ * وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ*﴾
﴿اى كسانى كه ايمان آورده ايد [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند و هر كس چنين كند آنان خود زيانكارانند * از آن چه روزى شما گردانيدهايم انفاق كنيد پيش از آن كه يكى از شما را مرگ فرا رسد و بگويد پروردگارا چرا تا مدتى بيشتر [اجل] مرا به تأخير نينداختى تا صدقه دهم و از نيكوكاران باشم.﴾
پاسخ:
﴿وَلَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴾
﴿و[لى] هر كس اجلش فرا رسد هرگز خدا [آن را] به تأخير نمىافكند و خدا به آن چه مى كنيد آگاه است.﴾
ثروت و فقر پس از عرضه بر خدا:
شخصی صاحب شرکتی با درآمد نجومی است. باری در یکی از روزنامهها دربارهی شرکت خودروسازی آلمانی خواندم که نقدینگی آن صد میلیارد دلار است. نمیداند این مبلغ را کجا سرمایه گذاری کند؟ اگر شرکتی این چنینی در مالکیت خود داشته باشید اما برای آخرت کاری نکرده باشید زیان کار هستید.﴿ لا تلهكم أموالكم ولا أولادكم عن ذكر الله ومن يفعل ذلك فأولئك هم الخاسرون ﴾
﴿اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند و هر كس چنين كند آنان خود زيانكارانند.﴾
﴿ لا تلهكم أموالكم ولا أولادكم عن ذكر الله ﴾
﴿اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند.﴾
مرگ هر شخصی در عالم غیب در شرایط مخصوص خود او، مقدر است:
برادران، باید به یقین بدانیم که:﴿ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ﴾
﴿پس چون اجلشان فرا رسد نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش.﴾
چند مثال برای تأیید معنا:
یک پزشک «جراح قلب» به من گفت که دو عمل جراحی انجام داده است. یکی بسیار آسان بوده که صدها عمل مانند آن را بدون هیچ توجهی انجام میداده است. یعنی آنژیوپلاستی. زنی مراجعه کرده و وی به راحتی و با موفقیت تمام این عمل را برای او انجام داده است. شخصی دیگر بیش از یک و نیم ساعت عمل وی به طول انجامیده وهم چنان عروق قلب وی مسدود بوده تا آن که به زندگی برگشته است. تمام تلاشهایش متمرکز بر همین بیماری بود که در شرف مرگ بوده و سپس به زندگی بازگشته است. به من گفت: پس از یک ساعت بیمار اولی مُرد اما این مرد مدت زمان زیادی را با خوشی و شادمانی زندگی کرد. پس مرگ دست خداست.پزشکی دیگر از برادران ما، خداوند او را شفا دهد و سلامتیاش را بازگرداند، به من گفت: دانشجوی پزشکی دانشگاه قاهره بودم. در مرحلهی تمرینات عملی به روز عرفه برخوردیم و میخواستم به خانه بروم. از استاد راهنما اجازه خواست که به خانه برود اما اجازه نداد زیرا یک بیمار داشتیم که از نارسائی کلیه رنج میبرد و هر لحظه ممکن بود بمیرد. یک ربع صبر کردم شاید بمیرد و من بروم. وی یک پرستار داشت و به او گفت: تا این شخص میمیرد، یک فنجان چای برایم بیاور. اما پرستار نپذیرفت. وی بسیار خشمگین شده بود و قصد داشت او را اذیت کند پس دستور داد آن پرستار یک آزمایش از آن بیمار به او ارائه دهد. پرستار گفت: آیا استاد به شما نگفته بود این بیمار الآن میمیرد. وی گفته بود: این به تو ربطی ندارد، تو آزمایشات خودت را انجام بده. پرستار زن ناراحت شده بود. اما مشاهده شد که بیمار رو به بهبودی است و این یک سورپرایز بود. به من گفت: اوضاع و احوال وی را پس از بهبودی دنبال کردم. این بیمار شش سال پس از مرگ استاد این پزشک مرده بود. آن استاد که گفته بود این بیمار اندکی بعد میمیرد.
