- فقه اسلامی / عبادات شعائری
- /
- روزه
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعده ی امانتدار. بارخدایا تنها آنچه را به ما آموختی میدانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آنچه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمرهی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرا مىدهند و بهترين آن را پيروى مى كنند و با رحمت خود ما را از جملهی بندگان صالح خود قرار بده.
تعريف روزه:
برادران گرامی، در درس گذشته زمینه را برای موضوع روزه فراهم نمودیم و امروز برخی از احکام آن را بیان میکنیم.نخست: تعریف روزه، خودداری از ورود عمدی یا اشتباهی چیزی در روز به شکم یا جایی که حکم شکم را دارد و همین طور خودداری از آمیزش جنسی با همسر صلاحیت دار با نیت نزدیکی. این تعریف فراگیر و مانع روزه بود. خودداری یعنی نخوردن غذا و آب در روز: زیرا خوردن و نوشیدن در شب حلال است. ممانعت از ورود عمدی یا اشتباهی: مانند مضمضه و مضمضمهی بسیار کردن که اگر مقداری از آب وارد شکم شود روزه باطل میشود و در این صورت باید روزه دار تا افطار روزه اش را ادامه دهد و روزهی این روز را دوباره بگیرد خواه روزه عمدی یا اشتباهی باطل شده باشد و خواه چیزی وارد شکم شده باشد. خودداری از جماع و نزدیکی با همسر صلاحیت دار با نیت این کار: اگر نیت نباشد- نیت عبادت را از عادت متمایز میکند- اگر نیت نباشد عبادتها و عادتها با هم میآمیزد. منظور از صلاحیت دار: زنی که نفاس و حیض است صلاحیت روزه گرفتن را ندارد و دلیل وجوب آن نیز درک بخشی از آن است. اگر انسان در پانزدهم رمضان اسلام آورد باید دو هفتهی باقیمانده را روزه بگیرد و دلیل وجوب آن درک بخشی از ماه است و هر روز از ماه رمضان دلیل وجوب ادای آن است. هر روز از روزهای این ماه مبارک دلیلی برای ادا کردن آن است و ادا کردن و قضا گرفتن روزه فرض است. یعنی اگر زنی برخی از روزهای رمضان را در ماههای دیگر قضایی به جا آورد شوهرش نمیتواند او را دستور به افطار دهد زیرا این فرض است. در نافرمانی خالق نباید از مخلوق پیروی کرد. به او میگوید: الآن که رمضان نیست درحالی که زن روزه قضایی اش را میگیرد. روزهی و قضایی به جا آوردن بر کسی که چهار شرط زیر را داشته باشد فرض است:
نخست: اسلام، دوم عقل، سوم بلوغ، چهارم آگاهی کسی که در هنگام جنگ اسلام آورده از وجوب روزه، چگونه؟ یعنی در میان جنگ یا نبرد یکی از کفار به اسلام گرویده است و شهادتین را ادا کرده است و در هیاهوی جنگ از فرض بودن روزهی رمضان آگاهی نیافته است در این حالت آگاهی داشتن از وجوب روزهی رمضان یکی از شروطی است که باید در روزه دار وجود داشته باشد.
اسلام، عقل، بلوغ، آگاهی کسی که در هنگام جنگ اسلام آورده از وجوب روزه. اما کسی که در سرزمین اسلامی است ناآگاهی وی دلیل توجیه پذیری نیست و عاقلانه نیست که انسانی در سرزمینی اسلامی باشد و رمضان بیاید و به شما بگوید: نمیدانستم روزه فرض است. این حرف وی مردود است. اما اگر در دار الحرب اسلام آورده باشد آگاهی از فرض بودن روزه یکی از شروط روزه گرفتن او است. اما کسی که در سرزمین اسلام زندگی میکند این امر دربارهی او صادق نیست.
