- تربیت اسلامی / موضوعات مختلف تربیتی
- /
- ٠1موضوعات مختلفة في التربية
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد امین. بار خدایا تنها آن چه به ما آموختی را میدانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آن چه به ما آموختی بهرمند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمرهی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند و با رحمت خود ما را از جملهی بندگان صالح خود قرار بده.
مقدمه:
برادران مؤمن، به نظر من در این درس موضوعات متعددی وجود دارد که باید به آن پرداخته شود:
موضوع نخست: موضوع شب قدر.
موضوع دوم: موضوع عید
موضوع سوم: موضوع پس از رمضان
شب قدر:
اما موضوع نخست، مردم از این شب تصورات دور از حقیقتی دارند. خداوند سبحان میفرماید:
﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴾
(ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.)
و کلمهی قدر در آیهی دیگری توضیح داده شده است، جایی که خداوند متعال میفرماید:
﴿ وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ﴾
(بزرگى خدا را چنان كه بايد نشناختند.)
بنابراین انسان خواهان منافع خود است، این که خداوند را بشناسد، هر تلاشی و فعالیتی و انرژی و وقت و کاری که برای شناخت خداوند نباشد؛ بیهوده و محکوم به شکست و از دست رفته است. بدین ترتیب خداوند میفرماید:
﴿ وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ﴾
(بزرگى خدا را چنان كه بايد نشناختند.)
﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴾
(ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.)
دیشب دربارهی زنده نگه داشتن این شب بدور از مسائل دقیق که در تفاسیر سورهی قدر آمده است؛ را بیان کردم. به عنوان برداشت هنگام خواندن این سوره چه چیزی احساس میکنید؟ اگر شب مشخصی وجود داشت؛ بر این تصور سئوالاتی وجود دارد؛ زیرا ماه عربی هجری با ماه میلادی متفاوت است بانبراین در طول این سالهای دراز و صدها سال رمضان در تابستان و زمستان و بهار و پاییز میآید بنابراین ماه رمضان در همهی ماهها آمده است.
بنابراین این شب شاید در تمام روزهای سال وجود داشته باشد. پس پاکی و مقدس بودن سرچشمه از ذات آن شب نیست، نه هرگز. تصورات مردم دربارهی این که تنها یک شب وجود دارد که اگر انسانی آن را دریابد در دنیا و آخرت خوشبخت میشود؛ درست نیست. این سخن مبالغه آمیز است بلکه دور از حقیقت میباشد. مادامی که رمضان ماه هجری است و روزهای سال میلادی، این نا برابری وجود دارد. طبیعتا هر کدام از ما رمضان را در تابستان در ماه آگوست دیدهایم، در اکتبر، نوامبر نیز بوده است. دههی رمضان از اکتبر گرفته تا سپتامبر، اگوست، ژوئن و می وجود دارد. پس این جا به جایی همیشگی است. بنابراین هر روز از روزهای سال یک بار شب قدر بوده است. بنابراین آیا ارزش این شب در تشخیص آن است؟ خیر، هرگز، چیزی دیگر است. به نظر میرسد انسان وقتی به سطحی از شناخت خداوند میرسد؛ سزاوار گرفتن جایزهی ارزشمندی از خداوند است مانند مورد آشکار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم:
﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴾
(ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.)
یعنی زمانی که پروردگارش را در غار حراء عبادت میکرد و شبها را پشت سر هم میگذراند وقتی از لذت زندگی زده بود و به پسران هم سن خود میفرمود: من برای این آفریده نشدهام، زمانی که به تفکر در آفرینش آسمانها و زمین پرداخت و خود را از میدان انسانها بیرون کشید و از نادانی قوم خود و شهوتهایشان دوری گزید و در کرانهای دیگر زیست. زمانی که پروردگارش را آن طور که باید شناخت و شایستهی آن شد که قرآن به تدریج، همیشگی و مستمر بر او نازل شود. زمانی که خداوند شما را عاشق خود ببیند که برای هدایت بندگانش تلاش میکنید و در حلال و حرام و در کوشش برای خدمت به خلق خود بیند وقتی شما را ببیند که تمام وقت خود را به او فروختهاید و وقتی شما را عاشق مردم و مشتاق هدایتشان ببیند. وقتی مردم همه را در پناه خدا ببینید و به آنان نیکی کنید و هدفتان آخرت باشد، وقتی بیدار شدید هم وغم شما آخرت باشد، آنگاه شما سزاوار گرفتن جایزهی ارزشمندی هستید. این جایزه چیست؟
﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴾
(ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.)
در شبی که خداوند را آن طور که باید شناختید خداوند به قلب شما تجلی میکند. این تجلی چیست؟ به خدا نمیدانم چیست اما نتایج آن را میدانم. طبیعتی ناشناخته دارد. از رازهای الله متعال است اما نتایج آن آشکار است. آرامش وصف ناپذیری دارید. تعادل دارید. احساس میکنید خوشبختترین انسان هستید حتی اگر شرایط مادی شما بسیار دشوار باشد و زندگی شما سخت ترین زندگی باشد و درآمد شما از همه کمتر باشد. احساس خوشبختی میکنید زبرا شما به شناخت خداوند مشرف شدهاید. احساسی دارید به نام بی نیازی. گاهی کسی را که فکر میکنید گرسنه است را به غذا دعوت میکنید، میگوید: نه سپاسگزارم، احساس میکنید بی نیاز و سیر است و شاید گرسنه باشد ولی خویشتن داریاش باعث میشود به شما نگوید: من گرسنهام، از ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت است که فرمود:
(( لَيْسَ الْغِنَى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرَضِ وَلَكِنَّ الْغِنَى غِنَى النَّفْسِ ))
((بی نیاز بودن با کثرت مال و سرمایه نیست، بلکه بی نیازی واقعی غنای قلب است.))