یکی از برادران گرامی به من میگفت: روزی که متولد شدم ما تعدادی برادر در یک خانه بودیم. یک خانهی عربی قدیمی بود. من و پدر و مادرم در یک اتاق بودیم. عمو و زن عمویم در اتاقی دیگر بودند. عموی دوم و زنش در اتاقی دیگر بودند. هر کس با همسرش در یک اتاق بود. گفت: وقتی من زاده شدم زن عمویم به بیماری مرگ دچار بود. پزشک حرف آخر را به او زد: او دیگر کارش تمام است. این بیماری که پزشک از او صحبت میکرد: چهل و پنج سال بعد در خانهام در محلهی العدوی مرا ملاقات کرد. پس مرگ چنان که خدا میفرماید:
﴿ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ﴾
﴿پس چون اجلشان فرا رسد نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش.﴾
شخصی را میشناسم که فلج شده بود و سی سال از بستر بلند نشد. چند هفته پیش یک ورزشکار درجه یک که از بیست سال پیش هر روز یک ساعت میدوید و یک ساعت شنا میکرد و همیشه از کم خوری، خوردن سبزیجات و میوه جات و نان سبوس دار سخن میگفت و این که باید پیاده روی کنی و ورزش کنی؛ ناگهان افتاد و مرد. در حالی که هیچ گونه ناراحتی هم در زندگیاش نداشت. دوست یکی از خویشاوندانم هفتهای یک بار شب نشینی میکرد و در نشستهایی که با دوستانش داشت میگفت: عمر زیادی خواهم زیست. زیرا کم میخورم، زیاد پیاده روی میکنم، سیگار نمیکشم، به سلامتیام توجه میکنم و استرس هم ندارم. این سخنان را در روز شنبه گفته بود و روز شنبهی هفتهی بعد زیر خاک دفن بود.
یکی از برادران مرا به یک گردش دعوت کرد. به من گفت: ده تن از دوستانت را برگزین. میان ما یک انسان بسیار محترم بود و من او را در صدر لیست نوشتم. مهمانی در روز شنبه بود و او در روز جمعه فوت نمود. درحالی که هنوز نامش در لیست بود. عبرتها بسیار است. شخصی بسیار مشهور و معروف است ولی ناگهان از دنیای زندگان رخت بر میبندند و دست مرگ او را میرباید.
بسا سالم تنی که وی بی علت بمرده است و ناخوش جان، سالیانی عمر بکرده است
بسا عروسی که او را بهر شوهر زیبا نمودند شب تقدیرش که آمد روح از تن جدا نمودند
بنابراین:
تقوا پیشه کنید زیرا نمیدانید که چون شب پرده افکند تا پگاه زنده خواهید بود یا نه؟
وظیفهی شخص مسلمان در زندگی عمل صالح است:
برادران گرامی باید خوب بدانید که هدف از آمدن ما به دنیا پس ایمان به خدا برای یک مأموریت مهم است و آن پرداخت بهای آخرت است یعنی عمل صالح. بنابه این آیه که میفرماید:﴿ حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ ﴾
﴿تا آن گاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد مىگويد پروردگارا مرا بازگردانيد * شايد من در آن چه وانهادهام كار نيكى انجام دهم.﴾
﴿نه چنين است اين سخنى است كه او گويندهی آن است و پشاپيش آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.﴾
برادران این باور من است. در زمین شش میلیارد انسان اعم از مسلمان، اهل کتاب، بودایی، سیک، ملحد، آتش پرست، بت پرست، خورشید پرست، آلت پرست زندگی میکنند و ادیان بی شماری وجود دارد. تمام اینها وقتی فرشتهی مرگ به سراغشان میآید حقیقتی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن را آورده است را میدانند. تا جایی که من ترجمهی یکی از شگفت آورترین کتابها را خواندم که عنوان آن «زندگی پس از مرگ» بود. نویسندهی این کتاب دچار سانحه رانندگی شده بود. به نظر میرسد مدت زمان درازی به ایست قلبی دچار شده سپس به زندگی برگشته است. از او پرسیدند: چه احساسی داری؟ این نویسنده تلاش کرده مانند این داستانها را از سراسر جهان گرد آورد. به قارههای مختلفی سفر کرده و حالتهای مرگ موقت را گرد آوری نموده است. شگفت اینجاست که همهی آنانی که به مرگ موقت دچار شدهاند یک توصیف از حالات خود دارند. یکی از این حالات این بوده که آنان چهار متر با جسد خویش فاصله دارند. کسی که مرگ موقت دچار شده چهار متر آن بالاتر از جسم خود قرار دارد. آمبولانس آمده و پلیس سر رسیده و همه آنان این موارد را دیدهاند.اولین چیز مشترک این که نفس که ذات انسان است؛ از جسم دور میشود و جسم جلویتان افتاده است. انسان تمام کارهای بدی که انجام داده است را یکی پس از دیگری به یاد میآورد. میبیند که تنها ارز رایج در این روز _ یعنی روز قیامت _ تنها عمل صالح است. این احساس هر کسی است که مرگ او را فرا میگیرد.