شروط روزه:
برای صحت روزه انسان باید از بیماری، حیض و نفاس مبرا باشد و باید مقیم باشد یعنی مسافر نباشد. دربارهی مسافر خداوند میفرماید:﴿ وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ﴾
﴿ و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى مى آيند به سوى تو روى آورند﴾
واضح است که این اطلاعات اساسی و روشن است اما میخواهیم بخشی از اطلاعاتی را که نیازمند به آنیم را بررسی کنیم: نخست: کسی که اشتباه روزه اش را افطار کند باید قضایی به جا آورد. زیاده روی در مضمضمه و روزه خوب است اما اگر روزه داشتید و در مضمضمه یا وضو زیاده روی کردید و مقداری آب به شکم وارد شد باید روزهی آن روز را دوباره بگیرید و بقیهی آن روز را نیز روزه باشید. این معنای اشتباه است. طبعیتا افطار عمدی که روشن است. نیت در روزه مهم است. صلاحیت داشتن در روزه مهم است. انسان نباید بیمار باشد یا حیض و نفاس داشته و یا مسافر باشد. یعنی اگر مؤمن روزی از این ماه را درک کند باقیماندهی آن را باید روزه بگیرد. هر روزی خودش دلیل بر وجوب آن است. کسی که در میان مسلمانان باشد عدم آگاهی وی توجیهی ندارد و پذیرفته نیست. اما اگر در جنگ باشید و تازه مسلمان باشید آگاهی شما از فرض بودن روزهی این ماه یک شرط اساسی است.
جنب بودن روزه را باطل نمیکند. درس آینده ان شاء الله انواع شش گانهی روزه یعنی فرض، واجب، سنت، مستحب، نفل و مکروه را بیان میکنیم.
نیت قلبی است اما برخی از فقها سختگیری کرده و گفتن لفظ آن را مهم دانسته و برخی دیگر گفته اند: نیت قلب کافی است.
* * *
طهارت:
یکی از فصلهای گزیده احیاء علوم الدین کتاب طهارت است. نویسنده رحمه الله و رضی الله عنه میگوید:بدان که طهارت چهار مرتبه است، نخست: طهارت ظاهر از حدث، نجاست و پلیدی ها. حدث دو نوع است: حدث اکبر و حدث اصغر. نجاست عینی است و پلیدیهای اضافی مانند تراشیدههای موی زیر بغل و امثال آن و اضافههای کوتاه شدهی ناخن. در این سه واژه طهارت ظاهر از حدث، نجاست و پلیدیهای اضافی جمع میگردد. دوم: طهارت اعضا از گناهان و نافرمانی ها. سوم: طهارت قلب از اخلاق ناپسند و رذایل فرومایه. چهارم طهارت باطن از غیر خدا- چهار نوع - و این هدف نهایی است. میگوید: کسی که بینش والا داشته باشد، به این مطلب – مرتبه – اوج میگیرد و کسی که بینش نداشته باشد تنها مرحلهی اول طهارت را درمی یابد. این پدیدهای رایج است. بسیاری از مسلمانان را میبینیم که تنها به پاکیزگی ظاهری خود میپردازند و البته به بیماریهای روانی به نام وسواس دچار می شوند. موارد زیادی از افرادی به من مراجعه میکنند که به این نوع بیماری دچار اند و زندگی شان جهنم شده است. وضو میگیرد سپس دوباره وضو میگیرد و وارد توالت میشود و بیرون میآید و در نوع طهارت خود شک دارد و دوباره میرود و بیرون میآید و در جای نماز خود دقت میکند و اگر کودک از روی آن رد شود دوباره نماز میخواند. اینها بیماری روانی است یعنی چنین انسانی باید در مراکز درمانی درمان شود. انسان وقتی مراتب طهارت را فراموش میکند و تنها به مرتبهی اول بسنده میکند که همان پاکیزگی از حدث و نجاست و پلیدیهای زاید است در حقیقت از حقیقت طهارت بی خبر مانده است، چرا؟