این احساس بی نیازی وصف ناپذیر است. شاید فقیر باشد. شاید خدمتکار باشد. شاید کارمند سادهای باشد ولی در دل احساس بی نیازی دارد که اگر به تمام سرزمین داده شود آنان را کافی است. متکبران و ثروتمندان چنان فقری دارند که اگر بر تمام سرزمین پخش شود همه را بدبخت میکند. آنان را حریص یک لیره میبینید در حالی که میلیاردها دارند. به خاطر آن میجنگند و سوگندهای دروغ میخورند. این فقیر است. این انسان در سطح بسیار پایینی است. از جمله نتایج تجلی الهی، دیدگاه درست است. در زمانی که مردم پیرامون اموال حرام چنبره میزنند؛ مؤمن خودش را دور میکند و این مال را مایهی نابودی، ویرانی و دوری از خداوند متعال میداند. شاید زنی بسیار زیبا راه برود و اگر مردم را زیر نظر بگیرید میبینید که بیشتر آنان به او چشم دوختهاند اما مؤمن خود را بی نیاز از او میبیند.
او بندهی شهوت خود نیست. شهوت را زیر پا نهاده است. خداوند برایش مهمتر است. بنابراین برخی از زنانی که خداوند زیبایی فراوانی به آنان بخشیده است تنها از موضعگیری مؤمن شگفت زده میشوند. این چه پاکدامنی است؟! این چه بی نیازی است؟ این چه خویشتن داری است؟
این از نتایج تجلی الهی است. شاید مادر باشد. مبلغ فراوانی از پول یک باره بزرگترین مشکل شما را حل میکند اما در این ماه شبهه وجود دارد. پس با یک تصمیم سریع بدون خوددرگیری و بدون هیچ پرسشی و بدون ای کاش و بدون درگیری این پول را زیر پا مینهد. خداوند بر قلب فلانی تجلی یافته است. او از نظر طمع پاکدامن است. او از نامحرم خویشتن دار است. او احساس بی نیازی دارد. او احساس میکند خداوند دوستش دارد.
او نسبت به تمام مخلوقات مهربان است. او تعصب و کینه ندارد. تنگ نظر نیست. فلانی از گروه ما است و فلانی نیست. این بندهی خدا است. شما هم انسان هستید او هم انسان است. به خدا نمیدانم از این تجلی برایتان چه بگویم. من ژرفنای آن را نمیدانم. اما نتایج آن را میدانم. گاهی با انسانی رو به رو میشوید و او را در پایینترین سطح میبینید. شاید درجهی اجتماعی والایی داشته باشد. و شاید دارای جایگاه بالایی باشد. اما وقتی لب به سخن گشود به من گفت: با مردی بر اساس معیارهای جامعه برخورد کردهاید. جامعه معیارهایی دارد. معیار پول، معیار علم دنیایی، کسی دکترا دارد، جایزهی نوبل، بورد، بالاترین مدرک را دارد یا یک مشخصهی مهمی دارد گاهی قدرت و گاهی علم و گاهی پول است.
به من میگفت: وقتی انسان پیر میشود و همسرش خسته میشود چه مانعی دارد که دوست دختری داشته باشد. این انسان کجا و اصول شریعت کجا؟ این یک دشمنی است. سخنی گفت که خود را به پست ترین حالت وارد ساخت. بنابراین تجلی یعنی انسانی خداوند را بشناسد. پایبند باشد. دارای اصول باشد. مال دنیا همه در یک کفه و اصول وی در کفهی دیگر است و اگر مال با اصول وی در تناقض باشد آن را فدا میکند. او آرامش مییابد. این داستان از واقعیت گرفته شده است. در یک جرمی که مرتکب شدید و مقتول مرده است قاضی یا پزشک قانونی وجود دارد و کار تمام شده است. حکم را این قاضی صادر میکند. میتواند بگوید مرگ طبیعی بوده یا مسموم شده است. پنج میلیون به او پیشنهاد میشود. او مینویسد مرگ طبیعی بوده است. قاضی خانهی اجارهای دارد و درآمدش کفاف پنج روز را نمیکند و خودرو ندارد و نیاز فراوان دارد و این مبلغ مشکل او را حل میکند. پناه بر خدا. این یک جنایت است. این مؤمن است. انسانی به خاطر صد لیره دین خود را میفروشد. صد لیره نه پنج میلیون، تمام دین خود را میفروشد. زمانی که پروردگار میفرماید:
﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴾
(ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.)
به این معنا که شما وقتی خداوند را بشناسید خودتان را آماده میکنید تا تجلیهای الهی را دریافت کنید. این تجلی را خداوند در آیات دیگر چه نامیده است، که میداند؟ رحمت، نور، روح، زیبایی، همه درست است. آرامش.
﴿ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ ﴾
(آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد.)
این آرامش درونی و راحتی است. مسأله پیچیدهتر از خواندن دو رکعت نماز است. مسله پیچیدهتر از سه روز روزه گرفتن است. این عابد است. عابد در جای خود است. دیشب مثالی زدم و امشب هم اشکالی ندارد آن را بیان میکنم. دکتری در بالاترین سطح در جامعه و علامهی زمان خود و علمی منحصر به فرد دارد. دریایی از دانش است. به عنوان مثال در خاورمیانه شهرت دارد.