کافر فرصت دیدار با پروردگار را از دست میدهد:
﴿ حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ ﴾
﴿تا آنگاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد مىگويد پروردگارا مرا بازگردانيد * شايد من در آن چه وانهادهام كار نيكى انجام دهم.﴾
﴿ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴾
﴿نه چنين است اين سخنى است كه او گويندهی آن است و پشاپيش آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.﴾
﴿ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ * أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ *قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْماً ضَالِّينَ * رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ * قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ ﴾
﴿آتش چهره آنها را مى سوزاند و آنان در آنجا ترشرويند * آيا آيات من بر شما خوانده نمىشد و [همواره] آن را مورد تكذيب قرار نمى داديد * مىگويند پروردگارا شقاوت ما بر ما چيره شد و ما مردمى گمراه بوديم * پروردگارا ما را از اين جا بيرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتيم در آن صورت ستمگر خواهيم بود * مى فرمايد [برويد] در آن گم شويد و با من سخن مگوييد.﴾
﴿ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴾
﴿جز ذات او همه چيز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانيده مىشويد.﴾
حالت انسان و محل بازگشت او پس از مرگ:
کاملا هویداست که انسان وقتی به کشوری دیگر سفر میکند به مکانهای دیدنیاش میرود. باری از مصر دیدن میکردم. در قلعه، تاریخ ممالیک وجود داشت اما خود ممالیک کجا بودند؟ و قطز کجاست؟ حاکمان مصر کجایند؟ آنان اکنون کجایند؟﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ ﴾
﴿آنها را مايهی عبرت [و زبانزد مردم] گردانيديم.﴾
﴿ كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ ﴾
﴿هر کس بر روی زمین است نابود میشود* و تنها تجلی پروردگار باشکوه و بخشندهات باقی میماند.﴾
﴿ إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ ﴾
﴿قطعا تو خواهى مرد و آنان [نيز] خواهند مرد.﴾
﴿ وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ ﴾
﴿و پيش از تو براى هيچ بشرى جاودانگى [در دنيا] قرار نداديم. آيا اگر تو از دنيا بروى آنان جاويدانند.﴾
تو و دیگران میمیرید، باید از این امر درس بگیریم:
شخصی میگوید: فلانی مُرد از دستش راحت شدیم. آیا تو خودت جاودانی؟ تو هم مانند او میمیری. به عنوان مثال پدر بخیل است. پزشک میآید و به فرزندان میگوید: یک بیماری زودگذر است. فرزندان ناراحت میشوند میگویند چرا یک بیماری زودگذر! میخواهیم کارساز باشد. نزدیکترین خویشان انسان بخیل دوست دارند او بمیرد. اگر بخشنده باشد همه او را دوست دارند. «نشانهی پیروزی تو به عنوان یک پدر این است که وقتی به خانه وارد میشوی ورود تو را جشن بگیرند و اطرافیانت آرزوی طول عمر تو را داشته باشند و برایت دعای عمر دراز کنند».باری وارد یک مزرعه شدم و از صاحب مزرعه شگفت زده شدم که نوشته بود: ما خوشحال میشویم که مهمان داشته باشیم. برخی خوش آمد میگویند و برخی از رفتن مهمانها خوشحال میشوند. اگر کسی نیکوکار و بخشنده باشد فرزندانش به وسیلهی او خوشبخت میشوند و آرزوی ماندن و طول عمر برای او میکنند. اما اگر بخیل و تنگ دست باشد و پزشک به آنان بگوید: یک بیماری زود گذر است ناراحت میشوند و میخواهند درجا جانش گرفته شود.
از جمله دعاهای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که از ابن عباس روایت شده است ایشان صلی الله علیه وآله وسلم میفرمود:
((أَعُوذُ بِعِزَّتِكَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَالْجِنُّ وَالْإِنْسُ يَمُوتُونَ))
((به عزت تو پناه میآورم که جز تو معبودی نیست و نمیمیری و جن و انس میمیرند.))