زیرا اسلام بر نظافت بنا شده است. نظافت یعنی مبادا فکر کنید منظور فقط نظافت مادی است. برایتان مثالی زده بودم: پیش تر گفتم که شخصی در تعمیرگاهی کار میکرد که روغن و امثال آن لباسها را آلوده میکرد- تعمیرکار مثلا- و روپوشی را میپوشد که آبی رنگ است و این رنگ به علت روغن و زغال و خاک تبدیل به رنگ سیاه میشود. شخص زیر خودرو دراز میکشد تا برخی از وسایل را باز کند و کار خود را به درستی انجام دهد و پاداشی منصفانه بگیرد. این کار در اسلام بسیار پاکیزه است. شاید در اتاقی در یک مؤسسهی با مبلمان بسیار شیک تکیه زده باشید و بهترین فرشها در آن پهن باشد و تهویه مناسب باشد و تمام وسایل راحتی در آن باشد اگر این شغل با آزار مردم ایجاد شده باشد کاری پلید است. پس مبادا نظافت را محصور در نظافت مادی کنید. آن کار تمیز و پاک است. و رسول خدا علیه الصلاة والسلام کسی که خودش کسب درآمد حلال میکرد را میستود. سیدنا عمر میگفت: «مردی که کار نمیکند از چشم من میافتد» و امام علی کرم الله وجهه میگوید: «ارزش انسان به کاری است که درست انجام میدهد» اگر کارش را خوب انجام دهد نزد خداوند ارزش دارد زیرا فرمان برده است. منظور از نظافت، پاکی باطن است. دروغگو پلید است، فریبکار و سخن چین پلید است. متکبر پلید است. کسی که دیگران را تحقیر میکند پلید است. کارهای پلیدی مبتنی بر آزار مردم است که با گرفتن اموال آنان و ایجاد ترس و وحشت بر آنان انجام میشود همه پلید است. کارهایی که انسان برای انجام آن نیاز به لباس خاصی دارد نزد خداوند و مردم بسیار پاکیزه است. کارهای بسیار زیبایی است. اسلام بر نظافت و پاکی استوار است. انسان میتواند به اروپا برود و درآنجا مظاهر پاکیزگی و نظافت را در بالاترین سطح ببیند اما اگر میان آنان زندگی کند پلیدی و ناپاکی بیشماری از جمله فساد اجتماعی، فروپاشی اخلاقی، زنازادگی، را مشاهده خواهد کرد . یعنی چگونه میپذیرید، که آماری که در آمریکا چند ماه پیش در بارهی روابط نامشروع و حرام میان خویشان انجام شده نشان داده که سی درصد از زنان در آنجا با محارم خود از جمله پدران و برادران خود ارتباط جنسی دارند، معنای این کار چیست؟ آنان دخترانشان نیستند؟ آنان به دلیل زنازادگی خواهران آنان نیستند. آنان عده ندارند. این شریعت حکیمانهای که پیامبر اکرم آورده است گمان میکند او خواهر اوست اما نیست و گمان میکند دختر او است اما نیست. این پلیدی حقیقی است؛ فساد، فروپاشی اخلاقی، فرومایگی، کسب اموال حرام و دروغ، خیانت، و سخن چینی که عامل تمام اینها پلیدی درون است. کسی که بینش والایی داشته باشد اراده و همت وی به سوی این اهداف میگراید و کسی که بینش نداشته باشد مراتب طهارت را تنها در مرتبهی اول میبیند. مشاهده میشود که بسیاری از اوقات گرانبهای خود را در زیاده روی در طهارت و شستشوی لباسها صرف میکند. ببینید نویسنده چه میگوید: زمان گرانبها. یعنی شما در زمانی زندگی میکنید و عمری را میگذرانید که بسیار گران قیمت است. یعنی هر دقیقه، گاهی به شما میگوید: این سفینهی فضایی هر دقیقه اش سیزده میلیون دلار هزینه داشته است یعنی چه؟ یعنی برای پرتاب این سفینهی فضایی به ماه تمام علوم و دانشهای زمینی صرف شده است، ریاضیات، ستاره شناسی، فیزیک، شیمی، تمام این دانشها روی هم در این سفینه مشارک داشته اند و آمار هزینه هایش به این مبلغ فراوان رسیده است. این هزینهها تقسیم بر تعداد روزها، ساعتها و دقایقی میشود که در فضا باقی میماند و گفته شده: هر دقیقه سیزده میلیون دلار هزینه داشته است.
