حالت سیاه
25-04-2024
Logo
خطبه جمعه - خطبه 0828 : درس هایی از هجرت پیامبر .
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

خطبه اول:
سپاس خداوند جهانیان و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعده ی امانت دار. بار خدایا تنها دانش ما آن است که تو به ما آموختی. تو دانای حکیم هستی. بار خدایا ما را چیزی بیاموز که به ما سود بخشد و از آنچه به ما آموختی به ما سود رسان و دانش ما را بیفزای. حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی آن بده و باطل را باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن بده و ما را از جمله ی کسانی قرار بده که سخن را می شنوند و از بهترین آن پیروی می کنند و ما را با رحمت خود در زمره ی بندگان نیک خود قرار بده.

مطالعه ی سیره ی رسول الله بر تمام مسلمانان فرض عین است:

برادران گرامی، بدون شک همگی شما موضوع خطبه را می دانید. ما در نخستین روز سال هجری هستیم. برادران هجرت جزئی از سیره ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است. من همیشه می گفتم بر فرض اگر کتاب و سنتی نباشد سیره ی صحیح رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به تنهایی روشی کامل برای انسان است؛ زیرا هستی قرآنی خاموش، قرآن هستی گویا، و پیامبر قرآن زنده است. حرکت می کرده و با مردم تعامل داشته است. وقتی از سیده عائشه رضی الله عنه درباره ی اخلاق رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پرسیدند گفت: اخلاق او قرآن بود. از مسلمات عقیده ی ما این است که پیامبر از گناه در گفتار، کردار و تصمیم و نیز در رفتارها معصوم بوده است. از آنجا که او معصوم است خداوند به ما دستور داده از او بیاموزیم. و آنچه ما را از آن باز می دارد از انجام آن خودداری کنیم. خداوند متعال می فرماید:

﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾
( و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت بازايستيد)

[ سوره حشر: 7 ]

و یک قاعده در اصول فقه هست که می گوید: هر چیزی که کامل کننده ی فرض و برای انجام آن لازم باشد، خود فرض است. هر چه که سنت با آن کامل شود سنت است. بنابراین وضو فرض است زیرا نماز به عنوان یک فرض با وضو کامل می شود. اگر بخواهیم دستور خداوند را اجرا کنیم تمام دستورات خداوند در قرآن تا زمانی که قرینه ای خلاف آن وجود نداشته باشد، واجب است. اگر بخواهیم این آیه را اجرا کنیم:

(وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ)
( و[لى] تا تو در ميان آنان هستى خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش مى كنند خدا عذاب ‏كننده ايشان نخواهد بود)

[ سوره انفال: 33 ]

چگونه آنچه فرموده انجام دهیم و آنچه ما را باز داشته رها کنیم؟ بنابراین شناخت سنت گفتاری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر هر مسلمانی فرض عین است. معنای فرض عین را می دانید. اگر انجام ندهید نابود می شوید. وقتی خداوند می فرماید:

﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ﴾
( قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد)

[ سوره احزاب: 21 ]

چگونه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم الگوی ما است؟ چگونه به این آیه عمل کنم؟ چگونه از اخلاق پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، از روابط و حرکات و دیدگاه های پیامبر سرمشق بگیریم اگر سیره را نیاموخته باشم؟ پس سیره ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر هر مسلمانی فرض عین است و هجرت پیامبر که اکنون در روز هجرت هستیم بخشی از سیره است.

کردار پیامبر بیشتر از سخنان او بیانگر درک وفهم وی از قرآن است :

برادران گرامی، یکی از علما می گوید: کردار پیامبر، موضع پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از سخنان او بیشتر نمودار فهم و درک او از قرآن است. زیرا سخنان او احتمال تاویل و تفسیر دارد اما کردارش را نمی توان تفسیر کرد. نکته ی قابل توجه این که پیامبر از نظر خداوند دو ماموریت دارد و گاهی ما فکر می کنیم اولین و آخرین ماموریت پیامبر تبلیغ دین است اما حقیقت بزرگتر الگو است. زیرا تبلیغ را هر کسی به خوبی انجام می دهد؛ هر کس که زبان گویا و رسایی داشته باشد. حافظه ی خوبی داشته باشد. سبک بیان عالی داشته باشد. اما مردم با گوش هایشان نمی آموزند بلکه با چشم خود می آموزند. کارهای پیامبران فراتر از تصور است و دلیل آن ساده است چون آنان به گفتار خود جامه ی عمل می پوشانده اند. اما داعیان با وجود تعداد زیادشان از دعوت به الله ناکام مانده اند و دلیل آن ساده است زیرا آنچه می گویند عمل نمی کنند.