در این دانشکده مستخدمی در کنار درب نشسته است. هر وقت این دکتر رد میشود بر میخیزد و سلام میکند و هر وقت بیرون میرود بر میخیزد و به او خوشامد میگوید. این مستخدم یک سال، دو یا سه یا ده یا سی سال بیشتر این دکتر را نمیشناسد. تمام اطلاعات وی از او به همین مقدار است که او استاد دانشگاه است و دانشجویان او را دوست دارند. اما کسانی که در جلسات درس او هستند هر گاه درسی ارائه میدهد در دل آنان جایی تازه مییابد و از نظر آنان والاتر میشود. شما نباید مانند این مستخدم باشید. مانند این دانشجو باشید. دانشجو دانش خود را میافزاید. اگر - نمونهی والا از آن خدا است - انسانی عابد باشیم واژهی من میدانم آسان است اما اگر شخصی از عمان به بیروت مستقیم سوار هواپیما شود و این هواپیما از آسمان دمشق کاملا رد شود و از شما بپرسند که شام را میشناسید؟
به شما میگوید: میشناسم، سخن وی درست است. آن را از آسمان دیده است. اگر یک ساعت در فرودگاه فرود آید سپس به مسافرت ادامه دهد، آیا شام را میشناسید؟ میشناسم. فرودگاه و برج را دیده است. تصاویری از دمشق را در سالن فرودگاه دیده است. در سالن انتظار زیباییهایی از شام را دیده است، میگوید: من شام را میشناسم. در آن بودهام. یک ساعت در فرودگاه آن بودهام. اگر شخصی دیگر به مرکز شهر برود و مثلا به مرجه و بازار حمیدیه برود آن را میشناسد. شخصی که دو هفته در آن زندگی کند و گذری بر محلههای مردمی و قصر العظم و جبل قاسیون داشته باشد او نیز شام را میشناسد. یک پزشک و یک شخص یک ماه اقامت دارند. شخصی در دانشگاهی در دمشق درس میخواند و چهار سال در آن زندگی میکند و در یک محلهی فقیرنشین خانهای اجاره میکند. آداب و رسوم و حمص را در صبح روز جمعه میبیند و مثلا تساقی را مشاهده میکند. عید، آراستگی، کلوچه ها را میبیند و همه چیز را دربارهی آن میداند. به فرض روابط اجتماعی، فضای محافظه کارانه و مثلا شغل محافظه کارانه را میبیند و به شما میگوید: من تمام آداب و رسوم ملی را میدانم. و اگر شخصی زادهی شام باشد و هشتاد ساله باشد میگوید: مدحت پاشا به شام آمد و در مسجد اموی نشست و گفت: من در زمان خودم دو پادشاه را بر کنار کردم. نزد شیخ بدر الدین مینشیند و میگوید: اکنون تو را خلع خواهم کرد. تلگرافی به سلطان نوشت و آمد و پس از یک ساعت او را برکنار کرد. داستانهای قدیمی شام را میداند.
این قصر اسعد پاشا است و اصل آن را میداند. این منزل را چگونه بنا کردهاند و چگونه دروازهای به دشت داشته است. اینان همه دمشق را میشناسند. اما شناختها با هم بسیار متفاوت است. اینجا درجه بندی است. آیا خدا را میشناسید. آری، از او چه میدانید. میگوید: خداوند خالق هستی است. میایستد. کامل میکند. آیا واضح تر از این؟ شخصی ده ساعت دربارهاش حرف میزند. بیست ساعت بدون توقف از خدا میگوید. هر چه شناخت شما از او بیشتر باشد نزد او گرامی ترید، پس:
﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴾
(ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.)
در این شب وقتی خداوند را میشناسید و در حقیقت شناخت او دو مسیر دارد: نمیگویم یک راه دارد. دو راه به او میرسد؛ راه اول، طریق هستی است زیرا هستی آفریدهی او است. اگر در صنعت بیندیشید؛ صانع و سازنده را میشناسید. اگر در نظام دقت کنید نظم دهنده را میشناسید. اگر در هستی بنگرید سازندهی هستی را شناختهاید. اگر در قضا و قدر بیندیشید مقدر کننده را میشناسید. شاید یک ستارهی خیلی بزرگ در سال هزاران هزار میلیون کیلومتر را میپیماید و به زاویهی مشخصی در دهم ثانیه میرسد و ساعت بیگ بن بر اساس آن تنظیم میشود. شاید. خودروی مثلا اگر در راه حلب باشد و هیچ مشکلی نداشته باشد و به شهرها وارد نشود و نایستد و اشکالی پیش نیاید میتوانید به راننده بگویید چند ساعت طول میکشد و بگوید:
پنج ساعت. این راننده میتواند با سرعتی ثابت براند و با دهم ثانیه به حلب برسد. این حد از توان انسان فراتر است. شنیدم که در ژاپن قطاری است که اگر سه دقیقه تأخیر کند به مسافران خسارت میپردازند. از توکیو به اوزاکا ششصد کیلومتر راه میپیماید. اگر سه دقیقه تأخیر شود خسارت میدهند. این ستاره هزاران هزار میلیون میچرخد. یک چرخش در سال و به زاویهی رصد کمتر از یک صدم ثانیه میرسد؛ بنابراین ساعت بیگ بن در سال سه ثانیه عقب میافتد اما این ستاره تأخیر ندارد و ساعت بر اساس آن تنظیم میشود. این آفرینش از کیست؟
خداوند متعال، شما از ساخته شده پی به سازنده بردید و از تنظیم پی به نظم دهنده و از شکل گیری پی به شکل دهنده و از خلق پی به خالق و از صنعت پی به صانع بردهاید. این یک راه است. این راه کافی نیست. راه دستور خداوند. همان طور که خداوند عظمتش را در خلقتش متجلی میکند در دستوراتش نیز تجلی مییابد. دقیقا دو راه متوازی. البته شناخت خداوند متعال دو فایده دارد. از سویی با شناخت عظمت او را میشناسید و از سویی دستوری را که باید اجرا کنید میشناسید.
شما گوشی گرانقیمتی را دریافت کردهاید که به طور خودکار شصت حافظهی اتوماتیک دارد و شمارهی تلفن را در صفحه نمایش به شما نشان میدهد. اگر تماس خارجی باشد دقیقا چند دقیقه است. با این تلفن میدانید که طراح آن در سطح بالایی بوده است. مورد دوم این که شما از آن استفاده کردهاید. سازندهی او را بزرگ شمردهاید و از آن استفاده کردهاید. شناخت خداوند به دو هدف میانجامد؛ خداوند را با این دستور میشناسید و این دستور چیزی است که شما به آن نیاز شدید دارید. بنابراین این یک راه و آن یک راه است. راه شناخت خداوند از طریق هستی و راه شناخت وی از اوامر و نواهی است. اینها برخی از دیدگاه پیرامون شب قدر بود.
﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴾
(ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم * و از شب قدر چه آگاهت كرد.)