عمر بسیار گرانبها است:
آیا باور میکنید که یک ثانیه از زندگی شما میلیاردها میلیارد هزینه دارد تا بخواهید همین لیوان آب را بنوشید. باید آفتاب باشد، باید ابرها باشند، باید دریاها باشند تا بتوانید بخورید. این آب وهوای دگرگون گرم و سرد و باران و برف و ابر و خورشید تابان و خورشید پشت ابرها تمام اینها در ساخت خوراکی و نوشیدنی، در ساخت سبزیحات و فراوردهها و میوهها سهیم اند. شما مثلا به خاطر وجود چربی برای درمان با قلب مصنوعی دویست یا سیصد هزار هزینه لازم دارید. کاشت کلیه هزینهای حدود هزار لیره دارد. کاشت کلیهی یک انسان دیگرو.. پس وقتی انسان یک سیستم سالم است وبخواهد کلیهای پیوند زند هشتاد هزار هزینه دارد و عمل جراحی قلب سیصدهزار و گذاشتن قلب مصنوعی چهارصد هزار هزینه دارد. یعنی انسان در هر ثانیه میلیاردها ارزش دارد و این یعنی عمر گرانبها است. کسی که این عمر را در امور بیهوده، لهو و لعب، اهداف نادرست، راههای بن بست، کارهای بی فایده، سرگرمی، فخر فروشی به اموال و فرزندان صرف کند یکی از زیان کارترین انسانها خواهد بود. زیرا در وقت دیدار انسان تنها از لحظاتی احساس پشیمانی میکند که در آن یاد خداوند را ننموده است. پس انسان در روش استفاده از وقت خود دقت کند که چطور برنامه ریزی کند؟ گذشتهها گذشته است و آینده هنوز نیامده و اکنون شما باید در وقت کنونی خویش بیندیشید. در گذشته نماز خواندید یا نخواندید، روزه گرفتید یا نگرفتید، فکر کردهاید یا نکردهاید، خوب بودید یا بد، گذشته و کار آن به پایان رسیده است و فکر کردن به آن تباه کردن وقت است و آینده نیامده است. این کار را پس فردا انجام خواهم داد. در پایان زمستان توبه خواهم نمود. در ابتدای سال تحصیلی توبه خواهم نمود. پس از انجام این کار توبه خواهم کرد. آینده نیامده است. لحظهای که در آنید برایتام مهم باشد. تنها همین لحظه را در اختیار دارید. اگر خداوند را شناختید برخیزید و به طاعت او مشغول شوید پیش از آنکه ندانید چه خواهد شد. بنابراین میبینید که اکثر زمان گرانبهای خود را به دلیل وسوسه در زیاده روی در طهارت گرفتن و شستن لباسها صرف میکند. از روی ناآگاهی فکر میکند که طهارت مطلوب فقط همین شستن لباسها است و نمیداند که پیشینیان همه همیشه مشغول طهارت قلب خود بوده اند. ممکن است مسلمانی را پاکیزه ببینید اما کینه توز باشد و خودبرتربینی و حسادت داشته باشد. عاقلانه نیست. ارزش این پاکیزگی ظاهری چیست؟ ناگزیر باید قلب را پاک نمود. بنابراین سیدنا عمر میگوید: «قلب خود را مراقبت کن» باید مراقب قلب خود باشید که نسبت به مردم چه در خود دارد؟ آیا نسبت به آنان محبت دارد یا کینه میورزد؟ چه در دل است؟ خداوند متعال میفرماید:﴿ يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴾
﴿ روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمى دهد * مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد ﴾
فرایند طهارت و پاکی در تمام عرصهها نصف ایمان است:
کار به جایی رسیده که برخی ظاهر نمایی را نیز نظافت میدانند. میبینید که بیشتر زمان خود را در تزیین ظواهر میگذرانند و باطن آنان ویران و آغشته به گناهان کبیره، نادانی، ریا، و نفاق است و اگر نظافت را تنها منحصر در مادی امور نظافت ببینند این کوته فکری زیبا نمینماید.در حدیث از پیامبر علیه الصلاة والسلام آمده که فرموده است:
(( الطُّهُورُ شَطْرُ الإِيمَانِ ))
((نظافت نیمی از ایمان است))
ظاهر و باطن اسلام طاهر است:
حدیثی دیگر پیامبر علیه الصلاة والسلام میفرماید:(( مِفْتَاحُ الصَّلاةِ الطُّهُورُ ))
((کلید نماز طهارت است))
﴿ يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾
﴿ اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگيريد و بخوريد و بياشاميد و[لى] زياده روى مكنيد كه او اسرافكاران را دوست نمى دارد﴾
﴿ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴾
﴿ پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد﴾
مساجد و بازارها:
اکنون با برخی از احادیث پیامبر علیه الصلاة والسلام که میفرماید:(( . . . . خَيْرَ الْبِقَاعِ الْمَسَاجِدُ ، وَأَنَّ شَرَّ الْبِقَاعِ الأَسْوَاقُ ))
((.... بهترین مکانها مساجد است و بدترین مکانها بازارها است))
(( . . . . خَيْرَ الْبِقَاعِ الْمَسَاجِدُ ، وَأَنَّ شَرَّ الْبِقَاعِ الأَسْوَاقُ ))
((.... بهترین مکانها مساجد است و بدترین مکانها بازارها است))
(( اللهم لا عيْشَ إِلا عَيْشُ الآخِرَةِ . . . ))
((خدایا زندگی ای، جز زندگی آخرت نیست...))