وقتی صبغهی بندگی خدا به خود میگیری به خاطر منافع خود نگران نیستی اما وقتی اگر با غیر خدا باشی منافع تو با مرگ به پایان میرسد:
هر کس سرنوشت خود را به یک انسان که خواهد مُرد وابسته کند؛ به مشکل بزرگی دچار شده است. وقتی او مرد تمام آرزوی این شخص بر باد میرود. اما اگر انسان سرنوشت خود را با جاودان همیشه زنده پیوند دهد هرگز به مشکلی بر نمیخورد. منافع خود، آرزوها، آرمانها و اهدافتان را به خداوند همیشه زنده پیوند دهید. اگر آرزوها و آرمانهایت را به انسانی که خواهد مرد پیوند دهی وقتی بمیرد تمام منافع تو هم با او خواهد مُرد.مرگ به دست خداست نه به دست فلان شخص:
به همین تناسب مهمترین رویداد آیندهی هر انسان مرگ اوست. این مرگ فقط به دست خداست. اگر کسی گمان کند که شخصی به دیگری میگوید: او را میکشم. آیا او را میکشد؟ خیر، این یک تصویر است و مرگ به دست خدا انجام میشود، اما:﴿ وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَاباً مُؤَجَّلاً ﴾
﴿هيچ نفسى جز به فرمان خدا نميرد [خداوند مرگ را] به عنوان سرنوشتى معين [مقرر كرده است].﴾
چند مثال:
باری از جمال سفاح که ستمگر بود، روایت میشود که هفده زندانی را نزد زندانبان قلعه میبرد تا آنان را اعدام کند، ولی یکی از آنان میگریزد. زندانبان از شدت ترس جمال سفاح دو تن از نگهبانان را به دروازهی جابیه میفرستد و آنان نیز شخص ناشناسی را دستگیر میکنند و با خود میآورند. دوباره هفده نفر شدند اما او دلیل را نمیداند. او را نیز با همان هفده نفر همراه میکنند. وقتی به پای چوبهی دار میرسد میپرسد: داستان چیست؟ شانزده نفر که وضعشان معلوم است اما آن که بر سر راه با آنان آورده شده است چه؟ وقتی مشخص شد که او اعدام خواهد شد گفت: به خدا سوگند من در زمان خودم یک شخص را کشتهام ولی کسی از ان آگاه نبوده است. خداوند این نگهبان را به سوی این شخص مجرم سوق داد تا او را بگیرد و هفده نفر شدند:﴿ وما كان لنفس أن تموت إلا بإذن الله كتابا مؤجلا ﴾
﴿هيچ نفسى جز به فرمان خدا نميرد [خداوند مرگ را] به عنوان سرنوشتى معين [مقرر كرده است].﴾
﴿ أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكُكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ﴾
﴿هر جا که باشید مرگ به سراغ شما میآید حتی اگر در برجهای بلند باشید.﴾
مرگ را هر لحظه و دم تو باش نگران * گر چه محفوظت دارند صد نگهبان
تیر مرگ راست میخورد به هر هدف * گرچه باشدت زره و سپر اندر به کف
تو نیستی با آن پروردگار جاودان یکی * که آفریده است چوب آتش در تاریکی
امید رها داری و راه رهایی هرگز نرفتی * کشتی آبی که رود بر خشکی، نگفتی؟
﴿ أينما تكونوا يدرككم الموت ولو كنتم في بروج مشيدة ﴾
﴿هر جا که باشید مرگ به سراغ شما میآید حتی اگر در برجهای بلند باشید.﴾
دعا نیمی از عبادت است پس باید به دعاهای کتاب و سنت پایبند باشی:
انسان ممنکن است به سوی اجلش سفر کند.ام حبیبه. او کیست؟ همسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و دختر ابوسفیان. چه دعایی میکند؟ ام حبیبه همسر نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم میگوید:((اللَّهُمَّ أَمْتِعْنِي بِزَوْجِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبِأَبِي أَبِي سُفْيَانَ وَبِأَخِي مُعَاوِيَةَ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ سَأَلْتِ اللَّهَ لِآجَالٍ مَضْرُوبَةٍ وَأَيَّامٍ مَعْدُودَةٍ وَأَرْزَاقٍ مَقْسُومَةٍ لَنْ يُعَجِّلَ شَيْئًا قَبْلَ حِلِّهِ أَوْ يُؤَخِّرَ شَيْئًا عَنْ حِلِّهِ وَلَوْ كُنْتِ سَأَلْتِ اللَّهَ أَنْ يُعِيذَكِ مِنْ عَذَابٍ فِي النَّارِ أَوْ عَذَابٍ فِي الْقَبْرِ كَانَ خَيْرًا وَأَفْضَلَ))
((بار خدایا مرا از همسرم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و پدرم ابوسفیان و برادرم معاویه بهره مند کن. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «تو از خداوند دربارهی اجل تعیین شده، روزهای معین گشته و روزی تقسیم شده درخواست کردی که هرگز چیزی را قبل از زمانش تعجیل نمیکند و هرگز چیزی را به پس از زمان وقوعش تأخیر نمیاندازد و اگر از خداوند بخواهی که تو را از عذاب جهنم یا عذاب قبر نجات دهد، بهتر و برتر است.))