من مثلا از سیدنا زید الخیر تعجب میکنم که نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که در حال خواندن خطبهی جمعه بود؛ رفت. نظر پیامبر را جلب کرد. او بسیار زیبا بود. او خوش هیکل و جوانمرد بود. ظاهر و اخلاق را با هم داشت. او نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رفت. وقتی خطبه تمام شد او را به خانه خواند. اولین باری بود که او را میدید. پیامبر به او فرمود: ای زید: هر کس برایم توصیف شد کمتر از آن توصیف برایم نمودار گردید به جز تو ای زید تو بیشتر از آن هستی که برایم توصیف شدهای و بالاتر از توصیفی هستی که برایم شدهای. نتیجه اینجا نیست. او را به خانه خواند و بالشی برایش آورد. زید الخیر گفت:
به خدا سوگند ای رسول الله در نزد شما تکیه نمیزنم. راضی نشد. رسول کی او را شناخت؟ این چه سرعتی است؟ این یک رکورد است. چه زمانی رسول الله را شناخت؟ در یک ساعت. گفت: به خدا در حضور شما تکیه نمیکنم. در راه بازگشت به سوی قومش خداوند او را از دنیا برد. او از والاترین اصحاب بود. به نظر من چند ساعت. برتری یافت درحالی که شخصی را هشتاد ساله میبیند که نماز میخواند و روزه میگیرد و پس از آن اگر برایش مهمان زن بیاید میرود و به درب میچسبد. هشتاد ساله است و نماز میخواند و روزه میگیرد. برای صد لیره سوگند دروغ میخورد. او نماز و روزه میگزارد. بنابراین ما اصل را میخواهیم. ما گوهر دین را میخواهیم. دینی را میخواهیم که یاران رسول الله داشتند. این را میخواهیم. این دین را از اصل و سرچشمهی آن میخواهیم. منابع دست اول دین را میخواهیم. اصحابی را میخواهیم که هزار یا بیشتر یا دهها هزار بودند و چگونه جهان را فتح کردند. ما یک میلیار هستیم و حرف ما حرف اول نیست. بنابراین:
﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴾
(ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم * و از شب قدر چه آگاهت كرد * شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.)
از هزار ماه، هشتاد سال، روزه، نماز، حج، زکات بدون شناخت خداوند. این بی ارزش است. اما اگر خداوند را شناختید همه چیز را شناختید:
﴿ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا ﴾
(در آن [شب] فرشتگان با روح فرود آيند.)
فرشتگان راه درست را به شما الهام میکنند. خودتان را در کارتان موفق میبینید. همیشه الهام میشود. حرکات شما از روی تدبیر است. همیشه موفق هستید. دست به خیر هستید. همیشه سخنانتان درست و متین است. افکارتان پاک است. کارتان حکیمانه است. فرشتگان و روح در آن....» همیشه شادمان و خوشبخت هستید.
﴿ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴾
(به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است])
هر گاه خواستید کاری بکنید به شما الهام میشود. ای بنده چنین انجام بده. هر گاه ارادهی کاری کردید به شما الهام میشود چنین کن.
﴿ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴾
(براى هر كارى [كه مقرر شده است])
می فرماید:
﴿ سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴾
([آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است.)
﴿ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ ﴾
(بى گمان وعده گاه آنان صبح است.)
یعنی پگاه طلوع خورشید حقیقت است. این یک بیان نمادین است. یعنی شما در دنیا متین و خوشبخت هستید تا این که فرشتهی مرگ بیاید و حقیقتها آن زمان بر ملا میشود. شما در این شب حقیقت را در وقت مناسب پیدا کردهاید. در زمان مناسب کشف کرده اید. شما آن را شناختهاید اما کفار زمانی آن را دریافتند که فایدهای نداشت. به دور از تفسیر دقیق و بر عکس مفسران یافتهاند. اینها افکار و برداشت است. از برخی از علما به وجد آمدهام که در تفسیر قرآن میگویند: برداشتهای ایمانی تا این که محاسبه نشوند. افکار ایمانی، یعنی:
﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴾
(ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.)
به همین معنا هر روز شما شب قدر است. دروازه در یک و دو و پنجم شوال و اکتبر، ژانویه، مارس، فوریه باز است. شما اکنون در راه خدا هستید. شناخت خود را از او بیفزایید. خودتان را برای خدمت به خلق او مجهز کنید. وقتی را برای خواندن و فهم کتاب او فراهم نمایید. زبان خود را برای دعوت او بگشایید. تمام انرژی خود را برای خدمت به خلق او به کار گیرید. بنابراین خداوند کم کم عظمت خود را به شما خواهد نمایاند تا به حالتی موسوم به نام فنا برسید. یعنی با شهود تجلی خالق خود، در او فنا میشوید. اینها برخی از مفاهیم ظاهری و عمیق است که میتوان از سورهی قدر استنباط نمود.