بهترین کارها و یاران نزد خداوند:
پیامبر علیه الصلاة والسلام میفرماید:((خير الأعمال الصلاة في أول وقتها))
((بهترین کارها نماز اول وقت است))
با چنگ و دندان او را برگیر یعنی با او همنشینی کن، پیامبر علیه الصلاة والسلام میفرماید:
(( خَيْرُ الأصْحَابِ عِنْدَ اللَّهِ خَيْرُهُمْ لِصَاحِبِهِ ))
((بهترین دوستان نزد خداوند بهترین آنان برای دوستان خود هستند))
(( خَيْرُ الأصْحَابِ عِنْدَ اللَّهِ خَيْرُهُمْ لِصَاحِبِهِ ، وَخَيْرُ الْجِيرَانِ عِنْدَ اللَّهِ خَيْرُهُمْ لِجَارِهِ))
((بهترین دوست نزد خداوند دوستی است که برای دوست خود بهترین باشد و بهترین همسایه کسی است که برای همسایه هایش بهترین باشد.))
توحید جانها را خوشبخت میکند:
و پیامبر علیه السلام میفرماید:(( خَيْرُ الدُّعَاءِ دُعَاءُ يَوْمِ عَرَفَةَ ، وَخَيْرُ مَا قُلْتُ أَنَا وَالنَّبِيُّونَ مِنْ قَبْلِي لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ))
((بهترین دعا، دعای روز عرفه است و بهترین کلام چیزی است که من و پیامبران پیش از من گفته اند: لا إله الا الله وحده لا شریک له له الملک و له الحمد و هو علی کل شئ قدیر))
از ما فرمان ببر تا بهر تو پرده برداریم چون به محبوبان خویش خشنودی دادیم
پناه ما بگیر و در جوار ما باش همیشه تا تو را از شر بندگان در امان داریم
***
((خَيْرُ الدُّعَاءِ دُعَاءُ يَوْمِ عَرَفَةَ ، وَخَيْرُ مَا قُلْتُ أَنَا وَالنَّبِيُّونَ مِنْ قَبْلِي لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ))
((بهترین دعا، دعای روز عرفه است و بهترین کلام چیزی است که من و پیامبران پیش از من گفته اند: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ))
توکل بر خدا و تسلیم او شدن سعادت را به دل انسان میآورد:
بهترین دعا استغفار است. استغفار، این گرایش الهی جان را از گناه پاک میدارد و گناهان کارها یا شهوتهایی است که شما به آن دل بستهاید. پس اگر نور الهی بیاید نفس را از این گناهان پاک میکند و پلیدی گناه را از آن میزداید:(( قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهم عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، خَيْرُ الذِّكْرِ الْخَفِيُّ وَخَيْرُ الرِّزْقِ مَا يَكْفِي ))
((رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود، بهترین ذکر آن است که پنهان باشد و بهترین روزی آن است که کفایت کند))
بهترین توشه تقوی است و بهترین چیزی که به دل میآید یقین است. طبیعتا انسان خانهای مهیا میکند و برای خود تختی زیبا و سرویس کامل تدارک میبیند و نیازمندیهای خانه را فراهم میکند- به تعبیری درست تر- هر چه از آن لذت ببرد و خوشش آید، ناگهان مرگ نزد او می آید این توشه بی فایده است اما اعمال نیک او اگر زیاد باشد بهترین توشه برای او خواهد بود. وقتی فرشتهی مرگ بیاید، پیامبر اکرم میفرماید:
(( خير الزاد التقوى ))
((بهترین توشه تقوی است))
(( خير ما ألقي في القلب اليقين ))
((بهترین چیزی که به دل میآید یقین است))
﴿ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ ﴾
﴿ يا در كارى ابرام ورزيدهاند ما [نيز] ابرام مى ورزيم﴾
﴿ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴾
﴿ تا آنگاه كه زمين پيرايه خود را برگرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند شبى يا روزى فرمان [ويرانى] ما آمد و آن را چنان در ويده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشته است اين گونه نشانه ها[ى خود] را براى مردمى كه انديشه مى كنند به روشنى بيان مى كنيم﴾
اويس قرنی:
در موضوع این احادیث که با واژهی خیر آغاز شده اند این حدیث را دیدم:(( نَادَى رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ يَوْمَ صِفِّينَ: أَفِيكُمْ أُوَيْسٌ الْقَرَنِيُّ؟ قَالُوا: نَعَمْ ، قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ مِنْ خَيْرِ التَّابِعِينَ أُوَيْسًا الْقَرَنِيَّ ))
((مردی از شام در جنگ صفین فریاد زد: آیا اویس قرنی میان شما است؟ گفتند: آری، گفت از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم: اویس قرنی یکی از بهترین تابعین است))
مؤذن حج ندا داد و مردم بیرون ریختند:
﴿ وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ﴾
﴿ و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى مى آيند به سوى تو روى آورند﴾
ده سال عمر و علی در حرم امن الهی به دنبال اویس بودند. پیامبر علیه الصلاة والسلام به آنان فرموده بود او را در مراسم حج خواهند دید و چه کسی از پیامبر راستگوتر است؟
گفتوگویی که میان عمر وعلی و اویس قرنی گذشت:
مردی نزد عمر آمد تا به او خبر دهد قافلهای کوچک و جدید از یمن رسیده است. عمر با سینهای مالامال از امید دوان دوان رفت. در هیاهوی قافله دید که علی از او زودتر رفته است. کاروانی جدید از یمن است. با مردی نرم خو سخن میگوید. نشانههای سروری در او نمایان است و شنید که علی به او میگوید: آیا در کاروان تو – همه را یک به یک دیده است- به جز آنان که درباره شان سخن گفتی کسی دیگر باقی نمانده است؟ بزرگ آن قبیله به او گفت: چرا ای پسر عموی رسول الله ولی صبر کنید من او را فراموش کرده ام. در سفر ما جوانی گمنام با لباسی پاره است که افساربانی شتران میکند و ما چند درهمی به او دستمزد میدهیم فکر نمیکنم منظور شما او باشد. عمر فریاد زد او چشمانی سیاه مایل به کبود و چهرهای گندمگون دارد چهارشانه، قامتی معتدل و... چانه اش به شکمش میرسد. اعرابی شگفت زده شد و به عمر نگاه کرد و با اینکه او را نمیشناخت گفت: بهترین توصیف او را نمودی آیا او را دیدهای؟ نور به دل عمر و علی تابید و فهمیدند که شخص مورد نظر را یافته اند و از او خواستند آنان را به مکان اویس راهنمایی کند و او چنین کرد و با شتاب نزد او شتافتند و در صحرای مکه نزدیک ابی قبیس مردی را دیدند که شتر میچراند به او سلام کردند و سپس گفتند: تو کیستی؟ گفت: شتربان و مزدور این مردم. گفتند: ما از این نپرسیدیم. نام تو چیست؟ گفت: عبدالله، کسی که آن دو میخواستند اویس بود. گفتند: ما میدانیم که همهی اهل آسمانها و زمین بندهی خدا هستند ولی نامی که مادرت بر تو نهاده کیست؟ گفت: شما از من چه میخواهید؟ شما کیستید؟ گفتند: رسول الله صلی الله علیه وسلم اویس قرنی را برای ما توصیف نموده است و ما سیاه چشمی و گندمگونی او را میدانیم. سپس به او درود فرستادند و از او خواستند برایشان دعا و طلب استغفار نماید. طبیعتا او سر به زیر انداخت و سکوت نمود گویا خودش هست. گفت: من برای کس خاصی به جز مردان و زنان مؤمن طلب آمرزش نمیکنم. شما کیستید؟ علی گفت: این عمر امیرالمؤمنین است و من علی ام. انسان نباید خودش را بالا ببرد. اویس قرنی برخاست و ایستاد و گفت: درود بر شما ای امیرالمؤمنین و درود بر تو ای پسر ابی طالب خداوند از جانب این امت به شما پاداش نیک دهد. عمر گفت: ای اویس مرا پند ده. عمر مرد اول اسلام به او میگوید: ای اویس مرا پند بده. زیرا او سخنان پیامبر را باور دارد. اویس گفت: رحمت خداوند را با فرمانبرداری از او بطلب و از نقمت او در نافرمانی پرهیز کن و در این میان از او ناامید نشو. همین سخن تو را بس است. رحمت خداوند را با فرمانبرداری از او بطلب و از نقمت او در نافرمانی پرهیز کن و در این میان از او ناامید نشو کسی که در نافرمانی امید رحمت الهی را داشته باشد احمق است و کسی که که در فرمانبرداری از الله از او بترسد او ناامید است و علی فریاد زد: رسول الله صلی الله علیه وسلم دربارهی تو برایمان سخن گفته است و او تو را ندیده است. اما تو را دوست داشت و تو را توصیف مینمود و می گفت: تو بهترین تابعی هستی، ای اویس، پیامبر را چگونه تصور می کنی؟ او پیامبر را ندیده است، گفت: ای علی فضل و برتری شما در دیدن او بود که من از دیدن او واین فضل محروم ماندم. ولی من با بینش خودم او را تصور میکردم اما شما با چشم سر او را دیدهاید. من تصور میکنم او نوری تابان بود که فضا را پر کرده بود. و در جانها نفوذ داشت. تصور میکردم سر ایشان به اندازهی کمانی با عرش فاصله دارد و قدمهای مبارک در زمین هفتم است. عمر و علی از اشتیاق پیامبر گریستند. سپس عمر گفت: زمان چطور بر تو میگذرد ای اویس؟ گفت: بر مردی که فکر میکند اگر صبح کند شاید شب نکند یا شب کند نداند صبحش فرا میرسد، چطور میگذرد؟ این بهترین حالت است. تمام مشکلات او حل شده است و هر چه مرگ نزدیک تر میشود غمی ندارد. گفت: چگونه به این مکان عالی رسیدی؟ گفت: من در مقام ترس زیسته ام و این مقامی است که از ترس پروردگارش صبح کند و گویا تمام مردم را کشته است. حقیقت این است که اگر ترس نباشد مشکل بزرگ است. باید از مقام خود نزد خداوند ترس داشته باشید. باید نگران سرنوشت خود در دنیا باشید. باید بترسید که مبادا آن طور که خدا بخواهد نباشید. این ترس بزرگترین انگیزه برای کار نیک و پایبندی و ایمان است. آن دو بسیار با هم سخن گفتند و سپس عمر لباس و نفقهای به او تقدیم نمود. گفت: با اینها چه کنم؟ آیا نمیبینی که ردا و شلوار من از پشم است فکر میکنی تا چه زمانی اینها را پاره و کهنه کنم؟ و از کار خودم چهار درهم میگیرم فکر میکنی تا چه زمانی بتوانم آن را مصرف کنم؟ من درهمها و لباسهایی دارم. میان دستان من و دستان تو گردنههای صعب العبوری است که تنها شتران تیز رو قادر به پیمودن آن هستند. ای عمر از دنیا دوری کن و از روزی بترس که در آن روز نه مال و نه فرزند سودی نداشته باشد. سپس عمر تازیانه اش بر زمین زد و فریاد کشید: کاش مادر عمر او را نمیزایید. اویس میخواست برگردد که علی مانع او شد و گفت: ما آمدهایم با تو انس بگیریم. گفت: شگفتا علی، فکر نمیکردم که کسی پروردگارش را بشناسد؛ با غیر او آرام گیرد و سپس بازگشت. طبیعتا پیامبر صلی الله علیه وسلم دربارهی اویس حدیثی فرموده است ولی او را ندیده است اما خداوند خبر او را به ایشان داده است. و از عمر خواسته وقتی اویس را دید از او بخواهد برایش طلب آمرزش کند. از او طلب استغفار کند. سیدنا عمر بسیار بر دیدن اویس اصرار داشت و او را دید و علی نیز این کار را نمود و هر چه بود گذشت.نکات برگرفته شده از این داستان:
از تمام این داستان باید در ذهن ما این امر باقی بماند که اگر جزئیات را فراموش کردیم نباید سخنان اویس را فراموش کنیم. با اطاعت از خداوند امید رحمت او را داشته باش و در نافرمانی او از نقمت و عذاب او بر حذر باش و در این میان به او امید داشته باش. یعنی اگر انسان به رحمت خداوند امید داشته باشد و نافرمانی او را بکند این کار او عین نادانی و کودنی و حماقت است و اگر از رحمت خداوند ناامید شود در حالی که فرمانبردار خدا است این نیز نادانی است باید در اطاعت از خداوند به رحمت او امیدوار بود و در نافرمانی او از عذابش بر حذر بود و میان این امر ترس و امید باید باشد. دنیا پایهی هر اشتباهی است. همچنین دنیا گریزی اویس قرنی یکی از دلایل رسیدنش به این مقام بود. نکتهی سوم: اگر صبح کند شاید به شب نرسد و اگر شب کند شاید تا صبح نرسد و نکتهی چهارم: ترس از خداوند بزرگ، ترس او از خداوند به طوری که گویا تمام مردم را کشته است و یقین وی به مرگ، زهد و پارسایی در دنیا، امیدش به خدا در اطاعت از او و ترس از عذابش در نافرمانی اش چهار حقیقت برداشت شده از این داستان با جزئیات فراوان است. به او میگوید: با اطاعت از خداوند رحمتش را بجوی و در نافرمانی او از عذابش بترس و در این میان از او نا امید هم نشو. از خداوند به گونهای میترسم که گویا تمام مردم را کشته ام. نکتهی سوم: چگونه است دربارهی مردی که چون صبح کند گمان کند به شب نرسد و چون شب کند گمان کند به صبح نرسد.آخرین نکته: وقتی لباس و پول به او عرضه کرد گفت: این شلوار و این هم ردای پشمین من است فکر میکنی تا کی کهنه خواهم کرد؟ و از کارم چهار درهم میگیرم فکر میکنی تا کی میتوانم مصرف کنم؟ یعنی من در بحبوحه ام. همهی ما اندازهی یک سال خوراکی داریم. هفت یا هشت روپوش در کمد لباسها دارند و به شما میگوید: امسال چیزی برای پوشیدن ندارم. به سیدنا اویس نگاه کنید انسان وقتی نیازهای دنیایی خود را نادیده بگیرد جان او زلال مییابد و چون اسباب دنیا قطع گردد اسباب آسمانی برایش باز میشود اما اگر تمام هم و غم او دنیا باشد:
(( من أصبح وأكبر همه الدنيا جعل الله فقره بين عينيه ، وشتت عليه شمله ، ولم يؤته من الدنيا إلا ما قدر له ، ومن أصبح وأكبر همه الآخرة جعل الله غناه في قلبه ، وجمع عليه شمله ، وأتته الدنيا وهي راغمة ))
((کسی که صبح کند در حالی که بیشترین دغدغهی خود را مصروف دنیا کند خداوند او را دچار بینوایی میکند و او را پریشان میسازد و از دنیا تنها آنچه برایش مقدر شده به وی میدهد و کسی که صبح کند در حالی که بالاترین دغدغهی وی آخرت باشد خداوند بی نیازی را در دل او مینهد و او را آرامش میدهد و دنیا علی رغم میلش در خدمت او میآید.))