بخش هایی از جایگاه سیره ی پیامبر در این دین بزرگ :

برای اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم الگوی ما باشد لازمه اش این است که سیره اش را بشناسیم و از برجسته ترین بخش های سیره هجرت ایشان صلی الله علیه وآله وسلم است زیرا خداوند او را الگوی نیکی برای ما و مثالی والا قرار داده است. خداوند همه چیز را به او چشانده است. فقر را به او چشانیده تا وقتی پند صبر به فقرا بدهد خودش فقر را تجربه کرده باشد. باری وارد خانه اش شد وگفت: آیا چیزی دارید؟ گفتند: خیر، گفت: من روزه ام. ثروتمندی را به او چشانده است. یکی از رئیسان قبایل از او پرسید این دشت گوسفندان از آن کیست؟ فرمود: این ها از آن تو باشد. گفت: مرا مسخره می کنی؟ فرمود: نه به خدا این ها از آن تو باشد. گفت: به خداوند گواهی می دهم که تو رسول الله هستی و به گونه ای می بخشی که از فقر نمی هراسی.
خداوند ظلم را به او چشاند مانند مسلمانان امروزی که مظلوم اند. در طائف به او ستم چشانده شد و فرمود: خداوندا مرا به که وا می گذاری؟ به دشمنی که مرا براند و یا به دوستی که اختیار مرا به او سپرده ای؟ اگر ترسم از خشم تو نبود اهمیتی نمی دادم. تو سرزنش می کنی تا خشنود شوی اما رحمت تو به من بیشتر است.
خداوند پیروزی را در مکه به او چشانید. فکر می کنید با شما چه می کنم؟ گفتند: برادر بزرگواری که پسر برادر بزرگواری است. فرمود: بروید شما آزاد هستید. مرگ فرزند را به او چشانید؛ چشم می گرید و قلب می ترسد و تنها چیزی می گوییم که خداوند راضی باشد و ای ابراهیم ما نسبت به از دست دادنت ناراحت هستیم. طلاق دخترش را به او چشانید. یکی از دخترانش طلاق داده شده بود. طعم شایعه ی مردم را در باره ی همسرش به او چشانید که نزدیک ترین شخص به او بود و در اندوه سنگینی که ممکن است برای دختر جوانی اتفاق افتد، دچار شد و در داستان افک مردم آبروی او را بردند. او همه چیز را چشید و در همه چیز کاملا صبور بود بنابراین الگوی ما گردید.
برادران یک نکته ی دیگر: این ها بخش هایی از جایگاه سیره ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این دین بزرگ است اما هجرت که امروز ما در سالروز آن هستیم، من شک ندارم کسی از شما رویدادهای هجرت را نداند. تمام مسلمانان رویدادهای هجرت را می دانند. اما اولویت با روشن بودن این رویداد است. در اینکه از این رویداد اصلی را برداشت کنید که در زندگی روزانه به شما سودی رسد. می خواهیم –چنان که برخی می گویند- رویدادهای هجرت را بر زندگی امروزی مسلمانان انطباق دهیم.

تناسب عجیب میان اصول عقل و نظام هستی:

نخست: حکمت خداوند خواسته که نظام سببی را یکی از بزرگترین قوانین این هستی قرار دهد. هر سببی نتیجه ای دارد و هر نتیجه ای دارای سبب است. نظام سببی یکی از بزرگترین قوانین این هستی است. چرا خداوند نظام سببی را وضع نموده است؟ زیرا هر وقت نتیجه ای ببینید به حکم نظام هستی در پی دلیل می گردید. سبب شما را به سبب پیش تر از آن می برد. سبب قبلی به سبب قبل تر از آن تا این که با روش نیکویی به مسبب الاسباب برسید. به خداوند برسید. گویا نظام سببی راهی برای شناخت خداوند است. و بنابر حکمتی والا خداوند عقل انسان را بر اساس سه اصل ایجاد نموده است: یکی از این اصول اصل سببی است. عقل شما چیزی را بدون دلیل نمی پذیرد. هیچ عقلی در روی زمین چیزی را بدون دلیل نمی پذیرد. چیزی را بدون هدف نمی پذیرد. تناقض پذیر هم نیست. این ها اصول عقل اند. ای خدا این چه تناسب عجیبی است که میان اصول عقل و نظام هستی برقرار است؟ تناسب اصول عقل با نظام هستی است که به وسیله ی آن به خداوند بزرگ می رسید ولی کسی که نظام سببی را ایجاد کرده است در هر ثانیه قادر است آن را از بین برد. گاهی نتیجه ای را بدون سبب می یابید مانند سیدنا عیسی علیه السلام که بدون ازدواج پدر ومادری، زاده شده است. گاهی دو جوان یک پسر و یک دختر را در ابتدای جوانی می یابید که بچه دار نمی شوند . گاهی سبب وجود دارد ولی نتیجه نیست و سبب نیست چرا؟ برای اینکه اسباب را نپرستیم باید خداوند را بپرستیم که خالق اسباب است و سبب اصلی سبب ها است و گاهی نیز اسباب را بی اثر می کند و نتایجی را بدون اسباب ایجاد می کند.

 

درس های هجرت پیامبر:

1 ـ گرفتن اسباب و سپس توکل بر خداوند جهانیان:

بنابراین برادران: باید اسباب را چنان که رسول الله در هنگام هجرت انجام داد باید به کار بگیریم به گونه ای که گویی همه چیز است. تمام رد پاها را پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پس از خود پر می کرد. مردی را برای آوردن اخبار و مردی دیگر را برای پاک کردن ردها گماشت. ردهایی ایجاد کرد که آنان را به اشتباه اندازد. به سمت ساحل رفت و سه روز در غار ثور ماند تا آب ها از آسیاب بیفتد. راهنمایی داشتند که تجربه اش بر ایمانش می چربید. ایشان تمام ردها را از بین برده بود. اسباب را به عنوان تنها راه به کار برد. وقتی به او رسیدند و یکی از آنان چند متری با او فاصله داشت ابوبکر رضی الله عنه به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اگر یکی از آنان به رد پای او می نگریست ما را می یافت. اکنون او اسباب را به عنوان فرمانبری از الله به کار گرفته بود و اسباب را به نشانه ی بندگی، در اختیار گرفت ولی مانند غربی ها به اسباب توکل نکرد. فرمود: ای ابوبکر درباره ی دو تن که خداوند سومین آن هاست چه فکر می کنی؟
بنابراین گرفتن اسباب به عنوان همه چیز و سپس توکل بر خدا به گونه ای که گویی اسباب هیچ است. شما در راهی می روید که سمت راست و چپ آن دره ای بزرگ است. اگر اسباب را گرفتید و مانند غرب بر آن اعتماد کامل کردید دچار شرک می شوید. کسی که به مال خود اعتماد کند گمراه می شود و کسی که به اطرافیان خود توکل کند خوار می شود و آن که به خدا توکل کند نه گمراه و نه خوار می شود. بهتر است اسباب را بدون اعتماد بر آن به کار برید. باید به خدا اعتماد کنید. اگر اسباب را به کار نبرید و به خداوند توکل کنید خداوند این توکل را نمی خواهد. عاقلانه توکل کنید. میان گرفتن اسباب و توکل به خدا تناقض و تضادی نیست بلکه تناسب و تکامل وجود دارد. به بیانی ساده تر؛ فرزند بیمار است. او را نزد بهترین پزشک می برم و بهترین دارو را برایش می خرم و دستورات پزشک را با دقت انجام می دهیم و سپس به خداوند توکل کرده و می گویم: ای پروردگار تنها شفا دهنده تو هستی. من اسباب را به کار گرفتم و بقیه ی کارها را به تو می سپارم. مسلمان در سفر، در تجارت، صنعت، کشاورزی، ازدواج، روابط خانوادگی، شادمانی ها، اندوه ها این گونه است. همان طور که رسول الله در هجرت اسباب را به کار می گرفت، به کار بگیرید. طوری به کار می گرفت که گویی همه چیز است و به خدا توکل کنید گویی همه اسباب هیچ است. این درس اول هجرت است. و مسلمانان در جهاد با دشمنانشان به آن بسیار نیازمند اند. بسیار نیاز دارند اما چگونه؟ خداوند می فرماید:

﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾
( و هر چه در توان داريد از نيرو آماده بسيج كنيد )

[ سوره انفال: 60]

این به کارگیری اسباب است سپس باید به خدای همگان توکل کرد، می فرماید:

﴿وَكَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ﴾
( و يارى‏ كردن مؤمنان بر ما فرض است)

[ سوره روم: 47]

هر چه می توانید برایشان آماده کنید. هر چه در توان دارید. خداوند بقیه را کامل می کند. این درس بزرگی در تجارت ما، در صنعت، کشاورزی و روابط ما با دشمنان و در جنگ و صلح و در تمام امور زندگی وجود دارد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در هجرت شارع بود. شاید تشریع عملی او نزد ما از شریعت نظری اش رساتر باشد. تشریع عملی رویدادهایی است که رخ داده است.
برادران گرامی، در حدیث شریف آمده است: «خداوند ناتوانی را سرزنش می کند»، اینکه تسلیم شویم وتسلیم اوضاع بد گردیم. تلاش نکنیم اوضاع را بهبود بخشیم. تسلیم ناتوانی و بیچارگی خود شویم:

(( النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَضَى بَيْنَ رَجُلَيْنِ فَقَالَ الْمَقْضِيُّ عَلَيْهِ: لَمَّا أَدْبَرَ حَسْبِيَ اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ يَلُومُ عَلَى الْعَجْزِ وَلَكِنْ عَلَيْكَ بِالْكَيْسِ فَإِذَا غَلَبَكَ أَمْرٌ فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ))
((از عوف بن مالک روایت است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میان دو نفر قضاوت می نمود. فرد محکوم وقتی بازگشت گفت حسبی الله و نعم الوکیل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خداوند بر ناتوانی ملامت می کند. برو كار كن. هرگاه چيزي بر تو غلبه‌ كرد و از عهده‌اش برنيامدی‌، بگو: حسبي الله‌ ونعم الوکیل))

[ابو داوود از عوف بن مالک]

یعنی اسباب را بگیرید، این سخن درست نیست مگر زمانی که اسباب را بگیرید و پیروز نشوید. اما اگر اسباب را نگیرید. یعنی دانش آموزی که درس نخوانده وقتی مردود می شود می گوید: حسبی الله و نعم الوکیل این قضای الهی بوده است. مشیت الهی بر این بوده است. این سخن دروغ است. اما وقتی درس بخواند و اسباب را به کار برد و پیروز نشود با دلیل قاطع می گوید:
حسبی الله و نعم الوکیل، این اولین درس هجرت بود.

2 ـ اسلام پویا است و ایستا نیست:

برادران گرامی، درس دوم: باور نکنید وخیال نکنید و باور نداشته باشید که ایمان ایستا است. در خانه بنشینید و به درس گوش دهید. به خطبه گوش دهید و از آن خوشتان بیاید. اسلام بزرگ است. دین حق است. پیامبر بر حق بوده است. و به همین شعار بسنده کنید. سودی به مسلمانان نرسانده اید. هرگز حرکتی نکرده اید. از خداوند فرمان نبرده اید. به خاطر خدا نگرفتید و نبخشیدید و به خاطر او خشنود نشده یا خشم نگرفته اید و به خاطر خداوند صله برقرار یا قطع نکرده اید، از مال و وقت و تلاش و توان خود نبخشیده اید. فقط از این دین خوشتان آمده است. از این خطبه خوشتان آمده است. از این درس خوشتان آمده است. از این کتاب خوشتان آمده است. اسلام دین پویایی است و در اسلام تنبلی و ایستایی وجود ندارد:

﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا﴾
(و كسانى كه ايمان آورده‏ اند ولى مهاجرت نكرده‏ اند هيچ گونه خويشاوندى [دينى] با شما ندارند مگر آنكه [در راه خدا] هجرت كنند)

[ سوره انفال: 72]

﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ﴾
(بگو من بشرى چون شمايم جز اينكه به من وحى مى ‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است)

[ سوره كهف: 6 ]

چه کنیم، می فرماید:

﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً﴾
(پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد)

[ سوره كهف: 110 ]

﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾
(و بگو [هر كارى مى‏ خواهيد] بكنيد كه به زودى خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست)

[ سوره توبه: 105]

اسلام پویا است:

﴿وَأَوْصْانِي بِالصّلاةِ والزَّكَاةِ مَا دُمْت حَيّاً﴾
(و تا زنده‏ ام به نماز و زكات سفارش كرده است)

[ سوره مريم: 31]

زکات حرکت به سوی مردم و نماز حرکت به سوی خالق است:

﴿وَأَوْصْانِي بِالصّلاةِ والزَّكَاةِ مَا دُمْت حَيّاً﴾
(و تا زنده‏ ام به نماز و زكات سفارش كرده است)

[ سوره مريم: 31]

هر آیه ای در قرآن که از ایمان سخن می گوید خداوند آن را با عمل نیک همراه نموده و در دویست جا از قرآن چنین آمده است:

﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾
(كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏ اند)

[ سوره بقره: 25]

علم در دین هرگز به خودی خود منظور نیست و تنها برای عمل به آن است. اگر به علم عمل نشود جهل از آن سزاوارتر است.
برادران گرامی، در نگاه به ایمان به عنوان ایمان تئوری ایستا هیچ ارزشی وجود ندارد. مثالی را زیاد می زنم. انسانی که به بیماری پوستی دچار شده است و تنها راه درمان او قرار گرفتن در مقابل نور خورشید است. در اتاقی تاریک وتیره و مرطوب نشسته است و از خورشید سخن می گوید و درباره ی نور و فواید و خورشید در میان روز حرف می زند. عجب پرتور نورانی است. این سخنان بیهوده است. تا زمانی که در معرض نور خورشید قرار نگیرد هیچ ارزشی برای این سخنان وجود ندارد. ما در شرف مناسبت تولد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هستیم. دو روز پیش بیان کردم –سخنرانی به من سپرده شد و من مدحی بسیار زیبا در ستایش رسول الله شنیدم- گفتم: اگر پدری در بالاترین درجه علم و اخلاق و فهم و حکمت باشد و پسری داشته باشد که برعکس نادان، تنبل، بی تحرک است و پسر تمام زندگی اش را در توصیف و مدح پدر صرف کند پدر به همان شکل و پسر نیز به همان حالت خودشان باقی می مانند. از ستایش سودی نمی برد بلکه از پیروی سود می برد. هجرت حرکت است، دین پویایی است، اسلام پویایی است، در حرکت برکت است، دیدگاه منفی، خوش آمدن تئوری، تامل فکری، احساس عاطفی، پویایی وجود ندارد، بخشش نیست، فداکاری نباشد، اندوه مسلمانان را در دل نداشتن، در کاستن از دردهای مسلمانان سهیم نشوید، در بالا بردن مقام مسلمانان سهیم نشوید، در این صورت ایمان شما ارزشی ندارد؛ زیرا وقتی حقیقت ایمان در قلب مومن نهادینه شود خود به خود با حرکت به سوی خلق نمایان می شود. مومنی که کار نیک نکند در ایمان و مصداق ایمان وی باید شک کرد.

ارتباط مسلمان با هجرت:

برادران ارتباط ما با هجرت چیست؟ اصولا هجرت میان مکه و مدینه پایان یافته است. پایان یافته چون رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:

(( لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ... ))
((پس از فتح هجرتی نیست...))