عيد:
نکتهی دوم موضوع عید است؛ زیباترین تعریف عید از عوده به معنای بازگشت گرفته شده است. نفس تنها با پروردگار خود آرام میگیرد و تنها با تقرب به او آرامش مییابد و تنها با روی آوردن به او خوشبخت میشود. از ویژگیهای عید در اسلام این است که پس از یک عبادت با ارزش میآید. عید فطر پس از روزه و عید قربان پس از حج میآید. این عید نشانهی بازگشت شما در این ماه به سوی پروردگار است. این بازگشت به خداوند همراه شادمانی است. یک پرسش دقیق:
اگر فرض کنیم انسانی وارد یک امتحان سرنوشت ساز شده است. سال فارغ التحصیلی .مثلا مدرک دکترای پزشکی میگیرد. بر فرض مهندس میشود. به نظر شما شادی او در پایان امتحان چگونه است. امتحان یک ماه در دانشگاه، شادی واقعی او با پایان امتحان است یا با موفقیت در امتحان؟ با موفقیت در امتحان، مردود هم امتحان را به پایان میرساند. بررسی تمام شد. امروز آخرین روز است استاد. تمام شد. او زیان دیده است. اگر امتحان تمام شود، شادی دانشجو با پایان یافتن امتحان نیست. خیر، شادمانی او در موفقیت او در امتحان است. کسی که در امتحان این سی روز موفق شود؛ عملا موفق شده است و شادمانیاش در روز عید، حقیقی است. خداوند عز وجل او را اکرام کرده است. سی روز روزه، سی روز نماز خوانده، سی روز نماز صبح را با جماعت خوانده، قرآن را یک بار خوانده، دست به حرام نزده حتی یک درهم نخورده، یک کلمه زشت نگفته، غیبت و سخن چینی و یا مسخرگی نکرده است. در نماز احساس نموده که به خداوند نزدیک است. در تراویح گریسته است. احساس کرده است که وی از نظر کیفی به حالتی دیگر منتقل شده است. در این سطح میرفت، اوج گرفت و هم چنان مانده است. به خدا این عید است. در یک خطبهی گذشته میگفتم:
عید برای خوردن آبگوشت نیست – البته امروز ران میخوریم - برای پوشیدن لباس تازه و شیرینی خوردن نیست. اما اگر به حد لازم از تقوا رسید، این عید است. اگر به هدف رسیدید شما عید دارید. بنابراین عید مؤمن شادمانی واقعی است. اگر برفرض به مردمانی در عید برخورد کردید که در رمضان همان گونه بودند و تغییری نکردند. اختلاطها، و دیدارها لهو و لعب، شوخیها، روش زندگی، کسب درآمد و انفاق اموال همان است. در عید میبینید که میگوید: مشکلی هست، بله مشکلی هست، خسته کننده است زیرا هشتاد ساله شده است و هنوز هم تکرار میکند. شکلات و شیرینی میآورد. فصل بذل و بخشش است. از مردم استقبال میکند. عیدتان مبارک. هر کس به دیدار او میآید بلافاصله به دیدن او میرود. هر کس را ندید برایش کارت پستال میگذارد. کارت را میگذارد، خدایا آن را ببینیم. خسته کننده است. عید در حقیقت فرایند بازگشت به خدا است. یا موفقیت در امتحان است. عید فطر و عید قربان.
پس از عید:
اما بخش سوم سخنان من پس از عید است. به خداوند یگانه سوگند که هر ساله پس از عید به خاطر رفتن راه خدا احساس نشاط میکنم؛ زیرا خداوند در ماه رمضان اندکی از تجلی خود را برایتان آشکار ساخته است. اندکی از پردهی حجاب را برداشته است. اندکی از جمال او را مشاهده کرده اید. این جمالی که شما اندکی از آن را در ماه رمضان دیدهاید شما را بر میانگیزد که آماده شده و ادامه دهید. نمیدانم چگونه این را بیان کنم. گاهی کودکی خردسال موز دوست ندارد. پدر میداند که اگر یک لقمه بخورد به شدت آن را دوست خواهد داشت و مانند روح برای بدن او خواهد شد. هرگز آن را رها نمیکند. تا حدی که به درجهی چشیدن برسد. من باور ندارم که مسلمانی راستین و مؤمن پس از عید هرگز چیزی را تغییر دهد. اما مردم عوام چطور؟ به خدای یگانه یکی از علما دربارهیشان چیزی گفت که من شرم دارم: روزهی چارپایان، خوردن و آشامیدن را ترک میکند اما چشم چرانی میکند. شهوتهایشان تغییری نکرده است. کاری انجام نمیدهد. روزهی چارپایان یک چیز و روزهی مؤمنان چیزی دیگر است. روزهی خواص مقرب کاملا متفاوت است. آنان از خوردن و آشامیدن، اینان از گناه و خواص از غیر خدا دست میکشند. من احساس میکنم و همه احساس میکنند که مؤمن برنامهی دقیقی دارد. نماز صبح در رمضان هر طور بوده هر روز و همیشه همان طور است. به هر شکلی یا به هر طریقی که باشد. رمضان رفته است. او بالاتر و بالاتر میرود. به مکانی که در آن بودهاید باز نگردید. در این صورت بهرهای نبردید. اکنون شما از نظر کیفی رشد یافتهاید. مهم حفظ آن حالت است. بسیاری از مردم سرزمینهایی را فتح میکنند و زمینهایی را بدست میآورند. اشغالگری ارزشی ندارد.
اما مهم حفاظت از این سرزمین اشغالی یا فتح شده است. میتوانید آن را اشغال کنید و از آن بیرون بروید. اما مهم حفظ آن است. پیروزی ارزشی ندارد. اما ارزش آن به این است که آن را حفظ کنید. شما در نبرد انسان با شیطان هستید. اگر بر شیطان پیروز شوید مهم این است که این پیروزی را نگه دارید. مهم این است. پس کسی که خودش را عادت داده است که در رمضان صبحگاهان با پروردگارش راز و نیاز کند؛ باید آن را ادامه دهد. کسی که خود را عادت داده چشم خود را بپوشاند؛ بسیار اراده دارد و در رمضان باید آن را ادامه دهد و کسی که خود را به پاک زبانی از ناحق عادت داده است و حتی یک کلمه غیبت، مسخرگی، حرف زشت نمیزند؛ باید نگه داشتن زبان، چشم پوشی، نگه داشتن گوش خود را ادامه دهد. در رمضان اگر به آهنگ گوش نداده؛ پس از رمضان هم نشنود. کسی که میگوید:
رمضان رفت ای ساقی بده جامی و می بریز
این شخص هرگز روزه نگرفته است. هر کس به عادتهای پیش از روزه بازگردد؛ گویا روزه نگرفته است یعنی گویا شیر آبی را داخل بشکهای باز کرده که ته ندارد و این بشکه پر نمیشود و اصلا ته ندارد. اگر سر دیگرش محکم نباشد این بشکه پر نمیشود و به همین ترتیب.
نتیجه:
بنابراین شب قدر از یک سو و عید از سویی دیگر، شادی واقعی با پایان امتحان نیست بلکه با موفقیت در امتحان است. بند سوم پس از عید است که باید مانند قبل از عید ادامه داشته باشد. مؤمن چنین است. ذکر وی آن گونه است. بنابراین اگر در رمضان قرآن خوانده باید پس از رمضان نیز قرآن بخواند. برعکس چیزی که طعم آن را در مضان چشیده و از این طعم خوشش آمده است؛ باید پس از رمضان هم آن را ادامه دهد.
اینها برخی از نکاتی است که امیدوار بودم در این درس پایانی رمضان در اختیار شما قرار دهم. به همین مناسبت ما گفتیم روز پنج شنبه، جمعه، شنبه، و یک شنبه تعطیل است و دروس را ان شاء الله بعد از رمضان از سر میگیریم جمعه هر روز پس از مغرب و یکشنبه بعد از مغرب با جلو بردن ساعت و درس پنج شنبه و شنبه درس خطیبان و داعیان بلافاصله پس از اذان عشاء خواهد بود. این دو درس برای دورهی کوتاهی است.
عید دیدنی:
برادرانی به من پیشنهاد کردند که بسیار خوشم آمد. ما در عید مشتاق همدیگر هستیم. دید و بازدید وجود دارد. زیارت سنت است. اما مکانها دور است. برخی دمشق و برخی خارج دمشق اند. به من پیشنهاد دادند که نیمی از روز عید را کار کنیم و در این مسجد دید و بازدید انجام دهیم. این پیشنهاد را به دوستان دادم و استقبال زیادی از آن شد. در روز دوم عید از ساعت ده تا اذان کار میکنیم. هر کس خواست برادری را در مسجد ببیند ما سالنی در کتابخانه داریم که سالن بزرگی است و به من خبر دادند که پذیرایی آنجا برگزار میشود. قهوه و شکلات نیز وجود دارد. میتواند روز دوم عید شیرینی باشد. نمیدانیم چه اتفاقی میافتد. این بار شروعی است. ما در این مسجد عید دیدنی میکنیم. روز دوم از ساعت ده تا اذان ظهر، اولا از اتوبوسی به اتوبوسی دیگر سوار میشود و شاید پیدا نکند و ناامید شود وعید دیدنیها نیز وجود دارد. اما ما تمام این عید دیدنیها را در مسجد جمع کردهایم و تمام این دیدارها را در یک وقت مشخص انجام میدهیم و شما وقتی به این مسجد آمدید تمام برادرانتان را میبینید و هر کس را دوست داشته باشید میبینید. و این واجب را بدون دید وبازدیدهای اسراف کارانه و بیهوده انجام دادهاید و آن را مناسب یافتهاید. ما یک اصل داریم. از جریر بن عبدالله روایت است که:
(( جَاءَ نَاسٌ مِنْ الْأَعْرَابِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ الصُّوفُ فَرَأَى سُوءَ حَالِهِمْ قَدْ أَصَابَتْهُمْ حَاجَةٌ فَحَثَّ النَّاسَ عَلَى الصَّدَقَةِ فَأَبْطَئُوا عَنْهُ حَتَّى رُئِيَ ذَلِكَ فِي وَجْهِهِ قَالَ ثُمَّ إِنَّ رَجُلًا مِنْ الْأَنْصَارِ جَاءَ بِصُرَّةٍ مِنْ وَرِقٍ ثُمَّ جَاءَ آخَرُ ثُمَّ تَتَابَعُوا حَتَّى عُرِفَ السُّرُورُ فِي وَجْهِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةً حَسَنَةً فَعُمِلَ بِهَا بَعْدَهُ كُتِبَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا وَلَا يَنْقُصُ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ وَمَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةً سَيِّئَةً فَعُمِلَ بِهَا بَعْدَهُ كُتِبَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا وَلَا يَنْقُصُ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْءٌ ))
((تعدادی بادیه نشین که لباس پشمینی بن تن داشتند نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدند. هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم اوضاع بد آنها را دیدند و متوجه شدند که فقیرند، صحابه را تشویق نمودند تا صدقه بدهند. مردم تأخیر کردند تا جایی که اثر تأخیر آنان – نگرانی – بر چهرهی رسول الله صلی الله علیه وسلم نمایان گشت. راوی میگوید: آن گاه مردی از انصار یک کیسه نقره آورد، بعد از آن یک نفر دیگر، صدقه داد. سپس مردم یکی پس از دیگری صدقههای شان را آوردند تا جایی که خوشحالی در چهرهی رسول الله صلی الله علیه وسلم نمایان گردید. سرانجام رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: هر کس در اسلام سنت نیکویی را بنا کند و بعد از او بدان عمل شود، برایش پاداشی مانند پاداش کسانی که به آن، عمل میکنند نوشته میشود بدون آن که چیزی از پاداش آنان کاسته شود و هر کس در اسلام، سنت بدی را بنا کند و پس از او بدان عمل شود، برایش گناهی مانند گناهان کسانی که به آن، عمل میکنند، نوشته میشود بدون آن که چیزی از گناه شان کاسته شود.))
این یک سنت حسنه است. دید و بازدید عید به صورت دسته جمعی اتفاق افتد. در روزهای عید خویش و نزدیک دیگری باقی نمیماند و صلهی رحمها همه انجام میشود. کسانی که شاید تنها در عید آنان را میبینید. عید برای آنان است. او خاله و عمه و دختری در آن سوی شهر دارد. شما باید صلهی رحم به جا بیاورید. اما سه روز برای برادرانتان است که در طول سال با آنان بودهاید. و صله رحم به جا نیاوردید و اشتباه کردهاید. و این جا کوتاهی کردهاید. خواهر بسیار محبوبی دارید. باید در عید او را ببینید. آیا عمه و خاله و خویش دارید. مثلا پدربزرگی دارید. نوهای دارید. هر کس خویشانی دارد. عید مناسبت بسیار مهمی برای صلهی رحم است. و برای این که صلهی رحم را به حساب دوستانمان نگذاریم روزی سه ساعت کار کردیم در روز دوم حتی روز جمعه بلافاصله پس از خطبه میآیید و خالصانه دیدار میکنید و خطبه گوش میدهید.