((از خداوند دربارهی اجل تعیین شده، روزهای معین و روزی تقسیم شده درخواست کردی که هرگز چیزی را قبل از زمانش تعجیل نمیکند و هرگز چیزی را به پس از زمان وقوعش تأخیر نمیاندازد و اگر از خداوند میخواستی که تو را از عذاب جهنم یا عذاب قبر نجات دهد، بهتر و برتر بود.))
دعاهایی بیمعنی وجود دارد بعنوان مثال شنیدهام که گاهی میگویند: پروردگارا، از ما چیزی نپرس. در صورتی که خداوند در قرآن میفرماید:
﴿ فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾
﴿پس به پروردگارت سوگند که حتما از آنان خواهیم پرسید * از آن چه انجام میدادهاند.﴾
((از خداوند دربارهی اجل تعیین شده، روزهای معین و روزی تقسیم شده درخواست کردی که هرگز چیزی را قبل از زمانش تعجیل نمیکند و هرگز چیزی را به پس از زمان وقوعش تأخیر نمیاندازد و اگر از خداوند میخواستی که تو را از عذاب جهنم یا عذاب قبر نجات دهد، بهتر و برتر بود.))
خود را به دعاهای شرعی عادت دهید.درجات مرگ:
1- شخص نمیداند کجا میمیرد:
بخاری حدیثی در صحیح خویش از ابن عمر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل میکند که فرمود:((مَفَاتِيحُ الْغَيْبِ خَمْسٌ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ لَا يَعْلَمُ مَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ إِلَّا اللَّهُ وَلَا يَعْلَمُ مَا فِي غَدٍ إِلَّا اللَّهُ وَلَا يَعْلَمُ مَتَى يَأْتِي الْمَطَرُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَلَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِلَّا اللَّهُ وَلَا يَعْلَمُ مَتَى تَقُومُ السَّاعَةُ إِلَّا اللَّهُ))
((کلیدهای غیب پنج چیز است که جز خداوند را هیچکس آن ها نمیداند: آن چه را که فردا روی میدهد، جز خداوند هیچکس نمیداند، جز خداوند کسی نمیداند که چه چیزی در رحمهاست، جز خداوند کسی نمیداند که چه وقت باران فرود میآید و جز خداوند هیچکس نمیداند که در کدام سرزمین میمیرد و جز خداوند کسی نمیداند که قیامت چه وقت برپا میشود.))
2- مرگ به شکل خود شخص به سراغش میآید:
روش مرگ مشخص است. گاهی خلاصهی تمام عمرتان است. شخصی دیش ماهوارهای را برای تلویزیون خود نصب نموده ولی سیگنال آن نوسان دارد. درختی با شاخههایش جلوی دیش را گرفته و مانع سیگنال میشود. وی نردبانی میگذارد و بر درخت بالا میرود و در هنگام بریدن شاخه حواسش پرت شده و همان شاخه را میگیرد و قطع میکند و ناگهان با همان شاخه به پایین سقوط میکند و میمیرد. این شخص شهید دیش ماهواره شد. چگونه؟ چرا مرد؟ به خاطر دیش. مرد بسیار نیکی را می شناسم که در مسجد مرد درحالی که شب قدر در سجده بوده است و پس از آن که قرآن را ختم نموده، در گذشته است. روش مرگ انسان خلاصهی تمام زندگیاش میباشد. مطمئن باشید روش مرگ انسان خلاصهی زندگی وی است. این یک مسألهی تصادفی نیست. گاهی یک شخص در توالت میمیرد و گاهی یک انسان در حال معصیت میمیرد و شخصی هم در حال دزدی جان میدهد و یکی نیز در حال زنا مرگ به سراغش میآید و شخصی هم به همسرش میگوید: من برای سفر عمره آماده میشوم و جسدش از شرق آسیا میآید درحالی که وضعیت ناپسندی دارد. اکنون مسافرت میکنند و آن را گردش جنسی مینامند. یک اصطلاح جدید است. در گردش جنسی برای زنا سفر میکند. او اعلام میکند که برای عمره به سفر میرود. اما برای یک گردش جنسی خارج میشود. همان طور که به همسرش دروغ گفته به خدا نیز دروغ میگوید. پس مرگ انسان خلاصهی تمام زندگی اوست و مرگ در قالب رویدادی تماما برنامه ریزی شده میآید.امام احمد و ترمذی در صحیح خود از ابی عزه روایت میکنند که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
((إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى إِذَا أَرَادَ قَبْضَ رُوحِ عَبْدٍ بِأَرْضٍ جَعَلَ لَهُ فِيهَا أَوْ قَالَ بِهَا حَاجَةً))
((وقتى خداوند بخواهد بندهاى را در سرزمينى بميراند براى وى در آن جا حاجتى پديد مىآورد.))
3- سرنوشت مؤمن و کافر در هنگام قبض روح:
برادران در حدیث بسیار صحیح آمده که چگونه روح مؤمن قبض میشود و چگونه روح کافر از تنش جدا میگردد؟ براء بن عازب رضی الله عنه در باره فتنه عذاب قبر آمده:از براء بن عازب روایت است که میگفت " برای تشییع جنازهی مردی از انصار، همراه با رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتیم. وقتی به گورستان رسیدیم، مردم مشغول حفر لحد بودند. رسول الله صلی الله علیه وسلم رو به قبله نشست و حاضرین گرد او نشستند. ما چنان بی حرکت به سخنان آن حضرت گوش میدادیم که گویی بالای سر ما پرندگان نشستهاند. رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی که چوب کوچکی در دست داشت و آنرا پیش روی خود در زمین فرو میبرد و گاهی بسوی آسمان و گاهی به زمین نگاه میکرد، فرمود:
((اسْتَعِيذُوا بِاللَّهِ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثًا ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ إِذَا كَانَ فِي انْقِطَاعٍ مِنْ الدُّنْيَا وَإِقْبَالٍ مِنْ الْآخِرَةِ ـ يعني إذا انتهى أجله ـ نَزَلَ إِلَيْهِ مَلَائِكَةٌ مِنْ السَّمَاءِ بِيضُ الْوُجُوهِ كَأَنَّ وُجُوهَهُمْ الشَّمْسُ مَعَهُمْ كَفَنٌ مِنْ أَكْفَانِ الْجَنَّةِ وَحَنُوطٌ مِنْ حَنُوطِ الْجَنَّةِ ـ مواد عطرة ـ حَتَّى يَجْلِسُوا مِنْهُ مَدَّ الْبَصَرِ ثُمَّ يَجِيءُ مَلَكُ الْمَوْتِ عَلَيْهِ السَّلَام حَتَّى يَجْلِسَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَيَقُولُ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الطَّيِّبَةُ اخْرُجِي إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ قَالَ فَتَخْرُجُ - هذه النفس - تَسِيلُ كَمَا تَسِيلُ الْقَطْرَةُ مِنْ فِي السِّقَاءِ فَيَأْخُذُهَا ـ هي تنزل قطرة ببساطة بلا صوت، بلا منازعة ـ فَإِذَا أَخَذَهَا لَمْ يَدَعُوهَا فِي يَدِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ حَتَّى يَأْخُذُوهَا فَيَجْعَلُوهَا فِي ذَلِكَ الْكَفَنِ وَفِي ذَلِكَ الْحَنُوطِ وَيَخْرُجُ مِنْهَا كَأَطْيَبِ نَفْحَةِ مِسْكٍ وُجِدَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ قَالَ فَيَصْعَدُونَ بِهَا فَلَا يَمُرُّونَ يَعْنِي بِهَا عَلَى مَلَإٍ مِنْ الْمَلَائِكَةِ إِلَّا قَالُوا مَا هَذَا الرُّوحُ الطَّيِّبُ فَيَقُولُونَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ بِأَحْسَنِ أَسْمَائِهِ الَّتِي كَانُوا يُسَمُّونَهُ بِهَا فِي الدُّنْيَا حَتَّى يَنْتَهُوا بِهَا إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَيَسْتَفْتِحُونَ لَهُ فَيُفْتَحُ لَهُمْ فَيُشَيِّعُهُ مِنْ كُلِّ سَمَاءٍ مُقَرَّبُوهَا إِلَى السَّمَاءِ الَّتِي تَلِيهَا حَتَّى يُنْتَهَى بِهِ إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ اكْتُبُوا كِتَابَ عَبْدِي فِي عِلِّيِّينَ وَأَعِيدُوهُ إِلَى الْأَرْضِ فَإِنِّي مِنْهَا خَلَقْتُهُمْ وَفِيهَا أُعِيدُهُمْ وَمِنْهَا أُخْرِجُهُمْ تَارَةً أُخْرَى قَالَ فَتُعَادُ رُوحُهُ فِي جَسَدِهِ فَيَأْتِيهِ مَلَكَانِ فَيُجْلِسَانِهِ فَيَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ فَيَقُولُ رَبِّيَ اللَّهُ فَيَقُولَانِ لَهُ مَا دِينُكَ فَيَقُولُ دِينِيَ الْإِسْلَامُ فَيَقُولَانِ لَهُ مَا هَذَا الرَّجُلُ الَّذِي بُعِثَ فِيكُمْ فَيَقُولُ هُوَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَيَقُولَانِ لَهُ وَمَا عِلْمُكَ فَيَقُولُ قَرَأْتُ كِتَابَ اللَّهِ فَآمَنْتُ بِهِ وَصَدَّقْتُ فَيُنَادِي مُنَادٍ فِي السَّمَاءِ أَنْ صَدَقَ عَبْدِي فَأَفْرِشُوهُ مِنْ الْجَنَّةِ وَأَلْبِسُوهُ مِنْ الْجَنَّةِ وَافْتَحُوا لَهُ بَابًا إِلَى الْجَنَّةِ قَالَ فَيَأْتِيهِ مِنْ رَوْحِهَا وَطِيبِهَا وَيُفْسَحُ لَهُ فِي قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ قَالَ وَيَأْتِيهِ رَجُلٌ حَسَنُ الْوَجْهِ حَسَنُ الثِّيَابِ طَيِّبُ الرِّيحِ فَيَقُولُ أَبْشِرْ بِالَّذِي يَسُرُّكَ هَذَا يَوْمُكَ الَّذِي كُنْتَ تُوعَدُ فَيَقُولُ لَهُ مَنْ أَنْتَ فَوَجْهُكَ الْوَجْهُ يَجِيءُ بِالْخَيْرِ فَيَقُولُ أَنَا عَمَلُكَ الصَّالِحُ فَيَقُولُ رَبِّ أَقِمْ السَّاعَةَ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى أَهْلِي وَمَالِي قَالَ وَإِنَّ الْعَبْدَ الْكَافِرَ إِذَا كَانَ فِي انْقِطَاعٍ مِنْ الدُّنْيَا وَإِقْبَالٍ مِنْ الْآخِرَةِ ـ متعلق في الدنيا منقطع عن الآخرة، أما المؤمن متعلق بالآخرة منقطع عن الدنيا ـ نَزَلَ إِلَيْهِ مِنْ السَّمَاءِ مَلَائِكَةٌ سُودُ الْوُجُوهِ مَعَهُمْ الْمُسُوحُ فَيَجْلِسُونَ مِنْهُ مَدَّ الْبَصَرِ ثُمَّ يَجِيءُ مَلَكُ الْمَوْتِ حَتَّى يَجْلِسَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَيَقُولُ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْخَبِيثَةُ اخْرُجِي إِلَى سَخَطٍ مِنْ اللَّهِ وَغَضَبٍ قَالَ فَتُفَرَّقُ فِي جَسَدِهِ ـ يعني روحه تتوزع في جسده ـ فَيَنْتَزِعُهَا كَمَا يُنْتَزَعُ السَّفُّودُ مِنْ الصُّوفِ الْمَبْلُولِ فَيَأْخُذُهَا فَإِذَا أَخَذَهَا لَمْ يَدَعُوهَا فِي يَدِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ حَتَّى يَجْعَلُوهَا فِي تِلْكَ الْمُسُوحِ ـ نسيج يشتعل ـ وَيَخْرُجُ مِنْهَا كَأَنْتَنِ رِيحِ جِيفَةٍ وُجِدَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَيَصْعَدُونَ بِهَا فَلَا يَمُرُّونَ بِهَا عَلَى مَلَإٍ مِنْ الْمَلَائِكَةِ إِلَّا قَالُوا مَا هَذَا الرُّوحُ الْخَبِيثُ فَيَقُولُونَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ بِأَقْبَحِ أَسْمَائِهِ الَّتِي كَانَ يُسَمَّى بِهَا فِي الدُّنْيَا حَتَّى يُنْتَهَى بِهِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَيُسْتَفْتَحُ لَهُ فَلَا يُفْتَحُ لَهُ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ اكْتُبُوا كِتَابَهُ فِي سِجِّينٍ فِي الْأَرْضِ السُّفْلَى فَتُطْرَحُ رُوحُهُ طَرْحًا ثُمَّ قَرَأَ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنْ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ فَتُعَادُ رُوحُهُ فِي جَسَدِهِ وَيَأْتِيهِ مَلَكَانِ فَيُجْلِسَانِهِ فَيَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ فَيَقُولُ هَاهْ هَاهْ لَا أَدْرِي فَيَقُولَانِ لَهُ مَا دِينُكَ فَيَقُولُ هَاهْ هَاهْ لَا أَدْرِي فَيَقُولَانِ لَهُ مَا هَذَا الرَّجُلُ الَّذِي بُعِثَ فِيكُمْ فَيَقُولُ هَاهْ هَاهْ لَا أَدْرِي فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ السَّمَاءِ أَنْ كَذَبَ فَافْرِشُوا لَهُ مِنْ النَّارِ وَافْتَحُوا لَهُ بَابًا إِلَى النَّارِ فَيَأْتِيهِ مِنْ حَرِّهَا وَسَمُومِهَا وَيُضَيَّقُ عَلَيْهِ قَبْرُهُ حَتَّى تَخْتَلِفَ فِيهِ أَضْلَاعُهُ وَيَأْتِيهِ رَجُلٌ قَبِيحُ الْوَجْهِ قَبِيحُ الثِّيَابِ مُنْتِنُ الرِّيحِ فَيَقُولُ أَبْشِرْ بِالَّذِي يَسُوءُكَ هَذَا يَوْمُكَ الَّذِي كُنْتَ تُوعَدُ فَيَقُولُ مَنْ أَنْتَ فَوَجْهُكَ الْوَجْهُ يَجِيءُ بِالشَّرِّ فَيَقُولُ أَنَا عَمَلُكَ الْخَبِيثُ فَيَقُولُ رَبِّ لَا تُقِمْ السَّاعَةَ))
((از عذاب قبر به خدا پناه ببريد، دو یا سه بار، سپس فرمود: بندهی مؤمن چون دنيا را وداع گويد و به استقبال آخرت رود فرشتگانی سفيد رو از آسمان بر او نازل میشوند، رو و صورتشان همانند آفتاب روشن است، كفنی از كفنهای بهشت، و عطرهای ويژهی اموات مانند كافور و غيره همراه دارند، تا در برابر دیدگان وی قرار میگیرند، سپس ملک الموت عليه السلام، میآید تا اينكه بالای سرش مینشيند و میگويد: اي روح پاک، بسوی مغفرت و رضوان خدا خارج شو، رسول الله صلي الله عليه و سلم فرمودند: پس _ روح _ از جسد به آسانی خارج میشود، چنانكه قطره آبی از كوزهی آب خارج میگردد و ملک الموت آن را میگيرد ـ و وقتی ملک الموت روح را از جسد خارج كرده و در دست گرفت فرشتههای رحمت كه دور از او نشسته بودند فوراً به اندازهی چشم به هم زدن روح را از دست او گرفته و در آن كفن و عطرهائي كه از بهشت با خود آورده بودند میگذارند،