[ متفق عليه از ابْنِ عَبَّاسٍ ]

اما دروازه ی هجرت همچنان میان دو شهری که به مثابه ی مکه و مدینه ی گذشته باشند، باز است. وقتی در کشوری هستید که نمی توانید خداوند را بپرستید ماندن شما در آن حرام است. باید مهاجرت کنید زیرا عبادت علت وجود شما است:

﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾
(و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند)

[ سوره ذاريات: 56 ]

هر انسانی در هر جا که مقیم است تا زمانی که نتواند خداوند را بپرستد باید مانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هجرت نماید. فتوایی از یک عالم بزرگوار در کشوری غربی در یکی از کنفرانس ها شنیدم. این فتوا زیبا بود: اگر تضمین نمی کنید که فرزند فرزندتان مسلمان خواهد بود بهتر است در این کشور نمانید. کسی که با مشرکان سکونت کند خداوند ذمه اش را از وی برئ می گرداند. ارتباط من با هجرت این است که اگر جایی از دنیا بودم که آسایش بود، درآمد نجومی بود، آسایش پشت آسایش بود، تشریفات پشت تشریفات، آزادی پشت آزادی بود اما این ها بر خلاف دین، و آبرو و به زیان فرزندان و همسرم بود باید به جایی دیگر مهاجرت کنم که خداوند پرستیده شود حتی اگر مکانی فقیر نشین باشد حتی اگر مشکلات بی شماری داشته باشد. این منطق مومن است. این منطق آخرت است. تعادلی میان دو شهر نیست. میان دنیا و آخرت توازن برقرار کنید. بنابراین هجرت با مفهوم سطحی یعنی میان دو مکان شبیه به مکه و مدینه مهاجرت کنید و مفهوم گسترده آن یعنی:

((...الْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ ))
((... مهاجر کسی است که از آنچه خداوند نهی کرده خودداری کند))

[ متفق عليه از عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو]

مال حرام را رها کردید، این معامله را به علت شبهه رها نمودید. این دیدار را به علت اختلاط نرفته اید. این مهمانی را به خاطر وجود اعمال ناپسند در آن لبیک نگفته اید. این سفر را رها کرده اید چون فساد و فتنه در آن بوده است. این همسر را رها کردید چون مومن نبوده است. این ها شما را از خداوند دور می کند. هر چیزی را که در راه خداوند رها کنید شما با این رها کردن مهاجر شده اید و این مفهوم گسترده ی مهاجرت است.

عبادت خداوند در زمان سختی مانند هجرت به سوی رسول الله است :

برادران گرامی: من این مژده را از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به شما می دهم آن هم در زمانی که مرگ در آن مانند وبای گوسفندی شده است. قاتل نمی داند چرا می کشد و مقتول نمی داند چرا کشته می شود؟ چنان که این را در پیرامون ما مشاهده می کنید. در زمانی که قلب مومن از دیدن صحنه ها در بدنش آب می شود و نمی تواند چیزی را تغییر دهد. اگر سخن بگوید او را می کشند و اگر ساکت بماند خون او را مباح می شمارند. در زمانی که دروغگو تصدیق می شود و راستگو تکذیب می شود. به خائن اعتماد می شود و به امانت دار خیانت می شود. در زمانی که فتنه می رقصد و دنیا خرم و خودنما است و زن به جای خدا در میان مردم پرستیده می شود. در زمانی که مال حرام در آن زیاد شده و حلال کم شده است. در زمانی که فتنه ها مانند پاس سیاه شب گشته است. صبح انسان مومن است و شب کافر می شود. شب مومن است و صبح کافر می شود. در زمانی که انسان دین و آخرتش را به خاطر مال اندک دنیا می فروشد. عبادت خداوند در این زمان دشوار است و مانند هجرت به سوی من است. در حدیث قدسی صحیح از معقل بن یسار روایت است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

((الْعِبَادَةُ فِي الْهَرْجِ كَهِجْرَةٍ إِلَيَّ ))
((عبادت در آشفتگی مانند هجرت به سوی من است))

[ مسلم از مَعْقِلِ بْنِ يَسَارٍ]

یعنی در زمان فتنه بنابراین باید به غار پناه ببرند و غار ما مسجد ما و خانه ی ما است. و بهشت مومن خانه ی اوست.