یک بند کوتاه دیگر باقی مانده است. آیا پرسشی وجود دارد. بنابراین روز دوم عید ان شاء الله از ساعت ده تا اذان ظهر و من در این وقت به طور کامل حضور دارم و در کتابخانهی بالا هستم ما یک سالن در کتابخانه درایم که بسیار بزرگ است و صندلی دارد و قهوه برایمان خواهند آورد.
سيدنا عباده بن صامت:
امروز موضوع سیدنا عباده بن صامت است. در حزب الله قدیم فرمانده بود. سیدنا عباده بن صامت یکی از انصار به شمار میرود. یکی از رهبران انصار بود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آنان را به عنوان فرمانده اهل و خاندانشان انتخاب کرده بود. شما را خسته نکنم. آن چه در این سیره نظر من را جلب کرد یک چیز بود که خیلی تحت تأثیر آن قرار گرفتم، میگوید:
وقتی این صحابی خداوند و رسولش را انتخاب نمود آن دو را بر دیگران ترجیح داد و او به بهترین شکل پیامدهای این انتخاب را تحمل میکرد. تمام محبتش به خدا بود و از خداوند اطاعت مینمود و تمام روابط وی با نزدیکان و هم پیمانان و دشمنانش بر اساس ایمان بود. این نکتهی دقیق است. شخصی که برنامه دارد، موضعگیریهایی دارد، روابط، محبتها، دشمنیها و میبخشد، میگیرد، دیدارها و قطع ارتباطهایی دارد. این مجموعه روابط اجتماعی بر اساس منافع او رخ میدهد یا بر اساس قومگرایی یا تجارت او شکل میگیرد. مثلا شرکتی دارد بر ضد اسلام که آن را دوست دارد و میگوید:
به خدا از آن سود بردیم. شراب به آن میافزاید. برایش مهم نیست. برادر این بسیار سود آور است. این فرد زندگیاش را بر اساس منافع خود بنا کرده است. شخصی زندگیاش را بر اساس قومیت و خانواده و خاندان و قبیله و سرزمینش بنا میکند اما مؤمن تمام روابطش را براساس ایمانش بنا مینهد. این نکتهای بود که بر من تأثیر گذاشت. شما تنها زمانی مؤمن واقعی هستید که به خاطر خداوند خشمگین شوید، خشنود شوید، به خاطر خدا ببخشید یا نبخشید، لبخند بزنید یا اخم کنید، دفع کنید یا دفاع کنید، صله ایجاد کنید یا قطع ارتباط نمایید. این مؤمن است. اگر این را به خاطر خدا انجام دادید به خداوند کعبه شما مؤمن هستید. من به همین سخن از صحابی بسنده میکنم که گفت:
تمام محبتش و تمام طاعاتش برای خدا است. تمام روابطش با نزدیکانش و با دشمنانش به خاطر خداست. تمام این روابط بر اساس ایمان او است. گاهی مثلا شخصی در ابتدای زندگیاش مؤمن است و میخواهد ازدواج کند و سی شرط دارد. میخواهد که دیندار باشد، روزه و نماز و حجاب داشته باشد. از خانوادهی اصیلی باشد. خانوادهی دینداری باشند. این سیستم و این اختلاط ممنوع باشد. شب نشینی نباشد. سی شرط به دختر میدهد. ازدواجش را بر اساس ایمانش شکل میدهد. میخواهد به تفریح برود به خانهی خاله یا عمه برود. به گردش برود. اما این گردش براساس ایمان او بدون اختلاط شکل میگیرد و همه جدا مینشینند. میخواهند جشن عروسی بگیرد. مانعی ندارد. این جشن را بر اساس ایمانش برگزار میکند. کسی نیست که بالا رفته و از زنان فیلمبرداری کند. کسی این را نمیداند. مجسمهی پرندهای را هدیه نمیدهند بلکه قرآنی را هدیه میدهند. عقدنامه و عروسی بر اساس ایمان شکل میگیرد. فرزندان میآیند و آنان را بر اساس ایمان تربیت میکند. فروشگاهی باز میکند. هیچ کالای حرامی در آن فروخته نمیشود. برادرم گوشت خوک - مارتادلا - نمی فروشد. ساندویچ درخواست میشود. یک میلیون ساندویچ است. این حرام است. میبینید که خرید و فروش میشود. او آن را در بازار نمیفروشد. و میگوید:
این رایج است مثلا کار فیلمبرداری میکنیم. منافع، شغل، ازدواج، مراسم، گردش و شب نشینی هایتان همه را بر اساس ایمان تشکیل میدهید. او شغل بدی ندارد. شما مؤمن هستید. گردش شما بر اساس ایمان است. اختلاط ندارد. مکانی دور از مردم انتخاب میکنید.معنایش این نیست که چون اختلاط نیست در مکانی شلوغ با زنان نیمه برهنه بنشینید. برادر قهوه خانه نیست. گردش خود را بر اساس ایمان خود برنامه ریزی کنید. مراسمها و همسرتان را بر اساس ایمان انتخاب کنید. فرزندانتان را تربیت میکنید و شغلتان را انتخاب میکنید. اکنون ارتباطتان با مردم. کسی که ایمان صادقانه داشته باشد با او ارتباط دوستانه دارید و کسی که دین را سخره بگیرد با او دشمنی میکنید. اگر دشمنی نمیکنید او را ترک کنید. این از قماش ما نیست. این سرشت متفاوتی دارد. با او ارتباط صمیمی نمیگیرید. کاش انسان روابطش را بر اساس ایمان شکل میداد. تمام روابطش را بر اساس ایمان شکل میداد. حتی شوخیهایش، شوخی خلاف شرع ندارد. شوخی اسلامی است. پیامبر شوخی میکرد و اما شوخی واقعی مینمود.
یک مثال عملی میآوریم. قبیلهی عباده به یک سوگند دیرینه با یهود بنی قینقاع مدینه ارتباط داشت. وقتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به مدینه مهاجرت نمود و یهود به ظاهر با او مسالمت داشتند اما این قبائل یکی از قبائل یهود بنی قینقاع بود که عامل فتنه و شورش مسلمانان شده بودند. اکنون بنگرید. عباده عامل یک روابط حسنه با بنی قینقاع شد. روابط شخصی و منافعی وجود داشت. گفت: عباده به محض این که این موضعگیری آنان را مشاهده نمود پیمان آنان را رها کرد و توافق نامهی خود را با آنان فسخ نمود. و میگفت: من خداوند و رسولش و مؤمنان را به دوستی میگیرم. قرآن کریم به موضعگیری و محبت آنان درود فرستاد و خداوند فرمود:
﴿ وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴾
(و هر كس خدا و پيامبر او و كسانى را كه ايمان آوردهاند ولى خود بداند [پيروز است چرا كه] حزب خدا همان پيروزمندانند.)
زیر پایش، محبت قدیمی زیر پایش نهاده شد. آن چه با خانواده بر اساس آن رشد یافته بودند؛ زیر پا گذاشت. این سخن او- تنها محبت...- که این سخن خداوند نازل شد:
﴿ وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴾
(و هر كس خدا و پيامبر او و كسانى را كه ايمان آوردهاند ولى خود بداند [پيروز است چرا كه] حزب خدا همان پيروزمندانند.)
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنید - نکتهی دوم اینجا است - ما احادیث فراوانی از رسول الله میشنویم. با زبان عامیانه اشخاصی هستند که حدیث را میشنوند اما آن را نمیپوشند. سیدنا سعد میگوید: در میان سه تن من مرد هستم و در میان بقیه من یکی از مردم هستم. هر حدیثی از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم دانستم که حق است و از سوی خداوند است:
سیدنا عباده باری از رسول الله دربارهی مسئولیت امیران و والیان شنیده بود که از ابوذر روایت است که گفت، گفتم ای رسول خدا آیا مرا به کار نمیگماری، فرمود:
(( فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى مَنْكِبِي ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ ضَعِيفٌ وَإِنَّهَا أَمَانَةُ وَإِنَّهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ خِزْيٌ وَنَدَامَةٌ إِلَّا مَنْ أَخَذَهَا بِحَقِّهَا وَأَدَّى الَّذِي عَلَيْهِ فِيهَا ))
((با دستانش بر روی شانهام زد سپس فرمود: ای ابوذر تو ناتوان هستی و این امر امانت است و در روز قیامت بار سنگین و پشیمانی است به جز کسی که حقش را ادا کرده و مسئولیتی که در آن دارد را اجرا نماید.))
گفت: با این حدیث لرزهای به او وارد شد. و سوگند یاد میکنم که حتی بر دو تن امیر نشوم. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم توضیح داد که این امارت و ولایت مورد محاسبهی شدیدی قرار خواهد گرفت. از ابوذر روایت است که گفت، گفتم: ای رسول خدا آیا مرا به کار نمیگیری فرمود:
(( فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى مَنْكِبِي ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ ضَعِيفٌ وَإِنَّهَا أَمَانَةُ وَإِنَّهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ خِزْيٌ وَنَدَامَةٌ إِلَّا مَنْ أَخَذَهَا بِحَقِّهَا وَأَدَّى الَّذِي عَلَيْهِ فِيهَا ))
((با دستانش بر روی شانهام زد سپس فرمود: ای ابوذر تو ناتوان هستی و این امر امانت است و در روز قیامت بار سنگین و پشیمانی است به جز کسی که آن را به عدالت پیش برد و مسئولیتی که در آن دارد را اجرا نماید.))
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنین فرمود. او ترسید که مسئول باشد بنابراین سوگند یاد کرد که هرگز حتی بر دو نفر امیر نباشد. خلیفهای نبوده است که به روشهای متفاوت خواسته باشد او را قانع کند که مسئولیت بگیرد اما نتوانسته است. سیدنا عمر هر کاری انجام داد تا او را راضی کند که مسئولیتی بگیرد اما راضی نشد و تنها یک مقام را قبول کرد. کدام مقام؟ علم، تنها آموزش به مردم و دین آموزی به آنان. این را پذیرفت. این یک مقام عالی و شرافتمندانه است. دنیا در آن راهی ندارد. ستم در آن وجود ندارد. این بهترین راه ارتباط میان دو انسان است: رابطهی آموزش. ارتباط میان دو انسان ارتباط آموزش است. بنابراین پذیرفت تا مردم را آموزش داده و به آنان دین بیاموزد.
نسبت به والیان شام مواضع جسورانهای داشت. موضعگیری بسیار جسورانه. باری از عباده بن صامت گفت:
(( بَايَعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ فِي الْمَنْشَطِ وَالْمَكْرَهِ وَأَنْ لَا نُنَازِعَ الْأَمْرَ أَهْلَهُ وَأَنْ نَقُومَ أَوْ نَقُولَ بِالْحَقِّ حَيْثُمَا كُنَّا لَا نَخَافُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ ))
((گوش و چشم بسته در خوشی و ناخوشی با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بیعت نمودیم تا در امر ولایت با آن که شایستهی آن کار است مخالفت نکنیم و تنها به حق برخیزیم و به حق بگوییم زمانی که به خاطر خدا از سرزنش سرزنش کنندگان نمیترسیدیم.))
والی شام از سوی سیدنا عمر از انتقاد شدید او به تنگ آمده بود و به عمر شکایت نمود. سیدنا عمر مسأله را کاملا درک کرد و به او گفت: به مکان خود بازگرد. خداوند زمینی را که مانند تو در آن نیست زشت کند. ای عباده هیچ کس بر تو فرماندهی ندارد. به او استثنا بخشید و اجازه داد در امر ولایت چشم بیدار و زبان نقاد نسبت به متجاوزان از حد و حدودشان باشد.
این صحابی بزرگوار در رمله در سرزمین فلسطین