هجرت در راه شیطان:

برادران گرامی، یک نوع دیگر از هجرت باقی مانده است. هجرتی که از آن سخن گفتم و در راه خدا بود. در راه آخرت و راه خداوند بخشنده بود. اما امروز هجرت اغلب در راه شیطان است. وقتی انسان حقیقت و اهل حق را رد می کند و به باطل و اهل آن می گراید این هجرت او در راه شیطان است وبلکه نوعی گریز از انجام تکالیف است. و وقتی انسان دنیای فانی را بر آخرت باقی ترجیح می دهد هجرت او در راه شیطان است. وقتی انسان منافع خود را بر اصول خود ترجیح می دهد و نیازهای خود را بر ارزش هایش ترجیح می دهد این راه شیطان است. وقتی هجرت بخاطر به دست آوردن دنیا باشد و یا به خاطر زنی که با وی ازدواج کند این راه شیطان است. یاران پیامبر درباره ی مهاجر ام قیس سخن گفتند که قصد ازدواج با او را داشت و آن زن شرط گذاشته بود که باید به سوی او سفر کند. او به خاطر آن زن سفر کرد و اصحاب او را مهاجر ام قیس نامیدند. وقتی مهاجرت برای دادن تجربیات و انرژی به کشورهای نامسلمان باشد، تمام علم و تخصص شما که برای غیر مسلمانان باشد که با آنان سودی حاصل کنند این راه شیطان است. وقتی هجرت برای تضعیف مسلمین وتقویت دشمنانشان باشد راه شیطان است. وقتی هجرت برای گریز از تحمل مسئولیت باشد و برای فرار از بخشش و فداکاری باشد راه شیطان است. وقتی هجرت در راستای حمایت دشمن در اشغال سرزمین و بردن منابع آن باشد راه شیطان است. وقتی هجرت از سرزمینی باشد که شعائر الهی در آن برپا داشته می شود، شما در مسجد نماز می خوانید، دروس علمی مسجد را حاضر می شوید، در خانه آزاد هستید، کسی معترض شما نیست، وقتی اجازه دارید نماز بخوانید و کلاس علمی بروید و در خانه آزاد باشید و در حجاب زنان آزاد باشید این سرزمین شعائر الهی در آن برپا داشته می شود پس کسی که آن را ترک کند و به سرزمینی برود که نتواند خداوند را عبادت کند این هجرت در راه شیطان است. وقتی هجرت نابودی آبرو و دین و برای کسب مال و منال باشد راه شیطان است.
برادران گرامی: وقتی در سرزمین شما درآمد زیاد و شرافت برای شما باشد اما شما نگران آینده ی فرزندان خود باشید که شاید مسلمان نباشند و به این دین بزرگ مشرف نشوند و به امت سید انبیا منسوب نباشند و این مزایا را رها کنید و به سرزمین خودتان باز گردید درحالی که در کشور خود در سختی هستید چون کشورتان عقب مانده است و مشکلات فراوانی همراه شما خواهد بود. این هجرت راه خدا است و کسانی که بر ماندن خود در کشورهای غربی اصرار دارند بهای گزافی در دنیا خواهند پرداخت.
برادران گرامی: این ها گوشه ای از نکات هجرت مبارک پیامبر بود که منطبق بر واقعیت امروز ما است. این را می گویم و از خداوند بزرگ برای خود و شما طلب آمرزش می کنم. از او طلب آمرزش کنید تا شما را بیامرزد. ای آرزوی آمرزش خواهان، از تو طلب آمرزش می کنم.

* * *

خطبه دوم:
گواهی می دهم که جز خداوند معبودی نیست او یار نیکان است. سرورمان محمد بنده و فرستاده ی او است. او اخلاق والا دارد. بار خدایا بر او درود و سلام فرست و بر سرورمان محمد و خاندان و یارانش همه برکت نه.

ارکان نجات:

برادران گرامی: تنها همین را می توانم بگویم که ما در زمان سختی هستیم. و مسلمانان رنج های غیر قابل تصوری را تحمل می کنند. و تنها می توانم به شما یادآور شوم که هر بلایی در نتیجه ی یک گناه نازل می شود و تنها با توبه پایان می پذیرد بنابراین دیدگاه منفی نسبت به مومنان به هیچ وجه قابل قبول نیست. شما مکلف به این هستید که مسلمان باشید. اعمال خود را محاسبه کنید. نظام زندگی خود را مرور کنید. نظام زندگی تان را در سر کار و روش کسب مال و راه هزینه ی آن، مناسبت ها، شادی ها، غم ها و حرکات را مرور کنید. آیا حرکات شما بر اساس روش وبرنامه ی الهی است یا در مسیری متفاوت از آن حرکت می کنید؟

تا به کی مشغول لذت ها هستی درحالی که مسئول اعمال پیشین خود می باشی
***

من در خطبه ام بر پویا بودن تاکید کردم یعنی نظام زندگی تان را در خانه تغییر دهید. خداوند بیش از توان شما، شما را مکلف نمی نماید. توبه ی نصوح کنید. هر هفته با خانواده تان بنشینید و حق و باطل را برایشان تشریح کنید. آنچه در خطبه جمعه شنیدید برایشان بازگو کنید. تلاش کنید فرزندانتان را پایبند بار بیاورید. تلاش کنید درآمدتان را حلال کنید. این چیزی است که می توانید انجام دهید. یعنی با نفس خودتان جهاد کنید. جهاد نفس چنان که یکی از علما می گوید چهار مرحله دارد: خود را به شناخت خداوند وادارید، آیا زمانی برای شناخت خداوند گذاشته اید و خود را به اطاعت از او واداشته اید؟ آیا با نفس خود جهاد کرده اید و خود را واداشته اید تا به اندازه ی علم و دانش خود به سوی الله دعوت کنید؟ ایا این کار را کرده اید؟ بر شهوت ها صبر کرده اید، بر طاعات، بر قضا و قدر خداوند؟ این ها ارکان نجات هستند.

﴿ وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴾
(سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] * كه واقعا انسان دستخوش زيان است * مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كرده‏ اند)

[ سوره عصر: 1-3]

دعا :

بارالها ما را در زمره هدايت يافتگان درگاهت قرار ده. وبا آنانکه گناهانشان را آمرزيده ای همراه گردان. وبه دوستی گير با دوستانت ودر آنچه بما ارزانی داشته ای برکت نِه. ومارا درپناه خويش از زشتی وپليديها دورگردان چرا که قضا وقدر در دست توانای توست وکسی را قدرت محاسبه تو نيست.
وکسی که تو یاری گرش باشی خوار نمی شود و کسی که تو او را دشمن باشی عزت نیابد. تو بزرگ و والا هستی پروردگار ما. هر چه بخواهی ستوده ای و ما از تو آمرزش می خواهیم و به سوی تو توبه می کنیم. خدایا به ما عمل نیکی ارزانی دار تا ما را به تو نزدیک سازد. به ما ببخش و ما را محروم نکن و ما را اکرام کن و ما را خوار نکن و ما را برتری ده و بر ما برتری نده و ما را خشنود ساز و از ما خشنود باش. دین ما را برای ما که حافظ امر ما است، اصلاح نما و دنیای ما که امرار معاش ما است را برای ما بهبود بخش و آخرتمان را بازگشت ما به آن است برای ما نیک بگردان و زندگی ما را سراسر از تمام خوبی ها کن و مرگ را برای ما از هر بدی آسان کن ای پروردگار جهانیان. خداوندا با حلال خود ما را از حرام بی نیاز و با طاعت خود ما را از نافرمانی باز دار و با فضل خود ما را از دیگران بی نیاز فرما. خدایا ما را از عذاب خود در امان بدار و پرده پوشی ما را بکن و خودت را از یاد ما نبر ای پروردگار جهانیان. خدایا با برتری و رحمت خود کلمه ی حق و دین را والایی ببخش و اسلام و مسلمانان را یاری ببخش و شرک و مشرکان را خوار نما و مسلمانان را بر دشمنان خود و دشمنانشان یاری نما. نابودی آنان را در تدبیر آنان قرار ده و مصیبت ها را به جان آنان بینداز ای پروردگار جهانیان. قدرت خود را در نابودی شان به ما نشان دهد ای خدا. خدایا والیان مسلمانان را در مشرق و مغرب زمین به آنچه خود دوست داری و خشنود می شوی توفیق بده. خداوندا آنان را متحد ساز و به توحید کلمه برسان و هدایت و پایبندی را به آنان الهام نما.

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر